eitaa logo
گم‌گشته
84 دنبال‌کننده
20 عکس
4 ویدیو
10 فایل
يا الهی...! لَأَبكِيَنَّ عَلَيكَ بُكَاءَ الْفَاقِدِينَ! همانند "عزیز گم‌کرده‌ها" به آستانت گریه می‌کنم! 🌐 شبکه‌های اجتماعی گم‌گشته: https://zil.ink/gomgashte59 📬 ارتباط: @gomgashte_59 📪 پیام ناشناس: https://daigo.ir/secret/6823640857
مشاهده در ایتا
دانلود
علامه‌طباطبایی(اندروید۱۴).apk
42.89M
🔰 📱نرم‌افزاز «آثار علامه طباطبایی» 🔹 این نرم‌افزار شامل آثار مکتوب علامه طباطبایی(ره)، ترجمه‌ها و شروح آنها می‌باشد. ❗️ فایل بارگذاری شده، نسخۀ اصلاحی بوده و برای سیستم عامل‌هایی با «اندروید ۱۴» نیز مناسب می‌باشد و پیام ناسازگاری دریافت نخواهد شد. 🔎 برای مشاهدۀ سایر نرم‌افزارهای کاربردی، روی هشتگ ابتدای پیام کلیک کنید. ┄┄┅•✧؛❁؛✧•┅┄┄ ✥ گفتارهای مهدی‌رسولی/گم‌گشته👇 🆔 https://eitaa.com/gomgashte59
آیت‌الله‌جوادی(اندروید۱۴).apk
27.84M
🔰 📱نرم‌افزاز «آثار آیت‌الله جوادی» 🔹 این نرم‌افزار شامل آثار مکتوب آیت‌الله جوادی آملی می‌باشد. ❗️ فایل بارگذاری شده، نسخۀ اصلاحی بوده و برای سیستم عامل‌هایی با «اندروید ۱۴» نیز مناسب می‌باشد و پیام ناسازگاری دریافت نخواهد شد. 🔎 برای مشاهدۀ سایر نرم‌افزارهای کاربردی، روی هشتگ ابتدای پیام کلیک کنید. ┄┄┅•✧؛❁؛✧•┅┄┄ ✥ گفتارهای مهدی‌رسولی/گم‌گشته👇 🆔 https://eitaa.com/gomgashte59
ماهنامه فرائد (۹).jpg
3.82M
🔰 قالب: 🔰 سطح: 🔰 موضوع: ┄┄┄┅•✧؛❁؛✧•┅┄┄ 📝 رویکرد علامه طباطبایی(ره) در مورد «استدلال‌های زبانی» ✍ به قلم مهدی رسولی | طلبه درس خارج مدرسه فقهی امیرالمومنین(ع) 📎 چاپ شده در شمارۀ نهم از ماهنامۀ علمی_پژوهشی مدرسۀ فقهی امیرالمؤمنین(ع) به نام «فرائد» ┄┄┄┄┅•✧؛❁؛✧•┅┄┄┄┄ شبکه‌های اجتماعی گم‌گشته ✥ گفتارهای مهدی‌رسولی/گم‌گشته👇 🆔 https://eitaa.com/gomgashte59
5.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
والله العظیم، از روز اول جنگ تا الان، من یک روز ناامید نشدم...!
