رتبه می خواهی چو خورشید از خلایق دور باش
سایه از هم راهی مردم به خاک افتاده است.
#صائب_تبریزی
درس یا شعر؟ مسأله این است
درس خوب است شعر شیرین است
هر دو داروی دردها هستند
درس آمپول و شعر مورفین است
موقع دردِ لاعلاج اما
درس خسته است شعر غمگین است
شعر از زیر بار میآید
وانگهی بار درس سنگین است
در شب امتحان خطوطِ کتاب
ناگهان دشتی از مضامین است
زیست، تاریخ و احتمال پر از
استعاره، کنایه، تضمین است
چه غزلها که میرود از دست
چون بغلدستیات خبرچین است
حیف استادها نمیفهمند
شعر یک جور حلِ تمرین است
درس را میشود مجدد خواند
شعر آن شعلهٔ نخستین است
درس را میشود تقلب کرد
شعر اما نهفته در سینه است
ذرهبینی است عینک خرخوان
عینک شاعران جهانبین است
فوق لیسانس برق بیکار است
شاعر خوش سلیقه تأمین است
شاعران بین خلق محبوبند
خونِ شاعر همیشه رنگین است
ولی از بچه درس خوانِ کلاس
دلِ کل کلاس چرکین است
من قضاوت نمیکنم تو بگو
درس یا شعر؟ مسأله این است!
#انسیه_سادات_هاشمی
نیست بوے آشنا را
تاب غربت بیش ازین
از نسیم صبح
بوے یار می باید کشید...
#صائب_تبریزی
#صبح_بخیر
دیگر نمیخواهم بدانم در چه حالی است
باغی که از عطر نفسهای تو خالی است
غیر از بهار خندههای تو چه حرفی
روی لب پروانههای این حوالی است
ای سرنوشت تلخ و شیرینم! پس ازتو
دنیا فقط یک فال با فنجان خالی است
افسوس آن سیبی که روزی مال من بود
بازیچهی دست پریهای خیالی است
من برکهی رنجم که میخواهم بدانم
یک ماه دارای چه ابعاد زلالی است!
پاییز می آید که جایت را بگیرد
بعد از تو دیگر فصل گلدان های خالی است
#شیرین_خسروی
×|⁉️|× کژتابی چیست؟
×|📪|× کژتابی ابهام و نابسامانی در معنای کلمه یا عبارت است. این «ابهام» با «ایهام» که پدیدهای مثبت است، فرق دارد.
×|📚|× ایهام بر اساس چندمعنایی بودن کلمه یا عبارت شکل میگیرد؛ اما ابهام ناشی از نابسامانی در معنای آن کلمه است.
×|📝|× اگر از عبارتها دو یا چند برداشت شود، جمله دارای ابهام است. ابهام معمولا نتیجهی نشاندن اجزا در جای نامناسب، آوردن چند اضافه دنبال هم، نامشخص بودن مرجع ضمیر، پیچیدگی کلام، درازیِ جملههای مرکب و... است.
نمونههای کژتابی 👇
مثالها:
📘|•• «نقدش کن.»
معنیِ اول: آن را تحلیل و بررسی کن.
معنیِ دوم: پول را نقد کن.
📗|•• «نمیدونم مشکلِ بیثباتیِ منه یا اون!»
معنیِ اول: اون مشکل داره.
معنیِ دوم: اون بیثباته.
📒|•• حسن خندید، علی متعجب به او خیره شده بود. او گفت: «جالبه.»
معنیِ اول: حسن گفت جالبه.
معنیِ دوم: علی گفت جالبه.
📕|•• عمو و خالهی پولدارش زیادی لیلی به لالایش میگذاشتند.
معنیِ اول: عمو و خاله پولدارند.
معنیِ دوم: فقط خاله پولدار است.
📘|•• تولدت مبارک، رفیقِ بیست سالهام.
معنیِ اول: دوست راوی بیست سال سن دارد.
معنیِ دوم: آندو بیست سال است که با هم دوستند.
📗|•• «خوردنِ این مرغها تمومی نداره!»
معنیِ اول: مرغها زیاد میخورند.
معنیِ دوم: مرغها زیاد خورده میشوند.
📒|•• اونا روی لباسِ من و خواهرم رنگ پاشیدن.
معنیِ اول: روی لباسی که متعلق به راوی و خواهرش بود، رنگ پاشیده شده.
