#امیرالمؤمنین
#امام_علی علیه_السلام
#فیش_منبر
#13رجب
◻️ [جلسهی پنجم]
#ایام_ولادت_امیرالمؤمنین_علی_علیه_السلام
۱۸ بهمن ۱۴۰۱شمسی
👈🏼 فیش منبرهای #رجب1444
👈🏼 ولادت مولانا و سرورمان، امیرمؤمنان صلواتاللهعلیه
📚 مطالب مطرح شده:
۱۹. مدح امام زمان عجلاللهتعالیفرجه
۲۰. ثواب زیارت و مجاورت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
۲۱. روایات زیارت امیرالمؤمنین علیهالسلام
۲۲. تاریخچهی آستان مقدس امیرالمؤمنین علیهالسلام
.
#امام_کاظم
#روضه_متنی
📋قبلهی دل باب حاجات همه
#متن_روضه
#مدح_امام_کاظم (ع)
#روضه_امام_کاظم (ع) /
#گریز_به_روضه_امام_حسین (ع)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ای دوصد موسی به طورت مُلتَجی
آفتاب و مَه به نورت مُلتَجی
شمع خلوتگاهِ بزم کبریا
کعبهی روح بلند انبیا
انس با معبود، روح نیّتت
حبس دشمن شاهد حُرّیتت
(از زندانی بودن حضرت هم میترسیدن.)
روح عرفان در مناجات شبت
آسمان لبریز یارب یاربت
* چندتا زندانبان عوض کردن، سندیابنشاهک ملعون یهودی که اومد، بچههاش از این روزنه نگاه میکردن. میدیدن یه آقایی همش میگه یارب...
(تو همهی حالات داره مناجات میکنه.)
بگو ماه رجب گذشت من مناجاتی نشدم، میشه امشب یه نگاه به من کنی؟ چهل روز دیگه ماه رمضونه، من با این حالم وارد ماه رمضون بشم شب قدر ندارم. میشه یه یارب بهجای من بگی؟ قربونت برم آقاجان*
روح عرفان در مناجات شبت
آسمان لبریز یارب یاربت
ذکرْ مشتاق و دعا دلدادهات
اشک تنهایی گل سجادهات
نام حق گل کرده از لبهای تو
گریه شمع محفل شبهای تو
قبلهی دل، باب حاجات همه
قبلهات صوت مناجات همه
*کنیز زیباروش رو فرستاد محضر امام، دید آقا محو زیبایی خداست، سجاده پهن کرد شروع کرد عبادت کردن: " اِلهی عَظُمَ الذَّنبُ مِن عَبدِکَ" خدا بندهی گنهکارت که گناهای بزرگی کرده اومده...
امشب منم همین حرفو دارم؛ خدایا بندهی روسیات اومده، بندهی گنهکارت اومده؛ یه غلطایی کردم فقط خودم میدونم چیکار کردم. امشب اومدم به واسطهی آقا موسیبنجعفر گریه کنم بهحال خودم؛*
قبلهی دل، باب حاجات همه
نالهات صوت مناجات همه
ای دل مَطمورهها زندان تو
حلقهی زنجیرها گریان تو
ای همای اوفتاده از نفس!
تو کجا و دامن تنگ قفس؟
*شنیدم کسی نبود برات گریه کنه، اجازه نمیدادن شیعهها بیان براتون گریه کنن. امشب من اومدم برا شما زار بزنم....*
تیرهتر از گوشهی زندان تو
سینهی تاریک زندانبان تو
*هر شکنجهای میخوای انجام بده، اما به مادرم جسارت نکن...*
حیفْ مولا، لحظهی جان دادنت
بود زنجیر عدو بر گردنت
لحظهلحظه میشکست آیینهات
وقت رفتن بود سنگین سینهات
*وقتی آقا لحظات آخر عمرش رو سپری کرد، بدن مطهر رو رو یه تخته پاره گذاشتن، آوردن رو پل بغداد "هذا امامُ الرَّفضة" اینم امام شما؛ بدن بیجان موسیبنجعفر رو نشون شیعیان دادن.*
پیکرت را چار تن برداشتند
روی تختِ پارهای بگذاشتند
گرچه باید درعزایت خون گریست
گرچه زندانی چو تو مظلوم نیست
*اما من دلم جای دیگه رفت؛ دل ما یهجای دیگه گیره...*
اشک ما جاریست عمری از دو عین
بر تو و بر جدِّ مظلومت حسین
حسین...
