eitaa logo
قلمزن
523 دنبال‌کننده
730 عکس
138 ویدیو
2 فایل
هوالمحیی قلم زدن امر پیچیده ای نیست فاعلی میخواهد و ابزاری، و اتفاقی که باید در تو رقم بخورد... و خدایی که دستگیری کند و خشنود باشد همین! http://payamenashenas.ir/Ghalamzann پیام ناشناس ادمین @fs_hajivosugh بله و تلگرام : @ghalamzann
مشاهده در ایتا
دانلود
فکر میکردم "مادر" حال و حوصله راهپیمایی خودرویی را نداشته باشد اما ازآنجا که مهمان ما بود پیشنهاد کردیم که اگر دوست دارند همراه شوند و شدند، کاروان خودرویی در جشن‌ها هیجان و شور خودش را دارد و بخصوص بچه‌ها کیف‌شان کوک می‌شود، اول گمان میکردم باید رعایت حال مادر را داشته باشم و بقول برادر دست از شوماخر بودن بردارم، اما امروز مادر شده بود یکی از پایه‌های اصلی شیطنت و شلوغی، حتی بیشتر از دخترها که عقب نشسته بودند، تمایل ایشان کلا این بود که اولین ماشین پشت ماشین صوت باشیم و در کشاکش عقب و جلو رفتن ماشین‌ها در بزرگراه، اجازه ندهیم کسی جلو برود! مادر شده بود مشوق یک کل‌کل‌ حسابی و آنقدر آدرنالینش به اوج رسیده بود که پرچم می‌چرخاند و امر می‌کرد که همان جلو جایگاه ماشین را حفظ کنم و حتی یک ماشین عقب نمانم! و چقدر هم در پایان راضی بود و خوش گذشته بود برایش و ما راضی از رضایتش! به لطف خدا مادر امروز آنقدر حالش خوب بود که گویی برگشته بود به نوجوانی و جوانی و دخترک پرشور و اسب‌سوار و بانشاط درونش دوباره جان گرفته بود و خستگی نمی‌دانست، جانش سلامت و حالش تا همیشه خوب🌱 ف. حاجی وثوق @ghalamzann
پیام داد که اگر یکنفر جا دارید من هم بیایم راهپیمایی، عرض کردم روی چشم ما... اما وقت حرکت، گفت حاج آقا حال‌ندار است، لازم است پیشش بمانم و ماند وقت خداحافظی مدام میگفت خوش بحال شما... برای ما دعا کنید! مادر است نوجوان 15ساله‌اش شهید شده، توقعی نداشته و ندارد اما وقت محروم شدن از راهپیمایی، مانند کسی که چیزی را از دست داده و توفیقی نصیبش نشده، با حسرت التماس دعا می‌گوید، این نسل همچنان خودشان را وامدار می‌دانند و بیش از همه‌ی ما حضور را برای خودشان تکلیف دیده‌اند و بیش از همه‌ی ما قدردان آنچه به دست آمده هستند، خدا برای همه‌ی ما نگهشان دارد🌷 ف. حاجی وثوق @ghalamzann
قلمزن
#مادربزرگ جایی بر بلندی‌های شاه البرز زندگی می‌کند، کوهستان‌های مرتفع که در تابستان هم برف برآنها خو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مادر کوهستان، بانوی قدرتمند و بااستقامت واهل تلاش که هرگز افتادگی‌اش را ندیده بودیم، زمین‌گیر بیماری شده و این روزها اسیر بیمارستان است، جایی که هیچوقت دوستش نداشت جسمش نحیف شده و در مقابلِ روح بلند و وسیعش کم آورده است، مادربزرگ گنجینه است، یک گنجینه 92 ساله سرشار از خاطرات و تجربیات ناب زندگی‌، درست مانند همه‌ی مادربزرگ‌های این نسل، نسلی که تکرار نمی‌شوند... کاش برایمان بمانند! ف. حاجی وثوق @ghalamzann
قلمزن
#مادربزرگ مادر کوهستان، بانوی قدرتمند و بااستقامت واهل تلاش که هرگز افتادگی‌اش را ندیده بودیم، ز
صدا و عکس‌ها متعلق به مادربزرگ است یکی از آواهای محلی را می‌خوانند.
