eitaa logo
گلچین شعر
14.4هزار دنبال‌کننده
837 عکس
287 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
ای وعده ی حق به داد خواهی تعجیل در صـور چـرا نمی دمد اسرافیل!؟ از غصـه ی غـزه و رفح باید مـرد لعنت بـه جهــان حامــی اسـرائیل @golchine_sher
روی گرداندی و بر ما یک نگاه انداختی روی گرداندی و ما را یاد ماه انداختی روی گرداندم ببینم شب سر بام که‌ای کی به جز من را به این روز سیاه انداختی خیل مژگان و کمان ابرو و تیر نگاه… تا رسیدی لرزه بر قلب سپاه انداختی شاد و غمگین، مستم و هشیار، آباد و خراب خوب می‌دانی چه آشوبی به راه انداختی “با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام” بعد از این، حالا که ما را در گناه انداختی آن شب قدری که می گفتند خلوت با تو بود زاهدان را هم ببین در اشتباه انداختی خواستم دل پس بگیرم از تو، کمتر یافتم آه از این سوزن که در انبار کاه انداختی @golchine_sher
هدایت شده از گلچین شعر
😊اگه حوصله نداری شعرهای طولانی بخونی یکسر به کانال ما بزن 👌 🌷فقط رباعی و تک بیت حتما حالت خوب میشه یکبار امتحان کن🌷 ❤️کاش جای بوسه‌اش می‌ماند بر پیشانی‌ام با خدا بودن نشان از مِهر می‌خواهد نه مُهر!❤️ https://eitaa.com/joinchat/769065447Cf0875d1080
گرچه نزد ما سر ناسازگاری داشتی پرچم تسلیم پیش دیگری افراشتی ما گذشتیم از گناه دوستان اما تو هم دشمن ما را نباید دوست می‌پنداشتی عاقبت از رفتنت روزی پشیمان می‌شوی راه برگشتن برای خود چرا نگذاشتی؟ کاش جای دردِ دل کردن برای دیگران حرمت این عشق را چون من نگه‌می‌داشتی دوست وقت دشمنی هم دوست می‌ماند، ولی بعد از این تصمیم با تو، دشمنی یا آشتی؟! @golchine_sher
شهر پروانه‌ها خواب آرام شهر پروانه به لب عنکبوتیان زهر است او که جز با نژاد شوم خودش با تمام جهانیان قهر است باز آتش ترند اخبار است خبر آمد که آه... اردوگاه! پستها پشت پست می‌آیند ما فقط لایک می‌کنیم و نگاه پسری درد را به سینه فشرد مادری آه را به دامن داشت ساقه‌ی لاله را به دست گرفت پدری داغ بی‌سری برداشت بال پروانه‌های سوخته را بادها بال داد و بالا برد خبر شهر بی‌خبرها را محض دلشوره سمت دریا برد به دلت شورشان نیفتاده؟! مگر این تو... تو نیستی ای رود؟! آی انسانیت جواب بده! وقت یک استوری تازه نبود؟! کاش پروانه‌های آتش‌بال! چشم خواب مرا بسوزانند بعد از این داغ، عصر تشنگی است پس سراب مرا بسوزانند او میاید به‌نام فصل بهار او میاید برای فصل خطاب بعد از این قرن‌های تفتیده می‌رسد بر زمین عقیده‌ی آب @snhashemvarzi @golchine_sher
در این محاکمه تفهیم اتّهامم کن سپس به بوسه‌ی کارآمدی تمامم کن... اگرچه تیغِ زمانه نکرد آرامم، تو با سیاستِ ابروی خویش رامم کن... به‌اشتیاقِ تو جمعیتی‌است در دلِ من بگیر تنگ در آغوش و قتل عامم کن... شهید نیستم اما تو کوچه‌ی خود را به‌پاسِ این‌همه سرگشتگی به‌نامم کن... شرابِ کهنه چرا ؟ خونِ تازه آوردم اگر که بابِ دلت نیستم حرامم کن... لبم به جان نرسید و رسید جان به لبم تو مرحمت کن و با بوسه‌ای تمامم کن... @golchine_sher
کافی‌ست تو را به نام بخوانم تا ببینی لکنت، عاشقانه‌ترینِ لهجه‌هاست و چگونه لرزش لب‌های من دنیا را به حاشیه می‌بَرد دوستت دارم با تمام واژه‌هایی‌که در گلویم گیرکرده‌اند و تمام هجاهای غمگینی ‌که به‌ خاطر تو شعر می‌شوند... @golchine_sher
