من ماجرا را خوب یادم هست، چون کاروان ما جلوتر بود
پیکی رسید و گفت برگردید، دستور، دستور پیمبر بود
چرخید سرهای شترهامان چون با محمد بود دلهامان
فرمانبری از حرف پیغمبر، با حج برای ما برابر بود
خیل عظیم حج گزاران را گرد درختانی کهن دیدیم
کار بنای سایه بان ها با عمار و سلمان و ابوذر بود
زنگ شترها از صدا افتاد، از دشت حتی رد نمی شد باد
راوی به حرف خویش پایان داد، یعنی محمد روی منبر بود
«الیوم اکملت لکم دینی...» «من کنت مولاه علی مولاه...»
بانگ رسایی داشت پیغمبر، هرچند بعضی گوش ها کر بود
آن ها که می دیدند می خواندند از چشم پیغمبر مرادش را
آن ها که نشنیدند می دیدند در دست او دست برادر بود
هم برکه هم دریا شهادت داد هم طور هم سینا شهادت داد
حتی شن صحرا شهادت داد حکم ولایت دست حیدر بود
از خندق و از بدر تا خیبر، تا لحظه ی آخر که در بستر...
از ابتدا حرف از ولایت بود، آری! ولایت حرف آخر بود
#محمد_حسین_ملکیان
#غدیر_خم
#عید_غدیر_مبارک🌹
@feyzefeyz
خاطره من از شور و حال انتخابات سال ۹۲ تو قم.
از آخرین نیوز یک عکس انتخاب کرده بودم که پاک شده.
خلاصه اینکه واقعا ملت جوگیرن!😂
@feyzefeyz 👈👈فیضِ فیض
🔴 جناب ابوذر غفاری و انتخابات
ابوذر رو همه میشناسن. یار وفادار پیامبر و امیرالمؤمنین علیهما السلام. شجاعتش در مقابله با شرک در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و اله) مثالزدنیه. مثلا وسط مکه تو اوج قدرت مشرکین دو بار فریاد توحید سر داد و هر دو بار مفصل کتکش زدن. بعدشم که به عهدی که با امام علی علیه السلام بسته بود جوری وفادار بود که همیشه اسمش در کنار سلمان و مقداد به عنوان سه نفری که بعد از غصب خلافت هرگز از امام رو برنگردوندن یاد میشه.
ابوذر یک ویژگی داره و اون صداقتشه. صداقت ابوذر در کلام رسول خدا متبلور شده. حضرت درباره صداقتش فرمودن: «آسمان سایه نیفکنده و زمین حمل نکرده راستگوتر از ابوذر». این حدیث رو هم شیعه و هم سنی روایت کردن و قبول دارن. پس ابوذر همیشه راست میگه. در نتیجه حضور دائمیش در جبهه امام علی و تقابلش با خلفای سه گانه یکی از دلایل حقانیت امامت و خلافت مولا علی علیه السلامه. ابوذر انقدر به لفت و لیسای عثمان از بیت المال اعتراض کرد تا آخرش عثمان مجبور شد با وضع بدی به یه جای پرتی به اسم رَبَذه تبعیدش کنه و همونجا هم از دنیا رفت.
👈 خب چرا الان این یادداشتو نوشتم؟ چون ابوذر با این همه پاکی و صداقت مثال زدنی و این مقام والایی که داره، طبق روایت نبوی از هر گونه ریاست و مدیریت نهی شده. از پیامبر نقل شده که رسما به ابوذر فرمود: ای ابوذر من هر چه برای خودم دوست دارم، برای تو هم دوست دارم. تو (برای مدیریت و ریاست) ضعیفی پس حتی بر دو نفر هم ریاست نکن و متولّی هیچ مال یتیمی هم نشو.
