هدایت شده از اشعار بانو نقیـبی
چشم تو سرچشمه ی احساس شد
نام زیبای تو عطر یاس شد
تا شود دور از تو هرچه چشم بد
ذکر قلبم اِنْ یکاد و ناس شد
#نگین_نقیبی
۳شهریور ۱۴۰۲
✒️ ͜͡❥᭄ @najvayebaran
بیتی از وصال شیرازی
اظهار غم عشق، سزاوار نباشد
کوتهنظران، عشق به گفتار نباشد
گلدستهی بستان، علی صاحبیاری، ج ۷، ص ۴۱۶۹.
#عشق
#وصال_شیرازی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
شکّالیقین
از بهاءالدین خُرّمشاهی
من انسانهای گهگاهی حزین را دوست میدارم
سپس خوبانِ شادیآفرین را دوست میدارم
نه هشیارانِ مالاندوزِ نعمتسوزِ ناموزون
که بس مستانِ خاکسترنشین را دوست میدارم
نه نالانهای از خود راضیِ از رنجِ خود گویان
که بل غمخوارِ خود کمترگزین را دوست میدارم...
اگر شیدای دنیایم به سانِ حضرت سعدی
ولی ایمانِ معنابخشِ دین را دوست میدارم
مرا خیّام شک آموخت، در شطّش شنا کردم
از آن جا شد که من شکّالیقین را دوست میدارم
اگر پرسید بیکاری، کدامین بیت بهتر هست؟
بگو: ابیات پیش از آخرین را دوست میدارم
۱۴۰۲/۶/۳۰
کوتَهگویه، بهاءالدین خرمشاهی، مجلهی بخارا، شمارهی ۱۵۹، آذر و دی ۱۴۰۲، ص ۸۱ و ۸۲.
#بهاالدین_خرمشاهی
#شکالیقین
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
بیتی از صائب تبریزی
طوطی از خاموشی آیینه میآید به حرف
مُهر خاموشی به لب زن تا به دل، گویا شوی
مشاعرهی جدید، صادقی اردستانی، ص ۳۵۲.
#صائب_تبریزی
#طوطی
#آیینه
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
امام علی - علیه السلام - فرمودند:
بهترین مردم، کسی است که به هنگام دشواریاش، ایثارکننده و صابر باشد.
غرر الحکم، ج ۱، ص ۳۹۲.
#امام_علی(ع)
#بهترین_مردم
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
آرایههای ادبی💐💐💐
استثنای منقطع
از جمله آرایههایی است که با ترفندی شاعرانه، به بهانهی جدا کردن جملهای از حکم قبلی، زمینهساز ورود نکتهای ظریف در سخن میگردد که حاصل آن، تاکید مقصود سخنور است.
استثنا در لغت، بیرون کردن چیزی از حکم و در دستور زبان، بیرون کردن چیزی از حکم قبلی، با کلمههای اِلّا، مگر و به جز است؛ اما استثنای منقطع، استثنای حقیقی به شمار نمیآید؛ زیرا در آن، آن چه استثنا میشود، از جنس حکم پیشین نیست؛ بلکه به دلیل برخلاف انتظار و تصور خواننده یا شنونده بودن، ابزاری برای غافلگیری است و بدین دلیل، ادبی و زیباییآفرین.
سعدی گوید:
بخوشید سرچشمههای قدیم
نماند آب، جز آب چشم یتیم
نبودی به جز آه بیوه زنی
اگر برشدی دودی از روزنی
بخوشید: خشکید.
محیط قمی گوید:
ز عدل او نه به جز بر درخت، بار گران
به عهد او نه به جز شب، کسی به روز سیاه
بدیع در شعر فارسی، دکتر عَقدایی، ص ۱۱۹.
#آرایههای_ادبی
#استثنای_منقطع
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
میتوانی شیرین کنی برایم🌹🌹🌹
از علیمحمد مؤدب
میتوانی شیرین کنی برایم
زهرِ خندههای سیاستمداران
و غوغای جامهای جهانی را
رفتن در صفهای نانواییها
و بانکها را
ماندن در حافظهی ضعیف مترو را
میتوانی شیرین کنی برایم
زندگی را
که گویی از دندان ماری
قطره
قطره
در کاسهی قلبم میچکد
نترس بانوی کوچکم
وظیفهی سهمگینی نیست
در فنجان صبج من
شکر بریز!
