eitaa logo
محفل شعر قند پارسی
269 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
245 ویدیو
88 فایل
ارتباط با ادمین‌های کانال : محمد محمدی‌رابع @shiraz_wound ارسال شعر ‌و مطلب : حسین کیوانی @h_keyvani
مشاهده در ایتا
دانلود
به دولت گستاخ امارات و اتحادیه اروپا : از آن زمان که به صدام‌ها ضمان دادید به مرگ، تیر و به دست ستم کمان دادید کبود شد یمن از تازیانه‌های شما به دشت روشن او رنگ ارغوان دادید به غیر بمب چه بر تارک زمین زده‌اید؟ به غیر برج چه چیزی به آسمان دادید؟ چه برج‌ها که ملاتش ملال انسان‌هاست چه رنج‌ها که به انسان خاوران دادید بهار وعده‌تان بود! پس تبر ز چه روی؟ به دست‌های گره‌خورده‌ی خزان دادید؟ به نام توسعه، (خوردید و) توسنی کردید به کام توله سگ انگلیس، نان دادید کجا برای شغالان، دمی تکان داده‌ست سگی حقیر، چنان که شما تکان دادید گشوده‌اید شبانه دری به شبروها به گرگ در بغل بره‌ها امان دادید کدامتان نگشوده دری به روبه پیر؟ کدامتان به فدای وطن، جوان دادید؟ به رغم خیل شهیدان ما، یکی دو مثال بیاورید اگر عاشقانه جان دادید شما تجارتتان نفت و خون و دخترکان، شما که غیرت و ناموس، رایگان دادید آهای فاحشه‌ها! بی‌گمان خطرناک است علاقه‌ای که به ″تنبان″ ما نشان دادید! ۶ آبان ۱۴۰۳- شیراز ‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صبح‌، سوار بر قطار ستارگان سحرگاهی از راه رسید، تو نیامدی! گنجشک های منتظر دور خانه ی من نشستند و به هر سایه به خود لرزیدند، تو نیامدی! شعر از دلم به دهانم از لب هایم به دلم پر کشید، تو نیامدی!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صبح و طلوع شعر و غزل، ناشتای تو یعنی سلام، زنده شدم با دعــــای تو یعنی دوباره.. با تو من از خواب می‌پرم با مـــوج‌های ملتهب خنده‌هـــای تــــو یعنی که رگ‌رگ تن من شوق می‌شود یعنی کـــه تنگ می‌شود این دل برای تو تازه سلام اول این قصــه می‌رسد پر می‌شود تمام من از ماجرای تو صبحانه حاضر است بفرما غزل بنوش طعم بهشت می‌دهد امروز چای تو
✅ عنصر‌شعر‌(‌کهکشان‌راه‌شعر‌) ✍ در شماره ۱۶۹۷ روزنامه اگر براي شناخت انسان از اتم شروع مي‌کنند؛ پس براي شناخت شعر و زبان‌، از کجا بايد شروع کرد‌؟ آيا عنصر شعر، زميني‌ست يا اين که زمين پرستار شعر است؟ اولين عنصر شعر کدام است‌؟ ما هنوز در محاصره کهکشان کوچک زبان هستيم. بايد زمينه را براي رسيدن به کهکشان‌هاي بعدي‌ زبان فراهم ساخت. اگر بتوانيم وارد جسم زبان بشويم چه چيز‌هايي هستند که هميشه پايدارند و کارت شناسايي خود را حفظ مي‌کنند؟ آيا زبان، ذات خود را از دست مي‌دهد؟ مادر بزرگ عنصر شعر کدام است؟ اگر فيلم زبان را به عقب برگردانيم، متوجه خواهيم شد که تمامي اين گستردگي‌ها همه از يک نقطه عطفي در زبان بيرون آمده‌اند. زبان، هميشه در‌حال گسترش است. اين گستردگي، اجازه نمي‌دهد که کلمات، نابود شوند. کلماتي که استفاده نمي‌شوند به‌خاطر اين است که بسيار دور هستند؛ حتي کلماتي هستند که هميشه دور مي‌مانند؛ اما در شرايطي از زمان؛ دوباره در مدار زبان کاربردي قرار مي‌گيرند.کاري که مثلا شاملو با زبان بيهقي کرد چيزي شبيه به نزديک کردن اين دوري است. وقتي به استقبال کلمات، بافت‌ها، آواها و موسيقي‌ها مي‌رويم در واقع در برابر گستردگي آنها قرار مي‌گيريم تا ديده شوند. اين‌ها مي‌توانند پارادايم بسازند‌. انفجار فقط در کهکشان‌ها رخ نمي‌دهد. زبان هم يک کهکشان است و انفجارهاي خودش را دارد. برخي انفجارها در زبان، قابل رويت‌اند و برخي نه؛ بلکه محصول تشعشعات اين انفجار به ديگر قلمرو زبان هديه مي‌شود. زبان هم مثل انسان مرگ خود را به کهکشان‌ها هديه مي‌دهد. هم‌چنان که کهکشان‌ها هم چنين مي‌کنند. سوالي که پيش مي‌آيد اين است که آيا حرکت در زبان از بيرون يا درون آن صورت مي‌گيرد؟ برخي زبان‌ها اگر با هم مواجه شوند هيچ توليدي حاصل نمي‌شود و نسل همديگر را هم ممکن است که منقرض کنند، اگر هم توليدي داشته باشند در همان مراحل اوليه ابتر و قطع مي‌شود؛ مثل انسان‌هاي متفاوتي که قبلا بودند.
