#مناقب حضرت #ابالفضلالعباس علیه السلام
بخش اول
روز هفتم #محرم که سپاهیان دشمن آب را بر امام #حسین و خانواده شان بستند , امام ، حضرت #عباس (علیه السلام) را فرا خواند و سی سوار را به اضافه بیست پیاده با او همراه کرد تا بیست مشکی را که همراه داشتند، پر از آب نمایند و به اردوگاه امام بیاورند.
پانصد سواره نظام دشمن در کرانه فرات استقرار یافته و مانع برداشتن آب شدند. حضرت #عباس (علیه السلام) به مبارزه با نگاهبانان فرات پرداخت و افراد پیاده، مشک ها را پر کردند. وقتی همه مشک ها پر شد، حضرت #عباس (علیه السلام) دستور بازگشت به اردوگاه را داد و محاصره دشمن را شکسته و توانست آب را به اردوگاه برساند.
از آن پس حضرت #عباس (علیه السلام) به #«سقّا» مشهور شد.
@fereshtehaye_zahraii
#مناقب حضرت #ابالفضلالعباس علیه السلام
بخش دوم
#عباس و ردّ امان نامه دشمن 🚫
آوازه دلاورمردی های حضرت #عباس (علیه السلام) چنان در گوش عرب آن روزگار طنین افکنده بود که دشمن را بر آن داشت تا با اقدامی جسورانه، وی را از صف لشکریان امام جدا سازد. در این جریان ، «شَمِر بن ذی الجوشن» فردی به نام «عبداللّه بن ابی محل» را که حضرت #امّ البنین(علیهاالسلام) عمه او می شد، به نزد عبیداللّه بن زیاد فرستاد تا برای حضرت #عباس(علیه السلام)و برادران او #امانی دریافت دارد.
شمر #اماننامه را گرفت و به عمر سعد نشان داد. عمر سعد که می دانست این تلاش ها بی نتیجه است، شمر را توبیخ کرد؛ زیرا #امان دادن به برخی نشان از جنگ با بقیه است. شمر که می انگاشت او از جنگ طفره می رود، گفت:
«اکنون بگو چه می کنی؟ آیا فرمان امیر را انجام می دهی و با دشمن می جنگی و یا به کناری می روی و لشکر را به من وامی گذاری؟» عمر سعد تسلیم شد و گفت: «نه! چنین نخواهم کرد و سرداری سپاه را به تو نخواهم داد. تو امیر پیاده ها باش!» شمر #اماننامه را ستاند و به سوی اردوگاه امام به راه افتاد. وقتی رسید، فریاد برآورد: «أَیْنَ بَنُوا أُخْتِنَا»؛خواهرزادگان ما کجایند؟
حضرت #عباس(علیه السلام) و برادرانش سکوت کردند. امام به آن ها فرمود: «پاسخش را بدهید، اگر چه فاسق است». حضرت #عباس(علیه السلام)به همراه برادرانش به سوی او رفتند و به او گفتند: « #خدا تو و #امان تو را لعنت کند! آیا به ما #امان می دهی، در حالی که پسر #رسول_خدا (صلی الله علیه وآله) #امان ندارد؟!»
شمر با دیدن قاطعیت حضرت #عباس(علیه السلام) و برادرانش خشمگین و سرافکنده به سوی لشکر خود بازگشت.
@fereshtehaye_zahraii
#مناقب حضرت #ابالفضلالعباس علیه السلام
بخش سوم
شب عاشورا حضرت #عباس(علیه السلام) پاسداری از حرم را بر عهده گرفت. اگر چه ایشان آن شب را از دشمن مهلت گرفته بود، ولی از پستی و دون مایگی آنان بعید نبود که پیمان شکنی کنند. آن شب، هنگامی که حضرت #عباس(علیه السلام) از گفتگو با شمر در مورد پذیرش یا ردّ #اماننامه بازگشت، زهیر نزد او رفت. زهیر دیر زمانی بود که با خاندان امام #علی (علیه السلام) آشنایی داشت. او پرچمی را که در دست «عبداللّه بن جعفر بن عقیل» بود، گرفت. عبداللّه پرسید: «ای برادر! آیا در من ضعف و سستی ای دیده ای که پرچم را از من می گیری؟» زهیر پاسخ داد: «خیر، با آن کاری دارم». سپس نزد #عباس(علیه السلام) آمد. حضرت بر مرکب خویش سوار و با نیزه ای در دست و شمشیری به کمر مشغول نگاهبانی بود.
