eitaa logo
گلچین شعر
14.3هزار دنبال‌کننده
832 عکس
285 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از چشمهای من هیجان را گرفته اید این روزها عجب خودتان را گرفته اید اردیبهشت نیست که اردی جهنم است لبهای سرختان که دهان را گرفته اید به چرت و پرت و فحش و … ببخشید مدتی است از شعرهام لحن و بیان را گرفته اید خانم! جسارت است ببخشید یک سوال با اخمتان کجای جهان را گرفته اید؟ خانم ! شما که درس نخواندید ! پس کجا کی دکترای زخم زبان را گرفته اید خانم! جواب نامه ندادید بس نبود؟ دیگر چرا کبوترمان را گرفته اید خانم! عجالتا برویم آخر غزل نه اینکه وقت نیست امان را گرفته اید @golchine_sher
خسته نمی شوم از صبح تا نمی دانم کجای روز یا شب دوره می کنم خبرهای کشتارِ همسایه را ماجراهای قتل عامِ همین کوچه ی بالایی داستان های خودسوزی را انتحارهای اعتقادی و بمب هایی را که برای آزادی سقف اتاق کودکی را می شکافند زل می زنم به تلویزیون تا خونِ شتک زده به شیشه غلیظ تر شود سرریز کند روی فرش از پایه های میز بالا بیاید آرام بخزد میانِ بشقاب شره کند از قاشق تا خوب بشناسم طعم او را بویش را راهِ دیگری نیست باید از بر کنم جغرافیای جنگ را کوچه پس کوچه های کمینِ خون آشام را فردای این جنگل باید بلد باشم که دخترم را به دندان بگیرم و در دورترین غار از یادِ دنیا برویم... @golchine_sher
روزها کار دلم لحظه شماری شده بود طفلک از دست تو هر شب متواری شده بود جایگاهی که به زیبایی اسمت سوگند با تو از روز ازل نامگذاری شده بود نیمه شب  ها من و تنهایی و بغضی که شکست اشک هایی که به دنبال تو جاری شده بود روزهایی که نبودی دل بابونه شکست کار مریم پس از آن گریه و زاری شده بود نرگس از رفتن تو پای به بیراهه گذاشت یاسمین از شب آغاز فراری شده بود در حیاط از غم فقدان تو محبوبه ی شب مست در باغچه ام خاکسپاری شده بود تو که یکرنگ نبودی و دلت تنگ نبود من همانم که دلم دانه اناری شده بود بی تو هرشب من و تنهایی و لالایی شب شاه غم در شب من تاجگذاری شده بود @golchine_sher
زیر بار دوری تو خم شد از غم قامتم درد از من برده تاب و اختیار و طاقتم مانده ام سردرگریبان مثل شمع سوخته چون بنفشه از کبودی سر به زیرِ ذلتم جزء جزء من به ویروسی غریب آلوده شد من به تنهایی؛ لهیبِ زخم صدها ملتم سهم تقدیر از غم و شادی؛ برای من غم است جبر در پیمانه ی روزی نموده قسمتم از سرِ دلسوزی بسیار خاکستر شدم بی سبب دور گلوی یار؛ طوق لعنتم سنگ بودم کاش از دست فلاخن ها رها من از این درگیری و واماندگی ناراحتم شیشه شیشه مِی شدم وقت خماری های تو مست نوشیدی مرا تا ته؛ نکردی حرمتم گرچه جاه و منزلت ابرو و چشمِ دلبر است من غلام پادشاهِ عشقم و درخدمتم @golchine_sher
خسته ام مثل جوانی که پس از سربازی بشنود دوستش از نامزدش دل برده مثل یک افسر تحقیق شرافتمندی که به پرونده ی جرم پسرش برخورده خسته ام مثل پسربچه که در جای شلوغ بین دعوای پدرمادرِ خود گم شده است خسته مثل زن راضی شده به مهرِ طلاق که پر از چشمِ بد و تهمتِ مردم شده است خسته مثل پدری که پسر معتادش غرق در درد خماری شده فریاد زده مثل یک پیرزنی که شده سربار عروس پسرش ، پیشِ زنش بر سر او داده زده خسته ام مثل زنی حامله که ماه نهم دکترش گفته به دردِ سرطان مشکوک است مثلِ مردی که قسم خورده خیانت نکند زنش اما به قسم خوردن آن مشکوک است خسته مثل پدری گوشه ی آسایشگاه که کسی غیر پرستار سراغش نرود خسته ام بیشتر از پیرزنی تنها که عـید باشد نوه اش سمت اتاقش نرود خسته ام ! کاش کسی حال مرا می فهمید غیر از این بغض که در راهِ گلو سد شده است شدم ام مثل مریضی که پس از قطع امید در پیِ معجزه ای راهی مشهد شده است @golchine_sher