که می‌خواهم درباره‌اش بنویسم، پدرم نیست اما به قدر پدر برایم دوست‌داشتنی و باارزش است @ghalamzann
مغازه‌اش را چندسالی‌ست که بسته است، اما وقتی کاسبی می‌کرد از آن کاسب‌های دوست‌داشتنی بود که حساب سود و معاملاتش با حساب و کتاب ما جور نمی‌شد و همه از قیمت‌هایش تعجب میکردند، آنقدر در توضیحش برای مشتری دقت و وسواس داشت که مبادا غلو شود و از صدق خارج شود، یادم هست که یکبار در مغازه‌اش بودم و خانمی آمده بود لباسی بخرد بین دو مدل مانده بود گفتم من ازین گرفته‌ام و خوب بوده، مشتری که رفت با همان ادب و ملاحظه همیشگی‌اش تذکر داد که نباید برای جنس من تبلیغ کنی، معامله دچار اشکال می‌شود! امروز وقتی از یک خانم دکتر مذهبی تعریف کردم و عکسش را از گوگل پیدا کردم و خواستم عکس را که بسیار محجبه بود نشانش دهم تا ایشان را بشناسد، روی برگرداند و گفت لزومی ندارد ببیند! در سن 75 سالگی حاضر نشد عکس یک خانم دکتر احتمالا 60 ساله را با حجاب کامل نگاه کند و این سلوک امروزش نیست که از وقتی شناختمش همین تقوا و پرهیز را دارد، خوب بودنش فقط در تقوایش نیست، همه‌ی حواسش و تمرکزش روی این است که کسی را حتی به قدر خریدن یک نان به زحمت نیندازد، ملاحظات عجیب و غریبی دارد با یک عزت‌نفس کم‌نظیر که محبوبیتش را دوچندان کرده است. وقتی مهمان دارد و همه جمع می‌شوند حواسش به تک تک آدمها هست، با همین سن و سالش کنار هر کسی جداجدا می‌نشیند و چنددقیقه‌ای وقت می‌گذارد و حالی می‌پرسد و توجهی می‌کند، حواسش هست همه از همه چیز خورده باشند و به عدالت، توجهش و تعارفش را تقسیم می‌کند، احترام حتی کودکان را دارد، دلش نمی‌خواهد به آنها هم سخت بگذرد، با آنها هم حرف می‌زند و محبتش به جان همه می‌نشیند. تاریخ تولدها و ازدواج‌های اطرافیانش را قمری و شمسی، نگهداری می‌کند، هم قمری‌ها و هم شمسی‌ها را تبریک می‌گوید و این اقدام بی‌نظیرش عجیب حال اطرافیانش را خوب می‌کند! یکی از کارهای دوست‌داشتنی‌اش انتقال آن چیزهایی‌ست که یاد می‌گیرد، هر بار که می‌بینیمش، خلاصه و مفید آموزه‌های جدیدش را در همین سن و سال با ذکر منبع منتقل می‌کند، فلان شبکه فلان استاد در فلان روز هفته این مباحث را می‌گوید، هم معرفی می‌کند هم نکات مهمش را میگوید و هربار هم متواضعانه اعلام حسرت می‌کند که در حد سواد و درک خودم می‌فهمم و ما می‌دانیم که چقدر و چندبرابر بیش از ما که مدعی سواد و تحصیلات هستیم ، می‌فهمد! خواندن، شنیدن، حرفهای خوب زدن و هر دوست‌داشتنی دیگری، روزمره‌های منظمی هستند که ترک نمی‌شوند و زیارت... اتفاقی که تک تک اطرافیانش به آن مدیونند، چون در همه زیارت‌هایش تک به تک نام آدمها را می‌برد و برایشان زیارت و دعا می‌خواند، و مهربانانه هربار و هربار و هربار پدرم را یاد می‌کند و همه عزیزانم را... این مرد یک وجود کم‌نظیر است و در بیان این عبارت، نه اغراقی در کار است و نه تعارفی... چون او هرگز اینجا را نمی‌بیند و نمی‌خواند و کاری با دنیای مجاز ندارد. خدا برای ما و آنهایی که با دعای روزانه او سرپا ایستاده‌اند و نیفتاده‌اند،نگهش دارد. (ذکر خوبی‌ها، امید به خوب شدن را در دل آدمی زنده می‌کند، خدا کند این نوشته مطوّل، که توصیف مختصری از یک وجود دریایی‌ست، وقت شمارا تضییع نکرده باشد) ف. حاجی وثوق @ghalamzann