زهیر نزد او آمد و گفت: «آمده ام تا با تو سخنی بگویم». حضرت که بیم حمله دشمن را داشت، فرمود: «مجال سخن نیست، ولی نمی توانم از شنیدن گفتار تو بگذرم. بگو، من سواره می شنوم». زهیر جریان خواستگاری #علی (علیه السلام) از #امّ البنین (علیهاالسلام) را بیان کرد و انگیزه امام را از ازدواج با او یادآور شد و افزود: «ای #عباس (علیه السلام)! پدرت تو را برای چنین روزی خواسته، مبادا در یاری برادرت کوتاهی کنی!» حضرت #عباس (علیه السلام) از شنیدن این سخن خشمگین شد و سخت برآشفت و از عصبانیت آن قدر پایش را در رکاب اسب فشرد که تسمه آن پاره شد و فرمود: «زهیر! تو می خواهی با این سخنانت به من جرأت دهی؟! به خدا سوگند تا دم مرگ، از یاری برادرم دست بر نمی دارم و در پشتیبانی از او کوتاهی نخواهم کرد. فردا این را به گونه ای نشانت می دهم که در عمرت نظیرش را ندیده باشی». ✌️
@fereshtehaye_zahraii
#علمــدار_حسیــن
صبح #عاشورا، وقتی امام از نماز و نیایش فارغ شد، لشکر دشمن آرایش نظامی به خود گرفت و اعلان جنگ نمود.
امام افراد خود را آماده دفاع کرد. لشکر امام از سی و دو سواره و چهل پیاده تشکیل شده بود. امام در چینش نظامی لشکر خود، زهیر را در «مَیمنة» و حبیب را در «مَیسره» گماشت و ✨ #پرچم لشکر را در #قلب سپاه، به دست برادر خود حضرت #عباس (علیه السلام) داد.✨
@fereshtehaye_zahraii
#مناقب حضرت #ابالفضلالعباس علیه السلام
بخش چهارم
#شکستن حلقه محاصره دشمن
در نخستین ساعت های جنگ، چهار تن از افراد سپاه امام #حسین (علیه السلام) به نام های «عمرو بن خالد صیداوی»، «جابر بن حارث سلمانی»، «مجمع بن عبداللّه عائذی» و «سعد؛ غلام عمر بن خالد» حمله ای دسته جمعی به قلب لشکر کوفیان نمودند.
دشمن تصمیم گرفت آنان را محاصره نماید. حلقه محاصره بسته شد؛ به گونه ای که کاملاً ارتباط آن ها با سپاه #امام قطع گردید. در این هنگام حضرت #عباس (علیه السلام)با دیدن به خطر افتادن آن ها، یک تنه به سوی حلقه محاصره تاخت و موفق شد حلقه محاصره دشمن را شکسته و آن چهار تن را نجات بدهد، به طوری که وقتی آن ها از چنگ دشمن بیرون آمدند، تمام پیکرشان زخمی و خون آلود بود.
@fereshtehaye_zahraii
#مناقب حضرت #ابالفضلالعباس علیه السلام
بخش پنجم
#شجاعت
حضرت با سه تن از جنگجویان دشمن روبه رو می شود،
نخستین آنان، «مارد بن صُدَیف» بود. او دو زره نفوذناپذیر پوشیده، کلاهخودی بزرگ بر سر نهاده و نیزه ای بلند در دست گرفته بود. وقتی به میدان آمد، نیزه اش را به حمایل سینه حضرت فرو کرد. #عباس (علیه السلام) سر نیزه او را گرفت و پیچاند و نیزه اش را از دستش بیرون آورد و او را با نیزه خودش هلاک کرد.
نفر دوم، «صَفوان بن ابطح» بود که در پرتاب سنگ و نیزه مهارت فراوان داشت. او پس از چند لحظه رویارویی، مجروح شد، ولی #بخشش #حضرت، زندگی دوباره به او بخشید.
