eitaa logo
فصل فاصله
316 دنبال‌کننده
360 عکس
41 ویدیو
3 فایل
یادداشت‌ها و سروده‌های محمّدرضا ترکی تماس با ما: @Mrtorki
مشاهده در ایتا
دانلود
6.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مثل گنجشکی در صاعقه‌ها، باران‌ها سخت می‌لرزد از وحشت بمباران‌ها صحبت برگ و تگرگ است میان دو لبش که از آن می‌خورد این‌گونه به هم دندان‌ها شانۀ کوچک او دست خودش نیست، ببین گوییا موج تب آمیخته با هذیان‌ها بهت او سخت شبیه است به مبهوتی آن بی‌گناهی که بریزد به سرش بهتان‌ها بمب می‌افتد و چون زلزله می‌لرزد از آن قامت پنجره‌ها و کمر ایوان‌ها کوچه‌اش بود کجا؟ خانۀ او بود کجا؟ چه شبیه‌اند به‌ یکدیگر این ویران‌ها مادرش نیست، ولی حتما" برمی‌گردد پیش از آنی که شود خشک گل گلدان‌ها با خودش می‌گوید مادر برمی‌گردد با همان سینی و لبخند و همان لیوان‌ها باز این کوچه پر از خندۀ ما خواهد شد خانه پر می‌شود از زمزمۀ مهمان‌ها شهرِ ویران‌شده پر می‌شود از آویشن می‌فروشند گل و شادی در دکّان‌ها باز گلدان لب پنجره گل خواهد داد مثل وجدان و دل مردۀ این انسان‌ها... @faslefaaseleh
زمان در اینجا کودکان را از کودکی به پیری نمی‌برَد بلکه آن‌ها را در نخستین برخورد با دشمن مرد می‌کند. محمود درویش مترجم: یدالله گودرزی @faslefaaseleh
در خلوت خویش در حصارم، تنهام دیگر سرِ جمعیت ندارم، تنهام حتّی دنیا اگر کنارم باشد وقتی که تو نیستی کنارم تنهام @faslefaaseleh
در کار عقل و عشق اگر در ترددی با آنکه عقل ساده‌ترینِ جواب‌هاست، در زندگی قشنگ‌ترین شیوۀ جنون همواره عاشقانه‌ترین انتخاب‌هاست! @faslefaaseleh
به مناسبت درگذشت بانوی بزرگوار سینمای ایران پروانه معصومی در پاکی روستا مجاور شده بود از رنگ و ریای شهر طاهر شده بود "پروانۀ معصومی" او از آغاز انگار به دست عشق صادر شده بود @faslefaaseleh
قایقی گم‌شده بر امواجم بارش حادثه را آماجم گاه کج می‌روم و گاهی راست خسته از این گذر قیقاجم به سوی ساحل؟ یا صخرۀ مرگ؟ به کجا می‌برد این امواجم مثل فوّاره سرافکنده شود هرقدَر قد بکشد معراجم خبر از بار و بری نیست مرا شاخۀ لخت و عقیم کاجم آچمزگشتۀ شطرنج وجود مات از بازی استدراجم پشت آن کوچۀ بن‌بست شبی رهزن مرگ کند تاراجم عشق گیرد مگرم روزی دست من چه اندازه به او محتاجم! @faslefaaseleh
من مشغلۀ تو را ندارم ای عشق تاب گلۀ تو را ندارم ای عشق دست از سر این بی‌سر و سامان بردار چون حوصلۀ تو را ندارم ای عشق @faslefaaseleh
او می‌دود از هوش‌شده در باران چون روح فراموش‌شده در باران می‌بارد و در میان آغوش او ابری‌ست کفن‌پوش‌شده در باران @ faslefaaseleh