معنیِ دوم: روی لباس راوی و بدن خواهرش رنگ پاشیده شده.
📕|•• من فقط بر عکس تو عاشق شدم.
معنیِ اول: من عاشق عکس تو در قاب شدم.
معنیِ دوم: من بر خلاف تو که عاشق نیستی، عاشق شدم.
✏️
یالطیف
🌸فراخوان *«چهاردهمین» شب شعر عاشورای زرقان*
*«ویژه شاعران استان فارس»*
✅باعنایات خداوند متعال و ظل توجهات حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف، فراخوان «چهاردهمین» شب شعر عاشورای زرقان منتشر شد.
شاعران محترم می توانند آثار ارزشمند عاشورایی خود را تا ساعت 24 روز یکشنبه 17تیرماه» از طریق پیام رسانهای واتساپ و ایتا به شماره *۰۹۱۷۱۱۰۲۴۱۷*
ارسال نمایند.
توجه:
✅محدودیتی از لحاظ فرم و قالب وجود ندارد و شاعران می توانند حداکثر تا *3* اثر ارسال نمایند.
✅آثار ارسالی نباید در فراخوانها و جشنواره های دیگر شرکت داده شده باشند.
✅ذکر مشخصات کامل شامل: نام، نام خانوادگی، نشانی، شماره تماس، سن و میزان تحصیلات به همراه اثر الزامی ست.
✅شاعران محترم می توانند جهت کسب اطلاعات بیشتر و هماهنگی با شماره 09035417593 تماس حاصل فرمایند.
🌸منتظر دریافت آثار ارزشمند شاعران اهل بیت علیهم السلام هستیم.
*دبیرخانه چهاردهمین شب شعر عاشورای زرقان*
🌸فراخوان رو در گروه های مرتبط منتشر کنید و به اطلاع دوستان شاعر خود برسانید🙏🏻
آخرین روز بهار
آخرین روز از بهار چقدر
در خودش سردی زمستان داشت
دست دهلاویه کرخ شده بود
دهلران دلهره فراوان داشت
با خودش ترکشی که میآمد
خبری سخت تلخ میآورد
آه پروانهای که خورد به او
سینهای از فراق سوزان داشت..
نتوانست غرب و لذاتش
روح او را اسیر خود بکند
این پرستوی آشنای غریب
لانهای در جنوب لبنان داشت
رنج محرومها چه کرد او را
سینهاش یک انار زخمی بود
مثل مولای خود علی به دلش
مهر و عشق و غم یتیمان داشت
با یتیمان که روبهرو میشد
بغض او عاشقانه میترکید
بر سر و رویشان چنان پدری
دست او عاشقانه جریان داشت
مثل یک دشت بیکران و وسیع
مثل یک چشمه مهربان و زلال
مثل یک کوچه عطر نان میداد
مثل یک ابر بوی باران داشت
چشمهای مهربان که از دل کوه
تا به دریای بیکران برسد
چقدر غصه را فرو میشست
چقدر دور خویش مهمان داشت
او نه تنها ز خیل همرزمان
بلکه از خویش هم جلو زده بود
در تکاپوی رفتن و ماندن
شوق و حسرت به دل، به کف جان داشت
خستگی خسته بود از دستش
رنج، از او به تنگ آمده بود
عشق در شهر غم غریبه نبود
آشنایی به نام چمران داشت
بود فوق تخصصش در درد
جبهه را کرده بود دانشگاه
مصطفی درس عاشقی میداد
مصطفی دکترای عرفان داشت
گل شببوی بی قراری که
نرگس از چشمهاش روییده
میشد از رنگ و بویش آدم مست
باغ روحش چه روح و ریحان داشت..
نپذیرد تو را اگر دلبر
دل به راهش نثار نتوان کرد
نپسندد تو را گر دلدار
به شهادت امید نتوان داشت..
