نهان شد آفتاب سایه!
چو خالی کرد کهنهخرقه پیر پرنیاناندیش
خدای آسمان او را فراخوان کرد سوی خویش،
یکی فرمود: او هرگز نبوده شاعری نوجو
مقلّد بوده و پیرو؛ نه چیزی کم، نه چیزی بیش!
یکی افزود: موسیقی به داد او رسید، ارنه
زبان شعر او را بود صدها لغزش و تشویش!
یکی هم گفت: او از دشمنان شاه مرحوم است
چرا که تودهای بودهست آن ملعون و کافرکیش!
یکی گفت او، چو نامش، سایهای بودهست بیمایه
کجا بودهست او در شعر مولانای شمساندیش!؟
هزارانتن هم از این خلق ظاهربین به ریش او
نظر کردند کاینریش است بیشک درخور تجریش!
خلاصه هرکسی از ظنّ خود شد یار یا خصمش
یکی گفت آفرین و دیگری بر مردهاش زد نیش!
کسی حرفی نزد از دردها و عشق و امّیدش
نهان شد آفتاب سایه در ابهام گرگومیش
مریدان گنگ بودند از ثنایش پیشازاین، گویا
گرفته لالمانی ناقدان محترم زینپیش!
#محمدرضا_ترکی
#محمد_رضا_ترکی
#غزل
#طنز
#هوشنگ_ابتهاج
#سایه
@faslefaaseleh
مرد ناتمام
مردی به روی مرکب چوبین نشسته است
جرم وی
-آنچنان که خلیفه نوشته است-
جرمی بزرگ:
قرمطی و شیعهبودن است
رندان هنوز بر تن او سنگ می زنند.
وآنسویتر زنی
بیگریهای
بیهیچ شیونی
اینسوی نیز
با زهر خندهای به لبش
ایستاده است
چون تیغ تیز
مرد تمام حادثهها و زمانهها
یک مرد ناتمام:
ابوسهل زوزنی!
پینوشت: در تاریخ بیهقی این عبارات آمده است که در این سروده به آنها نظر داشتهایم:
خلیفه...حسنک را قرمطی خواند...
پس مشتی رند را سیم دادند که سنگ زنند....مادر حسنک زنی بود سخت جگرآور ...چون بشنید جزعی نکرد چنانکه زنان کنند...بوسهل ...برخاست نهتمام ...خواجه احمد او را گفت: در همه کارها ناتمامی.
#محمدرضا_ترکی
#محمد_رضا_ترکی
#شعر_نو
#مردی_برای_تمام_فصول
#بوسهل_زوزنی
#تاریخ_بیهقی
@faslefaaseleh
اندیشة بیداد
دوش میگفت به مژگان درازت بکشم
یارب از خاطرش اندیشة بیداد ببر
شارحان حافظ، تا جایی که دیدهام، بیت را اینگونه معنی کردهاند که خدایا از خاطر معشوق فکر ستمگری را پاک کن تا ما را با با مژگان درازش نکشد!
اشکال این معنی یکی این است که "اندیشه" در سخن قدما معمولا" به معنی نگرانی و ترس است و اندیشهناک یعنی هراسان و اندیشه کردن یعنی نگرانبودن و هراسیدن:
گنهکار اندیشناک از خدای
به از پارسای عبادتنمای
و حافظ خود در بیت بعد از همین بیت سروده است:
حافظ! اندیشه کن از نازکی خاطر یار
برو از درگهش این ناله و فریاد ببر
یعنی: حافظا بترس از نازکی خاطر یار...
اشکال دیگر این تفسیر این است که عاشق، خصوصا" وقتی عارف باشد از کشتهشدن در راه عشق پروایی ندارد و هرگز آرزو نمیکند خداوند اندیشة قربانیکردنش را از خاطر معشوق ببرد. تمامی نگرانی چنین عاشق جانبازی همه این است که مبادا یار او را صید لاغر بپندارد و از شکارکردنش دست بدارد یا تیر معشوق به خطا رود و جانش را قربان خود نکند:
تو کمان کشیده و در کمین، که زنی به تیرم و من غمین
همة غمم بوَد از همین که خدا نکرده خطا کنی!
