گفتم نريز مو به سر شانه بارها
سرريز می شود هوس آبشارها
گيسو پريش پشت سرت را نگاه کن
افتاده اند در پی تو جويبارها
تصوير قاب کرده پيراهن تواند
عريان اگر شدند تمام بهارها
من پنجه های غار نشينم که از قديم
عکس تو را کشيده به ديوار غارها..
گيرم که دارم از تو به بيراهه ميروم
من زنده ام فقط به همين گير و دارها
دستان چيدن تو به هر شاخه رو کند
ديوانه می شوند تمام انارها
من برکه نيستم که هم آغوش من شوی
حيف است ماه در بغل شوره زارها
می خواستم که سر بگذارم به سينه ات
سنگی شدم به سينه ی سرد مزارها...
#علی_سعادت_شایسته
✳️ نگاهی به ابیاتی از خواجه ی رندان که به زاهدان ریاکار میتازد که علیرغم سخنان زاهدانهای که در وعظ و خطابه بیان میکنند اما خودشان به آنها پایبند نیستند:
« واعظان، کاین جلوه در محراب و منبر میکنند
چون به خلوت میروند ، آن کار دیگر میکنند
مشکلی دارم، ز دانشمند مجلس بازپرس:
توبهفرمایان، چرا خود، توبه کمتر میکنند؟
گوییا باور نمیدارند ، روز داوری
کاین همه قلب و دغل، در کار داور میکنند
یا رب این نودولتان را، با خر خودشان نشان
کاین همه ناز از غلام ترک و استر میکنند
❇️ این غزل از غزلیات رندانهی حافظ است که خواجه به زاهدان ریاکار میتازد که علیرغم سخنان زاهدانهای که در وعظ و خطابه بیان میکنند اما خودشان به آنها پایبند نیستند اما وقتی از جلوت به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند و دغلکارانی هستند که حتی به روز رستاخیز هم اعتقادی ندارند و حافظ آنها را " نودولتان" ، تازه به دوران رسیده و نوکیسه می خواند که به خاطر مال و مقام دنیایی دچار خودخواهی شدهاند و گذشتهی ناچیز خود را از یاد بردهاند و از خدا میخواهد که ایشان را روز و روزگاری به جای خود بنشاند و به مقام و جایگاه پیشین و پست خودشان برگرداند که وظیفه و حد خود را از یاد بردهاند و به سخنان خودشان عمل نمیکنند:
یا ایها الذین آمنوا لم تقولون مالاتفعلون( صف/۲): ای کسانی که ایمان آوردهاید! چرا سخنی میگویید که عمل نمی کنید؟!
سعدی:
ترک دنیا به مردم آموزند
خویشتن سیم و غلّه اندوزند
عالمی را که" گفت" باشد و بس
هرچه گوید، نگیرد اندر کس
عالم آن کس بود که بد نکند
نه بگوید به خلق و خود نکند
◀️ خواجه در جای دیگر میفرماید:
حافظ ار در گوشهی محراب مینالد رواست
ای نصیحتگو! خدا را آن خم ابرو ببین
آن کار: در تضاد با " این کار" است که خواجه از آن میگوید. این کار: عبادت و زهد و پارسایی برای فریب مردم در ظاهر
آن کار: پنهان کاری و مرتکب شدن گناه و چیزهای دیگر خلاف دین ، کار زشت
" آن کاره" هم به افراد بدکاره و روسپی گفته میشود
◀️ مشکل داشتن: "سوال ، مسئله "در بیان و گفتار طلبهها
دانشمند: عالم دینی، فقیه
سعدی:
نبرد پیش مصاف آزموده معلوم است
چنان که مسئلهی شرع پیش دانشمند
حافظ:
نه حافظ را حضور درس و خلوت
نه دانشمند را علم الیقینی
مسئله و مشکل خواجه این است که به عالمان دینی میگوید: شما مردم و دیگران را به توبه کردن فرا میخوانید اما چرا خودتان به این کار عمل نمیکنید؟
با: در " با خرخودشان" به معنی" به ، بر" است و به این معنی در متون ادب فارسی سابقه دارد.