مرگ را زیر پای خود له کرد
حیف میشد اگر که او میمرد
رفت خونین از این حوالی و ماند
روی عهدی که با شهیدان داشت
✍🏻 #زینالعابدین_آذرارجمند
🏷 #شهید_مصطفی_چمران
🇮🇷
بگو مگو
شاعر از خوشگلی یار بگوید خوب است
از دل و قلوهٔ دلدار بگوید خوب است
شیخ در موعظههای رمضان جز روزه
اگر از لذت افطار بگوید خوب است
شاه اگر خواست به لشکر بدهد قوّت قلب
مدحی از عمهٔ اغیار بگوید خوب است
مرد از دیدِ زنش اکثر اوقات بد است
وقتی از گردش و بازار بگوید خوب است
خبر مرگ عزیزان، بد و تلخ است ولی
با قر و غمزه، پرستار بگوید خوب است
به کسی، دختر همسایه، خدایی حتی
«بله» با زور و به اجبار بگوید خوب است
تا که افکار عمومی به تو ایمان دارند
کذب را مجری اخبار بگوید خوب است
یا فلان کارشناس تلویزیون وقتی
روی بُردار و نمودار بگوید خوب است
انتخابات که شد هر که به رسم معمول
شرحی از وضع اسفبار بگوید خوب است
شاخ در جیب خلایق بکند تا زانو!
از پر و پاچه و منقار بگوید خوب است
یا اگر خواست بلافاصله معروف شود
از پسِ پرده و اسرار بگوید خوب است
از فلان شخص و پسرها و فکوفامیلش
از مدیران تبهکار بگوید خوب است
چونکه تحقیق نشان داده که انسان گاهی
سخنِ راست هم انگار بگوید خوب است
بحث از ریلِ گل و بلبلیاش خارج شد
طنز اگر از گلِ بیخار بگوید خوب است
شاعران را چه به تحلیل سیاسی اصلا؟!
شاعر از خوشگلی یار بگوید خوب است!
از 📙 «یک وجب روغن»
#رضا_احسانپور
باید برای از تو سرودن وضو گرفت
باید وضو که هیچ! کمی آبرو گرفت
باید به دور هر چه سیاه است خط کشید
باید به عشق حیدر کرار خو گرفت
باید برای عرض ارادت به ساحتش
از هر چه غیر حضرت مولاست رو گرفت
دنیا پر از حکایتِ انبوه حیلههاست
باید فقط ز دست علی جان سبو گرفت
ذکر علی عبادت خاصان عالم است
باید مدد برای سرودن از «او» گرفت
یا علی مدد
#آقا_علی_بن_ابیطالب_علیه_السلام
#محسن_علیخانی
#غدیریام
محفل شعر قند پارسی
«واژه های متبسّم » مجموعه شعر پدرام اکبری منتشر شد
سلام
بسیار عالی
شادباش فراوان
روزی دیگر دوستان، به امید خدا.
فصل امتحان
رسیده فصل امتحانی تازه
بیا که باز موقع اتحاده
بیا تا یا علی بگیم دوباره
رأی ما امروز، خود ِ جهاده
بیا که انتخاب امروزمون
فردای روشن تری ُ میسازه
به کوری چشم همه دشمنا
پرچم ما هنوز در اهتزازه
ببین شغالها رو که توو کمینن
غم ما واسه اونا خوشحالیه
رفته اگه شهید جمهورمون
فک نکنن سنگر ما خالیه
شبیه اون جوونایی که رفتن
با انقلاب عشق همقدم باش
تو هم میتونی مثل حاج قاسم
بیا تو هم مدافع حرم باش
رو شاخهی درخت این انقلاب
یه غنچهی تازه بازم شکفته
روی زمین نمیمونه این علم
اگه علمداری زمین بیوفته
به عشق آبادی این سرزمین
به عشق این خاکی که لالهزاده
خسته نمیشیم و ادامه میدیم
پیچ و خم جاده اگه زیاده
ما مردمی که هشت سال ِ نوری
خالی نشد یه ذره توو دلامون
امید داریم به انتخاب امروز
همه یه سربازیم واسه آقامون
رأی ما انتخاب ِ فردای ماست
یه انتخابی که جهانی میشه
یه دولت جوان و انقلابی
یه دولت ِ امام ْزمانی میشه
رسیده فصل امتحانی تازه
بیا با هم زیر عَلم بمونیم
رأی ما «آری ِ» به این انقلاب
بیا سرود ِ وطنو بخونیم؛
(سر زد از افق مهر خاوران
فروغ دیده ی حق باوران
بهمن فر ایمان ماست
پیامت ای امام استقلال آزادی
نقش جان ماست...)
محمدعلی جهاندیده
پ.ن: این ترانه نذر انتخابات و شهید جمهور است و هر گروه و اورگان و موسسه و نهاد انقلابی در راستای تولید اثر فرهنگی و دعوت به انتخابات، آزاد است این اثر را به صورت نمآهنگ و سرود و... منتشر نماید.
✳️ کیمیای شعر[راز ماندگاری حافظ و خیام در برابر انوری و خاقانی]
❇️ شعر، کیمیاکاری شاعر است با واژهها. این تعبیر آرتور رمبو (۱۸۹۱ -١٨٥٤) را در عمل همۀ شاعران بزرگ تاریخ دریافته بودهاند، هر چند به گونۀ نظریه، همگان بدان تصریحی نداشتهاند. دیوان شمس، خمسه نظامی شاهنامۀ فردوسی، دیوان حافظ و غزلهای سعدی و تمام شاهکارهای ادبیات ما از کلماتی فراهم آمدهاند که در دست و پای تمام فارسی زبانان و فارسیدانان جهان ریخته است یا از خلال متون و فرهنگها میتوان بدان كلمات دست یافت.
◀️ آنچه دست نایافتنی است آن کیمیاکاری و سحر و جادویی است که بتواند این تودهٔ انبوه واژهها را به سرحد شعر برساند و با مس وجود این پدیدههای عادی و همگانی کاری کند که کیمیای شعر بیابند و زر شوند.
◀️ بیگمان همۀ شاعران بزرگ بر اسرار این کیمیا آگاهی و وقوف داشتهاند اما درجهٔ کیمیاگریشان یکسان نیست و از سوی دیگر نیت ایشان در این کیمیاگری نیز بیتأثیر نبوده است. آنچه شاعران را در طول تاریخ ادبیات ما عملاً ردهبندی کرده است همین دو نکته بوده است: درجهٔ وقوف بر اسرار علم این کیمیا و دیگر نیتِ نهفته در خاطر کیمیاگر. اگر بگوییم نیت در این میان مقامی فراتر از علم کیمیاگری دارد چندان از تجربه و حقیقت تاریخی به دور نیفتادهایم.
◀️ انوری و خاقانی دو کیمیاگر بزرگاند که در کیمیاگری بالای دست آنها نمیتوان کسی را تصور کرد و حافظ و خیام نیز دو کیمیاگرند که شاید به عنوان کیمیاگر امتیازی بر خاقانی و انوری نداشته باشند و اگر حمل بر اغراق نکنید در چشم صاحبنظران علم اسرار کیمیا را این دو تن یعنی انوری و خاقانی بیشتر از خیام و حافظ میدانستهاند؛
اما نیّت؟
اینجاست که سرنوشت حافظ و خیام از سرنوشت انوری و خاقانی جدا میشود. آن نیت انسانی و بشری که ذهن و ضمیر حافظ و خیام را به خود مشغول داشته با آن نیت کوچک و درباری خاقانی و انوری زمین تا آسمان فاصله دارد. شما وقتی که در شعر انوری میخوانید: لمعهٔ خنجرش از صبح ظفر شعله کشید/ همه میدان فلک خنجر بهرام گرفت - ساقی همتش از جام کرم جرعه بریخت/ آز، دستارکشان راهِ در و بام گرفت (دیوان ٩٦/١) اگر اهل فن باشید محال است از این مایه وقوف بر اسرار علم کیمیای زبان حیرت نکنید. اما نیت کیمیاگر را که مینگرید میبینید هیچ است و پوچ.
ولی وقتی این بیت حافظ را می شنوید:
بر لب بحر فنا منتظریم ای ساقی
فرصتی دان که ز لب تا به دهان این همه نیست
(دیوان ۵۲)
درجه حیرت شما از کیمیاکاری شاعر، شاید تفاوتی با مورد مشابه آن در شعر انوری نداشته باشد اما نیّت کیمیاگر را نمیتوانید نادیده بگیرید.
در نیّت انوری خودش و ممدوحش به زحمت میگنجد و حتی جا برای یکی از این دو تن بیشتر وجود ندارد اما در «نیّت» حافظ تمامی تاریخ انسان و انسانیت میگنجد.
از عصر حافظ تا هنگامی که آخرین بشر در روی کره زمین یا یکی از کرات دیگر وجود داشته باشد تمام شاعران را با این دو معیار میتوان سنجید و راز اقبال مردمان یا بی اعتنایی مردمان بدیشان را در تاریخ بازشناخت. انوری خود میدانسته کیمیاگر ماهری است اما نمیدانسته است که چرا در عین کیمیاگری مُفلس است.