پیام استاد روح الامین در کانال شخصی خود👇
هدیه‌ای که رنگ مهربانی گرفت" پانزده روز پیش بود که برای ارائه تابلوی جدیدم در حسینیه امام خمینی(ره) خدمت حضرت آقا رسیدم. یادگار این زیارت دلچسب هم انگشتری بود با نگین مشکی که به رسم محبت از این مرد بزرگ به من مرحمت شد. هدیه‌ای که هربار نگاهش میکنم انگار جریان عشق است که چون خون گرم درون رگ‌هایم می‌دود. نزدیک ظهر بود که گوشی موبایلم زنگ خورد. از آن سوی خط مردی با صدای مهربان گفت: «آقای روح‌الامین، از دفتر حضرت آقا تماس میگیرم. ایشان به بنده فرمودند: هنرمندها روحیه‌ی لطیفی دارند ؛ انگشتری که دو هفته پیش به ایشان دادم نگینش تیره بود؛ شاید دوست داشته باشند انگشتری با نگین سرخ یا رنگ دیگری داشته باشند که سرزنده‌تر باشد. با آقای روح‌الامین تماس بگیرید و بپرسید اگر دوست ندارند آن رنگ سیاه را، عوضش کنید...»  این‌همه محبت، فهم هنر و توجه سرشار حضرت آقا، مرا بهت‌زده کرد. در چنین روزهای حساسی برای مسلمانان و یک روز قبل از سخنرانی مهم ایشان به عنوان رهبر شیعیان جهان که چشم تمام رسانه‌های دنیا به این مواضع دوخته شده، و در عین مشغله‌های مدیریت و رهبری کشور و فرماندهی کل‌قوا که بر دوش ایشان است، یک انسان چقدر می‌تواند دقیق، لطیف و متوجه جزئیات باشد که فرزند کوچک و بی‌مقداری مثل من را به اسم و یاد در خاطر نگه دارد؟ این مرد با ایمان اگر نابغه نیست پس چیست؟ هدیه‌ای که از سوی شما می‌آید گوهر است؛ سفید و سیاه ندارد که آقاجان! تصدقتان گردم حضرت عشق. @roholamin_atelie
🔰 قالب: | سطح: 🔰 موضوع: (ع) ┄┄┄┄┄┄┅•✧؛❁؛✧•┅┄┄┄┄┄┄ 📝 ماهیتِ اصیلِ خونین...! 📌 معارفی در شناخت اباعبدالله‌الحسین(ع) ✍ مهدی رسولی | گم‌گشته ﷽ | دوشنبه شب، ۱۹ آذر ۱۴۰۳، قم، مدرسه فقهی امیرالمومنین(ع)، میانۀ بزم عُشّاق (هیئت)، می‌نویسم برای معشوق خونینم...! کلاسِ آن روز، میدانِ یکّه‌تازیِ عقل بود! بحثی اساسی در حکمت اسلامی! آیا شهد شیرین «اصالت»، نصیب وجود است یا نصیب ماهیت؟ آیا جامۀ اطلسیِ «اصالت»، بر تَن وجود می‌نشیند یا بر تَن ماهیت؟ آیا مُشت عالَم خارج را وجود پُر می‌کند یا ماهیت؟ کلاس، میدان جنگِ عقل‌ها بود و صدای چَکاچَکِ شمشیرها از هر سوی کلاس به گوش می‌رسید؛ چراکه قرار بود أصالة الوجودی بر لوح عقل‌هایمان نقش ببندد که فراتر از اندیشۀ ملاصدرا و تابعینش بود؛ أصالة الوجودی که در میان سطورِ «نهایة الحکمة» آرمیده و صاحبانِ لُبّ و خِرَد را به سوی خویش می‌خواند؛ أصالة الوجودی که جایگاه وجود و ماهیت را به گونه‌ای دقیق‌تر‌ و عجیب‌تر تعیین می‌کند. پایان کلاس نزدیک بود؛ استاد، نهال نوپا و تازه‌ای از «أصالة الوجود و إعتباریة الماهیة» را در خاک مزرعۀ عقل ما نهاده بود! امّا...امّا...امّا...! گفته بودم که جان استاد من با «بِکُم فَتَحَ اللهُ وَ بِکُم یَخْتِم» عجین شده است! مخصوصا نسبت به آقایی که در میان «کُمْ»، أوسَع و أسرَع است! گفته بودم که درس فلسفه نیز برای او بوی خون می‌دهد! او مرحله به مرحله در مسائل فلسفه، فراز به فراز روضۀ قتلگاه می‌شنود...! چه کند که وقتی إعتباریة الماهیة می‌شوند، إعتباریة الجوهر و الجسم می‌شوند، پرندۀ خیال او به آسمان کربلای خونین پَر می‌کشد: «رفقا! در هر چه أصالة الوجودی هستید، در