( استادخرمشاهی )
سعدی:
صفت یوسف نادیده بیان میکردند
با میان آمد و بی نام و نشان گردیدیم
حافظ در بیتی میفرماید:
زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد
از سر پیمان برفت با سر پیمانه شد
" با سر چیزی شدن : به سر چیزی رفتن ، استعمال "با "به جای" به" به ویژه در سدههای ۳ تا ۵ بسیار رایج بوده است: با سر رضا آمد "
( دکتر حمیدیان)
خر: نشانهی بیچیزی ، بیچارگی و نیازمندی دوران قبل از جاه و مال، "بر خر خود نشاندن": به مقام و جایگاه قبلی و پست خودشان برگرداندن
" در نسخهی خانلری و همهی نسخهها بدلها " با خرد خودشان نشان" آمده که ناچار باید چنین معنی شود: آنها را با خر خودشان هم نشین کن که معنای بالنسبه تندی دارد و ضبط نسخهی حافظ قدسی " برخر خودشان نشان "است"
( دکتر هروی)
غلام ترک : بندگان و بردگان زیبا و ترکنژاد
داور: خداوند" الیس الله باحکم الحاکمین "( تین/ ۸): "آیا خداوند بهترین حکم کنندگان نیست؟" و هو خیر الحاکمین"( اعراف/۸۷):" او بهترین داوران است"
روز داوری: روز رستاخیز
◀️ و نکتهی پایانی که این سخنان خواجه به گفتهی دکتر استعلامی از موارد صریح و مبارزهی او با زاهد، صوفی، واعظ و محتسب ریاکار است که با کنایه و طنز همواره با بیانی که بر دل می نشیند و در خاطر میماند، بازگو شده است.
❇️منابع:
شرح شوق دکتر حمیدیان، حافظ نامه استاد خرمشاهی، شرح غزلیات حافظ دکتر قیصری ، شرح دکتر استعلامی، شرح دکتر هروی و...
❇️ نادر ابراهیمیان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ماجرای جالب ساخت یکی از محبوبترین سرودهای معاصر
⚫ به مناسبت سالروز درگذشت شاعر و جهادگر معاصر عرصه فرهنگ و هنر، پدر شعر انقلاب حمید سبزواری
#فرزند_ایران
تلگرام | اینستاگرام
صبح نزدیک است
ای غزل تا میشود این روزها از خون بخوان
تا حساب عشق دستت آید از مجنون بخوان
زندگی را در سکوت دشتها جریان بده
از نوای کشتهای افتاده در هامون بخوان
صبح نزدیک است، این را با سپاه شب بگو
از کفنهایی که گشته چون فلق گلگون بخوان
گرچه موسی رفته و این دور، دور سامریست
مژدههای فتح را از چهرهٔ هارون بخوان
خندههای حاج قاسم را ببین در جبههها
ترس را از چهرههای در هم صهیون بخوان
بیگمان آزاد خواهد شد فلسطین اسیر
مژده را از آیهٔ «وَ التِّينِ وَ الزَّيتُون» بخوان
✍🏻 #محمدسجاد_حیدری
🏷 #مقاومت_اسلامی | #فلسطین | #غزه
خندهی خورشید را هر صبح دانی چیست رمز؟
گوید از عمرت گذشت ای بیخبر شامی دگر ...!