جسم پاک تو به دوش چار تن
جسم جدّت ماند بیغسل و کفن
پیکر تو در غل و زنجیرها
پیکر او طعمهی شمشیرها
* بدن مطهر رو سه روز آوردن روی پل بغداد، هی به مردم میگفتن بیاید ببینید. میترسیدن از مردم. الحمدلله از مردم میترسیدن جرأت نداشتن بگن ما شهیدش کردیم...
اما کربلا، امّت خیلی فرق کردن، "کُلٔ یتَقَرَّبُ اِلَی الله بِدَمِ الحسین" یعنی همه میخواستن حسینو بکشن. بعضیا روزه گرفتن، بعضیا نذر کردن اگه حسینو بکشن مسجد بسازن....
حسین....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
👇ادامه
.👆
📋#روضه_امام_کاظم (ع)
#گریز_به_روضه_حضرت_رقیه (س)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حالا یه جمله روضهی موسیبنجعفر؛ من بخونم اونایی که تا الان گریه نکردن گریه کنن. از زبان دخترش معصومه (سلامُاللهعلیها) میخونم...
یهو دید داداشش امام رضا از چشماش پنهان شد. ساعاتی گذشت، امام رضا بیعمامه، با موهای پریشان، آثار شکستگی در چهره و لباسای خاکی برگشت.
-داداش کجا بودی؟ داداش چرا وضعیت ظاهرت اینطور شده؟
یه جملهای فرمود: خواهرجان، دیگه منتظر بابا نباش. بابا دیگه برنمیگرده. اینقدر بیبی بیتابی کرد، گریه کرد...
( اهل روضه میدونن کجا میخوام برم. )
بیبی جان، خدا رو شکر فقط شنیدی. لحظهی آخر بدن کبود بابات رو ندیدی، بالا سر بابات نبودی. آخه برا دختر خیلی سخته؛
بمیرم برا اون دختری که اینجوری زبون گرفت:
" آروم آروم از ، رو نی بیا کنارم
سر رو سرت بذارم ، 'حرف نگفته دارم۲'
چند شبه بابا ، یه لقمه نون نخوردم
اسمتو که میبردم ، 'فقط سیلی میخوردم۲'
الهی که اون ، محلهی یهودی
خراب بشه به زودی ، 'خدا رو شکر نبودی۲' "
تو هر شهری بری بپرسی شلوغترین جای شهر کجاست میگن بازار شهره...
ما تا حالا بازار به این شلوغی ندیده بودیم، همه لباس نو پوشیده بودن، جلو ما هلهله میکردن، بعضیا سنگ جمع کردن سرتو بالای نی....
حسین....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بیوکافی
.
.
#شب_جمعه #امام_حسین
🔸🔶《اَلسَّلٰامُ عَلَیْکَ یَابنَ رَسُولِ اللهِ یَا اَبٰا عَبْدِاللهِ الحُسَین(ع)》🔶🔸
✅طبق روايات فراوان، اهل بیت(علیهم السلام) در مصیبت امام حسین(علیه السلام) گریسته اند.
از جمله؛
1⃣گريه #حضرت_رسول_اکرم_صلوات_الله_علیه :
نقل شده است که روزی حضرت رسول اکرم(ص) امام حسین(ع) را در دامان خود نشانده بود که در این هنگام، جبرائیل بر رسول اکرم(ص) نازل شد و عرضه داشت :
📋《یَا مُحَمَّد(ص)! اِنَّ اُمَّتَکَ تَقتُلُ اِبنَکَ هَذَا مِن بَعدِکَ!》
♦️اى محمد(ص)! همانا امت تو فرزندت حسین(ع) را شهید خواهند کرد.