سومین رزم آور «عبداللّه بن عقبة غَنَوی» بود. #حضرت، پدر او را می شناخت و برای این که کشته نشود، #مهرورزانه به او گفت: «تو نمی دانستی که در این جنگ با من روبه رو می شوی. به سبب احسانی که پدرم به پدرت کرده است، از جنگ با من دست بردار و برگرد». #خیرخواهی حضرت در او اثر نکرد و به جنگ پرداخت. ساعتی نگذشته بود که شکست خورد و مفتضحانه از میدان نبرد گریخت.
@fereshtehaye_zahraii
ماجرای #شهادت حضرت #عباس به روایت #رهبرمعظم_انقلاب
#وفادارى حضرت #ابالفضلالعباس هم از همه جا بیشتر در همین قضیهى وارد شدن در شریعهى فرات و #ننوشیدن آب است. البته نقل معروفى در همهى دهانها است که امام #حسین علیهالسلام حضرت #اباالفضل را براى آوردن آب فرستاد. اما آنچه که من در نقلهاى معتبر - مثل «ارشاد» مفید و «لهوف» ابنطاووس - دیدم، اندکى با این نقل تفاوت دارد. که شاید اهمیت حادثه را هم بیشتر مىکند. در این کتابهاى معتبر اینطور نقل شده است که در آن لحظات و ساعت آخر، آنقدر بر این بچهها و کودکان، بر این دختران صغیر و بر #اهل_حرم تشنگى فشار آورد که خود امام #حسین و #اباالفضل با هم به طلب آب رفتند... به طرف همان شریعهى فرات رفتند، بلکه بتوانند آبى بیاورند.
این دو برادر شجاع و قوىپنجه، پشت به پشت هم در میدان جنگ جنگیدند. یکى امام #حسین در سن نزدیک به شصت سالگى است، اما از لحاظ قدرت و شجاعت جزو نامآوران بىنظیر است. دیگرى هم برادر جوان سىوچند سالهاش #ابالفضلالعباس است، با آن خصوصیاتى که همه او را شناختهاند.
این دو برادر، دوش به دوش هم، گاهى پشت به پشت هم، در وسط دریاى دشمن، صف لشکر را مىشکافند. براى اینکه خودشان را به آب فرات برسانند، بلکه بتوانند آبى بیاورند. در اثناى این جنگِ سخت است که ناگهان امام #حسین احساس مىکند دشمن بین او و برادرش #عباس فاصله انداخته است. در همین حیص و بیص است که #اباالفضل به آب نزدیکتر شده و خودش را به لب آب مىرساند. آنطور که نقل مىکنند، او مشک آب را پر مىکند که براى خیمهها ببرد. در اینجا هر انسانى به خود حق مىدهد که یک مشت آب هم به لبهاى تشنهى خودش برساند؛ اما او در اینجا #وفادارى خویش را نشان داد.
#ابالفضلالعباس وقتى که آب را برداشت، تا چشمش به آب افتاد، «فذکر عطش الحسین»؛ به یاد لبهاى تشنهى امام #حسین، شاید به یاد فریادهاى #العطش دختران و کودکان، شاید به یاد گریهى عطشناک #علىاصغر افتاد و دلش نیامد که آب را بنوشد. آب را روى آب ریخت و بیرون آمد. در این بیرون آمدن است که آن حوادث رخ مىدهد و امام #حسین علیهالسلام ناگهان صداى برادر را مىشنود که از وسط لشکر فریاد زد: «یا اخا ادرک اخاک». 😭😭
دریافت کلیپ مربوط به متن بالا در آدرس زیر
https://fa.alalamtv.net/news/4424936/
@fereshtehaye_zahraii
در نقل است که آیت الله کشمیری تاکید خیلی زیاد داشتند که روز #تاسوعا از صبح تا شب فرصت #استغاثه به حضرت #ابالفضلالعباس را از دست ندهید و دو رکعت نماز مثل نماز صبح بخوانید و بعد از نماز یک دور تسبیحات حضرت #زهرا سلام الله علیها را بگویید و بعد هم ۱۳۳ مرتبه این ذکر را بگویید: یا کاشف الکرب عن وجه الحسین اکشف کربی بحق اخیک الحسین.
میگفتند این عمل برای باز شدن گرفتاری ها و مشکلات خیلی خیلی کارگشاست.
#التماس_دعا
@fereshtehaye_zahraii