#مهدی_اخوان_ثالث
#صبحتان شاعرانه
ای عشق ای ترنم نامت ترانهها
معشوق آشنای همه عاشقانهها
ای معنی جمال به هر صورتی که هست
مضمون و محتوای تمام ترانهها
با هر نسیم دست تکان میدهد گلی
هر نامهای ز نام تو دارد نشانهها
هر کس زبان حال خودش را ترانه گفت:
گل با شکوفه خوشهی گندم به دانهها
شبنم به شرم و صبح به لبخند و شب به راز
دریا به موج و موج به ریگ کرانهها
باران قصیدهای است تر و تازه و روان
آتش ترانهای به زبان زبانهها
اما مرا زبان غزلخوانی تو نیست
شبنم چگونه دم زند از بیکرانهها
کوچه به کوچه سر زدهام کو به کوی تو
چون حلقه در به در زدهام سر به خانهها
یک لحظه از نگاه تو کافی است تا دلم
سودا کند دمی به همه جاودانهها
#قیصر_امین_پور
تاکه اکسیژن پاک تو درون ریه ام شد
پلک توموجب آرامش هرثانیه ام شد
ازهمه زاویه ها زاویه می گیرم وتنها
گوشه ی چشم تو دلخواه ترین زاویه ام شد
مطمئن بودم ازاین چون که سپرد م دل خود را
این سپرده چک تضمین شده ی آتیه ام شد
سرو قبراقم و ازآفت پاییز بدورم
عشق تو باعث این رویش پرحاشیه ام شد
سهمم ازآن غزل پخته چشمان تو تنها
اشکخندیست که بر سفره دل سهمیه ام شد
نرخ هرساله ی اجناس گران می.شوداما
خنده ات قیمت تثبیتی نرخ دیه ام شد
خرم آبادی و جذاب تر از رشتی وشیراز
سبزه میدان تو محبوب ترین ناحیه ام شد
محمدعلی ساکی
مشهورترین اشعار بر اوزان رایج شعر کلاسیک
وزن شماره 1
مفاعيلن مفاعيلن مفاعيلن مفاعيلن(هزج مثمن سالم)
الا یا ایها الساقی ، ادر کاسأ و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
(حافظ)
*
وزن شماره 2
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن ( رمل مثمن محذوف )
واعظان کین جلوه بر محراب و منبر می کنند
چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند
(حافظ)
*
وزن شماره 3
فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن ( رمل مثمن مخبون محذوف )
سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز
مرده آنست که نامش به نکویی نبرند
(سعدی)
*
وزن شماره 4
مفعولُ مفاعيلُ مفاعيلُ فعولن(هزج مثمن اخرب مكفوف وحذوف)
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
شکم شود از هر مژه چون سیل روانه
(شیخ بهایی)
*
وزن شماره 5
مفعولُ فاعلاتن مفعولُ فاعلاتن ( مضارع مثمن اخرب )
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان ،خواهد شد آشکارا
(حافظ)
*
وزن شماره 6
فعلاتُ فاعلاتن فعلاتُ فاعلاتن ( رمل مثمن مشكول )
ز دو دیده خون فشانم ، ز غمت شب جدایی
چه کنم که هست اینها گل باغ آشنایی
(عراقی)
*
وزن شماره 7
مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن(رجز مثمن مطوي مخبون )
بی همگان به سر شود ، بی تو به سر نمی شود
داغ تو دارد این دلم ، جای دگر نمی شود
(مولوی)
*
وزن شماره 8
مفعولُ مفاعيلن مفعولُ مفاعيلن ( هزج مثمن اخرب )
ای پادشه خوبان ، داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد ،وقت است که باز آیی
(حافظ)
*
وزن شماره 9
مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن ( منسرح مطوي مكشوف )
آنچه مرا آرزوست ، دیر میسر شود
وین چه مرا در سر است ، عمر در این سر شود
(سعدی)
*
وزن شماره 10
مفعولُ فاعلاتُ مفاعيل فاعلن(مضارع مثمن اخرب مكفوف محذوف)
بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
بگشای لب که قند فراوانم آرزوست
(مولوی)
*
وزن شماره 11
فاعلاتن فاعلاتن فاعلن ( رمل مسدس محذوف )
بشنو از نی چون حکایت می کند
وز جداییها شکایت می کند
(مولوی)
*
وزن شماره 12
مفعولُ مفاعلن فعولن( هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف ) و لیلی و مجنون نظامی که کلا بر این وزن است
ای نام تو بهترین سرآغاز
بی نام تو نامه کی کنم باز
( نظامی )
*
وزن شماره 13
مفتعلن مفتعلن فاعلن ( سريع مطوي مكشوف )
ای نفس خرم باد صبا
از بر یار آمدهای مرحبا
(سعدی)
*
وزن شماره 14
مفاعيلن مفاعيلن فعولن ( هزج مسدس محذوف ) .