دستگاه اباعبدالله الحسین(ع)، أصالة الماهوی باشید...!» چه ذوق صحیح و سلیمی! چه نکتۀ نابی! آری، صدای أصالتِ این ماهیتِ خونین و تکه‌تکه شدۀ حسین(ع)، جانِ عقل را مَست و مجنون می‌کند! حسین(ع) با همین ماهیتِ چاک‌چاکش، چنان عاشقِ گریانش را به ملکوت می‌رساند که هیچ أصالت‌نمایی به گَرد او هم نمی‌رسد! حسین(ع)، مکتبی‌ست که سلوکِ معنوی را با همین ماهیتِ سَر بریده‌ای که ندای «اُخیّ إلیّ» سَر داد، شروع می‌کند! حسین(ع)، از جایی تربیت خود را آغاز می‌نماید که نه نیازی به «دین» است، نه «مذهب»، نه «عقل»، نه «علم» و نه نیازی به هیچ فضیلت دیگری جز عشق به او و بکاء بر غربت او...! سالکِ مکتب حسین(ع)، در ابتدا تنها دلی با «عشقی حسّی و ماهوی» می‌خواهد! دلی که آنقدر چرکین و سیاه نشده باشد که با ندای سرازیر شدن حسین(ع) به گودال خونین، غم عالَم را بر سرش سرازیر نکند! دلی که اگر نام شیرین حسین(ع) را شنید، نه تنها زبانش، بلکه جان او بگویید: جانم حسین(ع)! برای همین نکتۀ باریک‌تر ز موست که بر فراز کشتی حسین(ع)، پرچم «أوسع و أسرع» موج می‌زند! چگونه وسیع‌ترین و سریع‌ترین نباشد، در حالی که سلوک حسینی(ع)، شرطی به جز غرق شدن در دریای خونین عشق او ندارد؛ آنهم نه عشق و محبت و معرفت به حقیقت حسین(ع)؛ بلکه عشقی تماماً حسّی و ماهوی به همین جسمِ بی‌سَری که در آغوش زینب(س) بود! آری! حسین(ع)، پایین‌ترین نقطه را انتخاب کرد تا بدترین‌ و خراب‌ترین نفوس را هم در آغوش تربیت خود جای دهد! لذا بقیة‌الله نیز نقطۀ شروعِ قیام و انتقامش که همان شروع تربیت و عدل جهانی‌ست را «مکتب حسین(ع)» قرار می‌دهد؛ اما نه تدیّن به دین حسین(ع)؛ امّا نه تشیّع به مذهب حسین(ع)؛ امّا نه تعقّل به عاقلانه‌های حسین(ع)؛ امّا نه تعلّم به علوم حسین(ع)؛ امّا نه حتی ستیز عملی با دشمنان حسین(ع)؛ و نه چیز دیگری جز غمی سوزناک برای لَب عطشان، تَن عریان و جسم پایمال حسین(ع)...! ❓ظهور برای چه هدفی؟ 💬 قیام و انتقام برای تربیت و عدل جهانی! ندای اول: ألا یا أهل العالم أنا الإمام القائم؛ ندای دوم: ألا یا أهل العالم أنا الصمصام المنتقم؛قیام و انتقام با چه سلاحی؟ 💬 صرف عشقِ حسّی و دنیوی و ماهوی به حسین(ع)! ندای سوم: ألا یا أهل العالم إن جدّی الحسین قتلوه عطشان؛ ندای چهارم: ألا یا أهل العالم إنّ جدّی الحسین علیه‌السلام طرحوه عریانا؛ ندای پنجم: ألا یا أهل العالم إنّ جدّی الحسین علیه‌السلام سحقوه عدوانا. ❗️اما بدانید که اگر این نقطۀ شروع، برای بدترین و خراب‌ترین نفوس هم رقم بخورد و عشق حسین(ع) در قلب آنان سُکنا گزیند، محال است که دین و مذهب و علم و عقل و ظلم‌ستیزی و فضائل حسین(ع)، به تدریج و به قدر وُسع آنان، در نفس‌شان جای نگیرد! این عشق ماهوی، بدترین‌ها را هم به أعلا درجات وجودی می‌رساند؛ به شرطی که خود را در کورۀ عشق حسین(ع) افکنده و در محبت او، راسخ و سوزان باشند تا هر لحظه به معشوق و محبوب خود، نزدیک و نزدیک‌تر شوند. به فدای اصیل‌ترین ماهیت عالَم، حسین(ع)...! ┄┄┅•✧؛❁؛✧•┅┄┄ شبکه‌های اجتماعی گم‌گشته ✥ گفتارهای مهدی‌رسولی/گم‌گشته👇 🆔 https://eitaa.com/gomgashte59
گم‌گشته
🔰 قالب: #یادداشت | سطح: #تخصصی 🔰 موضوع: #معارف_حسینی(ع) ┄┄┄┄┄┄┅•✧؛❁؛✧•┅┄┄┄┄┄┄ 📝 ماهیتِ اصیلِ خونین.