پس اینطوری نیست که هر آدم پاک و مخلص یا خوش اخلاق، الزاما برای ریاست یا مدیریت هم مناسب باشه. خیر. باید کسی رو پیدا و انتخاب کرد که هر دو شو با هم داشته باشه. هم پاکی و اخلاق و صداقت و هم توان مدیریت. ان شاءالله هر کی بهتره انتخاب بشه. یا علی.
#محمدحسین_فیض_اخلاقی
#انتخابات
#یادداشت ۷ تیر ۱۴۰۳
@feyzefeyz 👈👈فیضِ فیض
🔴 گوشهای از شجاعت امام حسین
درباره وقایع مرتبط با امام حسین علیه السلام در روز عاشورا، معمولا از مظلومیت ایشان صحبت میشود و به دلاوریهای امام کمتر پرداخته شده است. برای نمونه، این نقل تاریخی را میگذارم که اوج رشادت اباعبدالله الحسین را میرساند آن هم پس از تحمل مصائبی که تحمل هر یک از آنان برای یک انسان عادی ویرانکننده است!👇
امام حسين عليه السلام دختر بزرگش فاطمه را خواست و نوشتهاى را كه در هم بسته شده بود و نيز وصيّت نامه خود را تحويل او داد تا پس از واقعه كربلا به برادرش امام زين العابدين عليه السلام برساند.
ايشان سپس براى آخرين بار و به قصد اتمام حجّت از مردم كوفه يارى طلبيد. آنها گريستند ولى يارى اش نكردند! پس يك تنه به ميدان رفت و على وار به صف دشمن زد. حميد بن مسلم میگويد:
به خدا، هرگز در محاصره افتادهاى را نديدم كه فرزندان و دودمان و يارانش كشته شده باشند و دلى استوارتر و ضميرى پابرجاتر از او داشته باشد! هر گاه پياده نظامِ دشمن، عرصه را بر او تنگ مى كرد، او با شمشير بر آنان مى تاخت و آنان از چپ و راست او مى گريختند، چنان كه گله بز، آن گاه كه گرگ در ميان آنها افتاده، مى گريزند!
منبع: دانشنامه امام حسین علیه السلام، جلد اوّل، ص34.
#شجاعت_امام_حسین علیه السلام
@feyzefeyz
عیش گیتی را به کام قوم دونان یافتم
پارسا فرزانه را خوار و پریشان یافتم
اندکی اندیشه کردم اندر این وضع جهان
سرّ این معنا به زودی زیر دندان یافتم
چون جهان رذل است و رذل و دون نواز از اصل بود
زین سبب عیش جهان بر کام آنان یافتم
در جهان نگریستم از خاوران تا باختر
اَندُه از دانا و عیش از بخش نادان یافتم
چون نگه بر سرزمین کربلایم اوفتاد
کودکان مصطفی را سینه سوزان یافتم
خاندان مصطفی را بی یار و بی یاور ولی
لشکر کفّار را من بس فراوان یافتم
واله و آواره دیدم سرور اهل زمین
ابن سعد پست را بر تخت شادان یافتم
زینب از جور زمان بر سینه و بر سر زنان
لیک اندر آستینش دست یزدان یافتم
چون نگه بر کودکان شاه کردم دیده تر
اندر ایشان من فراوان ماه کنعان یافتم
کودکان را من ز بیم لشکر و آتش سپس
وامحمّد بر زبان و جسم لرزان یافتم
مرحوم #عباس_بهبهانی (دایی مادر اینجانب).
سروده شده در 1358 هـ.ق.
#شعر_عاشورایی
#اشعار_قدیمی
@feyzefeyz
🔴 آخرین شهید سپاه امام حسین که بود؟
یکی از یاران امام حسین (علیه السلام) به نام «سُوَيد بن عَمْرو بن أبي المطاع»، مطابق نقل لهوف، انسان شریف و بسیار نمازگزاری بود که در کربلا مانند شیر جنگید. وی سرانجام بین کشتگان افتاد و بیهوش شد در حالی دشمنان از وضعیت او خبر نداشتند. ناگهان سوید شنید که کسی میگوید حسین (علیه السلام) کشته شد! پس چون شمشیرش را برداشته بودند با خنجری که همراهش بود برخاست و با دشمن مبارزه کرد تا اینکه به شهادت رسید.