هدایت شده از گلچین شعر
😊اگه حوصله نداری شعرهای طولانی بخونی یکسر به کانال ما بزن 👌 🌷فقط رباعی و تک بیت حتما حالت خوب میشه یکبار امتحان کن🌷 https://eitaa.com/joinchat/769065447Cf0875d1080
هدایت شده از گلچین شعر
کانال رباعی و تک بیت ما @robaiiyat_takbait
هدایت شده از رباعی_تک بیت
کدبانوی خانه بود مادر جانم بی عذر و بهانه بود مادر جانم دلتنگ دو دست پینه دارش هستم دستش پدرانه بود مادر جانم @robaiiyat_takbait
هدایت شده از رباعی_تک بیت
کپی فقط با نام شاعر کانالهایی که کپی می کنید لطفا اسم شاعر رو هم بنویسید از نظر اخلاقی درست نیست 🙏🙏🙏 @golchine_sher @robaiiyat_takbait
🔻ایشان، برتا بنز، همسر کارل بنز در حال راندن اولین خودرو بنزینی جهان هستند. 🔻پوشش همسر یک سرمایه دار آلمانی در آستانه ورود به عصر مدرنیته کاملا رسمی و عفیفانه است. 🔸غرب جایگاه زن را در جامعه از ملکه مادر به ابزار کار و کالای جنسی تغییر داد چون نظام سرمایه داری برای افزایش سود به نیروی انسانی مفت و مطیع نیاز داشت. 🔸اولین مانع بهره برداری از زن برای سود، پوشش بود و مانع بعد تعهد به خانواده و فرزند آوری! 🔸فمینیسم، عریان زیستی زنان، استقلال جنسی و جسمی و ...، پوسته بزک شده واقعیتی به نام بردگی زنان هستند و روشنفکران ما این محصول متعفن جامعه غرب را نشخوار می کنند. @golchine_sher
هر صُبح پروانه می‌شوم به هوای بازشدنِ چشـم‌هـایت... @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وبنام او که تفسیر زندگیست🙏🙏 تو فواره ی ذوق در حوض اندیشه ایی! تو تندیس زیبای شعری ،غزل پیشه ایی! و مثل بهاری که شبنم به تن کرده است... تو آرامشِ بعد بارانِ هر بیشه ایی!! @golchine_sher
پشت پرچینت اگر بزم، اگر مهمانی‌ است پشت پرچین من این سو همه اش ویرانی‌ است انفرادی شده سلول به سلول تنم خود من در خود من در خود من زندانی‌ است به جز اینجا که منم هرچه بخواهی جا هست به جز آنجا که تویی هرچه بخواهم جا نیست ابرها طرحی از اندام تو را می‌سازند که چنین آب و هوای غزلم بارانی‌ است شعر آنی‌ است که دور لب تو می گردد شاعری لذت خوبی است که در لب خوانی‌ است دوستت دارم اگر عشق به آن سختی هاست دوستم داشته باش عشق به این آسانی ا‌ست‌! @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام زمان تاخیر تو بر هم زده قانون جهان را بنشانده به دلهای همه طعم خزان را تشویش و دل آشوبی و دلشوره ی دائم برده ست ز ما راحتی و تاب و توان را در شهر ، فراوانیِ تزویر و تظاهر پاشیده به هرجا تب نیرنگ و زیان را هرچند کمی خنده به لب می شکفد گاه تا کی بتوان کرد نهان، درد گران را؟ نادیدن و مشتاقی و مهجوری و حسرت دلخسته نموده ست همه پیر و جوان را یک بار ببین حال پریشان زمین را این ندبه ی هر روزه و اندوه و فغان را وقت است مسیحا نفسی چون تو بیاید تا شاد کند قلب همه عالمیان را هر هفته چو آدینه شود چشم به راهیم با آمدنت خوب کن احوال جهان را @golchine_sher
