⚡ * راز «۱، ۱۰، ۱۰۰، ۱۰۰۰ ، ۱۰ هزار» چیست؟*
🔹️ * چطور میتوانیم در سنین بالا زندگی سالمی داشته باشیم؟*
✔️ *یک مطلب بخوانید*
✔️ *۱۰ بار بخندید*
✔️ *۱۰۰ بار نفس عمیق بکشید*
✔️ *۱۰۰۰ کلمه بنویسید*
✔️ *۱۰هزار قدم پیادهروی کنید*
@Cspfnews97
رباعی
#امام_زمان
شهر آينهدار میشود با يک گل
پروانهتبار میشود با يک گل
گفتند نمیشود ولی میبینند
يک روز بهار میشود با يک گل
#هادی_فردوسی
درد دل حضرت زهرا سلام الله علیها با عموی شهیدشان حضرت حمزه سلام الله علیه...
این چندمین شب است؟ نمی دانم
حال و هوای خانه مساعد نیست
در خانه جانماز "علی" پهن است
خانه مگر مجاور مسجد نیست؟
این چندمین شب است؟ نمی دانم
در خانه غیر صحبت غربت نیست
حیدر چرا نماز فرادا خواند؟
حیدر مگر امام جماعت نیست؟
چندین دوشنبه رد شده از تقویم؟
از این سکوت مبهم بی تغییر
امروز شنبه بود عمو حمزه!
ای شنبه بی زیارت تو دلگیر..
گفتم خودم اگر بشود...امروز..
این شد که فضه را نفرستادم
یک بار هم بلند شدم،اما
حیدر اگر نبود می افتادم...
این بار چندم است قسم می داد؟
جان علی بخواب! رعایت کن
واجب که نیست فاطمه جان! اصلا
در بسترت نشسته زیارت کن..
حتی نشسته هم نتوانستم
این را کسی به جز تو نمی داند
تسبیح تربت تو که سنگین نیست
دستم توان نداشت بچرخاند..
دردم لگد که نیست عمو! اصلا
انگار کن که خسته ام از دستاس
دردم جماعتی ست نمک پرورد
دردم جماعتی ست نمک،نشناس...
ضلع شمال غربی این مسجد
با مسجد ضرار برادر شد
"شب" زیر سایه بان بلند شهر
غلظت گرفت و چند برابر شد
شهری اسیر هر چه که پیش آید
شهری بدون "حمزه" و بی "جعفر"
در سینه ی من آنچه فرو میرفت
دندان "هند" بود نه میخ در
کعبه "علی" ست کو دم شمشیرت
تا هر چه بت که مانده بتاراند
کو منطق بُرنده ی "جعفر" تا
این آیه را به شهر بفهماند...
من خواب دیدم از وسط کوچه
تو آمدی و کوچه مسلمان شد
گل میخ ها کنار کشیدند و
هیزم شکوفه داد،گلستان شد
دیدم که نخل های فدک دست
هر شاهد غدیر رطب دادند
برگشت دست "جعفر" و در کوچه
دستان سیلی از نفس افتادند
من خواب دیدم از وسط کوچه
مشکی برای آب امان می برد
گهواره ی تمامی نوزادان
آرام در نسیم تکان می خورد..
از خواب می پرم و دوباره "در"
با یک صدای مبهم ناشفاف
این بوی چوب نیست که می آید
انگار خیمه سوخته این اطراف
نگذاشت تنگه ی اُحُدی امروز
فصل الخطاب کوچه ی ما باشی
باور نمی کنم که به این منوال
تنها تو "سیدالشهدا" باشی
با یک سلام سمت تو می چرخم
از گوشه های زخمی این بستر
کار عمو و دختر دیگر کاش
هرگز به درددل نکشد دیگر...
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#در_سوخته
#ایام_فاطمیه
#سیده_اعظم_حسینی
..............................................................
کانال اشعار دکتر سیده اعظم حسینی
@SayyedeAzamHoseini1
«حالی است مرا» (دومین دفترِ رباعیِ منصورِ اوجی)
اوجی یک دهه پساز انتشارِ مجموعه رباعیِ «مرغ سحر» (۱۳۵۷) که سرشار از نمادها و اشاراتِ انقلابی و تاحدّی حتّی پیشگویانه بود، سالِ ۱۳۶۸ مجموعهای از رباعیاتش را (دویست و پنجاه و دو رباعی) منتشرکرد. او خود در مقدمهٔ «حالی است مرا» تأکیدکرده این مجموعه را بیشتر عاشقان پسندیدند، خواندند و هنوز نیز میخوانند.
همهٔ رباعیهای این مجموعه با عبارتِ «حالی است مرا» آغازمیشود. ساختار و پیرنگِ کلّی رباعیها نیز چنین است: حالی است مرا که بس غریب و عجب است؛ این حال از کجا است و که آن را درمییابد؟ از عشق است و تنها عاشقانش درمییابند. و ناگفته پیدا است که همین التزامِ شاعر به این تکرارها، از روندِ طبیعیِ آفرینشِ شعر، خواهدکاست.