دوبیتی های قدیم غالبا بر این وزن است
ز دست دیده و ُ دل هر دو فریاد
که هرچه دیده بیند دل کند یاد
( بابا طاهر عریان )
*
وزن شماره 15
مفتعلن مفتعلن مفتعلن مفتعلن (رجز مثمن مطوي )
مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم
دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم
(مولوی)
*
وزن شماره 16
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن (رمل مثمن سالم )
هر که چیزی دوست دارد جان و دل بر وی گمارد
هر که محرابش تو باشی سر زخلوت بر نیارد
(سعدی)
*
وزن شماره 17
فعولن فعولن فعولن فعولن ( متقارب مثمن سالم )
نکوهش مکن چرخ نیلوفری را
برون کن ز سر باد خیره سری را
(ناصر خسرو )
*
وزن شماره 18
فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن ( رمل مثمن مخبون )
همه کس را تن و اندام و جمالست و جوانی
وین همه لطف ندارد تو مگر سرو روانی
(سعدی)
*
وزن شماره 19
مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن ( رجز مثمن سالم )
ای عاشقان ای عاشقان پیمانه را گم کرده ام
زان می که در پیمانه ها اندر نگنجد خورده ام
(مولوی)
*
وزن شماره 20
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف )
ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است
ببین که در طلبت حال مردمان چون است
(حافظ)
*
وزن شماره 21
فعلاتن مفاعلن فعلن(خفیف مسدس مخبون محذوف)
درد عشقی کشیدهام که مپرس
زهر هجری چشیدهام که مپرس
(حافظ)
*
وزن شماره 22
فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف ) و شاهنامه ی فردوسی که کلا بر این وزن است
بسی رنج بردم در این سال سی
عجم زنده کردم بدین پارسی
( فردوسی)
*
وزن شماره 23
مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوي منحور )
بر سر آنم كه گر زدست بر آيد
دست به كاري زنم كه غصّه سر آيد
(حافظ)
*
وزن شماره 24
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن ( مجتث مثمن محذوف )
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
( سعدی)
*
وزن شماره 25
فع لن فعولن فع لن فعولن ( متقارب مثمن اثلم )
عیشم مدام است ، از لعل دلخواه
کارم به کام است ، الحمدالله
(حافظ)
*
وزن شماره 26
مستفعلن فعلن مستفعلن فعلن (بسيط مخبون )
از بس که در نظرم خوب آمدی صنما
هر جا که مینگرم گویی که در نظری
(سعدی)
با سپاس فراوان از حوصله ی شما
✒️آرایه های ادبی
سایهی پلک شما افتاد، بتها را شکست!
مژهی لامذهبت! کفر چلیپا را شکست!
در دو چشم نازیات هیتلر خیال جنگ داشت
رقص اندام ظریفت یک اروپا را شکست!
ابروانت اخم کوفی، سِحر چشمت از یهود
جذر و مدِّ خندهات، اندوه دریا را شکست!
باد چون مجنون زلفت بود، شد صحرانشین
ماهِ رویَت ظلمت شبهای یلدا را شکست!
#محسن_دادرسپور
کتاب#چشم_اسرافیل
علیرضا بدیع شاعر و ترانهسرای معاصر، ۱۱ فروردین ۱۳۶۴ در نیشابور خراسان بهدنیا آمد. او که کارشناسی رشته زبان و ادبیات فارسی دارد؛ سرودن را از سال ۱۳۷۶ و بعدها به صورت حرفهای از سال ۱۳۷۹ آغاز کرد. بدیع پیشینه همکاری با حسام الدین سراج و سالار عقیلی و… را در کارنامه هنری خود دارد. کتابهای چاپ شده از او «حبسیههای یک ماهی که دل به دریا زد»، «از پنجرههای بی پرنده»، «گنجشکهای معبد انجیر»، «شجرهنامه یک جن»، «همواره عشق» و «چله تاک» نام دارند.