دروغهای، مؤدب، ص ۱۰۲ و ۱۰۳.
#شیرین_کردن
#زندگی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
سلام. وقت همگی به خیر. 🌹🌹🌹
گلزار ادبیات، یک ساله شد. 🦋🦋🦋
دیروز آقای محمدامین حیدری ، یکی از دانشجویان رشتهی ادبیات و از همراهان کانال، زحمت کشیدند و هدیهای را به کانال لطف نمودند.
ضمن سپاس از ایشان به خاطر هنر زیبایشان، با این تصویر آشنا شوید تا بعد دسترسی به کانال گلزار ادبیات، به سهولت انجام گیرد.
درضمن، استیکرهایی که با نام کانال وجود دارد، زحمت و لطف خانم زارعی است. با سپاس از ایشان.
سلامت و موفق باشید.
🌺🌺🌺
عارفان بزرگ🌹🌹🌹
ابوسعید ابوالخیر
ابوسعید ابوالخیر، عارف بزرگ و چهرهی درخشان ادبیات عرفانی ایران در قرن چهارم و پنجم هجری قمری است. پدر او مردی پیشهور و در میهنه به عطاری (داروفروشی) سرگرم بوده است. ابوسعید در سال ۳۵۷ هجری در هرات متولد شد و آموزشهای ابتدایی را در میهنه فرا گرفت.
در حدود سیزده سالگی، نوجوان ادیبی شده بود که مقدار زیادی شعر عربی و فارسی در حافظه داشت. در همین سالها به مرو رفت و پس از ده سال آموزش فقه، به سرخس آمد. وی از طریق لقمان سرخسی، با تصوف آشنا شد و تغییر حالت داد و به زهد و تربیت نفس پرداخت و به میهنه بازگشت و پس از هشتاد و سه سال، در سال ۴۴۰ هجری در زادگاهش درگذشت. اکنون مزار وی در میهنه و دشت خاوران واقع است که امروزه در خاک ترکمنستان قرار دارد.
اسرار التوحید، جامعترین زندگینامهی ابوسعید و یکی از مهمترین متون عرفانی زبان فارسی است که علاوه بر زندگی ابوسعید، اطلاعات بسیار مهمی از زندگی عارفان دیگر را نیز در خود نهفته دارد.
نویسندهی این کتاب، محمد بن منوّر است که با سه واسطه نَسَبش به ابوسعید میرسد. او کتاب خود را در حدود سال ۵۷۴ هجری قمری نگاشته است.
اینک حکایتی از اسرار التوحید:
شیخ را گفتند: فلان کس بر روی آب میرود. گفت: سهل است، بَزَغی و صَعوهای نیز برود. گفتند: فلان کس در هوا میپرد. گفت: مگسی و زَغنهای میپرد. گفتند: فلان کس در یک لحظه از شهری به شهری میشود. شیخ گفت: شیطان نیز در یک نفس از مشرق به مغرب میشود. این چنین چیزها را بس قیمتی نیست. مرد، آن بوَد که در میان خلق بنشیند و برخیزد و بخُسبَد و بخورد و در میان بازار، در میان خلق داد و ستد کند و با خلق بیامیزد و یک لحظه، به دل، از خدای غافل نباشد.
لغات:
شیخ: مراد شیخ ابوسعید ابوالخیر است.
بزغ: وزغ، غوک، قورباغه.
صعوه: پرندهای بسیار کوچک.
زغنه: جغنه، یکی از پرندگان شکاری.
بخسبد: بخوابد.
با تلخیص از کتاب یک فروغ رخ ساقی، برگزیدهی متون عرفانی در ادب پارسی، دکتر محمدرضا برزگر خالقی و مجتبی امیری، ص۱۳- ۱۵.
#عارفان_بزرگ
#ابوسعید_ابوالخیر
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
هدایت شده از شهرزاد داستان📚📚
❄️ویژگیهای یک عنوان خوب برای داستان:
عنوان داستان خواه کوتاه خواه بلند از اینکه نام انسان باشد یا حیوان و گیاه اشیا و غیره ویژگیها و نشانههایی داشته باشد تا بتوان داستان را با آن صدا زد . خلاصه و ویژگیهای خوب را برای داستان به ترتیب زیر میتوان شمرد:
۱_ یک نوع و تازه باشد.