📋《فَأَومَأُ بِیَدِهِ اِلَى الحُسَینِ(ع) فَبَکَى رَسُولُ اللهِ(ص) وَ وَضَعَهُ اِلَى صَدرِهِ》
♦️پس جبرائیل به حسین(ع) اشاره کرد و آنگاه رسول خدا(ص) گریست، سپس حسین(ع) را در آغوش گرفت و او را به سینه چسبانید.(۱)
2⃣گريه #امام_علی_علیه_السلام :
نقل شده است که؛
امیرمؤمنان علی(ع) هنگامی که به صِفّین می رفت، در کربلا فرود آمد و به ابن عبّاس فرمود :
📋《أَ تَدرِی مَا هَذِهِ البُقعَهُ؟》
♦️می دانی این مکانْ کجاست؟
ابن عبّاس گفت : نه!
امام(ع) فرمود :
📋《لَو عَرَفتَها لَبَکَیتَ بُکَائِی! ثُمَّ بَکَی بُکَاءً شَدِیدَاً!
ثُمَّ قالَ : مَا لِی وَ لِآلِ أبِی سُفیَانَ؟!
ثُمَّ التَفَتَ إلَی الحُسَینِ(ع) وَ قَالَ : صَبرَاً یَا بُنَیَّ! فَقَد لَقِیَ أبُوکَ مِنهُم مِثلَ الَّذی تَلقَی بَعدَهُ!》
♦️اگر این مکان را می شناختی، همچون من می گریستی!
و آن گاه، گریه شدیدی کرد و افزود : من با آل ابوسفیان، چه کار دارم؟!
آن گاه امیر مؤمنان(ع) به امام حسین(ع) رو کرد و فرمود :
شکیبا باش! پسر عزیزم! پدرت هم از آنان، همانند آنچه تو پس از او خواهی دید، می بیند.(۲)
3⃣گريه #حضرت_فاطمه_سلام_الله_علیها :
در نقلی آمده است که؛
📋《لَمَّا أَخْبَرَ اَلنَّبِيُّ(ص) اِبْنَتَهُ فَاطِمَةَ(س) بِقَتْلِ وَلَدِهَا اَلْحُسَيْنِ(ع) وَ مَا يَجْرِي عَلَيْهِ مِنَ اَلْمِحَنِ》
♦️هنگامی که رسول خدا(ص) خبر شهادت امام حسین(ع) را به دختر گرامیش حضرت فاطمه(س) داد، و محنت های پیش روی را برای او شرح نمود.
📋《بَکَتْ فَاطِمَةُ(س) بُکَاءً شَدِیداً》
♦️آن حضرت(س) به شدت گریست.
و عرضه داشت :
📋《یَا أَبَهْ! مَتَى یَکُونُ ذَلِکَ؟》
♦️پدر جان! یک چنین مصائبى در چه موقع رخ میدهد؟
حضرت رسول(ص) فرمود :
📋《فِی زَمَانٍ خَالٍ مِنِّی وَ مِنْکِ وَ مِنْ عَلِیٍّ(ع)》
♦️زمانى که من و تو و على(ع) در دنیا نباشیم.
📋《فَاشتَدَّ بُکاؤُهَا》
♦️سپس گریه های حضرت(س) شدت یافت.
اشک در چشمان فاطمه نقش بست و ناله کنان فرمود:
📋《یَا أَبَهْ! فَمَنْ یَبْکِی عَلَیْهِ؟
وَ مَنْ یَلْتَزِمُ بِإِقَامَةِ الْعَزَاءِ لَهُ؟》
♦️پدر جان! پس چه کسی برای حسینم گریه می کند؟
و مجلس عزاء و مصیبتِ او را بر پا می کند؟
حضرت رسول اکرم(ص) فرمودند:
📋《إِنَّ نِسَاءَ أُمَّتِی یَبْکُونَ عَلَى نِسَاءِ أَهْلِ بَیْتِی وَ رِجَالَهُمْ یَبْکُونَ عَلَى رِجَالِ أَهْلِ بَیْتِی وَ یُجَدِّدُونَ الْعَزَاءَ جِیلًا بَعْدَ جِیلٍ فِی کُلِّ سَنَةٍ فَإِذَا کَانَ الْقِیَامَةُ تَشْفَعِینَ أَنْتِ لِلنِّسَاءِ وَ أَنَا أَشْفَعُ لِلرِّجَالِ》
♦️فاطمه(ع) جان!
