امام علی - علیه السلام - فرمودند:
هر که در بند طمع افتاد، خوار است.
غرر الحکم، ج ۲، ص ۶۱۱.
#امام_علی(ع)
#طمع
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
🟡گزیدهای از مثلهای فارسی🟡
🟡 پنج انگشت، برادرند؛ برابر نیستند!
🟡 پیاز هم خودشو داخل میوهها کرده!
در موردی گفته میشود که آدمی ناصالح، خود را با اهل فن برابر میداند.
🟡 پیش رو خاله؛ پشت سر چاله!
🟡 چرا توپچی نشدی؟!
به شوخی به کسی گفته میشود که از صدایی میترسد.
🟡 حرام میخوری، اون هم شلغم؟!
در مورد کسی گفته میشود که دزدی کند یا رشوه گیرد؛ آن هم ناچیز.
🟡🟠🟡🟠
ضربالمثلهای معروف ایران، مهدی سهیلی، ص ۳۸، ۳۹، ۴۷ و ۵۳.
#مثلفارسی
#مهدیسهیلی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
فهرست چند واژهی مصوّب فرهنگستان با ضبط فارسی واژهی بیگانه
بزرگراه ⬅️ اتوبان
بلوره ⬅️ کریستال
بهابازار ⬅️ بورس(بازار)
بهابرگ ⬅️ بُن
بهامُهر ⬅️ ژتون
بهانما ⬅️ اِتیکِت
بیانیه ⬅️مانیفِست
پیکانه ⬅️ فلش
🔵🔵🟣🟣
راههای درستنویسی و ویراستاری، ابوالفتح قهرمانی، ص ۱۲۴ - ۱۲۶.
#واژههایفرهنگستان
#ابوالفتحقهرمانی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
هدایت شده از یک ☕️ فنجان 📚 احکام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 احکام «فَضٰایِ مَجٰازِیْ»:
🔻 اگر خبر جعلی را برای دیگران ارسال کنیم، چه حکمی دارد؟
🔻 اگر کار دیگران را مثل عکس، اثر هنری، جمله انگیزشی و ... به اسم خودمان، بازنشر دهیم، اشکال دارد؟
🔻 عکس و فیلمهایی که دیگران را تمسخر میکند، چه حکمی دارد؟
🔻 کپی کار دیگران چطور؟
#احکام
#فضای_مجازی
♦️@yek_Fenjan_ahkam1001
بزرگان ادبیات جهان 📚📚📚
آگاتا کریستی (۱۸۹۱ - ۱۹۷۶)
(نویسندهی داستانهای هرکول پوارو و خانم مارپل)
نام اصلی او مری کلاریس میلر بود. در ناحیهی دون شایر انگلستان متولد شد. در دهسالگی پدرش را که اهل نیویورک بود، از دست داد و مادرش که انگلیسی بود، تربیت او را به عهده گرفت و به خواندن و نوشتن داستان تشویقش کرد. وی به دبیرستان هم نرفت. نمایشنامهنویسی که همسایهی آنها بود، او را به نوشتن داستان ترغیب کرد.
سال ۱۹۱۲ با سرهنگ کریستی نامزد شد و اولین روزهای جنگ جهانی اول ازدواج کرد. شوهرش که سرهنگ نیروی هوایی بود، به فرانسه اعزام شد و آگاتا در بیمارستان صلیب سرخ، به پرستاری مجروحان جنگی پرداخت. موضوع نوشتن داستان ماجراهای مرموز استایلز در همین زمان به ذهن او راه یافت و در دو هفته مرخصی آن را نوشت. قهرمان اصلی این ماجرا، هرکول پوارو بود. یک بلژیکی که بیشتر در خدمت پلیس کار میکند، به انگلستان پناهنده شده است.
آگاتا کریستی تا سال ۱۹۲۶ چندین کتاب و مجموعهی داستان پلیسی منتشر کرد. سال ۱۹۲۸ از همسرش جدا شد و سه سال بعد با یک باستانشناس ازدواج کرد. همراه شوهر به سوریه، مصر، عراق و ایران سفر کرد. کارهای عکاسی را انجام میداد و تجربههای فراوانی برای نوشتن از این سفرها به دست آورد. داستانهای مرگ در نیل، ملاقات با مرگ، آنان در بغداد آمدند، مرگ در بیابان، قتل در بینالنهرین، حاصل این سفرها بود که تا حدود سال ۱۹۳۶ نوشته شد.
سال ۱۹۳۰، دوشیزه جین مارپل، پیردختری ساکن دهکدهی سنت مری مید، پا به عرصهی داستانهای آگاتا کریستی گذاشت. خانم مارپل، برعکس پوارو عمل مینمود و با روش قیاسی و استدلال، معماهای مشکل را حل میکرد. چندین داستان نیز با قهرمانی خانم مارپل نوشت که از جذابیت داستانهای پلیسی برخوردار بود.
او ۸۵ سال زندگی کرد و ۸۰ کتاب نوشت که غالباً جزو پرفروشترین کتابها بود و به صد زبان دنیا ترجمه شد.
با تلخیص از تاریخ ادبیات جهان، غلامحسین دِهبزرگی، ص ۳۱۱ - ۳۱۳.
#بزرگانادبیاتجهان
#آگاتاکریستی
#کانالگلزارادبیات
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
پرنده در قفس
از خدیجه رحیمی
پرنده فکر نمیکرد بیثمر بشود
شبیه کاسه و بشقاب و میز و در بشود...
پرندگی که نباشد، چه فرق خواهد داشت
بهار، سر برسد یا بهار، سر بشود؟!
پرنده میخواهد آرزو کند ای کاش:
فقط پرنده بماند؛ ولی اگر بشود!
پرنده خندهی تلخی به لب نشانده و گفت:
چه سود، عمر کسی در قفس هدر بشود؟
صدای همهمهی خانه، باز اجازه نداد
کسی از این همه اندوه، باخبر بشود!
همراه آهوان، گزیدهی شعر معاصر زنان ایران، بیابانکی، ص ۱۷۲.
#پرندهوقفس
#خدیجهرحیمی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
داستان کوتاه
پیرمرد ناشنوا
پیرمردی که مشکل شنوایی داشت و هیچ صدایی را نمیشنید، بالاخره بعد از چند سال با یک شیوهی درمان جدید، شنوایی خود را دوباره به دست آورد.
دو سه هفته بعد از بهبودی، به دکتر معالجش مراجعه کرد تا از او به خاطر زحماتی که در طول مدت درمان برایش کشیده بود، تشکر کند. دکتر به خاطر نتیجهی مثبت درمان، بسیار خوشحال شد و به او گفت: خوشحالم که شما را سالم میبینم. مطمئناً خانوادهی شما هم باید خیلی خوشحال باشند که شنوایی خود را به دست آوردید.
پیرمرد، لبخند تلخی زد و گفت: نه، من هنوز به آنها چیزی نگفتم. هر شب مینشینم و به حرفهایشان گوش میکنم. فقط تنها اتفاقی که افتاده، این است که در این مدت، تا حالا چند بار وصیتنامهام را عوض کردم.
من منم؟ امیررضا آرمیون، ج ۲، ص ۱۸۴ و ۱۸۵.
#داستانکوتاه
#پیرمردناشنوا
#امیررضاآرمیون
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303