۲ _خوش آهنگ و خوش ترکیب باشد.
۳_ فریبنده نباشد.
۴_ طولانی نباشد.
۵ _طرح داستان را لو ندهد.
۶_ تا جایی که میتوان تکراری نباشد.
📚آموزش داستان نویسی
✍روح الله مهدی پورعمرانی
#نامگذاری_داستان
@shahrzade_dastan
داستان پُر آبِ چشم🌹🌹🌹
از هوشنگ ابتهاج
این شعر، برای نخستین بار منتشر میشود.
یکی داستان است پر آب چشم
دلِ نازک از رستم آید به خشم
(فردوسی)
پهلوان، این کجاش پیروزیست؟
پیش پای تو اوفتاده جوان
رَخش، فرزند را شناخته بود
تو جهانپهلوان ندانستی؟
مرگ، پیروزمندِ میدان بود!
۱۳ آذر ۱۳۹۸
سمرقند، شمارهی سوم، زمستان ۱۴۰۱، ص ۱۵۱.
#هوشنگ_ابتهاج
#رستموسهراب
#رخش
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
داستان کوتاه 😂
شکستن پای دیگر
شخصی، همیشه جُحا را اذیت میکرد و میرنجاند. تا این که روزی، عصای جحا را شکست. جحا، خیلی ناراحت شد؛ تا جایی که او را نفرین کرد و گفت: خدا پایت را بشکند؛ همان طور که عصای مرا شکستی. این را هم بدان که نفرین من، بعد از چهل روز یا چهل هفته یا چهل سال، اجابت خواهد شد.
آن مرد، جحا را بیشتر مسخره کرد و رفت. هنوز چند قدمی نرفته بود که پایش پیچید و بر زمین خورد و شکست. لنگلنگان، نزد جحا آمد و اشکریزان گفت: تو که گفتی نفرین من، بعد از چهل روز یا چهل هفته یا چهل سال اثر میکند؛ اما پای من خیلی زودتر از این مدتها شکست.
جحا گفت: این صدمه، از نفرین کسی است که قبل از من، او را اذیت کرده بودی. نفرین من، در همان مدتی که گفتم، اثر خواهد کرد و آن پای دیگرت هم شکسته میشود.
معارف اللطایف، محمدعلی مجاهدی، ص ۱۲۰.
#داستان_کوتاه
#شکستنپایدیگر
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
من فدای خنده و این صورت زیبای تو
یک عروسک می شدم ای کاش در دنیای تو
✍فاطمه دستجردی
دلنوشته های فاطیما:
@fatimadastjerdi
یک رباعی از مولوی
ای دل، این ره به قیل و قالت ندهند
جز بر درِ نیستی، وصالت ندهند
وان گاه در آن هوا که مرغانِ ویاند
تا با پر و بالی، پر و بالت ندهند
در عشق زنده بودن، گزیدهی غزلیات شمس، دکتر شفیعی کدکنی، ص ۲۶۹.
#مولوی
#شفیعی_کدکنی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
پرسشهای بیپاسخ😂😂
از ابوالقاسم حالت
ستم به عاشق مسکین، چرا رواست؟ چرا؟
نصیب ما ز تو هر دم، چرا جفاست؟ چرا؟
هر آن چه جای دگر، هیچ گاه نیست روا
در این دیار، به مردم چرا رواست؟ چرا؟
همای بخت که بر هر سری است سایهفکن
در این میانه گریزان چرا ز ماست؟ چرا؟
طریقهای اگر امروز هست عین صواب
دو روز بعد، همین ره، چرا خطاست؟ چرا؟
ندای حق و عدالت به گوش کس نرسد
صدای باطل و ناحق، چرا رساست؟ چرا؟
اگر که محو گدایی است مقصد حضرات
به هر که مینگرم من، چرا گداست؟ چرا؟
دلم ز خرج زن و بچه میتپد؛ ور نه
مرا برای عروسی، چرا عزاست؟ چرا؟
مجله توفیق، ۲۷/ ۱۰/ ۱۳۴۱
دیوان خروس لاری، اشعار طنز ابوالقاسم حالت، ص ۴.