گنجشکم و با بال رها می خوانم بر پنجره ،شاخه ،درهوا می خوانم از صبح علی الطلوع تا تنگ غروب شعر تر آفتاب را می خوانم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رضا رفیع در 6 مرداد سال 1349 در تربت حیدریه به دنیا آمده است. تا مقطع دبیرستان را در شهرستان تربت حیدریه تحصیل می‌کند و پس از قبولی در دانشگاه تهران به پایتخت می‌رود. تا مقطع فوق لیسانس ادامه تحصیل می‌دهد. در حال حاضر نیز ساکن تهران است. نام رضا رفیع با طنز گره خورده است و غالبا او را به عنوان شاعر و نویسنده‌ی طنزپرداز و برگزارکننده‌ی شب‌شعرهای شکرخند و مجری برنامه‌های طنز در صدا و سیما می‌شناسند. وی مجموعه شعرهای طنز خود را جمع‌آوری کرده و قصد دارد آن‌ها را در 2 جلد به چاپ برساند. یکی از مجموعه‌‌شعرهای آقای رضا رفیع به گفته‌ی خودشان حال و هوای غزل دارد و رفت‌وآمدی است میان شعر جدی و شعر طنز که با عنوان «طنز و تغزل» منتشر خواهد شد. مجموعه‌ی دوم که فعلا نامی برایش انتخاب نشده طنزهایی که اصطلاحاً سیاسی، شفاف و رو است و به مخاطبان بزرگسال ارائه می‌شود. این 2 مجموعه دربرگیرنده‌ی بیش از یکصد شعر است. رضا رفیع درباره‌ی خود می‌نویسد: من مثل هر آدم بزرگ دیگری (در اندازه‌های مثلاً ایکسلارج!) در خانواده‌ای اهل هنر و فرهنگ و آموزش و پرورش بچه، پا به هستی (بدون حاجیونسش البته!) گذاشتم. در کجا؟… تهران؟… نخیر؛ ما اهل این سوسول‌بازی‌ها نیستیم! در ناف تربت حیدریه، در جنوب خراسان بزرگ و بزرگوار، در همسایگی باغملی معروف شهر که سابقاً قبرستان بوده و از این حیث تاثیر فوق‌العاده‌ای در تغییر آب و هوای آدم و باز شدن روحیه‌ی او دارد! متاسفانه از همان دوران کودکی آثار مخملک طنز مخملی در وجود ذیجود من هویدا شد. تا اینکه هویدا اعدام شد و من پا به مدرسه گذاشتم. از همان زمان در خود احساس کردم که از یک بار خاصی در زمینه‌ی نوشتن و سرودن برخوردارم. فلذا از همان دوران بارداری، به نوشتن و سرودن افتادم و کم‌کم همزمان با قبول شدن در دانشگاه، از تربت به غربت پرتاپ شدم و برای دومین بار دچار هبوط شدم. در تهران بزرگ دودآلود و شلوغ که سگ هم صاحبش را گم می‌کند!… در حال حاضر هم در کار نوشتن طنز هستم و همکاری با مطبوعات و رادیو تلویزیون. در اطلاعات هفتگی صفحه‌ی طنز و در روزنامه‌ی جام جم ستون روزانه‌ی طنز دارم با عنوان «خنده جام». هنوز هم ازدواج نکردم چون وقت کم می‌آورم و هرجا که می‌روم به قصد خواستگاری، چون ترافیک تهران افتضاح است.