حافظ عاشقی است که در بیت پیش از بیت مورد بحث، اینچنین بی پروا جان خود را در گرو وعدة دیداری در دم آخر نهاده است:
روز مرگم نفسی وعدة دیدار بده
وانگهم تا به لحد فارغ و آزاد ببر
چنین عاشقی را چگونه میتوان در بیت بعد عاشقی محافظهکار و نگران جان ناقابل خویش دانست که استغاثهکنان دست دعا به درگاه الهی برداشته تا خیال بیداد را از خاطر یار ببرد؟!
بنابراین نیکوتر و درستتر این است که بیت را اینگونه معنی کنیم:
معشوق دوش میگفت تو را با مژگان درازم خواهم کشت؛ خدایا "نگرانی و هراس" این ستم را از خاطر معشوق ببر تا بیپروا جان مرا قربانی خود سازد!
#محمدرضا_ترکی
#محمد_رضا_ترکی
#حافظ_شناسی
#حافظ_پژوهی
#اندیشه
#حافظ_شیرازی
@faslefaaseleh
گوید این خاقانی دریامثابت خود منم!
خویشتن همنام خاقانی شمارند از سخن
پارگین را ابر نیسانی شمارند از سخا
نی همه یک نام دارد در نیستانها ولیک
از یکی نی قند خیزد و ز دگر نی بوریا
دانم از اهل سخن هرکهاین فصاحت بشنود
در میان منکر افتد خاطرش، یعنی خطا
گوید این خاقانی دریامثابت خود منم
خوانمش خاقانی امّا از میان افتاده «قا»
تخلّص شعری برای شاعران قدیم از نان شب واجبتر بوده و شاعران گاه بر سر تخلّصهاي بامفهوم و خوشآهنگ كه بهراحتي در اوزان مختلف بگنجد رقابت داشتند. مشهورترينِ اين نزاعها مربوط به نظيري نيشابوري است كه گفتهاند براي ازخودكردن حرف «ی» در تخلّص نظيري كه لابد در آن روزگار براي خود نوعي «برند» (ويژند) به حساب ميآمده، مبلغ كلاني به «نظيري مشهدي» پرداخت تا قانع شود به تخلّص «نظیر» قناعت کند. نظير اين رقابت را در بين شاعراني چون نظاماي شيرازي و ناظم يزدي بر سر تخلّص «ناظم» و دعواي لطفعليبيك چركس با نورمحمّد كاشي بر سر تخلّص «نجيب» و... گزارش كردهاند. به دليل ازدحام شاعران بر سر القاب و تخلّصات معتبر شاهد وجود شاعران متعددي با تخلّصهاي عطّار و نظامي و حافظ و... و گاه تداخل اشعار آنها با هم در جُنگها و تذكرهها هستيم. [براي تفصيل و منابع بحث← مقالۀ ممتّع شفيعي كدكني« روانشناسي اجتماعي شعر فارسي (در نگاهي به تخلّصها)»]
ابیاتی که از خاقانی آوردیم مربوط به قصیدهای است با مطلع:
نیست اقلیم سخن را بهتر از من پادشا
در جهان ملک سخنراندن مسلّم شد مرا
قصیده از سرودههای آغاز جوانی خاقانی است. او در این چکامه در برابر حاسدان و مدّعیان، خصوصاً شاعری که بر سر عنوان «خاقانی» با او نزاع داشته، از حیثیّت شعری و عنوان خودش دفاع میکند. در اين ابيات ما شاهد يكي از اوّلين نمونههاي اين نزاع شاعرانه بر سر تخلّص هستيم. خاقاني در پاسخ میگوید اینکه این شخص خود را همنام خاقانی میخواند، شبیه است به همنام خواندن پارگین (گنداب) با ابر نیسان که زلالترین بارانها از آن فرومیریزد. همنام بودن کافی نیست، زیرا به نیِ بوریا و نیِ شکر هر دو «نی» میگویند، امّا این کجا و آن کجا؟! او به شاعر مدّعی حق میدهد دچار توهّم شود و خود را همنام و همردیف خاقانی بلکه «خاقانی دریامثابت» بپندارد، زیرا معمولاً شاعران وقتی ابیات درخشان و فصیح را میخوانند یا میشنوند، در وهلۀ اوّل با خود میگویند: چرا این مضمون به ذهن خودم نرسید؟! و خیال میکنند سرودن چنان ابیاتی ساده است، امّا وقتی قصد سرودن میکنند درمیمانند و به خطایشان پی میبرند و میفهمند سرودن چنان شعری ناممکن است. به همین دلیل اشعاری که در اوج فصاحت قرار دارند «سهلِ ممتنع» نامیده میشوند.
