eitaa logo
گلچین شعر
14.3هزار دنبال‌کننده
818 عکس
281 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
درد تو هر که یافت دوا آرزو نکرد... @golchine_sher
همه رفتند پی رویت ماه منم و حسرت یک نیم نگاه چه عذابی است که با کوه گناه نشود هیچ نصیبت به جز آه... @golchine_sher
گذشت ماه خدا و دلم گرفته شراره زِ رفتنش دل عُشاق به غم نشسته دوباره چه جوشنی چه مُجیری چه لحظه های خدایی سحرگه و شب قدرش ، چه سوز و اشک و دعایی خوشا بحال دلی که همیشه غرق صفا بود به روزه و به نماز و به بندگیِ خدا بود سحر چه حال خوشی داشت دعا و ذکر و نمازش کنارِ سُفره ی افطار صفا و راز و نیازش فضای رحمت این ماه چه دلربا و جَلی بود میان محفل عُشاق لبم به ذکر علی بود گذشت ماه خدا و چرا نیامده آقا ؟ بگو چه چاره کنم من کجاست یوسف زهرا ؟ اگر چه وقت وداع و رسیده فصل جدایی دلم خوش است به مُحَرم برای اشک و گدایی اگر که ماه دعا رفت اگرچه دل به عزا شد دلم دوباره به یادِ حسین و کرب و بلا شد @golchine_sher
هنوز از شب من چند استکان مانده هنوز قسمت دلگیر داستان مانده کلافه ام وسط خنده اشک میریزم بهار آمده اما غم خزان مانده تورفته ایی و به ظاهر اگر چه آرامم پر است ابر دل  از بغض در دهان مانده دلم گرفته شبیه پرنده ایی زخمی که در دلش غم یک لحظه آسمان مانده فرار میکنم از مبتلا شدن اما کدام شاعر از عشق در امان مانده هنوز حرف دلم را نگفته ام ای وای  چقدر تا غزل آخرم زمان مانده نگیر دست کسی را به فکر من هم باش  تمام شهر مرا با تو یادشان مانده @golchine_sher
امروز دلم ناخوداگاه قلمی می خواست که خودش را روی تکه ای از برگ سپید رقص کنان جای دهد ورفته رفته سیاه شود واز وجود نوشته ها ،واژه ها، جشن شب خود را آغاز کند. @golchine_sher
لذت وصل نداند مگر آن سوخته‌ای که پس از دوری بسیار به یاری برسد قیمت گل نشناسد، مگر آن مرغ اسیر که خزان دیده بُوَد پس به بهاری برسد @golchine_sher
دوباره عکسِ تو و یاد ِروزهای ِقدیم چه روزگارِ خوشی بود ،فارغ از تقویم! حیاطِ خانه پُر از یاس های نورس بود که میشدند به تو صبح و ظهر و شب تقدیم هوا همیشه خنک بود و سفره هامان گرم خبر نداشت کسی آشتی و یا قــــــهریم! حواسِ تو به پس انداز ِ دوست داشتن و... حواس من به تو که راس ساعتِ نه و نیم... همیشه رأس همین ساعتی که میگفتم چه دُور دُورِ قشنگی به دور از تحریم!... چه لحظه های خوشی زیر پایمان ...افسوس بیا دوبـــــاره به آن روزگار بـــــــــرگردیم! @golchine_sher
بنويسيد مرا بنده‌ى سلطان نجف بنويسيد كه عالم همه قربان نجف ما غباريم..غبارى زِ خيابان نجف بنويسيد على را گُلِ گلدان نجف وسط عرش بُوَد تختِ سليمانِ نجف آنكه بر خاك ، حياتِ دو جهان داد ، كه هست؟ آنكه بر مُرده زبان داد ، توان داد كه هست؟ آنكه در كعبه خودش اِذنِ اذان داد كه هست؟ تَرَك كعبه به ما نيز نشان داد كه هست... كعبه با آن عظمت دست به دامان نجف حق بده ! ديدن اين صحن تماشا دارد حرمش هم به خدا هيبتِ او را دارد نه حرم بلكه على عرشِ معلى دارد و اگر كعبه دَرَد سينه‌ى خود ،جا دارد سرِ ما ذبح كنيد بر سرِ ايوان نجف زِ قدومش همه‌ى راه به هم مى‌ريزد دلِ عشاق به ناگاه به هم مى‌ريزد تا ببيند رُخ او ماه ، به هم مى‌ريزد گر على گريه كُنَد ، چاه به هم مى‌ريزد جانِ عالم به فداى شه مردان نجف من على را به خدا رازِ خدا ميدانم ولى‌الله شده منصبِ آقاجانم ها على و بشر و كيف بشر ميخوانم به هواى حرمش ابرِ پُر از بارانم بنويسيد مرا بى سر و سامانِ نجف خلقت هر دوجهان گوشه‌اى از تلميحَش از كران تا به كران دانه‌اى از تسبيحَش فتح خيبر كه نشد معجزه...