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شاید یکسال و نیم قبل بود که این نام را شنیدم و صفحه‌اش را خواندم و همانجا به دوستانم گفتم که چقدر ناچسب و زننده است این سلوک و این سبک و این جولان دادن‌های پرآوازه برای نوجوانی که هنوز برایش این لباس گشاد است! همه‌ی ما می‌دانیم چه اتفاقی افتاده و چه مسیری طی شده و مهرشاد، معلول چه سیستم ناقص و نامطلوبی‌ست، همه‌ی ما قصه مهرشاد را خوانده‌ایم و البته با کسانی که هنوز نمی‌دانند چرا مهرشاد یک مساله است و چرا باید برایش فکری کرد و حتی معتقدند که چه اشکالی دارد، یک نوجوان شهرستانی در این سن و سال، اینهمه اعتماد به نفس و توانمندی و مدیریت داشته که توانسته این همه پیشروی کند و نظر اکابر را به خود جلب کند و کارهای ویژه هم انجام بدهد، کاری ندارم! درباره مهرشاد حرف‌های زیادی گفته شده و نمی‌خواهم تکرار کنم، فقط خواستم بگویم حذف یک مهرشاد کمکی نمی‌کند وقتی سیستم به شکل مداوم در حال بازتولید مهرشاد است، وقتی مهرشادهایی را شناخته و می‌شناسیم که در اطرافمان در همین بستر نامناسب در حال رشدونمو هستند و ما در حال پروبال دادن به آنها، مهرشادها مذهبی و غیرمذهبی ندارند، کافیست بلد باشند از رانت‌های موجود استفاده کنند، کافیست "باگ‌" های سیستم را بدانند، حفره‌ها را بشناسند و راه و چاه کانال زدن و رایزنی و رابطه و بقول امروزی‌ها ‌"تعامل" را بلد باشند و به همه اینها اضافه کنید توانایی انعطاف‌پذیری و سازگاری و تملق و بچه‌خوب بودن و بله‌قربان گفتن را، یک مهرشاد توبیخ شد آن هم چون فضاسازی رسانه‌ای علیهش اتفاق افتاد، با بقیه مهرشادها چه کنیم که دارند از سروکول جامعه بالا می‌روند و پله‌های ترقی را با کیاست ویژه‌ای که دارند، تند و تند طی می‌کنند؟! همین اطراف هستند مهرشادهایی که دارند قوت و قدرت می‌گیرند، دارند با فریب و زرنگی پرآوازه می‌شوند و از همه جور رانت استفاده می‌کنند و همیشه با یک تلفن و یک رابطه و یک لابی‌گری حرفه‌ای کار خودشان و اطرافیانشان را راه می‌اندازند، بترسیم از جوجه مهرشادهایی که دارند بزرگ می‌شوند! ف. حاجی وثوق @ghalamzann
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
 اگر دل دلیل است، آورده‌ایم  اگر داغ شرط است، ما برده‌ایم  دلی سربلند و سری سر به زیر  از این دست عمری به سر برده ایم       این "فیلم" این احترام نظامی پسر به پدر، مظهر امید انگیزه غرور ملی خودباوری اقتدار احترام و ارزش‌های دیگر است، خدا کند شرمنده‌ی این خون‌ها نمانیم. ف. حاجی وثوق @ghalamzann
(...انت القوی و انا الضعیف...) زمستان پارسال که شروع شد مثل همیشه گلدان‌های حیاط را آوردم داخل خانه تا سرما نخورند و یخ نزنند، اما نمیدانم چطور شد که یک گلدان کوچک کنار باغچه جا ماند و من ندیدمش! همه‌ی زمستان برف بارید و این گلدان زیر برف یخ زد و چیزی از آن نماند. یک روز که برف‌ها آب شده بودند کنار باغچه دیدمش که ساقه ها و برگ‌هایش خشکیده و ریخته بودند، فقط مانده بود یک ساقه‌ی کوچک زردرنگ که نمی‌شد به زنده بودنش امید بست، دلم برایش خیلی سوخت اما کار از کار گذشته بود و رهایش کردم همانجا بماند، بهار که شد یک روز کنار باغچه نشسته بودم که دیدم کنار آن ساقه ی زرد و خشکیده یک برگ کوچک سبز و تازه سر در آورده است! عجیب بود خیلی عجیب! از آن روز گلدان شمعدانی کوچک برایم شد مظهر مقاومت، آوردم و گذاشتمش روی طاقچه ایوان که پیش چشمم باشد، بهار تمام شد و گلدان کوچک شمعدانی برگ‌های بیشتر و بیشتری داد و شد برایم سوگلی گلدان‌ها، بیشتر از همه به او توجه می کردم و برایش وقت می‌گذاشتم، تابستان هم آمد و پاییز و گلدان‌های شمعدانی یکی‌یکی گل دادند اما گلدان کوچک من دیگر هیچ گلی نداد! انتظار هم بی‌فایده بود آن گلدان دیگر نتوانست گل بدهد... پ. ن: فشارها و سخت‌گیری‌ها لزوما آدم‌ها را نمی‌سازند،آدم‌ها اندازه و ظرفیت دارند، گاه یک فشار ممکن است برای همیشه امکان شکوفا شدن دوباره را از کسی بگیرد، مراقب ظرفیت‌های اطرافمان باشیم. ف. حاجی وثوق @ghalamzann
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا