زبانحال مولا علی علیه السلام در فراق حضرت زهرای مرضیه سلام الله علیها
جهانِ بی تو تمامش چه ارزشی دارد؟
پس از تو صبحش و شامش،چه ارزشی دارد؟
پس از "اقامه" ی خوابیده ات،نماز شهر
رکوع و رکن و قیامش چه ارزشی دارد؟
که مسجدی که تو را با سکوت بیرون کرد
اذانِ بر سر بامش چه ارزشی دارد؟
علیه کوثر قرآن حدیث بافت و رفت
مشخص است کلامش چه ارزشی دارد
پیام داد:" شریک مصیبتت هستیم"
به غیر زخم،پیامش چه ارزشی دارد؟
تمام دلخوری ذوالفقار از این بود
"که تیغ،بین نیامش چه ارزشی دارد؟"
"کدامشان زده سیلی"..حسین می پرسد..
تو رفته ای و "کدامش"، چه ارزشی دارد؟
به دل نگیر سلام مرا جواب نداد...
پس از تو شهر، سلامش چه ارزشی دارد؟
#فاطمیه
#امام_علی_علیه_السلام
#ایام_فاطمیه
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#سیده_اعظم_حسینی
...........................................................
کانال اشعار دکتر سیده اعظم حسینی
@SayyedeAzamHoseini1
۱۳ آذر ۱۴۰۳
۱۴ آذر ۱۴۰۳
۱۴ آذر سالروز درگذشت شمس آلاحمد
(زاده ۱۰ تیر ۱۳۰۸ تهران -- درگذشته ۱۴ آذر ۱۳۸۹ تهران) نویسنده، مصحح و پژوهشگر ادبی
او فوقلیسانس فلسفه و علوم تربیتی را از دانشسرای عالی تهران گرفت و سالها در آموزش و پرورش تدریس میکرد و مدتی هم در دانشکده به تدریس کتابداری سرگرم بود و زمانی هم در مدرسه بهیاری درس ادبیات میداد.
وی مدتی به آلمان و آمریکا رفت و دوره عکاسی سینما را گذراند و هنگام بازگشت به ایران موسسه انتشاراتی رواق را درسال ۱۳۵۶ تاسیس و بهکار نشر پرداخت. برخی از آثار برادرش، جلال آلاحمد و نیز آثاری که سانسور میشدند از سوی همین انتشاراتی عرضه میشد.
با آغاز انقلاب به عضویت شورایعالی انقلاب فرهنگی درآمد و در بازگشایی دانشگاهها نقش ایفا کرد و مدتی هم سردبیری روزنامههای کیهان و اطلاعات و عضویت شورای سرپرستی صداوسیما را برعهده داشت.
از سال ۱۳۷۶ با تشنج مغزی، بیماریاش شروع شد و مقداری از تواناییهایش را از دست داد.
او بهعکس آنها که اندک میخوانند و بسیار مینویسند، بسیار خوانده و کمتر نوشته است.
مجموعه سخنانش در مجامع گوناگون، اگر روزی بهصورت مکتوب عرضه شود، یقیناً بیش از بیست جلدکتاب خواهد شد.
گزارش هنرمندانه او از خاطرات و دیدارهایش در سفر، از دیگر قوتهای کار اوست. کلامش به ایجاز تمایل داشت و طنز پنهان در آثارش، دارای جاذبههایی بود که خواننده را باخود همدل میکرد و همراه میبرد.
وی در سایه تربیت برادرش بالید و رشد کرد و جلال بیش از هرکسی بر زندگی و آثار او تأثیر گذاشت و حتماً به همین دلیل است که پیش از انقلاب و پس از آن، همهجا و به هربهانه در آثارش از جلال گفته بود. شمار زیادی از آثار برادرش، پس از انقلاب، زیرنظر و به همت و کوشش او چاپ و منتشر شد و از این نظر، حق بزرگی برگردن دوستداران جلال و آثار او دارد.
آثار:
طوطینامه - جواهرالأسمار: از عمادبن محمدالنعری، به اهتمام و تصحیح: شمس آلاحمد، چاپ اول، تهران، انتشارات بنیادفرهنگ ایران ۱۳۵۲
گاهواره: چاپ اول، تهران، انتشارات رواق ۱۳۵۴.
عقیقه: چاپ اول، تهران، انتشارات رواق ۱۳۵۶.
حدیث انقلاب (کتاب اول، آزادی و مرزهایش) چاپ اول، تهران، انتشارات رواق ۱۳۵۸.
حدیث انقلاب کتاب دوم، استقلال (فرهنگی): چاپ اول، تهران انتشارات رواق ۱۳۶۰.
از چشم برادر: چاپ اول، قم، انتشارات کتاب سعدی ۱۳۶۹.
سیر و سلوک: چاپ اول، تهران، انتشارات برگ ۱۳۶۹.
۱۴ آذر ۱۴۰۳
۱۴ آذر ۱۴۰۳
زبان_فارسی
از من پرسیدند "چرا زبان فارسی را دوست دارم؟" پاسخ فیالبداهۀ من این بود:
چرا آسمان را
چرا وسعت آبی بیکران را
چرا ارغوان را
چرا نغمۀ آبهای روان را
چرا اصفهان را و نقش جهان را
چرا شهر شیراز و آن سروهای کهنسال، امّا جوان را
چرا سعدی و بوستان را
چرا حافظ نغمهخوان را
چرا طوس و تبریز یا زاهدان را...
چرا حکمت و دانش و معرفت را
هنر، این گرامیترین موهبت را
چرا عشق را مثل خون در رگ و پوست دارم؟!
چرا دوست را دوست دارم؟!
وطن، این گل اطلسی را چرا دوست دارم؟!
من این فارسی را چرا دوست دارم؟!
#محمدرضا_ترکی
#زبان_فارسی
#زبان_حکمت_و_عرفان_و_معرفت
#زبان_عشق #ایران_عزیز
۱۴ آذر ۱۴۰۳
امکانات معنا - زیباییشناختی تقطیع در شعر آزاد ( ۱ )
#دکترمحمدرضاروزبه
تقطیع سطرها در شعر آزاد، تابع شگردهای زبانشناختی، معناشناختی و زیباییشناختی است. از جمله: تکرار، تاکید، تمرکز، القای بصری، تقارنآفرینی، فضاسازیهای عاطفی موسیقیایی و... البته تقطیع سطرها در شعر نیمایی به دلیل موزونیت آن، افزون بر اینها تابع قواعد تقطیع عروض نیمایی است. متاسفانه بسیاری از نوسرایان جوان دیروز و امروز بر قواعد و قانونمندیهای عروضی یا حتی ذوقیِ پلکانینویسیِ سطرها و کلمات در شعر آزاد، احاطه و اِشراف کافی ندارند و صرفاً پراکندهگویی و گسستهنویسی را شرط لازم نوسرایی میپندارند. این عارضه شاید در شعر نیمایی به دلیل برخورداری آن از کمیت موسیقیایی (ارکان عروضی) کمتر به چشم بیاید ولی در قالبهای آزاد از جمله شعر منثور شیوع فراوانی دارد. (برای آشنایی بیشتر با رایجترین سازوکارهای معناشناختی و زیبایی شناختی تقطیع سطرها در شعر منثور، رک: مقالهی "کارکردهای جمالشناسانهی تقطیع سطرها در شعر سپید"، محمدرضا روزبه، نشریه پژوهشهای دستوری و بلاغی، دوره اول، شماره ۲، آذر ۱۳۸۵)
یکی از امکانات معنا- زیباییشناختی شعر نو که باعث مزیت آن بر شعر کهن میشود آزادی عمل در فرم نوشتاری است که باعث اعتلای ادراک و التذاذ خواننده از شعر میگردد. فرم نوشتاری شعر آزاد هم به ملموسسازی محتوای شعر یاری میرساند و هم گاه، به گونهای از پیوند شعر و نقاشی یا شعر و طراحی در کلام میانجامد.
مثلاً در این کوتاهسرودهی نیمایی احمد شاملو:
شب
با گلوی خونین
خواندهست
دیرگاه.
دریا
نشسته سرد.
یک شاخه
در سیاهی جنگل
به سوی نور
فریاد میکشد.
(بـاغ آیـنه)
سطر نخست:
شب با گلوی خونین خوانده ست دیرگاه
از حیث ارکان عروضی، مصرعی کامل است: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن. اما شاعر با گسستهنویسی آن، طی شگردی بصری "از نفس افتادن تدریجی شب" را به نمایش گذاشته است کمااینکه آهِ نهفته در کلمهی "دیرگاه" در انتهای سطر نیز به القای حالت خستگی و از نفسافتادگی یاری رسانده است. سطر بعدی: دریا نشسته سرد هم پاره مصراعی است: مفعول فاعلات
در اینجا "نشسته سرد" فروتر از دریا قرار گرفته است تا فرو نشستگی دریا را با فرمی دیداری مجسم سازد. سطر بعدی نیز مصراعی کامل است:
یک شاخه در سیاهی جنگل به سوی نور مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
"اگر شاعر، تمام مصراع را به شکل طبیعی و افقی آن مینوشت، قابلیت القای بصری و تصویری آن تا حد زیادی به هدر میرفت. گسست عمودی سطر،حرکت فراروندهی فریادِ تکهتکهی شاخه را به ذهن و دیدهی خواننده القا میکند. آنگاه پارهمصراع " فریاد میکشد" با قرار گرفتن در سر سطر موازی با کلمهی شاخه در سطر بالا، بازگشت فریاد! شاخه را به سوی خودش تصویر میکند گویی فریادهای او نمیتواند از بطن لایههای انبوه و متراکم شاخ و برگهای ظلمتآلود عبور کند و به ساحات روشنی برسد." (شرح، تحلیل و تفسیر شعر نو فارسی، جلد ۲، محمدرضا روزبه، نشر حروفیه، ۱۳۸۹. ص ۹۹)
اگر پارهسطر "فریاد میکشد" در ادامهی سطر بالا و از زیر کلمهی نور نوشته میشد، میتوانست حالت فرارونده فریاد را بهتر نشان دهد اما اولا چون پاره مصرعی مستقل است طبق قاعدهی عروض نیمایی باید بیاید سر سطر، و ثانیاً همانطور که گفته شد، قرار گرفتن آن موازی شاخه، برگشت فریاد را تبلور و تجسم بخشیده است.
ادامه دارد...👇
🍁🍁
C᭄❁࿇༅══════┅─
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
۱۴ آذر ۱۴۰۳
"آذر"
میتابد از فراسوی نزدیکی
خورشید پرطراوت پاییز.
انبوه شاخههای درخشان را
در نور میتکاند
یکریز!
بوی زلال باران...
تصنیف برگ و مرگ...
در رستخیز عالم
تکرار میشود
گویا فرشتهای است که در آسمان شب
پر میکشد به گسترهی شهر؛
من نیز؛
بر سنگفرشهایِ پیاده
آرام
مستدام
بی ذرهای تکلف: ساده
غمواژههای اول آذر را
تکرار میکنم:
فریاد زاغها؛
بیبرگی برهنهی امروز باغها؛
تعبیر روزهای زمستان است
*
یا ایها المزمّل!
ای در لحاف دلهره پیچیده!
ای روزهای سرد بسی دیده!
این چندشب، تدارک سرما را
از بستر خیال
از تختِ خوابهای گران
برخیز!
پ.ن: خیابان طالقانی
#محمد_مرادی
#بداهه
https://eitaa.com/mmparvizan
۱۴ آذر ۱۴۰۳
۱۴ آذر ۱۴۰۳
سلام
قابل توجه دوستان عزیز شاعر و نویسنده
جشنواره ی کتابخوانی رضوی
در دو موضوع
حضرت امام رضا علیه السلام
و
حضرت محمد صلوات الله علیه
(ویژه)
با جوایز فراوان و البته ارزنده.
جلسه آینده محفل هم
شعرهای این موضوع اولویت خواهد داشت.
۱۴ آذر ۱۴۰۳
زِبَرکیش ِ محبّت
( نذر حضرت مادر"س" )
خوشا آشفتگی هایی که در سامان نمی گُنجد
خوشا درماندگی هایی که در درمان نمی گُنجد
بیان شوق می دانم که آتش می زند بر دل
شرار عشق می دانم که خود در جان نمی گنجد
عجب عطر خوشی می آید از باغاتِ لاهوتی
که از آن لَخلَخه، لَختی در این کیهان نمی گنجد
شمیم نامِ بانویی بهشتی در غزل دارم
که وصفش جز که با ایجاز، در قرآن نمی گنجد
چه جا خوش کرده روی گونه خالش! از چه می گویند-
سِپند شوخ چندان هم در آتشدان نمی گنجد؟
ز روی ناگزیری خواندمش بانویِ بی مانند
شکوهش گرچه می دانم در این عنوان نمی گنجد!
چنان ما عاشقیم از جان وجود نازنینش را
که این سودایِ سِحرانگیز در بُرهان نمی گنجد
زِبَرکیش ِ محبّت، گوهر ِ نادرفروغی هست،
که در اَنبان-چُروکِ حکمتِ یونان نمی گنجد
به ما و من شبیهَ ش می کند خود بینیِ مُنکِر
ولی ناموسِ ذات حق، در این بُهتان نمی گنجد
کسانی مِنبرِ آلِ کسا را سهم خود خواندند
ولیکن در عبای وحی، این و آن نمی گنجد
بَلی، اِمکان ندارد جست و جوی ساحَتش در خاک
وجودِ آسمان طبعی که در اِمکان نمی گنجد
اگر میل اَنارش بود، یعنی که جگر خون است
که شرح غُصه اش در حجم «اَلمیزان» نمی گنجد
زبانزد حکمتِ « اَلجار،ثُمَّ الدّار » روشن کرد
که زُهمِ نَفس در گُلخانه ی ايمان نمی گنجد
دلم را وقف زهرا کردم و جمع عزیزانش
که بیش از چارده گُلدان، در این ایوان نمی گنجد
غلامرضا کافی
۱۴ آذر ۱۴۰۳
۱۴ آذر ۱۴۰۳
بعدازرسول آنچه که باور نبود شد
آتش گرفت هستی او سوخت دود شد
پهنای آسمان به خودش رنگ غم گرفت
وقتی که یاس خانهی حیدر کبود شد
دست پلید شب زد و آیینه را شکست
نسبت به جایگاه علی تا حسود شد
درپیش چشم کودک خود بضعهالنبی
افتاد بر زمین و قیامش قعود شد
زهرا میان کوچه علی را رها نکرد
قنفذ رسید و آنچه که باور نبود شد
#محسن_درویش
#حضرت_زهرا
#فاطمیه
۱۴ آذر ۱۴۰۳