شد تفريحش و نشد غيرِ على كَس به على تشبيهش بنويسيد على بانىِ ايمان نجف جلوه‌ى ديگرى از جلوه‌ى مولا زهراست روى پيشانى او نقش فقط يا زهراست به دلم غم نرود تا كه دلم با زهراست نهراسم به خدا روز جزا تا زهراست غيرِ زهرا نبُوَد همدم جانانِ نجف تا كه در معركه شمشير به دستش اُفتاد دشمن از ترس دگر اسم خودش بُرد زِ ياد دامنش خيس شد و آبرويش رفت به باد... چاره ای نیست به جز گفتن دادِ بى داد.... چه شكوهيست در اين هيبت طوفان نجف تو بر اين سلسله‌ها حق خلافت دارى نه فقط شيعه به دنيا تو ولايت دارى كه در عُقبى تو فقط حُكمِ حكومت دارى به غلامانِ خودت نيز عنايت دارى بطلب اين همه سرمست به ايوان نجف @golchine_sher
به خاطرِ تو زندگی خواهم کرد و روزی رویِ برگ برگِ تمامِ شقایق ها خواهم نوشت که تو با تمامِ نبودنت هم زیباترین دلیل زندگی هستی... @golchine_sher
بطلب! قلب من آکنده شده از یادت که زنم پنجه در آن پنجره ی فولادت قبله ی من! به طواف حرمت، راهم دِه تا که دل‌ْشاد شوم گوشه‌ی گوهرشادت @golchine_sher
تکه یخی که عاشق ابر عذاب می‌شود سر قرار عاشقی همیشه آب می‌شود به چشم فرش زیر پا، سقف که مبتلا شود روز وصالشان کسی خانه خراب می‌شود کنار قله‌های غم نخوان برای سنگ‌ها کوه که بغض می‌کند سنگ مذاب می‌شود باغ پر از گلی که شب به آسمان نظر کند صبح به دیگ می‌رود، غنچه گلاب می‌شود چه کرده‌ای تو با دلم که از تو پیش دیگران گلایه هم که می‌کنم شعر حساب می‌شود @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دل مرنجان که ز هر دل بخدا راهی هست هر که را هیچ بکف نیست بدل آهی هست @golchine_sher
می بوسمت !! چه فرق می کند ، پشت گوشی ... یا پشت گوش ! پرنده روی سیم هم ... پرنده است ! @golchine_sher
تن از تو گرفته ست شکوفایی و جان هم آری تن و جان از تو شکوفاست ،جهان هم مشغول تو بودند در این ماه دل انگیز تنها نه فقط عابد و زاهد، دگران هم اما نتوانست که از خواب زمانه بیدار کند جان مرا بانگ اذان هم سرگرم خود آنگونه ام ای دوست که چندیست جاری نشده نام تو حتی به زبان هم از چشمه رحمت که روان بود در این ماه لب تشنگی اش ماند برای من و آنهم... هر گاه نشستم وسط روضه سقا شرمنده شدم از خود و از سینه زنان هم تا خواستم اینبار بیایم به خودم ،رفت از دست من سر به هوا، این رمضان هم @golchine_sher
نه مغرورم نه دلسنگم نه از تحقیر می ترسم پر از بغضم ولی از اشک بی تاثیر می ترسم حریفی خسته ام، شطرنج بازی که کم آورده که از پیچیده بازی های این تقدیر می ترسم می آیی...، چای مینوشی...، برایت شعر می خوانم... من از سردرد این رویای بی تعبیر می ترسم! هم از تهرانِ پرجمعیتِ آشفته بیزارم هم از تنها شدن در خانه ی دلگیر می ترسم دلم صحرا و دریا را به آتش می کشد روزی از این دیوانه؛ این مجنونِ بی زنجیر می ترسم @golchine_sher
عشق او ما را گرفت از چنگ دیگر دلبران تن برون بردیم از این میدان،ولی جان باختیم @golchine_sher
دردی‌ست در دلم که دوایش نگاه توست... @golchine_sher
من پاره های قلبم و در اشک جاری ام خونابه ای به وسعت یک زخم کاری ام چون قلب دیرسال تراشیده بر درخت تنهاترین نشانه ی یک یادگاری ام یلدای من که ثانیه ی شوم ساعت است ای وای بر حکایت شب زنده داری ام زندان شیشه بود جوابم که چون گلاب دیدم سزای خنده ی شوم بهاری ام من دست بر کمر زده ام از خمیدگی جز دست من نکرده کسی دستیاری ام غمزوزه ی جراحت گرگم به کوهسار با درد خویش هم نفس بی قراری ام چون سایه ی طویل درختم که در غروب هر لحظه بیشتر ز تن خود فراری ام بندی به پای دارم و باری گران به دوش در حیرتم که شهره به بی بند و باری ام @golchine_sher