بنابه اشارهٔ شاعر برخی از رباعیسرایان (ازجمله شاپورِ پساوند) نیز براساسِ این الگو دفترِ رباعی منتشرکردند. اوجی چاپِ بهگزینشدهای از این دفتر را (صدوشصت رباعی که برخیشان ویراستهی سیمینِ بهبهانی و اورنگِ خضرایی است) در مجموعهای از رباعیها و غزلهایش با عنوانِ «حالی است مرا و دفترهای دیگر» منتشرکردهاست (شیراز، انتشاراتِ نوید، ۱۳۸۰). شاعر در دفترِ «حالی است مرا» بهخلافِ «مرغِ سحر» عمدتاً از زبان و بیانی سنتی و نیز نمادهای مألوف در شعرِ عاشقانه و عارفانه فارسی (فرهاد، حلّاج، مجنون و ...) بهرهگرفته؛ گرچه بهتعدادِ انگشتانِ دست رباعیِ نو نیز در آن میتوانیافت. همچنین، درکنارِ دهها رباعیِ متوسّط شماری رباعیِ ضعیف نیز به این مجموعه راهیافته. نکتهٔ دیگر اینکه رباعیهای اوجی اغلب از یکیاز مهمترین مزایای رباعی، یعنی ضربهٔ کاری و نهاییِ مصراعِ پایانی، چندان نصیبینبرده. البته نمونههایی از پایانبندیهای توفیقآمیز را در شعرِ اوجی میتوانیافت. مثلاِ این رباعی:
حالی است مرا که گر تو را میدیدم
میگفتمت ای نگار و میگرییدم:
عشقِ تو مرا به کوی رسوایی برد
آمدبهسرم ازآنچه میترسیدم! (ص ۹۵)
اما این اتفاق کمتر در دیگر رباعیها رویداده.
چند رباعی از این مجموعه:
_ حالی است مرا که بیقرارم شبوروز
هرلحظه چو لاله داغدارم شبوروز
اینگونه که غرقِ آبو آتش شدهام
جز عشق، بگو، که در چه کارم شب و روز؟! (ص ۲۳)
_ حالی است مرا ز درد و داغش، دادا!
فریاد از اوی و وای و وا فریادا!
شوری خوش از او است جمله در جان و تنم
این حالِ مقدّسم مبارک بادا! (ص ۲۷)
_ حالی است مرا که جان از او پُرشکر است
دل در طرب است و لب از آن پُرگهر است
یاللعجب از عشق و چنین حیلهگری!
هر نقش که زد طرفهتر از طرفهتر است!
_ حالی است مرا که در جبینم پیدا است
وز گفته و نالهٔ حزینم پیدا است
این چیست بهجز عشق که پنهان در من،
میسوزد و آهِ آتشینم پیدا است؟!
و درادامه، چند رباعی از این مجموعه، که فارغ از ضغف یا قوّت، زبان و بیانی نوگرایانهتر دارند:
_ حالی است مرا که خوشخوشک میسوزم
بر آتشِ تب چو قاصدک میسوزم
بر من چه نموده عشق کهاینگونه بهشوق
درعینِ یقین و اوجِ شک میسوزم؟! (ص ۵۶)
_ حالی است مرا که جمله لبریزِ تو ام
سرتاسرِ شب مرغِ شباویزِ تو ام
در نوبتِ باغ، من بهارانِ تو ام
در موسمِ برگریز، پاییزِ تو ام (ص ۵۹)
_ حالی است مرا که کارِ من بیتابی است
آهم همه سرد و چهرهام مهتابی است
از ابرِ فراق تیره شد آفاقم
ای دوست بگو کی آسمانم آبی است؟! (ص ۶۹)
_ حالی است مرا که شرحِ آن کوتاه است
اندوهِ دلِ غریبِ سر در چاه است
میموید، خود به پاسخش بانگی نیست
مینالد و بازتابِ آهش، آه است! (ص ۸۳).
هر صبح
زندگی برای ادامه پیدا کردن
به دنبال بهانه میگردد
و چه بهانهای
زیباتر از چشمانت
#سید_علی_صالحی
ما هر دوتا دونیمه ی سیبیم مثل هم
در ازدحام کــوچـه غــــریبیم مثل هم
من در تو می شکوفم و تو در هوای من
آئیــنه ایم هـــر دو عجیبـیم مثل هم
بـا آبشار گــریــــه از آن ارتفــاع درد
کوهیم صخره صخره شکیبیم مثل هم
من با توان چشم تـو تکثیر می شوم
با این حساب جمع و ضریبیم مثل هم
آئینه ای بگیــر و خودت را نــگاه کن
ما هر دوتا دونیمه ی سیبیم مثل هم
#سیدمحمدرضا_هاشمی_زاده