* #نقیضه_جات انتخابات*
*بنمای رخ که خَلقی والِه شَوَند و حیران*
چون دولتِ رئیسی پرکار باش و خاکی
✍️جواد قره محمدی و حافظ
🔷اا🔶
*بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم*
به این ترفند رای نسلِ زِد را مال خود سازیم
✍️فرزانه صنیعی و حافظ
🔷اا🔶
*سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت*
که چو مسعود بیاید، صف قند آید باز
✍️مرضیه قاسمعلی و حافظ
🔷اا🔶
*خواب نوشین بامداد رحیل*
با جلیلی دگر شود تعطیل
✍️صنیعی و سعدی
*گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید*
گر شوی همرأی با ما میرود بالا سعید
✍️علی یگانه و حافظ
🔷اا🔶
*دوش میگفت که فردا بدهم کام دلت*
گفتم ای دوست! بیا در عوضش رأی بده!
✍️ البرز بهرامی و حافظ
🔷اا🔶
*بخت خوابآلود ما بیدار خواهد شد مگر؟؟*
تا گرفته خفت ما را دست برجام شما
✍️لیلا تندرو و حافظ
🔷اا🔶
پس از آوار برداریِ ویرانیِ روحانی
*چرا عاقل کند کاری که باز آید پشیمانی؟*
✍️محمد صبوریان و محتشم کاشانی
💫💫
🔻وطنز | بهترین شعرهای طنز 🔻
خسته از سطرهای سردرگم
خسته از واژه های یکدنده
چشم هایی اسیر بیداری
شهر خاموش و شب پراکنده
تا کشد مرگ را در آغوشش
میرود پا برهنه دیدارش
یک قلم با دلش چه ها کرده
با دل از گلایه بیزارش
گاه در پشت واژه ای ساده
راز یک عشق بی نشان باشد
گاه هم یک مفاعلن فع لن
وزن یک درد بی امان باشد
می زند مرغ نیمه شب فریاد
آی شاعر مگر خدا مرده ؟
خنده ات توی کوچه افتاده
یا که ابلیس با خودش برده
زودتر راه رفته را برگرد
عشق را با شبت بزن پیوند
روی خفاش و جغد را کم کن
با نگاه دلت بزن لبخند
از قلم باز چشمه ی نوری
میشود روی برگه ها جاری
می زند بوسه بر تو خورشید و
صبح امید و صبح بیداری
زهی درویشی
https://t.me/+CbeWmQqLhY01OThk
میرزا ابوالقاسم محمدنصیر متخلص به «طرب» سال ۱۲۷۶ ه.ق در اصفهان متولد شد. برخی او را اصفهانی و برخی بنا بر اصالت خاندانش، شیرازی میدانند. وی تحت نظر پدرش همای شیرازی و دو برادرش عنقا و سها تربیت یافت و فنون شعر را آموخت. وی پدر استاد جلالالدین همایی است. میرزا ابوالقاسم از کودکی ملازم علما بود و در علوم عقلی و نقلی از محضر اساتیدی چون جهانگیرخان قشقایی، آخوند کاشی و ابوالحسن جلوه بهره برده است. او در خوشنویسی، کتیبهنویسى، مرکبسازى و در شناختن خط اساتید نستعلیق و صاحبان کتب نفیس تبحر خاصی داشت. وى در سال ۱۳۳۰ ه.ق درگذشت و در صحن امامزاده احمد اصفهان به خاک سپرده شد. «دیوان طرب» دربردارنده اشعار او است.
#طرب_اصفهانی #معرفی_شاعر
چگونه باغِ تو باور کند بهاران را؟
که سالها نچشیدهست طعمِ باران را
گمان مبر که چراغان کنند دیگر بار
شکوفهها تنِ عریانِ شاخساران را
و یا ز روی چمن بِستُرَد دوباره نسیم
غبارِ خستگیِ روز و روزگاران را
درختهای کهنساقه ساقهدار شدند
به دار کرده بر اینان تنِ هزاران را
غبارِ مرگ به رگهای باغ خشکانید
زلالِ جاریِ آوازِ جویباران را
نگاه کن گل من! باغبانِ باغت را
و شانههایش آن رُستگاهِ ماران را
گرفتم این که شکفتی و باروَر گشتی
چگونه میبری از یاد داغِ یاران را؟
درختِ کوچکِ من! ای درختِ کوچکِ من!
صبور باش و فراموش کن بهاران را!
به خیره گوش مخوابان از این سوی دیوار
صلای سُمِّ سمندانِ شهسواران را
سوارِ سبزِ تو هرگز نخواهد آمد، آه!
به خیره خیره مبر رنجِ انتظاران را!
#حسین_منزوی
ای جماعت حرم عشق، حسین است حسین
نغمهی زیر و بم عشق، حسین است حسین
راهِ عشق است و پر از پیچ و خم بسیار است
بلدِ پیچ و خم عشق، حسین است حسین
گر به عشق تو بگیرند مرا، خواهم گفت
اولین متّهم عشق، حسین است حسین!
شرط اوّل قدم عقل، حسن بود حسن
شرط اوّل قدم عشق، حسین است حسین
عَلم از دست علمدار نخواهد افتاد
که امیر عَلَم عشق، حسین است حسین
اربعین، کربوبلا، ساقی شیرین رطبِ
چایی تازهدم عشق، حسین است حسین!
#مهدی_جهاندار #شعر #امام_حسین