چشم هایش همه ی آن چیزی را که صدایش نمی توانست به من گفت ما هزاران کلمه با هم حرف زدیم بی آنکه واژه ای گفته باشیم @golchine_sher
همچون بوی پاییز که از شهریور به مشام می رسد ردّ پای گــذر تـــو نیز . . . آه! بوی بهشت می گیرد تمام وجودم تــو هر ثانیه از خیال من عبور می کنی می روی       و دوباره              برمی گردی و من به قدر ثانیه های رفتنت      هر بار دلتنگ می شوم @golchine_sher
ای عشق! ای شکنجه‌گر مهربان من دلسوزی تو می‌زند آتش به جان من من راضی‌ام به مرگ، مرا زجرکش مکن درد فراق بیشتر است از توان من کام از هزار جام گرفتم ولی هنوز خالی‌ست جای بوسه ی تو، بر لبان من ویرانه است خانه من بی حضور تو آشفته است بی‌سر زلفت جهان من بازآ و قفل بشکن و آزاد کن مرا ای قهرمان گمشده ی داستان من بر تربتم دو غنچه به هم بوسه می‌زنند عشق است و زنده است هنوز آرمان من @golchine_sher
تا کی؟... تا کی به چاه سر بگذاریم و بگذریم؟ دندان سر جگر بگذاریم و بگذریم تا کی میان معرکه شیران شرزه را بی‌تیغ و بی‌سپر بگذاریم و بگذریم؟ یا دست روی دست بمانیم بی‌خیال یا دست بر کمر بگذاریم و بگذریم باید بت بزرگ هم این بار بشکند هیهات اگر تبر بگذاریم و بگذریم تردید و ناامیدی و تسلیم و ترس را وقت است پشت سر بگذاریم و بگذریم ای کودکان غزّه! نشستن حراممان تنهایتان اگر بگذاریم و بگذریم @golchine_sher
▪️محمدعلی بهمنی درگذشت ابرهای خبر این بار چه بارانی بود سخت سردم شده این سوز زمستانی بود در من انگار درختان کهن سال شکست بس که این بغض به من تاخته طوفانی بود ۲۷ فروردین ۱۳۲۱ _ ۹ شهریور ۱۴۰۳ خاک بر او خوش باد🖤 @golchine_sher
محمدعلی بهمنی در 27 فروردین سال ۱۳۲۱ در شهر دزفول به دنیا آمد وی دوران کودکی و نوجوانی را در تهران ، کرج و بندرعباس گذراند و پس از تحصیلات مقدماتی از زمان کودکی در چاپخانه‌های تهران به کار پرداخت . او در چاپخانه با زنده یاد فریدون مشیری که آن روزها مسئول صفحه ادبی هفت‌تار چنگ مجله روشنکفر بود ، آشنا شد و نخستین شعرش در سال ۱۳۳۰ ، یعنی زمانی که او تنها ۹ سال داشت ، در مجله روشنفکر به چاپ رسید . شعرهای وی از همان زمان تاکنون به طور پراکنده در بسیاری از نشریات کشور و مجموعه شعرهای مختلف و جنگ‌ها ، انتشار یافته است و بسیاری بر این عقیده‌اند که غزل‌های او وام‌دار سبک و سیاق نیماست . بهمنی از سال 1345 همکاری خود را با رادیوآغاز کرد و پس از آن به شغل آزاد روی آورد . او از سال 1353 ساکن بندرعباس شد و پس از پیروزی انقلاب ، به تهران آمد و مجدداً به سال 1363 به بندرعباس عزیمت کرد و در حال حاضر نیز، ساکن همانجاست . محمدعلی بهمنی مسؤول چاپخانه دنیای چاپ بندرعباس و مدیر انتشارات چی‌چی‌کا در آن شهرستان است . وی در قالب‌های مختلف از کلاسیک ، نیمایی و سپید به سرودن پرداخته است . اما وجه غالب شعرهای او ، غزل می‌باشد . بهمنی را می‌توان از زمره ترانه‌سرایان موفق این روزگار دانست . او تاکنون با شرکت در برخی همایش‌های سراسری شعر دفاع مقدس ، علاقه‌مندی خود را به حضور در این عرصه نشان داده است . محمدعلی بهمنی در سال ۱۳۷۸ موفق به دریافت تندیس خورشید مهر به عنوان برترین غزل‌سرای ایران گردید . @golchine_sher
