گهگاه غزل می رود آن ور که نباید
گهگاه شود آن کَسِ دیگر که نباید
در مزمزه یِ شیطنتِ بچگی اش باز
گهگاه زند سنگ به آن در که نباید
از آب گرفته ست تنش را کسی و گفت:
بوده ست در آن برکه شناور که نباید
هی می زدی اش بر سر هرقصه و می گفت
آرام، غزل با تو، که مادر که نباید!
آهسته سر کوله ی او سر زدی آخر...
یک روز به آن صفحه ی دفتر که نباید
چندیست مخالف شده با هر که توگفتی
چندیست موافق شده با هرکه نباید
آخر غزل آنگونه که باید نشد انگار
با آنهمه تاکید که: دختر که نباید!!!
#احمد_رفیعی_وردنجانی
@golchine_sher
سَرَم گرم است در دوریِ تو اما بگو بیتو
چگونه گرم سازم این دلِ ویرانهیِ خود را؟
#آمنه_الاسحاق
@golchine_sher
محبوب جان و جانِ جهانم، حسین جان
روح و روان و راحتِ جانم، حسین جان
آرامش خیال نفسهای زندگی
ذکر همیشه روی زبانم، حسین جان
من از دعای مادر تو نوکرت شدم
ای کاش نوکر تو بمانم، حسین جان
پیچیده روزگارِ مرا زخم و داغ و درد
از دردِ این جهان بِرَهانم، حسین جان
در کورهراه زندگیام، عطر روضهات
راه حیات داده نشانم، حسین جان
وابستهام به روضهی تو همچنان نَفَس
من بی تو یک نفس نتوانم، حسین جان
این روزها غمِ حرم و غربت و فراق
افتاده مثل زخم به جانم، حسین جان
#حسن_کردی
@golchine_sher
عاشقی از سرِ اجبار میسّر نشود
عشق آنست که با فاصله کمتر نشود
باید از رود به دریا برسی، می فهمی!
غیر از این راه، لبِ تشنگیَت تر نشود
لعل در زیر زمین حاصل صد سوختن است
سنگ، بی حادثه تبدیل به گوهر نشود
آسمان باش که پروانگیَم می میرد
قفس اندازه ی احساسِ کبوتر نشود
ای که بر برکه ی تاریکیِ من می خندی
آب از صورتِ مهتاب مکدّر نشود
گرچه دیوانگیم را همه مدیون ِتوام
بی جنون روز و شبِ زندگیَم سر نشود
کوه کندم که بدانی تنم از تیشه پر است
تا ابد خستگی از کوهِ تنم در نشود ...
#مریم_شریفی
@golchine_sher
بالابلندی، شانههای مهربان داری
بر طاق چشمانت دو ابروی کمان داری
بر لب طنین دلنشین نور و الرحمن
روی عبایت آیههایی از دُخان داری
بارانی و با ابرهای جمعه میباری
بارانی و در مُشت خود هفت آسمان داری
در دست، گرچه ذوالفقار انتقام اما
بر روی دوشت بقچههای آب و نان داری
ما عاشقان مدعی هرگز نفهمیدیم
حسی که تو، به هر کدام از شیعیان داری!
گفتیم دوری، بی نشانی، غافل از اینکه
هر جا که دلتنگ توأیم، از خود نشان داری
هر جا که نامت را بخوانم میرسی از راه
هرجای دنیا باشم آنجا جمکران داری
#میتراسادات_دهقانی
#امام_زمان
@golchine_sher
ای مرگ بگو عقربه تا چند بیاید؟!
انگار محال است تبم بند بيايد
بالایِ سرم باش که کابوس نبینم
عطر نفس و آتش و اسفند بيايد
ارباب،مرا بست به تقديرِ طويله
تا بر بدنم رقصِ كمربند بيايد
من مثلِ زنی رنج کشیدم که برايش
يك شب خبرِ مردنِ فرزند بیاید
مرداب تر از این شده ام تا تو بخواهی
از دور و برم بویِ خوشایند بیاید
هرراه که رفتم به رهایی نرسیدم
فریاد کشیدم که خداوند بیاید
ای کاش نفهمی چه غمی در دل من هست
ای کاش! به لبهایِ تو لبخند بیاید...