خاقانی در بیت آخر با ریشخند ميگويد: باشد؛او هم «خاقاني» است، ولي «خاقاني» بدون «قا»، یعنی «خانی» كه به معني «چشمه» است. بدینترتیب خاقانی شاعر رقیب را با تشبیه به چشمه در برابر دریا تحقیر میکند!
طبیعی است که آن شاعر مدّعی بعد از دریافت این پاسخ محکم از خیر این تخلّص گذشته و به سراغ نام شعری دیگری رفته باشد!
#محمدرضا_ترکی
#محمد_رضا_ترکی
#خاقانی
#خاقانی_شروانی
#مفاخرات_خاقانی
@faslefaaseleh
نفّری، ادونیس، رویایی
ماجرای تکاندهندهای که در قرن چهارم بر حسین منصور حلاج گذشت، باعث شد کمابیش دیگر عارفان به نهانگرایی و تقیّه روی بیاورند و البتّه عظمت فاجعه آنقدر بود که نگاهها را به طرف حلاج منعطف کرد و باعث شد در آن هیاهو، بسیاری از بزرگان تصوّف، آنچنان که بودند، دیده نشوند و عظمت آنان به چشم نیاید.
یکی از بزرگترین و اصیلترین عارفان آن روزگار، و در عین حال متفاوتترین آنها، محمّدبن عبدالجبّار النّفّری است. نفّری شخصیت بسیار مبهمی دارد. نام و زادگاه و تاریخ درگذشت و سوانح زندگی او بهدرستی دانسته نیست. حاجی خلیفه او را درگذشته به سال 354 ق دانسته. زادگاه او گویا در نزدیکی کوفه یا بصره بوده است. مذهب فقهی و کلامیش را به قرینه زادگاه و بخشهایی از کتاب المواقف او تشیّع دانستهاند. ابن عربی نیز چندبار در فتوحات مکّیه از او نام برده است.
کتاب المواقف نثری ناب و متفاوت و خیالانگیز و تاویلپذیر دارد. این اثر را آربری به سال 1934 م برای اولینبار چاپ کرده و پس از آن بارها به همراه کتاب المخاطبات او به چاپ رسیده است. شخصیت و زبان متفاوت و درونمایه شگفتانگیز نوشتههای او در سالهای اخیر در جهان عرب شهرت یافته است . منتقدان و روشنفکرانی از قبیل ادونیس مجذوب او و زبان آثارش شدهاند. بهگونهای که شهرت نفّری اینک در میان منتقدان ادبی عرب بسی بیشتر از شهرت او در میان اصحاب کلام و تصوّف است. همین جناب ادونیس به افتخار نام نفّری مجله مشهور ادبیش را "المواقف" نامیده است.
در سالهای اخیر برخی از جملات نفّری درکشورهای عربی و بین اهل فرهنگ، حکم مثل رایج را یافته و به مناسبتهای مختلف در نشریات و کتابها و گفتارها به کار میرود، ازجمله این عبارت:
«کلّما اتّسعت الرّویا ضاقت العباره».
مفهوم اجمالی این است که هرچه معنا افزون شود و دیدار ما از حقیقت گسترش یابد، زبان و عبارت به تنگنا دچار می آید.
نظیر این مضمون را شیخ محمود شبستری در این ابیات سروده است:
معانی هرگز اندر حرف ناید
که بحر قلزم اندر ظرف ناید
چو ما از حرف خود در تنگناییم
چرا چیزی دگر بر او فزاییم
شهرت نفّری و سخن او چند سالی است به ادبیات معاصر فارسی نیز رسیده و خواص اهل شعر به او توجه نشان میدهند. از جمله روشنفکران ایرانی که به نفّری ارادتی نشان می دهند، میتوان به شاعر جریانساز روزگار ما یدالله رویایی اشاره کرد. او رویکرد به” حجم” و انتزاع را با توجه به سخن نفّری ، نوعی “گسترش رویا” می شمارد که ایجاز و ابهام و “تنگنای عبارات شعری” را در پی خواهد داشت. او – بهسان برخی منتقدان عرب – عکس قضیه بیانشده در سخن نفّری را نیز صادق می داند و می نویسد:
به بیان دیگر، پرهیز از انتزاع وگریز از آبستراکسیون، زندگی زبانی و زبانشناختی ِقطعه شعر را (یعنی میدان تجربه را) محدود میكند. چنین چیزی مرا به یاد جمله قصار هزارسالهای از فرزانه بزرگ، شاعر بصره، عبّاس نفری میاندازد: « هر آنچه به رؤیا وسعت میدهد عبارت را تنگ می كند». روی دیگر این سخن به ما میگوید: آدم بی رؤیا پر حرف میشود.