کسی که گوش مرا می­کشید مادر بود کسی که در بغلم می­لمید مادر بود کسی که آب به قنداقه بست من بودم کسی که زحمت شستن کشید مادر بود کسی که چهره‌ی من می­نواخت با سیلی اگر ز بنده صدا می­شنید مادر بود کسی که شیر برایم خرید بابا بود کسی که شیر مرا سرکشید مادر بود کسی که پول به دستم سپرد بود پدر کسی که کفش و جورابی خرید مادر بود کسی که در عوض پروراندن بنده فقط به تیپ خودش می­رسید مادر بود کسی که نیمه شب، از جیغ و جار بی­وقتم خطوط چهره به هم می­کشید مادر بود تمام آنچه که گفتم مزاح وشوخی بود چرا که سوژه شعر جدید مادر بود چو پخت نان خودش طبع شعر ما فرمود کسی که بهتر از این نان پزید مادر بود کسی که خلد برین را بدون سرقفلی ز محضر خود ایزد خرید مادر بود
بعد مرگم نشود پخش و پلا شید همه بتمرگید سر سفره که جا شید همه بکَشید و بخورید و بچرید از همه چیز تا که از گشنگی و ضعف رها شید همه از خوراکی بغل دستی خود کِش نروید ورنه درگیر وبا و کرونا شید همه مرد و مردانه فقط حین کفن کردن من زُل به هر جا نزنید اهل حیا شید همه از سر کوچه ی معشوقه ی ما رد شده اید در همین منطقه همسایهٔ ما شید همه پیرِ میخانه به ختمم اگر آمد لطفاً احترامش بگذارید و بپاشید همه! صد و ده سال کمی بیشتر آمارش هست روز جان دادن او نیز نباشید همه مرده خورها! بفرستید به روحم صلوات.. تا که مشمول عنایات و دعا شید همه گرچه مسئول نبودم که مرا ارج نهید مشکلی نیست کمی اهل ریا شید همه خَرَم از کُرّه خری پا و دم و دست نداشت پشتم افتاده به خارش بخراشید همه خواهشاً ! آب و غذا را که تناول کردید به گِل و گورِ من تشنه نَ..شید همه! مثل پدرام اگر جیب کسی را بزنید.. لایق تاجِ گلی از رفقا شید همه گفته ام جیب و برادر زنم آمد در یاد وای از آن لحظه که سرگرم عزا شید همه! آخرین توصیه ام توی وصیّت نامه.. بعد من روی زمین طنز سرا شید همه! سعی تان را بکنید و غزلی دَر وَ کنید! تا که در خواب مگر از شعرا شید همه @pedram_akbari59
"کورشِ پادشاه یا کورش پیامبر؟" کورش را به عنوان یک واقعیت تاریخی، باید به رسمیت شناخت. پادشاهی قدرتمند که در تاریخ جهان باستان یکی از گسترده‌ترین امپراتوری‌ها را تشکیل داده و ویژگی‌های حکمرانی‌اش، مثبت و منفی در تاریخ تمدن ثبت شده است. آنچه در این گفتار به آن اشاره می‌شود؛ نقد روایت‌گونه‌ای متاخر است که کورش را تا مقام پیامبری برکشیده؛ تا آنجا که برخی کلمات "کورش" و "قریش" را از یک ریشه دانسته و پیامبر آخرین(ص) را از نسل او معرفی کرده‌اند. ریشه‌ی این توصیف را باید در تطبیق شخصیت کورش و ذوالقرنینِ قرآنی جستجو کرد (بنگرید به سوره‌ی کهف)، تاویلی که نخستین بار ابوالکلام آزاد آن را مطرح کرده و به آرای مفسران بزرگی چون علامه طباطبایی نیز راه یافته است. باید افزود که از دیرباز درباره‌ی شخصیت ذوالقرنین، مباحثی بین مفسران مطرح بوده؛ چنانکه در قرون نخستین اسلامی، اغلب او را با اسکندر مقدونی تطبیق داده‌اند. حال آنکه شباهت‌های موجود بین ذوالقرنین و اسکندر یا کورش، صرفا محدود به قرائن لشکرکشی‌ها و برخی توصیف‌های ظاهری بوده و جنبه‌های باطنی