#معرفی_شاعر #علیرضا_بدیع
✳️ شارحان غزلیات حافظ شیرازی
✳️ بخش: اول
❇️ باید دانست که شارحان غزلیّات حضرت ِ حافظ چند دسته اند:
◀️1- آنها که دارای تعصّبِ خشکِ مذهبی بوده ودوست دارند هرطوری که شده حتّا بابافتن ِ آسمان وریسمان به هم، ویاباپیداکردن یک بیت ازدیوان ِ او، حافظِ دوست داشتنی را پیرو ِ مذهب وکیش ِخودشان معرفی نمایند وازشهرتِ جهانی ومحبوبیّتِ بی مانندِ اوبه نفع خوشان استفاده کنند! دوستی ازهمین دسته درموردِ همین بیت(محبوب چارده ساله) سعی می کرد هرطوری که شده به بنده به قبولاند که منظور حافظ از(چهارده) اشاره به چهارده معصوم است!!! وبلافاصله نتیجه می گرفت که به استنادهمین بیت حافظ شیعه مذهب بوده است!!! گفتم دوست عزیز غزل رادوباره بخوان، اشتباه می کنی! توبااین کارهم درحق چهارده معصومین جفا می کنی هم درحق حافظ! چراکه چهارده معصوم خوشان به تنهایی آنقدرفضایل وکمالات دارند که نیازی به تعریف وتمجیدِ شاعران ندارند. آخردرکجای این " چارده ساله بُتی دارم..." اشاره ی ِ حتّا پنهانی ودرلفّافه به چهارده معصومین است؟؟
این دسته غافلند ازاینکه حافظ، رندیست آزاداندیش باجهان بینیِ خاص وبه هیچ مذهب ومسلک وتفکّری یادینی پایبندنبوده وخود به تنهایی صاحبِ یک مسلکِ مُنحصر بفرداست.
جَنگِ هفتاد دوملّت همه راعُذربِنَه
چون ندیدند حقیقت رهِ افسانه زدند.
◀️2- دسته ای دیگر که دربرداشت معنی ازواژه هایی مانند: شرابخواری ومحبوبِ چارده ساله ووووو دچارمشکل می شوند! ناگزیرند مسئله را کمی پیچیده تر کرده تا موضوع "شراب خوردن وعشقبازی بامعشوق چارده ساله "رادرهاله ای ازابهام فروبرده وبه خیال خودشان، حافظ این قطبِ عارفان جهان را تطهیرکرده وحافظی را به نمایش گذارند که خودشان دوست دارند!. این دسته از رویارویی باحافظ ِ حقیقی پرهیزکرده وازآن دوری می کنند.زیرا با رو در رو شدن باحافظِ حقیقی، حافظِ ساختگی ِو جعلی ِ آنها رنگ می بازد وآنها چیزی راکه باترفندِ فراوانی ومطابق ِ سلیقه وتفکّرخویش ساخته وازاوبهره های فراوانی می برده اند ازدست می دهند.! پس ناچارند هرچیزی را که بنظرشان دشوارفهم می آید به "عرفان" مرتبط کنند تا ازبیان اینکه "حافظ به نوجوانی چهارده ساله دل باخته بوده" یاگهگاه شرابی می نوشیده،خلاص گردند! برای این دسته خیلی سخت است که قبول کنند حافظ فردی عاشق پیشه بوده، وگهگاه شرابی نیزمی نوشیده است.امّاچرا برای این دسته پذیرفتن ِ ماهیّتِ وجودی ِ حافظ سخت است؟
چون ازنظرخودِ اینها عاشق پیشگی و شرابخواری هردو زشت ونکوهیده است! پس حافظ هم نباید شراب بخورد و نبایدعشق وَرزی زمینی کند! به نظراین دسته، حافظ هرجا سخن ازشراب گقته،منظورش شرابِ نمازخواندن وروزه گرفتن بوده! و"چارده ساله بتی دارم نیز" یا نوه ی شاه شجاع بوده یا همسرحافظ بوده است! به نظراین دسته حافظ هرجا ازابروی کمانی معشوق سخن گفته منظورش محرابِ مسجد بوده است!!!