#محمدرضا_ترکی
#محمد_رضا_ترکی
#نفری
#عبدالجبار_نفری
#المواقف
#ادونیس
#یدالله_رویایی
@faslefaaseleh
جوگیر
یکی بر سر شاخه بن میبرید
یکی باغ خود را به آتش کشید
یکی را چنان جوّ مستی گرفت
که لاجرعه جام جنون سرکشید
یکی دوست را کرد دشمن خطاب
یکی دشمن خویش را دوست دید
یکی کورکورانه آتش گرفت
چو در کوره خشم و آتش دمید
امید رهایی و بهبود هست
کسی را که سگ پای او را گزید
ولی آنکه جوگیر شد بیجهت
نجات از بلای بلاهت ندید
#محمدرضا_ترکی
#محمد_رضا_ترکی
@faslefaaseleh
تو را رسول و نبیّ و شفیع میخوانند
فروغبخش سپهر رفیع میخوانند
چه در زمین و چه منظومههای دور تو را
یگانهشمسة بام مَنیع میخوانند
تو آن سخنور نغزی که مبدعان بیان
همه معانی او را بدیع میخوانند
تو را نه لطف خداوند بر مسلمانان
که نور رحمت حق بر جمیع میخوانند
به نام نامی تو ابرها بهاران را
به دشتهای صبور و وسیع میخوانند
کنار مرقد تو یک بهشت نورانیست
که اهل معرفت آن را بقیع میخوانند
به یُمن و برکت میلاد توست در تقویم
که ماهِ بعدِ صَفَر را ربیع میخوانند
#محمدرضا_ترکی
#محمد_رضا_ترکی
#میلاد_رسول_الله_پیشاپیش_مبارک
#حلول_ربیع_الاول
@faslefaaseleh
این وطن خواهد ماند
این جهان جدول لاینحلی از مسئلههاست
آدمیزاده چه پرت از همة مرحلههاست
خفته بر بستری از غفلت خود آسوده
بر زمینی که به روی گسل زلزلههاست
پشت آرامش این تیرهشب فرسوده
هرکجا هلهلهای هست و بهپا ولولههاست
زیر خاکستر این آتش افسرده ببین
گرم و افروخته از جنگ بسی مشعلههاست
لنگر افکنده به هر بندر، صد کشتی درد
بار رنج است که خالی شده در اسکلههاست
این شب اینبار بهجز فتنه نخواهد زایید
بِشِنو پچپچههایی به لب قابلههاست...
بگذارید که آسوده بماند ایران
در جهانی که چنین دستخوش غائلههاست
این وطن در دل طوفان بلا خواهد ماند
گرچه هرلحظه تنش زخمخور حرملههاست
پیش رو سبزبهاریست که خواهد آمد
"بالش من پُر آواز پَرِ چلچلههاست"
#محمدرضا_ترکی
#محمد_رضا_ترکی
#ایران
#وطن
#بحران_های_جهانی
#خطر_جنگ_جهانی
@faslefaaseleh
وادی امن
ایران چه پرشکوه و سرافراز بارهایست
بنیاد آن برآمده بر کوه خارهایست
سرویست دیرساله، ولیکن جوان و سبز
مبهوت در تناوریش هر نظارهایست
چون ماهتاب روشن و چون مهر پرفروغ
خاموش در درخشش او هر ستارهایست
مظلوم پرصلابت من، ای نهاد عشق!