بنابراین شهادت او پس از شهادت مولایش حسین (علیه السلام) رخ داد. رحمة الله علیه.
@feyzefeyz
🔴 عشق به محبوب در نگاه دو برادر
کربلا، تابلوهای بسیار زیبایی ترسیم کرده. یکی از این آئینههای زلال و البته حسرتبرانگیز مربوط به دو برادر از «بنیجابر» است که از آن دو به صورت «جابریان» یاد شده. «سیف بن حارث بن سریع» و «مالک بن عبدالله بن سریع» برادر مادری و پسرعموی یکدیگر بودند. آن دو در روز عاشورا در حالی که گریه میکردند نزد امام حسین علیه السلام آمدند.
امام به آن دو فرمودند: چه چیزی شما را به گریه انداخته؟ به خدا سوگند امیدوارم که تا ساعتی دیگر دیدگانتان روشن شود!
دو برادر عرضه داشتند: خدا ما را فدای تو گرداند! به خدا سوگند، بر خویشتن گریه نمیکنیم، بلکه بر تو میگرییم که میبینیم (دشمنان) محاصرهات کردهاند و نمیتوانیم تو را حفظ کنیم.
امام فرمودند: خداوند در این غمخواری و پشتیبانی که با جان از من میکنید، بهترین پاداش پرهیزکاران را به شما عنایت فرماید!
آن دو جوان- پس از شهادت «حنظلة بن أسعد» که در همان هنگام اتفاق افتاد- در حالی که به امام مینگریستند، گفتند: ای فرزند پیامبر! سلام و رحمت و برکات خدای بر تو باد! امام علیه السلام فرمود: بر شما نیز سلام و رحمت خدای باد!
آنگاه وارد میدان مبارزه شده و با دشمن جنگیدند تا اینکه سرانجام به درجه رفیع شهادت نایل آمدند.
یا لیتنا کنا معکم فنفوز فوزا عظیما!
@feyzefeyz
🔴 ویژگی های یک چای عراقی اصیل:
۱. بسیار غلیظ و پررنگ و بدون استفاده از آب کتری!
۲. دارای شکر بسیار زیاد به حدی که به هم نزنید هم خوبه!
۳. حتما یه کم از چایی روی نعلبکی ریخته! میگن این رسم در واقع ریشه در مهمان نوازی عراقیا داره. میزبان می خواد به مهمان بفهمونه ما استکانو پُرِ پُر کردیم و چیزی کم نذاشتیم. نشون به اون نشون که یه کمیش ریخته تو نعلبکی!
چندین سال پیش تو بین الحرمین لیوانای استیل خیلی بزرگ میذاشتن و از آب خنک پرش می کردن. منتها چون نعلبکی نداشت انقدر پرش می کردن که وقتی ورش می داشتیم حتما یه کمی ازش می ریخت!
پ.ن: عکس از خودم از چایی یه مجلس تو مسجد امام رضا علیه السلام تو محله گذر خان قم که مال عراقیاس. ان شاءالله چای عراقی تو عتبات نصیب همه مون بشه.
#چای_ابوالسجاد #چای_ابوعلی
@feyzefeyz 👈👈فیضِ فیض
فیضِ فیض
به نام خدا.
سریال #مختارنامه یکی از معدود سریالهای فاخر تاریخی ایران است. با این وجود در بخشهای مختلفش تفاوتهای جزئی یا کلی با تاریخ به چشم میخورد. این حقایقِ تغییریافته یا قربانی درام و جذابیت داستان شده یا اینکه پخش آن به این صورت ناشی از کمدقتی و یا شاید محدودیتهای گروه تولید بوده است. یکی از این تغییرات نه در متن تاریخ بلکه در شخصیتپردازیها دیده میشود که چند نمونه از آن را در چند نوشته متذکر میشوم.