اگر حافظ همین حالا به میان ما بازگشته و از ماهیّتِ فکری خود دفاع کند همین دسته ی دوّم حافظ رابه چوب می بندند ومی گویند: تواشتباه می کنی، تویک عارفی، تو یک درویشی، توچارده ساله بُت نداشتی، توشرابخوارنبوده ای توّهم گرفتی و ....
یاد حکایتِ رفتارآن مُرده شور افتادم. گویند مُرده شوری مشغول ِ شُستن و غسل دادن ِ جسدی بوده ، بناگاه جسد زنده شده نشسته،مُرده شور بی اعتنا به زنده شدن ِ او همچنان به کارشست و شو ادامه داده تا اینکه حوصله ی آن بدبخت سررفته و به مُرده شورگفته باباجان من زنده شدم محض رضای خدا رهایم کن! مُرده شور با خونسردی با چوبی برسرآن بخت برگشته زده وگفته: نه اشتباه می کنی تو مُرده ای!! چون تازه مُرده ای بدنت گرم است و تو نمی فهمی!
ادامه دارد... .
در دست بانوئی، به نخی گفت سوزنی
کای هرزهگرد بی سر و بی پا چه میکنی
ما می رویم تا که بدوزیم پارهای
هر جا که می رسیم، تو با ما چه میکنی
خندید نخ که ما همه جا با تو همرهیم
بنگر به روز تجربه تنها چه میکنی
هر پارگی به همت من می شود درست
پنهان چنین حکایت پیدا چه میکنی
در راه خویشتن، اثر پای ما ببین
ما را ز خط خویش، مجزا چه میکنی
تو پایبند ظاهر کار خودی و بس
پرسندت ار ز مقصد و معنی، چه میکنی
گر یک شبی ز چشم تو خود را نهان کنیم
چون روز روشن است که فردا چه میکنی
جایی که هست سوزن و آماده نیست نخ
با این گزاف و لاف، در آنجا چه میکنی
خودبین چنان شدی که ندیدی مرا بچشم
پیش هزار دیدهٔ بینا چه میکنی
پندار، من ضعیفم و ناچیز و ناتوان
بی اتحاد من، تو توانا چه میکنی
#پروین_اعتصامی #شعر
یادبود عبدالعزیز شبانی در شیراز برگزار شد؛ بزرگداشت شاعری که زندگی را جدی نگرفت!/ مراسم یادبود و بزرگداشت عبدالعزیز شبانی، شاعر، منتقد ادبی و استاد مدعو دانشگاههای شیراز با حضور اصحاب فرهنگ، هنر و ادب برگزار شد.