◀️ اما از مقایسۀ مولوی و خیام و نظامی و سعدی و حافظ میتوان به آسانی دریافت که این افلاس او نتيجة «نيت» او بوده است.
«نیتی» خُرد و حقیر که در آن جز منافع کوتاه مدت طغرل تگین یا سلطان سنجر نمیگنجیده است و چندین بار که حوادث روزگار نیت او را از محدودۀ منافع درباری گسترش داده است، میبینیم که چند شعرِ شگفتآور عرضه کرده است که همان چند شعر مایه بقای نام او در تاریخ شده است و میتوان گفت استمرار وجودی انوری در تاریخ شعر فارسی نتیجه طبیعی همانگونه شعرها است.
❇️ شفیعی کدکنی، محمدرضا(۱۳۹۶)
این کیمیای هستی، انتشارات سخن، جلد دوم، صص ۲۸۳-۲۸۵.
✳️ تحلیل شعرهای حافظ از دریچه روانشناسی
✳️ قسمت اول
❇️ حافظ یک نابغه بود به شعرهای حافظ قرآن ناطق میگویند .
همانطور که قرآن را مفسرین میتوانند تفسرهاای گوناگون داشته باشند
از شعرهای حافظ هم هر کس بر اساس دانش خود میتواند بهره ببرد .
◀️ حافظ یک نابغه بود و نگاه های متفاوتی میتوان از شعرش،داشت مثلا اهل عرفان
از دریچه شعرش به گونه ای خوشه چینی میکنند و شعرا به گونه ای ادیبان به گونه ای و ...
طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق لیک
چو درد در تو نبیند که را دوا بکند
گاهی افرادی به روانشناس رجوع میکنند
و در اتاق درمان سکوت میکنند و نمیگن
چه دردی دارند برای چه رجوع کردن چه ناراحتی دارند
حالا اینکه چرا با وجودی که هزینه دادن حرف نمیزنند دلایل گوناگون دارد
و یک پدیده در اتاق درمان اتفاق میافتد به نام مقاومت مراجع یعنی مراجع در ابتدا نمیگه چی شده از چی ناراحته
اصلا چرا مراجعه کرده
و قاعده مشاوره این است که فرد حرف بزند و بگه مشکلش چیست واضح حرف بزنه
تا مشاور مسعله را ببیند یعنی مراجع مقاومت میکند حرف نمیزند
باید این مقاومت توسط روانشناس شکسته شود
حضرت حافظ میگه :
طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق
یعنی روانشناس با دانش خود مثل یک مسیحا یخ مراجع را در اثر دلسوزی میشکند ابتدا از یک سری مسائل حاشیه ای میگوید تا کم کم مراجع اعتماد کند
حافظ میگه :
لیک چو درد در تو نبیند که را دوا بکند
اگر به روانشناس دردت را نگویی حرف نزنی چگونه روانشناس دردت را تشخیص دهد و درمان کند
❇️ به قلم : رضوان عطاریان ارشد روانشناسی
مثل باغی سبز در یک روز بارانی قشنگی
مثل دریایی چه آرام و چه توفانی قشنگی
روسری را طرح لبنانی ببندی یا نبندی،
زلف بر صورت بیفشانی، نیفشانی قشنگی
خنده های زیر لب، یا آن نگاه زیر چشمی،
شاید اصلا با همین حرکات پنهانی قشنگی
تا که نزدیکت میآیم در همان حال مشوّش
ـ که میان رفتن و ماندن پریشانی ـ قشنگی
مینشینی دامن گلدار را میگسترانی
مثل نقش شمسه روی فرش کرمانی قشنگی
نه، ... فرشته نیستی، می سوزد آدم از نگاهت
آری آتش پاره ای؛ با اینکه شیطانی، قشنگی
سرنوشت ما نمی دانم چه خواهد شد؟ ولی تو،
مثل حس ناتمام بیت پایانی قشنگی...
#قاسم_صرافان
بریم به پیشواز تیرماه 😊
پابند توام در شب من زلف میفشان
دیوانهٔ آرام که زنجیر ندارد
هُرمی که لبت دارد و داغی که دل من
خورشید پدرسوختهٔ تیر ندارد
#خروش_اصفهانی
#عبّاس_شاهزیدی