به شیشه های اتاقم دوباره "ها" کردم و از نوشتن اسمت بر آن حیا کردم به روی شیشه کشیدم شبیه یک گنبد به پای شیشه نشستم رضا رضا کردم در این اتاق که از هر طرف به دیوار است تو را برای رهایی خود صدا کردم آهای ضامن هفت آسمان! مرا دریاب که من فقط به هوای تو بال وا کردم همین که بوی تو پیچیده در نفسهایم به پر کشیدنِ در خویش اکتفا کردم نگاه کردم و بر شیشه جای گنبد نیست به شیشه های اتاقم دوباره ها کردم @golchine_sher
دل بیمش ازین نیست که در بند تو افتاد ترسد که کنی روزی ازین بند رهایش @golchine_sher
هر که در عشق سر از قله برآرد هنر است همه تا دامنه‌ی کوه تحمل دارند @golchine_sher
رها کنید مرا با غم نهان خودم اگرچه خسته‌ام از درد بی‌کران خودم به دشمنان قسم خورده، احتیاجی نیست که دشنه می‌خورم از دست دوستان خودم... چو رنج بوده فقط سهمم از جهان شما خوشا به کنج اتاقم...خوشا جهان خودم.. که کیمیای سعادت، سکوت بود، سکوت چه زخم ها که نخوردم من از زبان خودم! شراب نیز به دردم نمی‌دهد تسکین مگر که زهر بریزم به استکان خودم... اگر که مرگ فقط چاره‌ی من است، چه باک؟ به مرگ خویش کنون راضی‌ام، به جان خودم... @golchine_sher
از ابرها بپرسید احوال ماه ما را ای کاش دیده باشد از دور آه ما را یک ماه با نگاهش شب تا سحر نشستیم رفت و به خون نشانده حالا نگاه ما را یک ماه با لبی خشک، افطار گریه کردیم ای کاش شسته باشد باران گناه ما را شب های قدر مویش، یلدای عاشقی بود صبحی نبود ای کاش شام سیاه ما را در عید فطر چشمش از توبه توبه کردیم خط هلال ابروش کج کرد راه ما را عشقش سپید کرد و معنای تازه ای داد بخت سیاه ما را عمر تباه ما را @golchine_sher
من رو سیاه و بد اما تو مهربان با این همه گنه گفتی بیا بمان دنیای من شدی ای منجی جهان نام تو جاری است همواره بر زبان الغوث و الامان یا صاحب الزمان الغوث و الامان یا صاحب الزمان اهل قرابت و اهل رفاقتی اهل عنایت و اهل کرامتی هرگز ندیده ام از تو ملامتی دیوانه ات شده ام با هر شفاعتی الغوث و الامان یا صاحب الزمان الغوث و الامان یا صاحب الزمان از مهربانیت جایی کسی نگفت از جنگ و عدل تو عالم فقط شنفت هرگز نمی شود عشق تو را نهفت باید جوانه زد در عشق تو شکفت الغوث و الامان یا صاحب الزمان الغوث و الامان یا صاحب الزمان چشم انتظار تو عالم شده بیا دنیا پر از غم و ماتم شده بیا ایمانمان اگر مبهم شده بیا حجب و حیای ما گر کم شده بیا! الغوث و الامان یا صاحب الزمان الغوث و الامان یا صاحب الزمان @golchine_sher
پیش من گفتم بمان، نامهربانی کرد و رفت هم خودش را زجر داد و هم منِ دلخسته را @golchine_sher
هر بلایی شد سرم آوردی ای دنیا ولی می رسد روزی که کارت گیر باشد پیش ما @golchine_sher
ما يك شرابِ كهنه بدهكار دلبريم گرگيم و سالهاست كسى را نميدريم در دور باطلى كه فِتاديم سرخوشيم، از ابتدا به فكرِ نفس هاى آخريم مى خواستى كه شرط قُمارم شوى ما آبروى رفته خود را نمى بريم آنقدر خورده ايم كه تَرسم به روز حشر وقتِ حساب يكسره بالا بياوريم هر پِيك، پيكريست به پيكار دَر شده، حالم خراب تر شده بُگذار بگذريم @golchine_sher
بغل کن بالشت را بعدازاین او برنمیگردد بهار ِمملو از گلهـای ِ شب بو برنمیـگردد خودت دستی بکش روی ِسرت خود رانوازش کن سرانگشتی که میزدشانه برمو برنمیگردد دلت پرمیكشدمیدانم اما چاره تنهایی ست به این دریـاچه دیگر تاابد قو برنمیـگردد ببندی یا نبندي سبزه هارا بعدازاین روبان نگـــاه ِ گوشه یِ قابش به این سو برنمیگردد هوا غمگین، نفس خسـته، در و دیوار لب بسته سکوتِ خانه سنگین و هیـاهو برنمیـگردد گذشت آن خاطرات و آن حیاط و شمعدانی ها هوایِ عصر و تخت و چاي ِ لیمو برنمیگردد همیشه آخرِ این فیلـم، جای یک نفر خالی ست به صحنه قیصری با زخــــم ِ چاقو برنمیـگردد نوشتی تا "خداحـافظ" به روی ِ شیشه های ِ مه خدا هم گـــریه کرد از جمله ی ِ "او برنمیگردد" @golchine_sher