خادم جمهور تبسم بر لبان روستایی دور بودی تو چراغ خانه بی بی گل رنجور بودی تو مبادا تشنه و تاریک باشد کلبه ای در کوه به فکر مردم افتاده ی مهجور بودی تو   دلت با رفتنِ استخر یا ویلا نمی شد شاد به لبخندی که می زند کودکی مسرور بودی تو تو هم مثل بقیه می نشستی گوشه ای راحت خودت را درد سر دادی ،مگر مجبور بودی تو؟ میان کوچه ها شد دفتر کارَت،چه شد میزت؟ رییس ما نبودی،خادم جمهور بودی تو شهادت باید آخر قسمتت می شد، دلاور مرد! که عمری با شهیدان خدا محشور بودی تو @golchine_sher
چمدان‌های بسته می‌دانند، عشق راهی است پرخطر؛ اماـ دختری محو جاده‌ها شده است، دختری راهی سفر؛ اماـ مادرش بعد او چه خواهد کرد؟! گیسوانش سفید خواهد شد دروهمسایه طعنه خواهد زد، آه یک روز این خبر... اماـ روستا از نگاهش افتاده است، شهر در امتداد این جاده است جاده در پیش‌ روی او دارد، اتفاقات تازه‌تر اما مانده در مِه اتاق کودکی‌اش، خاطرات شب عروسکی‌اش خاطراتی که غیرحسرت نیست، خاطراتی که پشت سر...اماـ صندلی‌های خالی اتوبوس، جاده‌ها را یکی ‌یکی پیچید خط ممتد جاده می‌لرزید، در سرازیری خطر اما جاده یعنی همیشه دربه‌دری، دوری از مهر خانة پدری همه‌‌شب انتظار و بی‌خبری، کاش می‌شد که تا سحر...اما... □ پدرش در هجوم خاطره‌ها، با خودش حرف می‌زند گاهی مثل یک قاب خالی غمگین، مانده چشمش به سوی در؛ اما... مادرش هر سحر نگاهش را، به ضریح سکینه‌خاتون دوخت گرچه آرام بود و سخت و صبور، سینه‌ای داشت شعله‌ور اما قاصدک‌های خسته بعد از آن همه دلواپس خبر بودند روستا رنگ و بوی ماتم داشت، روستا بود و چشم تر...اماـ چمدان‌های بسته برگشتند، از سفر زار و خسته برگشتند خسته و دل‌شکسته برگشتند، با نگاهی پراز «اگر»، «اما»... @golchine_sher
ماییم و همین آرزوی یار و دگر هیچ قاصد برسان مژده‌ی دیدار و دگر هیچ هر مشکلی از دولت عشقت شده آسان دل مانده، همین عقده‌ی دشوار و دگر هیچ ما از طمع وصل تو در عشق گذشتیم بگذر ز هم آغوشی اغیار و دگر هیچ طرفی که من از عشق بتان بسته‌ام این است در خاک برم حسرت دیدار و دگر هیچ سهل است اگر چرخ نگردد به مرادم محروم نگردد کسی از یار و دگر هیچ مستی ست،که درمان دل سوخته‌ی ماست ساقی برسان ساغر سرشار و دگر هیچ برتاب حزین ، از دو جهان دیده‌ی دل را عشق است در این دایره، در کار و دگر هیچ @golchine_sher
کفر است به لب‌های تو هنگام مناجات یک شهر جدا مانده‌ای از مقصد آیات بهتر که نگاهم به نگاهت نمی‌افتد چشمان تو کبریت و من انبار مهمّات لبخند تو نغز است و چنین نقض نموده‌ست هرحکم که دور از نظرت کرده‌ام اثبات در پیچ و خم راه اگر گم شده بودیم قرآن که گشودیم، رسیدیم به جنّات در کشور آغوشت اگر رهگذری هست هرگز نبَرد کاش ز لبخند تو سوغات صد مرتبه از این همه احساس گذشتی من مانده‌ام و حسرت یک پلک مراعات @golchine_sher
هدایت شده از احمد ایرانی نسب
شب هجران تو آشفته کرده خواب دنیا را و رأس ساعت اردیبهشت آورد یلدا را خدا بر سینه‌ی بی طاقت شب، صبر خواهد داد مگر طاقت بیارد روضه های صبح فردا را میان شعله بین عاشق و معشوق فرقی نیست تو حس کردی بلای سوختن را، ما تماشا را خبر این است، ابراهیم در راه گلستان سوخت خبر این است، حس کرد عاقبت آغوش مولا را به صفحه صفحه‌ی سرخ مقاتل بارها دیدم به آتش می‌کشد تقدیر، فرزندان زهرا را برایت ابرها پیراهن مشکی به تن کردند مگر در سایه بنشانند این تن‌های تنها را برای فاتحه خوانی، برای تسلیت، باران کنارت می‌رساند قطره قطره دستِ دریا را پر از بی‌تابی و اشک و غم و اندوه می‌گشتیم میان کوه و جنگل را، میان دشت و صحرا را چه کردی که تمام روضه ها را در تو می‌بینیم عطش را، سوختن را، گم شدن را، ارباً اربا را من از بی‌تابی قلب محبان تو فهمیدم تو با خون خودت بیدار کردی غیرت ما را @ahmadiraninasab