#شعر_طنز
#ابوالقاسم_حالت
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
May 11
یک بیت از اُمَرایی
با گل که دلی شاد کند، این کند ایام
با خار چه سازد که دلی در مِحَن افکند؟
مشاعرهی جدید، صادقی اردستانی، ص ۶۰.
#گل
#خار
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
امام علی - علیه السلام - فرمودند:
بهترین نیکیها، آن است که تند و بدون کُندی انجام گیرد و منّت را در پی نداشته باشد.
غرر الحکم، ج ۱، ص ۳۹۰.
#امام_علی(ع)
#نیکی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
داستان یک مثل💐💐💐
اگر من منم، پس کو کدوی گردنم؟
مرد ابلهی که در گیجی و حواسپرتی، تالی و ثانی نداشت، قصد سفر کرد. زنش که به احوال او آشنا بود، گفت: علامتی به خودت ببند که اگر گم شدی، بتوانی خودت را پیدا کنی. گفت: چه کنم؟ زن رفت کدویی آورد، سوراخ کرد و بندی از آن گذراند و از گردن شوهر خود آویخت و گفت: حالا میتوانی با خیال راحت، سفر کنی. مواظب باش کدو همیشه از گردنت آویزان باشد؛ هیچ وقت گم نخواهی شد.
مرد با همان حالت، عازم سفر شد و خوشحال بود که اگر راه را گم کند، لااقل خودش را گم نخواهد کرد. روزی خسته و کوفته، با کدوی گردن خود، وارد یک مسجد شد و در شبستان مسجد، به استراحت پرداخت و پس از لحظهای، به خواب عمیقی فرو رفت.
اتفاقاً در همان وقت، دزدی از آن جا میگذشت. پیش آمد و بند کدو را پاره کرد و کدو را با خود برد. پس از چند لحظه، مرد ابله بیدار شد و قبل از هر چیز، به گردن و سینهی خودش نگاه کرد؛ دید که کدو نیست. حیرتزده، به اطراف نظر انداخت و با لحنی خاص گفت: اگر من منم، پس کو کدوی گردنم؟
دوازده هزار مثل فارسی، دکتر شکورزاده، ص ۱۴۷.
#داستان_مثل
#دکتر_شکورزاده
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
بخشی از شعر بلند صدای پای آب
از سهراب سپهری
کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ
کار ما شاید این است
که در افسون گل سرخ، شناور باشیم
پشت دانایی اردو بزنیم
دست در جذبهی یک برگ بشوییم و سرِ خوان برویم
صبحها وقتی خورشید در میآید، متولد بشویم
هیجانها را پرواز دهیم
روی ادراکِ فضا، رنگ، صدا، پنجره، گلنم بزنیم
آسمان را بنشانیم میان دو هجای هستی
ریه را از ابدیت، پر و خالی بکنیم...
کار ما شاید این است
که میان گل نیلوفر و قرن
پیِ آواز حقیقت بدویم.
هشت کتاب، صدای پای آب، سپهری، ص ۲۸۱ و ۲۸۲.
#سهراب_سپهری
#صدایپایآب
#گلسرخ
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
دزدی 😂😂
از ابوالقاسم حالت
کهنهدزدان که ز مال فقرا میدزدند
نان خشکیده ز اَنبانِ گدا میدزدند
رحم بر عاجز و افتاده ندارند روا
از کران، سمعک و از کور، عصا میدزدند
چه به صبح وچه به شام وچه به کوفه، چهبه شام
غرض اندر همه وقت و همه جا میدزدند
رأفت و رحم کجا آید از آن قوم دَنی
که ز افتادهی بیمار، دوا میدزدند
جرأت سرقت اموال بزرگان نکنند
کُلَه و کفش، ز هر بیسروپا میدزدند
هر کجا رزق کسان در کف ایشان افتد
قند از چایی و روغن ز غذا میدزدند...
عمر دزدان، چقدر نیز دراز است امشب
مگر از خضر نبی، آب بقا میدزدند
ماتم از این که اگر کیسهی مخلوق، تهی است
دزدها این همه ثروت، ز کجا میدزدند؟!
انبان: کیسه. دنی: پست.
قهوهی قندپهلو، امید مهدینژاد، ص ۱۷۶ و ۱۷۷.
#شعر_طنز
#ابوالقاسم_حالت
#دزد
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303