گنگ از بیان رفعت تو هر گزارهایست
در این جهان که دستخوش التهابهاست
وز هر طرف بهپا شده در آن شرارهایست،
در این جهان که سیل حوادث کشیده است
در کام خویش هر طرف و هر کنارهایست،
پاس وطن بدار که وادیّ امن توست
بر این وطن بچسب اگر تختهپارهایست
هرکس که اقتدار وطن را نداشت پاس
رجّالهای، سیاهدلی، هیچکارهایست
#محمدرضا_ترکی
#محمد_رضا_ترکی
#ایران
#وطن
#بحران_های_جهانی
@faslefaaseleh
دیکتاتور کوچک
لهلهزنان، گشوده دهان، فحش میدهد
یکریز بر زمین و زمان فحش میدهد
پایان گفتوگوست سرآغاز فحش پیر
منطق که ته کشید، جوان فحش میدهد
دیکتاتوریست کوچک، انسان بددهن
فحش است گونهای خفقان، فحش میدهد
هرکس که حرمتی نشناسد برای خویش
حرمت نمینهد به کسان، فحش میدهد
اهل نماز نیست، ولی تا اذان صبح
مانند جغد نعرهزنان فحش میدهد
تیرش به سنگ خورده دوباره ز بخت بد
بر هرچه تیر و سنگ و کمان فحش میدهد
دق میکند اگر ندهد فحش، لاجَرَم
تا حفظ جان کند به جهان فحش میدهد
با فحش فکر کرده به جایی توان رسید
ناچار با تمام توان فحش میدهد
خشمی گلوی هستی او را گرفته است
با خشمی از نهایت جان فحش میدهد
آزادی زبان، نه بیان، میکند طلب
تا بشکند حصار زبان فحش میدهد
ما راستی کجا قدمی کج نهادهایم
کاینگونه پارة تنمان فحش میدهد؟!
پر کردهایم سینة او را ز کینهها
انبار نفرت است، از آن فحش میدهد
او را به یاس و نفرت و عصیان رساندهاند
زینروی آشکار و نهان فحش میدهد
ما را ادب نکرد زمانه، سزای ماست
هرکس به ما چنینوچنان فحش میدهد
#محمدرضا_ترکی
#محمد_رضا_ترکی
#فحش
#اخلاق_اجتماعی
#اخلاق_سیاسی
#نفرت_پراکنی
#امنیت_روانی_جامعه
#دهه_هشتادی_ها
@faslefaaseleh
هدایت شده از علی محمد مودب (اشعار و آثار
یا حق
سخن چون از سر درد است باری دردسر دارد
خوشا مردی کزینسان دردسرها زیر سر دارد
تو ایران، مسجد شیراوژنان و رادمردانی
بگو با این و آن نام تو را بردن خطر دارد
ز اشک مادرانت موجهای خون خروشیدند
زن این خاک، عزم و هیبت از زینب مگر دارد
به اهواز تو دلگرم است کردستان زیبایت
بلوچ و ترک و لر سوی خراسانت سفر دارد
درخشد بر جهان تا هست خورشید خراسانت
جهان را حضرت سیمرغ حُسنت زیر پر دارد
اگر دردی است یا حرفی، شفای ابنسینا هست
که منت تا ابد بر خاور و بر باختر دارد
به درمان خود اندیشیم و در درمان خود کوشیم
کماکان نسخه فارابی و طوسی اثر دارد
تو را چون جان شیرین خاک میهن دوست میداریم
که هر خار و گلت در سرنوشت ما اثر دارد
نبیند کاخ دشمن، ذلت کوخ و کلوخت را
که از خاک تو جانهامان طپش دارد اگر دارد
دماوندا عزیزا ! ای نماز مادر میهن
کجا کس میتواند چادر از دوش تو بردارد؟
#علیمحمد_مودب
هدایت شده از 🚩 هی هات | جهاندار
🚩 آزادی
سهراب! شدی تهْمتن اما به چه قیمت
دشمنشکن و صفشکن اما به چه قیمت
زیباست تماشای نبرد دو دلاور
در معرکهای تنبهتن اما به چه قیمت
آلوده به خون گاهی و آلوده به تهمت
معروف شد این پیرهن اما به چه قیمت
آزادی گلهای چمن حرف قشنگی است
پرپر شدن نسترن اما به چه قیمت
ای آینه همرنگ جماعت شو و خوش باش
همرنگ جماعت شدن اما به چه قیمت...
#مهدی_جهاندار
@mehdi_jahandar