این تطبیق در نظر گرفته نشده است؛ مگر که بپذیریم، در کلام‌الله، داستان او فارغ از اعتقادات آیینی‌اش، صرفا در جایگاه پادشاهی فاتح نقل شده است. (وَ یسئلونَکَ عَن ذی القَرنینِ قُل سَاَتلوا عَلَیکم منه ذکرا) از مهمترین منابعی که می‌توان از طریق آن، باورهای کورش و احتمال همانندی آن به ادیان توحیدی را بررسی کرد متن دقیق و تحریف‌نشده‌ی "منشور کورش" است و اطلاعاتی که محققان بر اساس آن نوشته‌اند: ابراهیم پور داوود، در کتاب فرهنگ ایران باستان، نشر دنیای کتاب، ص 117_118، بر اساس متن منشور، از کورش نقل می‌کند: "و خداوندان شومر و اکد را که نبوءنید به بابل آورده، خشم مردوک، بزرگ خدایان را برانگیخته بود، من به فرمان مردوک، بزرگ خدایان، هر یک را دیگرباره آرام و خشنود در پرستشگاهان بر جاهای خودشان نشاندم". مهرداد بهار در کتاب اسطوره تا تاریخ، نشر چشمه ص 158_159، اینگونه آورده که  نبوءنید، بت خدایان شهرها را به بابل آورده بود و معابد را ویران کرده بود. کورش بت‌های شهرها را به معابد خود بازگرداند و در زمان او بت‌های شوش و عاشور هم به جایگاه خود بازگشت. این مباحث، با متن خود منشور هم سازگاری دارد. چه در ترجمه‌ی دکتر عبدالمجید ارفعی استاد زبان‌های اکدی و ایلامی و چه در ترجمه‌ی دکتر شاهرخ رزمجو، نشر فرزان، در بندهای 32تا 34 این مضمون آمده است: " خدایانی را که درون آن‌ها ساکن بودند، به جایگاه‌هایشان بازگرداندم و در جایگاه ابدی خودشان نهادم. همه‌ی مردم آنان را گرد آوردم و به سکونتگاه‌هایشان بازگرداندم و خدایان سومر و اکد را که نبونیید در میان خشم سرور خدایان به شوانّه آورده بود، به فرمان مردوک، سرور بزرگ، به سلامت به جایگاهشان بازگرداندم".    نکته‌ی تامل برانگیز و مورد تایید کتاب‌های تاریخی و خود منشور  این است که کورش بت‌های مردم را به معابد آنان باز گردانده و از این طریق آنان را خرسند کرده است. سوال مهم این است که اگر کورش همانگونه که برخی معتقدند، پیامبر است، با در نظر گرفتن آیات متعدد قرآن که رسالت پیامبران را واحد دانسته(لا نفرّق بین احد من رسله) و همچنین بارها در آیات مستقل یا داستان‌ها، بت‌پرستی و چندخدایی را نقد و نهی کرده( اَ ارباب متفرقون خیر ام الله الواحد القهار)، باز هم می‌توان کورش را موحد و  پیمبر دانست؟ البته، باید در نظر داشت که نقد تقدّس و موحد بودن کورش، به معنای فراموش کردن جایگاه تاریخی و نوع حکمرانی‌اش در تاریخ تمدن ایرانی، نیست؛ بلکه نوعی پرهیز از افراط در توصیف شخصیت اوست. https://eitaa.com/mmparvizan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
••┄┅═✧⊰❀¤❀⊱✧═┅┄•• ✍ 💐 📒 وزن و قافیه و دستور زبان؛ فقط یه سطح اولیه و نهایت پنج درصدی مراحل شاعر شدنه. اگه این مرحله رو برا خودت سخت میدونی؛ بی تعارف میگم قید شاعر شدن رو بزن چون حتی یه بچه هم میتونه نی نای نانای بکنه و فعل و فاعل و مفعول رو جوری توی حرفاش به کار ببره که منظورشو درست برسونه. پس کم نیار 🤔 خب توی شعر چه چیزی اصل مهمه؟ ✅ بله و عاطفی و معنوی شعر 👈 یک چیز ممنوعی که نونواها به نون شون میزنن؟ جوش شیرینه 🔹 نانوا جوش شیرین میزند یه جمله ی معمولی که چیز جدیدی نیست و سر زبون همه ی اهل محل هست. ولی وقتی میگیم: 🔹نانوا ؛ فرهادگونه جوش شیرین میزند 👌 گفتیم اومدیم به کلمه ((جوش شیرین)) و بخشیدیم ❗️یه جوش شیرین : پودری هست که نانوا به نونش میزنه ❗️یه جوش شیرین : دغدغه ای هست که دلِ فرهاد معروفِ داستانهای عاشقانه داره. ❓چجور میشه به شعریت شعر برسیم؟ راه ها زیاده که چندتاشونو میگم. ☺️ ببینید اینایی که میگم حاصل یک عمر جلسه گرفتن من با سبک خراسانی و فردوسی و جلسات با سبک عراقی و حافظ و سعدی و مولوی در عصر مغول ها که خب جون سالم به در بردم و سبک هندی‌سراها در عصر صفویه و سبک های دوره ی پزشکیان😁 عه نه ببخشید همون عصر بازگشتی های پساصفویه و قاجار و معاصر و انقلاب و اینهاست 🌹 پس خوب نکاتمو دقت کنید. ممکنه کامل نباشن ولی نکات کاربردی خوبی اند ⁉️ ✅ شاعر باید خوبی باشه ✅ شاعر باید و باشه ✅ مثلا برای منظور و موضوعاتش( از سیاسی. عاشقانه. مذهبی.تاریخی.ورزشی و ...) بین دو تا جمله از این موضوعات؛ یه پیدا کنه و با ای؛ یک برای اصلیش؛ ✅ پس شاعر باید دایره کلمات گنجینه ذهنشو از چندین علم بالا ببره ✅ شاعر باید کاشف‌گونه بگرده و بگرده و بین مفاهیم و موضوعات دو یاچند علم متفاوت؛ نقاط اشتراک پیدا کنه و ارتباط معنایی قوی و عاطفی برقرار کنه ✅ شاعر باید از یک یا چند به یک موضوع نگاه کنه ✅ شاعر باید و باشه ✅ ببینه با گفتن یک کلمه؛ چند مفهوم رو میتونه منتقل کنه؟ ✅ شاعر باید باشه جمله رو خشگل و مفهوم؛ آرایش کنه و تحویل مخاطب بده به شعره ✅ شاعر باید و شعر بگه ✅ نکنه ✅ نکنه ✅ و نکنه 🤔 نیهیلیسم چیه ؟ یعنی چندتا کلمه که هیچ نقطه مشترک و ارتباط معنایی و جمله بندی سالمی نداره رو فقط صرف قلمبه سلمبه بودن بچینی کنار هم مثلا : کفش‌هایم با آینه در یخچال کتاب می‌پاشد ☺️ این به درد سر قبر یزید میخوره 🤔 چیه؟ ❌ اولا خیلی مستقیم و ساده‌گویی ؛ هنر و شعر و حرف جدیدی نیست.تکراریاتِ دم دست اقدس و کبرا و صغراست ❌ ثانیا چیدن چندتا کلمه قلمبه سلمبه و یا حتی عاطفی پیجیده پیش هم؛ هنر نیست. مگه مخاطب آزاری داری. اصلا مخاطب وظیفه نداره و حتی خیلی بیکار نیست و حوصله نداره که کلی از وقت و عمرشو بزاره و هی واکاوی کنه تا شاید بفهمه تو میخواستی چی بگی 🏆 هنر اینه که علاوه بر اینکه شعرت شعریت و بار عاطفی داره؛ یه جور کلمات رو مرتبط با هم بچینی که مخاطب برای فهمیدن منظورت؛ خیلی به زحمت نیفته و هم جایگاه دستور زبانی و هم جایگاه معلوم باشه و مخاطب زود حس تو رو درک کنه ✅ مثال ۱_ سنجاق سرش را از سر باز میکند ۲_ من را از سر باز میکند 👇 مثل یک سنجاق، من را باز میکرد از سرش ☺️چه مصرع قشنگیش کردما 🥁 خلاصه تا دلتون بخواد؛ برای تمرین شعر؛ وزن و قافیه مفت ریخته. ولی خوبه که بیشتر کنیم 🔹اگر بتونید حتی توی نثرتون شعریت به کار ببرید؛ که خب نشانه‌ی شاعر هست؛ بعد میتونید در قالب وزن و قافیه؛ هم شعریت خوبی ایجاد کنید 📚 از کتاب صور خیال شفیعی کدکنی : پسری با پدرش درحال کندن ذرت بود و پسر زورش نمیرسید که یک بوته ی ذرت رو از زمین جدا کنه پدر بهش