آیت‌الله بهجت(ره).mp3
310K
📜 در کتاب «إلزام الناصب» آمده است که: 🔰 متن عربی «في الموائد: إذا ظهر القائم(عج)، قام بين الركن و المقام و ينادي بنداءات خمسة: الأول: ألا يا أهل العالم أنا الإمام القائم؛ الثاني: ألا يا أهل العالم أنا الصمصام المنتقم؛ الثالث: ألا يا أهل العالم إن جدّي الحسين قتلوه عطشان؛ الرابع: ألا يا أهل العالم إنّ جدّي الحسين عليه‌السلام طرحوه عريانا؛ الخامس: ألا يا أهل العالم إنّ جدّي الحسين عليه‌السلام سحقوه عدوانا». 📚 إلزام الناصب فی إثبات الحجة الغائب(عج)، ج‏۲، ص۲۳۳ 🔰 ترجمه فارسی: هنگامی كه حضرت قائم(عج) ظهور كند، بین ركن و مقام می‌ایستد و پنج ندا را سر می‌دهد: ندای اول: الا ای اهل عالم! منم آن امام قائم؛ ندای دوم: الا ای اهل عالم! منم شمشیر انتقام؛ ندای سوم: الا ای اهل عالم! به درستی كه جدّم حسین(ع) را تشنه كشتند؛ ندای چهارم: الا ای اهل عالم! به درستی كه جدّم حسین(ع) را عریان بر روی زمین رها كردند؛ ندای پنجم: الا ای اهل عالم! به درستی كه جدّم حسین(ع) را از سر كینه و دشمنی پامال كردند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فقط او...! این حقائقِ والای عرفانی باید همه جا بیان بشه!
گم‌گشته
گفت دیوانه لیلایت منم...!
یک شبی مجنون نمازش را شکست بی‌وضو در کوچۀ لیلا نشست عشق آن شب، مستِ مستش کرده بود فارغ از جام اَلَستَش کرده بود سجده‌ای زد بر لب درگاه او پُر ز لیلا شد دلِ پُر آه او گفت یا ربّ! از چه خوارم کرده‌ای بر صلیب عشق دارم کرده‌ای جام لیلا را به دستم داده‌ای وندر این بازی شکستم داده‌ای نشتر عشقش به جانم می‌زنی دردم از لیلاست آنم می‌زنی خسته‌ام زین عشق، دلْ خونم مکن من که مجنونم تو مجنونم مکن مَردِ این بازیچه دیگر نیستم این تو و لیلای تو، من نیستم گفت: ای دیوانه لیلایت منم در رگ پنهان و پیدایت منم سال‌ها با جور لیلا ساختی من کنارت بودم و نشناختی عشق لیلا در دلت انداختم صد قمار عشق یک جا باختم کردمت آوارۀ صحرا نشد گفتم عاقل می‌شوی اما نشد سوختم در حسرت یک یا رَبَت غیر لیلا بر نیامد از لبت روز و شب او را صدا کردی ولی دیدم امشب با منی گفتم بلی مطمئن بودم به من سر میزنی در حریم خانه‌ام دَر میزنی حال این لیلا که خوارت کرده بود درس عشقش بیقرارت کرده بود مرد راهم باش تا شاهت کنم صد چو لیلا کشته در راهت کنم 📌 نظامی گنجوی