۱. مختار
#مختار در مجموعه تلویزیونی مختارنامه با بازی «فریبرز عربنیا» دارای یک شخصیت بسیار موقر و جدی و تا حدی به قول معروف عصا قورت داده است. او حتی به ندرت شوخی میکند و گاه یارانش را از شوخی با به قول خودش «آنچه خدا دوست ندارد» نهی میکند. این شخصیتپردازی به او شخصیت جذابی بخشیده اما با تاریخ هماهنگی چندانی ندارد.
نقل است که وقتی سر ابن زیاد ملعون را نزد مختار آوردند او در حال غذا خوردن بود. او خدا را همراه با گفتن جملاتی شکر کرد و بعد از اینکه از غذا خوردن فارغ شد با کفشش بر صورت ابن زیاد کوبید. سپس کفشش را به سوی غلامش انداخت و به او گفت: آن را بشوی، چرا که آن را به صورت مرد نجس و کافری زدم. در نقل دیگر به صورت نحس ابن زیاد ملعون آب دهان انداخت و بعد دستور داد آن را بسوزانند.
اما در روایت مختارنامه، مختار ناگهان سر خودش را به جای سر ابن زیاد میبیند و میگوید شیطان سر مرا به جای سر ابن زیاد نشان میدهد و...!
همچنین وقتی بسیاری از یاران مختار از جمله سردار او «احمر بن شمیط» در منطقهای به نام «حروراء» توسط لشکریان مصعب شهید شدند، مختار به حروراء آمد و به #ابراهیم_بن_مالک_اشتر چند نامه نوشت تا برگردد و به او کمک کند ولی ابراهیم برنگشت. در این هنگام مختار گفت: «عجب مصيبتى است امروز، اى كاش ابراهيم در كنارم بود. اما او مرا رها كرد و من چارهاى جز تن دادن به مرگ ندارم».
اما این جملات و هر جملهای که به صلابت مورد نظر نویسنده در شخصیت مختار ضربه بزند در سریال مشاهده نشد.
در مورد دیگر در سریال، وقتی ابراهیم میبیند #عبیدالله_بن_حر_جعفی دست به اعتراض زده، قضیه را از دیگران میپرسد و تازه میفهمد که ابن حر پولپرست است. سپس میگوید من سرباز درهم و دیناری نمیخواهم و او هم شورش کرده و پس از آن به مصعب میپیوندد. در حالی که در تاریخ آمده که هم ابراهیم و هم مختار از پیش میدانستند که ابن حر دنیاپرست است. ابراهیم نزد مختار از ترس خود از ابن حر و اینکه ممکن است در یک موقعیت حساس لشکر را ترک کند سخن میگوید و حتی از مختار میخواهد او در لشکرش نباشد. اما مختار ضمن تأیید سخنان ابراهیم میگوید: «با او نیکی کن و چشم او را با مال پر کن! ممکن است اگر دستور بدهم از تو جدا شود در دلش نسبت به تو کدورتی پیش بیاید.» اما این مکالمه نیز در سریال جایی نداشت چرا که احتمالا پولدادن به یک شخص برای استفاده از جنگاوری او و قبیله اش و نیز ترس از شورش آنان، از دید کارگردان با شخصیت مختار و نیز ابراهیم جور درنمیآید!
گر چه ابن حر دنیاپرستتر از این حرفها بود و وقتی خراج شهر تکریت یعنی پنج هزار درهم به او رسید گفت ابراهیم بیشتر از من گرفته و با وجود انکار همراه با سوگند ابراهیم باز هم دست به شورش زد.
#تاریخی
#یادداشت
#محمدحسین_فیض_اخلاقی
@feyzefeyz 👈👈فیضِ فیض