گفت تلاش کن و پسر زور زد و موفق شد بعدش گفت: یک طرف ذرت رو من گرفته بودم و یکطرفش رو تمام زمین . ولی من برنده شدم 👌 به بعد؛ یه نثر شعریت_دار هست اینکه انگار بوته ی ذرت یه طناب زورآزماییه و یک سرش رو پسرک گرفته و سر دیگه اش رو تمام زمین 🌹خب حالا بیاید عزم مونو جزم کنیم و با تمرین و علم آموزی بیشتر؛ مونو بهتر از قبل کنیم. ✍ از کانال شعر آموز ••┄┅═✧⊰❀🌸❀⊱✧═┅┄•• ••┄┅═✧⊰❀🌸❀⊱✧═┅┄••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 از ذوالقرنین تا پاسارگادی که شاید آرامگاه کوروش نباشد! 📣 ۷ آبان روز بزرگداشت 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صبح آمد و بردمید خورشید از رحمت حق مباش نومید
صبح است بيا تا كه غزل نوش كنيم ‎آواى خـوش چـكـاوكـان گـوش كنیم ‎برخيز كه خورشيد طلوع كردبه مهر ‎هر نكته به جز عشق فراموش كنيم صبحتون بخیر🌸
      هشتم آبانماه       سالروز درگذشت «قیصر امین پور»       شاعر معاصر             "روحش شاد و یادش گرامی"
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ۸ آبان سالروز درگذشت قیصر امین‌پور (زاده ۲ اردیبهشت ۱۳۳۸ شوشتر -- درگذشته ۸ آبان ۱۳۸۶ تهران) شاعر، نویسنده و مدرس دانشگاه او در سال ۱۳۶۳ در رشته زبان و ‌ادبیات فارسی به دانشگاه رفت و این رشته را تا مقطع دکترا گذراند و در سال ۱۳۷۶ از پایان‌نامه دکترایش با راهنمایی دکتر شفیعی کدکنی با عنوان «سنت و نوآوری در شعر معاصر» دفاع کرد. وی در سال ۱۳۵۸ از جمله شاعرانی بود که در شکل‌گیری و استمرار فعالیت‌های واحد شعر حوزه هنری تا سال ۱۳۶۶ تأثیرگذار بود. طی این دوران مسئولیت صفحه شعرِ هفته‌نامه سروش را برعهده داشت و نخستین مجموعه شعرش را در سال ۱۳۶۳  «در کوچه آفتاب» که دفتری از رباعی و دوبیتی بود و به‌ دنبال آن «تنفس صبح» تعدادی از غزلها و حدود بیست شعر نیمایی که بعضی به اشتباه این اشعار را سپید می‌پندارند، منتشر کرد. این کتاب از سوی انتشارات حوزه هنری وابسته به سازمان تبلیغات اسلامی به‌‌چاپ رسید. او هیچگاه اشعار فاقد وزن نسرود و در عین حال این نوع شعر را نیز هرگز رد نکرد. وی تدریس در دانشگاه را در سال ۱۳۶۷ و در دانشگاه الزهرا آغاز کرد و سپس در سال ۱۳۶۹ در دانشگاه تهران مشغول تدریس شد. همچنین در سال ۱۳۶۸ جایزه نیمایوشیج، موسوم به مرغ آمین بلورین گرفت و در سال ۱۳۸۲ به‌ عنوان عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی برگزیده شد. اشعار وی از حیث بلاغی ارزشمند بود و بر ظرفیت‌ها و توانمندی زبان فارسی افزود. او توانست ویژگی‌های سبکی و بلاغی شعر کلاسیک و شعر نیمایی را در شعرهایش تلفیق کند. یکی از عواملی که در نهایت، باعث برجستگی سبکی اوست، نوآوری در بلاغت و درک انتظار مخاطبان امروز از شعر است. آثار: از وی در زمینه‌هایی چون شعر کودک و نثر ادبی، آثاری منتشر شده‌است که به آنها اشاره می‌کنیم: طوفان در پرانتز (نثر ادبی ۱۳۶۵) منظومه ظهر روز دهم (شعر نوجوان ۱۳۶۵) مثل چشمه، مثل رود (شعر نوجوان ۱۳۶۸) بی‌بال پریدن (نثر ادبی ۱۳۷۰) مجموعه شعر آینه‌های ناگهان (۱۳۷۲) به‌قول پرستو (شعر نوجوان ۱۳۷۵) گزینه اشعار (۱۳۷۸ مروارید) مجموعه شعر گل‌ها همه آفتابگردان‌اند (۱۳۸۰ مروارید) دستور زبان عشق (۱۳۸۶ مروارید) «دستور زبان عشق» آخرین دفتر شعر قیصر امین پور بود که تابستان ۱۳۸۶ در تهران منتشر شد و بر اساس گزارش‌ها، در کمتر از یک ماه به‌چاپ دوم رفت. وی پس از تصادفی در سال ۱۳۷۸ همواره از بیماری‌های مختلف رنج می‌برد و حتی دست کم دو عمل جراحی قلب و پیوند کلیه را پشت سر گذاشت. آرامگاه وی در زادگاهش گتوند است. میدان شهرداری منطقه ۲ تهران واقع در محله سعادت آباد، به‌نام قیصر امین پور نامگذاری شده است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به مناسبت هشتم آبانماه سالروز درگذشت قیصر امین پور . نگاهی به قیصر امین  پور اولین قلم حرف دردرا دردلم نوشته است دست سرنوشت خون دردرا با گلم سرشته است پس دراین میانه من ازچه حرف می زنم درد حرف نیست دردنام دیگر من است امین پور امین پور شاعر  دردها  است . هم درد اجتماع را فریاد می زند هم درد جانکاه خویش را که از تصادف تا هنگام پرواز کشید. چهره ی جنوبی قیصرکه از دیر بازبا خطوط رنج آشنا بود. هرروز شکسته تر ودردکشیده ترمی شد. شمع وجودش درشعله دردها آب می شد. قیصر شاعر آرزوهای شیرین،شاعر نوجوانان ،شاعر گلها،شاعر توصیفات روشن زندگیست‌. ای عشق ای سرشت من،ای سرنوشت من تقدیر من غم تووتغییر تومحال    . شاعر عشق درکتاب .دستورزبان عشق. شاعری با شرست وطبیعتی روستایی، ومحققی بی مانند درشعرکودک وشعر معاصر. شاعری که به قول خودش اسمش با ق .عشق آغاز شده بود (قیصر) شاعری که از آرزوهای شعاری خسته بود شاعری پردردکه رنج ودرد تمام استخوانش را گرفته بود. من ولی تمام استخوان بودنم لحظه های ساده سرودنم دردمی کند دردانسانهایی را که (چین پوستینشان. رنگ روی آستینشان نام هایشان جلدکهنه ی شناسنامه هایشان) درداین انسانهارامی فهمید. امین پوراز تعهدسیاسی به تعهداجتماعی می رسدودردهایش دردهای شخصی نیستند. شعراوازنظر مفردات اجتماعی متنوع هستند. قطار. بخشنامه. اسکناس .روزنامه سیم کشی .دوچرخه .سماور .مقوا. ... امین پور درغزل بیشتراز اوزان مضارع استفاده کرده است. عزلهای اوفقط از نظرشکل ظاهری به غزل کلاسیک شباهت دارد. ولی ازنظرمحتواونگرش شاعرانه به مفهوم نیمایی نزدیک ترهستند. امین پور ازبیدل متاثراست. ونشانی از مولوی دارد،وسادگی ویک رنگی سهراب را به یاد می آورد. وتصاویرجدیدی می سازدمانند. پرتگاه نگاه. ثانیه های گریز  .بغض های کال. لایحه ی روشن آغاز  بهار .سوره ی چشم خراب. خاطرات ترک خورده.. . متناقض نما های زیبایی دارد. صدایی ازسکوت .شادی غمگین حقیقی ترین مجاز .از خالی پربودن آرمان شهراو سرشار از پاکی وفضای معنوی است. همه چیز را درپهنه ی هستی آبی وبی آلایش می بیند. فطرت خویش را طوری عادت می دهدکه جزبه نیکی نیندیشد. شیفتگی اوبه ادبیات سبب شد که رشته ی دامپزشکی وجامعه شناسی را رها کند وبا راهنمایی استاد شفیعی کدکنی به دنیای آرمانیش ادبیات بپیوندد. وبا کسب مدرک دکترای ادبیات از دانشگاه تهران درهمان دانشگاه به تدریس بپردازد . رساله دکترای قیصر یکی از بهترین ودقیق