با پای دل قدم زدن آن هم کنار تو باشد که خستگی بشود شرمسار تو در دفتر همیشهٔ من ثبت می‌شود این لحظه‌ها، عزیزترین یادگار تو تا دست هیچ کس نرسد تا ابد به من می‌خواستم که گم بشوم در حصار تو احساس می‌کنم که جدایم نموده‌اند همچون شهاب سوخته‌ای از مدار تو آن کوپهٔ تهی منم آری که مانده‌ام خالی‌تر از همیشه و در انتظار تو این سوت آخر است و غریبانه می‌رود تنهاترین مسافر تو از دیار تو هر چند مثل آینه هر لحظه فاش‌تر هشدار می‌دهد به خزانم بهار تو اما در این زمانه عسرت مس مرا ترسم که اشتباه بسنجد عیار تو از هر طرف نرفته به بن بست می‌رسیم نفرین به روزگار من و روزگار تو @golchine_sher
بی‌تو هر لحظه دلم سایه‌ی سر می‌خواهد از جهانِ غمِ تو....راهِ گذر می‌خواهد من همان ساحلِ جا مانده‌‌ی دریای توأم! در پیِ وصل تو دنیایِ دِگر می‌خواهد پیکرم همچو درختی زِ نفس افتاده... منتظر مانده چرا؟.. حُکمِ تبر می‌خواهد حاصل عمر من این بوده که بعد از تو دلم از من اینجا همه شب دیده‌ی تر می‌خواهد رفتی و همچو پرستوی مهاجر شده‌ای!! قلب بی‌تاب زمین از تو خبر می‌خواهد @golchine_sher
میل داری تو به رفتن من به ماندن بیشتر مطمئنا دوستم داری ولی من بیشتر گوشه ی دنجی، شرابی، راحتی، حرف دلی من به این ها قانعم اما تو حتما بیشتر من حسود و دوستانم ذکر خیرت می کنند اینچنین شد اعتماد من بـه دشمن بیشتر کاش شب باشد زمان رفتن تو لااقل هست داغ رفتنت در روز روشن بیشتر من تمام زندگی را باختم بی شک ولی شد قشون پاکبازان تو یک تن بیشتر @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برای محمد علی بهمنی عزیز: شعر نَه...روی مُصَفّای تو پیدا می کرد اوکه در هر غزل، آئینه ،مُصَفّا می کرد... گرچه در محفل ما ، جمع ، غزل می گوید رفت آن کس که غزل از دل تنها می کرد... آنکه از بهر خودش تنگ شود سینه کجاست؟! آه و صد آه از آن یار که غوغا می کرد... گرچه کم بود هوا تا که نویسد از تو به هوای تو به هر گریه غزلها می کرد... غیر دلتنگی اش از بغض فرو خورده نبود گله ای گر دلش از تنگی دنیا می کرد... «تو همانی که دلم لک زده لبخندش را» عشق بود و لب خود رابه غزل وا می کرد... رفته ای تا ابد و شعر تو برجا مانده از ازل شکر، غمت فکر دل ما می کرد... هیچ از عالم ویران نتوان برد برون غیر یاد تو که آبادی دلها می کرد... «گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم» از ازل ، مرگ ،حسودی دو شیدا می کرد ... @robaiiyat_takbait
خویش را گم کرده‌ام بعد از تو در آوار خویش! رحم کن! می‌ترسم از تنهایی بسیار خویش شمع جانم را مسوزان بیش از این، دیگر مگو «اشک می‌ریزد برای گرمی بازار خویش» آن‌چنان سرگرم رویای تو هستم، بارها دیده‌ام خواب تو را با دیده‌ی بیدار خویش چهره‌ای دارم که پنهان در نقاب کهنه‌ای‌ست خیره در آیینه‌ام با حسرت دیدار خویش! باشد ای خورشیدِ پنهان! در حجابِ خویش باش باز هم خو می‌کنم با سایه‌ی دیوار خویش... @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعرخوانی: محمدعلی بهمنی دلخوشم با غزلی‌تازه همینم کافیست... @golchine_sher