🔻🔻🔻
https://farhangi-fars.com/?p=53796
🔻🔻🔻
https://fars.farhang.gov.ir/fa/news/750118/
#اداره_کل_فرهنگ_و_ارشاد_اسلامی_فارس
🔸 *یک شعر کاملا ول با ردیف ول*
باور نخواهم کرد فکر نان شود وِل
مرغ و برنج و کشک و بادمجان شود وِل
باور نخواهم کرد هر چیزی شود وِل
خورد و خوراک و سفرهی انسان شود وِل
حتی اگر مختار ول گردد بعید است
یک روز پخش یوسفِ کنعان شود ول
باید دودستی از دوسو آن را بگیری
جایی اگر ناگه کِش تومبان شود ول
رفتم به پیش دکتری از درد پایم
تا دردِ آن در صورتِ امکان شود ول
دکتر مرا تا لنگ لنگان دید فرمود:
یک مبلغی اِخ کن که این نُقصان شود ول
گفتم نخواهم داد اصلا زیر میزی
پولی نخواهم داد اگرچه جان شود ول
محکم گرفتم جیب خود را گفت دکتر:
باید که این را شل کنی تا آن شود ول
چیز مهمی از کف مردم نرفته
یک روز اگر که بیمهی درمان شود ول
بچه خودش غولیست اما میشود گُم
گر دست او از دامن مامان شود ول
با آنکه ماشینهای تازه آفریدیم
سخت است در این مملکت پیکان شود ول
حتی اگر پیکان شود ول روزگاری
باور ندارم بعد از آن نیسان شود ول
آمد ندا این شعر فاخر حیف باشد
بییک پیامِ خوب در پایان شود ول
باران شو از بخشندگی ای دوست ورنه!
دیگر از این پس بارشِ باران شود ول
✍ احمد رفیعی وردنجانی
شعر طنز
شارحان غزلیات حافظ شیرازی
✳️ بخش: دوم ( پایانی )
◀️3- دسته ی دیگر شارحانی هستند که از روی ظاهرکلمات، وبدون ِ نظرداشتِ لایه های زیرین ِ معنا، قضاوتِ عجولانه وسطحی کرده و دوست دارند حافظ را همانندِ خودشان لااُبالی، هرزه،فاسد،دایم الخمر وهوسران معرّفی نمایند تابرای رفتارهای ناشایستِ خود یک توجیهِ مناسب وخوب داشته باشند! هرگاه کسی آنان راسرزنش کرد فوری با استناد به "بی بندوباری حافظ" ازخوددفاع کرده وخودراتبرئه نمایند!
همانگونه که قبلاً نیزگفته شده برای شناختِ حافظ که قرنها پیش می زیسته وزندگانیش درهاله ای ازابهام فرورفته وهیچ سندِ تاریخی جز دیوان شعرش که متاسّفانه آنهم دارای شُبهات ِ فراوانست، راهی جز تفسیر و تعبیرغزلهای آن فرهیخته ی بی همتا نیست. در این راه ضرورت دارد ابتدا تعصّباتِ عقیدتی،قومی ،ملّی و....همه را به یکسو گذاشت و سپس واردِ بحث و تحقیق و تفحّص شد تا توفیقی حاصل گردد در غیر اینصورت هرتلاشی ،نتیجه ی آب در هاون کوبیدن و برافروختن شمع در مسیر باد را خواهدداشت.
حافظ نه مسلمان است نه کافر،نه شیعه نه سُنی، نه شریعتیست نه طریقتی،نه ملامتی نه اشعری، نه عارف است نه عابد، نه لا اُبالیست نه درقید وبندِ تلقیناتِ گذشتگان وشئوناتِ اجتماعی مذهبی، حافظ نه زردتشتی ست نه مسیحی،حافظ نه صوفیست نه درویش، خلاصه اینکه حافظ فقط "حافظ" است و بس و همتایی ندارد. حافظ خود پس از سالها تحقیق و تفحّص، یک تفکّری با خودآورد و یک مَسلکی خاص بنا نهاد که می توان گفت معجونی از اندیشه های نابِ فلسفی، روانشناسی،اجتماعی،فرهنگی، هنری با محوریّتِ انسانیّت است و درهیچ چارچوبِ قومی گرایی نمی گنجد. او رسول عشق و گل و بلبل و بهاراست.شعار اوعشق، پندار او عشق،گفتار و کردار او عشق و کتاب او سرشار از عشق و محبّت است و از نظرگاهِ او عشقبازی نزدیکترین و خیال انگیزترین راه به سرمنزل دوست است.
فکند زمزمه ی عشق درحجاز و عراق
نوای بانگِ غزلهای حافظِ شیراز
درود بر رندِ شیراز حافظ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زندگی لسانالغیب، حافظ شیرازی
🌹🌹🌹