eitaa logo
گلزار ادبیات
7.9هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
165 ویدیو
4 فایل
توسط دبیر بازنشسته‌: ع. ک. (بانو خالقی) ایجاد کانال: ۹ بهمن ۱۴۰۱ استفاده از مطالب، با ذکر نام یا لینک کانال مجاز است. تبلیغ و تبادل نداریم. کانال دوم‌ما #گلستان‌ادبیات https://eitaa.com/golestaneadabiyat
مشاهده در ایتا
دانلود
قیامت غزلی از علیرضا قَزوه زمین را می‌کشند از زیر پامان مثل بَم، یک روز نمی‌بینیم در آیینه خود را صبحدم، یک روز قیامت می‌شود صد بار از بَم بیشتر، یک صبح بساط هفت گردون، باز می‌ریزد به هم، یک روز حدوثی ناگهان، خواب جهان را برمی‌آشوبد حیاتی تازه خواهد یافت آدم از عدم، یک روز دوباره ساعت صبح قیامت، زنگ خواهد زد سواری می‌رسد ناگاه از سمت حرم، یک روز به قدر پلک بر هم خوردنی، آخر به خود آیید به فکر مرگ باشید آی مردم، دست کم یک روز صبحتان به خیر مردم، غزلهای علیرضا قزوه، به اهتمام محمدجواد آسمان،کتاب نشر، ۱۳۹۱، ص ۵۶. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
آینگی کن ندبه‌ خوانیم تو را، هر سحر آدینه تو کدام آینه‌ای؟ صَلّ علی آیینه تو کدام آینه‌ای؟ ای شرف‌الشمس غریب که زد از دوری دیدار تو چشمم پینه از همه آینه‌ها، چشم رها کرده‌تری می‌زنند آینه‌ها سنگ تو را بر سینه لوح محفوظ خدا، آینگی کن یک صبح که جهان پر شده از آتش و کفر و کینه در همه آینه‌ها، نام تو را کاشته‌ایم ندبه‌خوانیم تو را هر سحر آدینه صبحتان به خیر مردم، غزلهای علیرضا قزوه، ص ۵۸. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
غزلی از علیرضا قزوه ای یکّه سوار شرف، ای مردتر از مرد بالایی من، روح تو در خاک چه می‌کرد؟ می‌گفت برو، عشق چنین گفت که بشتاب می‌گفت بمان، عقل چنین گفت که برگرد دیروز یکی بودم با تو، ولی امروز تو نورتر از نوری و من گَردتر از گَرد یک روز اگر از من و عشق و تو بپرسند پیغمبرتان کیست؟ بگو درد، بگو درد ای دست و زبان شهدا، هیچ زبانی چون حنجره‌ات، داغ مرا تازه نمی‌کرد صبحتان به خیر مردم، ص ۴۰ و ۴۱. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
جمعه‌ی ناگاه🌺🌺🌺 از علیرضا قَزوه یعقوب مَنا، یوسفت افتاده درین چاه دیری است که خون می‌چکد از پیرهن ماه بر مانع خورشیدی، آن خون ستاره است یا مانده بر آن تکّه‌ای از پیرهن ماه؟ امروز بیا سبز بروییم که فردا کاری نکند حسرت و کاری نکند آه... این شنبه و آدینه به تکرار مرا کشت تا چند صبوری کنم؟ ای جمعه‌ی ناگاه صبحتان به خیر مردم، قزوه، ص ۶۳. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
در روزگار قحطی وجدان از علیرضا قزوه آن روزها که فیلَم یاد هندوستان نکرده بود شعرهایم را در کوزه می‌گذاشتم و آبش را با اجازه می‌خوردم و امروز می‌خواهم شاعری باشم با شمشیر وجدان در دست و واژه‌هایم را به مؤاخذه بگیرم گریستن نخستین قطعه‌ی کودکانه‌ی من بود و فقر تنها همبازی آن روزهایم با پدری که دلش می‌خواست یک ریال را بین دو برادر به عدالت قسمت کند... و امسال، سال قحطی عاطفه بود سالی که آخرین بازمانده‌های اَنوَری دیوانشان را چاپ کردند و رفوزه‌های هنری با تک ماده‌ی دیپلم افتخار، قبول شدند... از نخلستان تا خیابان، علیرضا قزوه، حوزه‌ی هنری، چاپ چهارم، ۱۳۷۶، ص ۷۳ - ۷۵. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
بخشی از شعر در ناگهانی از گل و لبخند از علیرضا قزوه ...کاش برگردند یک شب آسمان‌مردانِ خاکی‌پوش صبح‌رویانی که در باران آتش، چهره می‌شستند کاش برگردند ... ناگهان در ناگهانی از گل و لبخند باز می‌گردند زخمهای بی‌صدا، گل می‌دهد تن‌های بی‌سر، گل دستها، گل می‌دهد پای برادر، گل ناگهان در ناگهانی از گل و لبخند باز می‌گردند بچه‌های" آه مادر، کاش وقت نامه خواندن بود" بچه‌های "همسرم بدرود" بچه‌های"کاش بودی، کاش می‌دیدی" بچه‌های"تا قیامت برنمی‌گردیم" انتهای جاده‌ی ایثار بچه‌های کربلای چار این زمان اما دست بر زخم دلم مگذار زخمها جانی بگیرد، کاش کاش طوفانی بگیرد، کاش. شِبلی و آتش، قزوه، ص ۶۶ و ۶۷. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303