#صنم_نافع
@golchine_sher
رفت و باز آمدنش شد همه ی خواهش ما
چه غریبانه به هم ریخته آرامش ما
خواب آسوده نداریم از این پس، آخر
شب به شب شانه ی او بود فقط بالش ما
چشممان روی خوش از آینه ی بخت ندید
غصه شد پیرهن و اشک شد آرایش ما
تا به کی ساز دل ما بزند شور فقط
تا به کی سرکشی زندگی و سازش ما
آه افسوس که خودسر تر از آن است جهان
که بخواهد بدهد گوش به فرمایش ما
#مه_زاد_رازی
@golchine_sher
گفتم ببینمت مگرم درد اشتیاق
ساکن شود بدیدم و مشتاق تر شدم...
#سعدی
@golchine_sher
در خاطرم روانه شد و شب بخیر گفت!
گفتم که در نبودِ تو
شبها بخیر نیست...
#فرامرز_عرب_عامری
@golchine_sher
جانِ دل !
باور كن من هم دوست دارم جمعه ها آرامتر نفس بكشم ؛
چاي زعفران دم كنم با چند دانه هِل وبا خيالي آسوده تكيه كنم به ديوارِ خيالت !
فكر كنم ،
فكر كنم ،
فكر كنم ....
و لا به لايِ دريايِ دلتنگي هايم ؛
ناگهان بيايي و بگويي :
هفته بدونِ منِ سختي بود جانم ،
"جمعه مان"بخير ....!
#سيد_طه_صداقت
@golchine_sher
صبح
در کوچه ی ما
منتظر خنده ی توست
وقت آن است که
خورشید مجدد باشی...
#ابراهیم_فراهانی
@golchine_sher
تشبیه روی تو نکنم من به آفتاب
کاین مدح آفتاب، نه تعظیم شأن توست
#سعدی
@golchine_sher
بیا... مرو ز کنارم، بیا که میمیرم
نکن مرا به غریبی رها که میمیرم
توانِ کشمکشم نیست بیتو با ایّام
برونم آور از این ماجرا که میمیرم
نه قولِ همسفری تا همیشهام دادی؟
قرارِ خویش مَنِه زیر پا که میمیرم
به خاک پای تو سرمینهم، دریغ مکن
ز چشمهای من این توتیا، که میمیرم
مگر نه جفت توام قوی من؟ مکن بیمن
به سوی برکهی آخر شنا، که میمیرم
اگر هنوز من آوازِ آخرینِ توام
بخوان مرا و مخوان جز مرا که میمیرم
برای من که چنینم تو جانِ متّصلی
مرا مکن ز خود -ای جان- جدا، که میمیرم
ز چشمهایت اگر ناگزیر دل بکَنم
به مهربانی آن چشمها که میمیرم...
#حسین_منزوی
@golchine_sher
دلتنگم و دلگیر، مگر ابر بهارم؟
کو چاره به جز اینکه در این گوشه ببارم؟
ای قایق توفانزده، ای دل! به چه امید
گفتی که تو را باز به دریا بسپارم؟
موجم که شنید از لب ساحل دم آخر
برگرد، به غیر از تو کسی نیست کنارم
ابرم که بریدم دل از اعماق تهی، تا
بر شانهات ای کوه کمی سر بگذارم
دلتنگم و دلگیر، ولی چاره ندارم
جز اینکه تو را چون همگان دوست بدارم
#مژگان_عباسلو
@golchine_sher
مهربان باش، مهربان با من
بگذر از رفتن و بمان با من
دست در دست شعر من بگذار
نبض احساس را بخوان با من!
باش تا آشیانهای سازی
به بلندای آسمان با من
در و دیوار کلبهمان با تو
سقف و ایوان و سایهبان بامن!
من گذشتم ز هرچه بیتو گذشت
این دم مانده را بمان با من!
#بهجت_فروغی_مقدم
@golchine_sher
چیزی نگو دزدانه و شیرین تماشا کن
بنشین و مثل دختری سنگین تماشا کن
یک کاروان خیس ابریشم همین حالا
از زیر چشمم رفت سمت چین تماشا کن
بر شانهات نگذاشتم سر با خودم گفتم
آن قله ها را از همین پایین تماشا کن
آن آبشاری را که از قوس کمرگاهش
جاریست نا فرمان و بیتمکین تماشا کن
مرد خدا را هر اذان صبح در کافه
ای چشمهای کافر بیدین تماشا کن
من ماندهام مهجور از او بیچاره و رنجور
من قرها رنجم در این تضمین تماشا کن
چون بشکنم عکس تو در هر تکهام پیداست
باور نداری بشکن و بنشین تماشا کن...
#مهدی_فرجی
@golchine_sher
خودکاری که نمی نویسد
فندکی که روشن نمی شود
و آدمی
که قدم میزند در تنهایی،
تمام شده است...
#محمد_عسکری_ساج
@golchine_sher