eitaa logo
گلچین شعر
14.5هزار دنبال‌کننده
872 عکس
302 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
هر پنج فصل دست هایم زمهریری هر فصل آغوشت هوایش گرمسیری سیاره ای بودم میان بازوانت در پیچ و تاب کهکشان راه شیری سیاره ای که از مدار دست هایت پرتاب شد تا ناکجای ناگزیری خورشید را بر سرزمین من بتابان بردار سر از قله های سربزیری باید بتابی و ببینی چند قرن است بر شانه های من نشسته برف پیری باید همین امروز برگردی نه فردا تصمیم اگر داری که دستم را بگیری کی با نسیم بوسه ای در کنج ایوان می افتد از گیسوی تو شال حریری؟ یک دفعه ایرادی ندارد تا بنوشی یک استکان چای بر فرشی حصیری ای کاش حرف آخرت در سینه می ماند این را که بایستی در این رویا بمیری! @golchine_sher
‏همه ی قافـیـه هـا تـابعِ زلـــفــش بودنـــد چادرش را كه به سر كرد غزل ریخت به هم @golchine_sher
باز هم عاشق و دلخواهِ علی(ع) آمده ام نور میخواهم و در ماهِ علی(ع) آمده ام کوهی از معصیت آورده‌ام از راهِ نیاز تا مقرّب شوم از راهِ علی(ع) آمده ام تا اجابت بشود توبهٔ نیمه شبِ من در مناجاتِ سحرگاه ِ علی(ع) آمده ام طعنهٔ خلق زمینم زده و دنبالِ لطفِ بی منّتِ أللهِ علی(ع) آمده ام گرهِ کور بر این بندگی ام افتاده ست باز محتاج به مفتاحِ علی(ع) آمده ام قفلِ دیرینه به بازارِ کسادم خورده با غمی کهنه به درگاهِ علی(ع) آمده ام تا که قدرِ منِ غفلت زده را بشناسم شبِ قدر آمده؛ همراهِ علی(ع) آمده ام تشنهٔ معرفتم! ظرفِ وجودم خالیست به امیدِ نَمی از چاهِ علی(ع) آمده ام چاه...آن سنگِ صبوری که ترک خورد از آه اشک میریزم و با آهِ علی(ع) آمده ام بِعلیٍ(ع) بِعلیٍ(ع) بِعلیٍ(ع) العفو با دلِ خسته و آگاهِ علی(ع) آمده ام سحرِ نوزدهم فرقِ سرش سخت شکافت با همان سجدهٔ جانکاهِ علی(ع) آمده ام! @golchine_sher
العفو خدای مهربانم، العفو از معصیت خود نگرانم، العفو سوگند به مظلومی مولا امشب از درگه خویشتن نرانم، العفو @golchine_sher
نامی از خویش در جهان بگذار زندگانی برای مُردن نیست... @golchine_sher
من به میلِ خود به پایت سر نهادم، جان بخواه! جان به قربانت! چرا این پا و آن پا می کنی؟ @golchine_sher
قدرِ شبِ قدر بداند کسی آنکه کند روی° به خالق بسی شب همه شب تا به سحر با خدا دردِ دلِ خویش بگوید جُدا خواب ندارد به دو چشمانِ تر جان و دلش زنده بُوَد تا سحر ذکرِ خدا بر لبِ او جاری است توبه کنان در جَزَع و زاری است بر سرِ خود دفترِ قرآن بَرَد ذکرِ خدا بر درِ یزدان بَرَد قدرِ شبِ قدر بدان ای نکو روضه ی رضوان چو درآید براو مهدی ازاین شب توندانی،خموش رو تودراین شب به عبادت بکوش @golchine_sher
دلم گرفته! به خود قول داده‌ام اما برایتان ننویسم چه با دلم کردند @golchine_sher
‏اذنم بده که زلف تو را آورم به چنگ ای بی وفا مگر که من از شانه کمترم؟ @golchine_sher
دلم شکست کجایی که نوشخند زنی؟ به یک اشاره دلم را دوباره بند زنی؟ دوباره وصله ای از بوسه های دلچسب ات برین سفال ترک خورده ام به چند زنی؟ اگر به دست تو باشد چه فرق این یا آن؟ دمی ضماد گذاری دمی گزند زنی مباد دود دل من به چشم غیر رود مخواه بیشتر آتش درین سپند زنی منم که پیش تو از بید سر به زیرترم تویی که طعنه به هر سرو سربلند زنی دوباره همهمه افتاده است در کلمات که در حوالی این شعر دیده اند زنی زنی که وصفش در این غزل نمی گنجد زن از حریر از ابریشم از پرند زنی... @golchine_sher
شب قدر است و در پیش خدا پرونده ها باز است برای توبه کردن در به روی بنده ها باز است تمام مردگان هم غرق رحمت میشوند امشب تعجب نیست وقتی در به روی زنده ها باز است گرفته دستها را مثل «حر» بالا و می گرید که آغوش خدا بر روی سرافکنده ها باز است کشد دست نوازش بر سرم آری امیدی هست که بین گریه ها جایی برای خنده ها باز است اگرچه بسته راه زندگی بر ما در این بازی در آخر خانه ای تا بردن بازنده ها باز است سکوتی سخت جانم را گرفته ناله می بارم ز خود شرمنده ام وقتی لب شرمنده ها باز است @golchine_sher
نرو که ابنِ مُلجم تیز کرده برای فرقِ تو شمشیرِ خود را @golchine_sher