ترین کتابهایی است که برای شناخت ادبیات وشعر معاصر نوشته شده است. روح کودکانه ی اوهمیشه روستایی ای رانشان می دهد که مثل چشمه روان ومثل آب گوارا ومثل آسمان روستا پاک وروشن است . از نویسندگان معاصر گویا هوشنگ مرادی کرمانی هم همین صفات را دارد. قیصرهمانگونه که می سرود زندگی می کرد. منابع ۱--آثار قیصر امین پور ۲--زندگی نامه وخدمات علمی وفرهنگی دکتر قیصر امین پور. چاپ،  انجمن آثار ومفاخرفرهنگی تهران ،آبانماه ۱۳۹۳ لهراسپ،بهرامیان
هو الشهید سلام نامه ی سرداران وامیران فارس ...................به بهانه برگزاری دومین کنگره ملی امیران ،سرداران و۱۵۰۰۰ شهید استان پارسایان پارس سلامم به فجر آفرینان فارس به سرلشکران وامیران فارس سلامم به گل‌های گلزار عشق بر این جان فروشان بازار عشق به گل‌های خو نین شاه چراغ که روشن نمودند این چلچراغ سلامی چو آغاز نام خدا سلامی به رنگ سلام خدا به تندیس اخلاص وعشق ویقین بر آن سید شاهدان زمین به آن فانی درخدا، «دستغیب» همان سالک بی ریا ، «دستغیب» به ماهی که بس محترم خفته است در آغوش سوم حرم خفته است سلامم به گردان فجر وکمیل بر آن شیرمردان فجر وکمیل به تیپ سرافراز المهدیش وفاداری وعشق وهم عهدی اش سلامم به «سردار اسکندری» که بی سر کند در جهان سروری سلامم به خیل امیران فارس بر آن لشکر شب شکاران فارس سلامی به «جاویدی»قهرمان به فرمانده فجر این داستان به فجر آفرینان گردان فجر به رزمندگان و دلیران فجر بر آن سروهای بلند وسترگ به تاریخ سازان فتحی بزرگ درودا بر این خطه ی مرد خیز دیار دلیران دشمن ستیز به «هاشم نژاد»و به «روزی طلب» به مردان روز وبه شیران شب سلامم به نارنج و نور و نیاز به مردان این خطه ی سرفراز «سپاسی» «ستوده»به «رحمانیان» بر این شیرمردان ونام آوران سلامی چو پهنای این بیکران به «عباس دوران »این آسمان بر آن «شیرعلی های سلطانی اش» همان رهروان سلیمانی اش سلامم به آنانکه آزاده آند به پای وطن دست وپا داده آند سلامی پر از عطر و بوی بهار به سردار بی ادعا «استوار» به آثار خون «اثرها نژاد» که ماندست ایثار آنان به یاد سلامم به مردان ایثار وعشق به آن «آذری پیک »رهوار عشق به «نوری»و«نیکوبی »و«کدخدا» سرافراز مردان از خود رها «عزیزی»و«غیبی» «مطهرنیا» به مردان این خطه ی آشنا همه مرد روزند وشیران شب به سردار «اسلامیٌ منتسَب » به «پرویزی » سربلند و«خلیل» «رسول عبادت » «براهیم ایل» «ظل الانوار های »سرافراز عشق بر این قهرمانان شیراز عشق سلامم برآن یکه تاز کمیل به فرمانده «سرفراز» کمیل پرآوازه کردند تا فارس را دیار پر از شعر و احساس را چه زیباست شهنامه ی رازشان حماسی ترین شعر شیرازشان قلم بی قرار چه یادی شدست پر از «هاشم اعتمادی »شدست درود خدا بر امیران فارس براین خطه ی مرد خیزان فارس سلامی که از عمق جان آمدست به عشق شهیدانمان آمدست سلام من وشعروباران پارس به ارواح پاک شهیدان پارس سلامی معطر به نارنج و نور براین پارسایان عصر ظهور برُوید از این پارسی خاکشان گل عشق از تربت پاکشان به شیراز جان یادشان زنده باد در این خطه فریادشان زنده باد کیوانی از شیراز آبان 1403