مردان و زنان امت من بر مردان و زنان اهل بیتم گریه خواهند کرد، همه ساله هر گروهى پس از دیگرى عزادارى را تجدید مینمایند.
هنگامى که روز قیامت فرا رسد من و تو مردان و زنان امت را شفاعت خواهیم کرد.(۳)
4⃣گريه #امام_حسن_علیه_السلام :
پس از مسموم شدن امام حسن مجتبی(ع) در لحظات آخر عمر شریفان، امام حسین(ع) به نزد برادرش آمد.
امام حسین(ع) وقتی چشمش به امام حسن(ع) افتاد گریه کرد.
امام حسن(ع) از برادرش علت گریه کردن را جویا شد.
امام حسین(ع) فرمود :
📋《أَبْكِي لِمَا يُصْنَعُ بِكَ》
♦️گریه ام برای رفتار بدی است که با تو می شود.
امام حسن(ع) فرمود :
📋《إِنَّ الَّذِي يُؤْتَى إِلَيَّ سَمٌّ يُدَسُّ إِلَيَّ فَأُقْتَلُ بِهِ وَ لَكِنْ لَا يَوْمَ كَيَوْمِكَ يَا أَبَا عَبْدِالله(ع)!》
♦️ظلم و ستمی که بر من می شود همین زهری است که به من داده می شود و به سبب آن به قتل می رسم، ولی بدان که هیچ روز و سرنوشتی مانند روز و سرنوشت تو نمی باشد ای ابا عبدالله!
📋《يَزْدَلِفُ إِلَيْكَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ يَدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّةِ جَدِّنَا مُحَمَّد(ص) وَ يَنْتَحِلُونَ دِينَ الْإِسْلَامِ فَيَجْتَمِعُونَ عَلَى قَتْلِكَ وَ سَفْكِ دَمِكَ وَ انْتِهَاكِ حُرْمَتِكَ وَ سَبْيِ ذَرَارِيِّكَ وَ نِسَائِكَ وَ انْتِهَابِ ثَقَلِكَ فَعِنْدَهَا تَحِلُّ بِبَنِي أُمَيَّةَ اللَّعْنَةُ وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ رَمَاداً وَ دَماً وَ يَبْكِي عَلَيْكَ كُلُّ شَيْءٍ حَتَّى الْوُحُوشُ فِي الْفَلَوَاتِ وَ الْحِيتَانُ فِي الْبِحَارِ》
👇
.
♦️زیرا روزی بر تو خواهد آمد که سی هزار نفر از مردمی که خود را مسلمان می دانند و مدعی هستند که از امت جد ما محمد(ص) می باشند، تو را محاصره می نمایند، و برای کشتن تو و جسارت به اهل بیت تو و اسارت خاندان تو و غارت اموال آنها اقدام می نمایند، در این هنگام است که خداوند لعن خود را بر خاندان امیه فرو فرستد واز آسمان خون و خاکستر فرو ریزد و همه مخلوقات حتی حیوانات درنده در بیابان ها و ماهیان در دریاها بر مصیبت تو گریه کنند.
سپس حضرت(ع) گریست.(۴)
5⃣گریه #حضرت_زینب_سلام_الله_علیها :
در روز عاشورا بعد از شهادت امام حسین(ع)، زینب(س) ندبه کنان از خیمه بیرون آمد.
راوی می گوید :
📋《فَوَ اللَّهِ لَا أَنْسَى زَيْنَبَ بِنْتَ عَلِيٍّ(ع) تَنْدُبُ الْحُسَيْنَ(ع) وَ تُنَادِي بِصَوْتٍ حَزِينٍ وَ قَلْبٍ كَئِيبٍ :
يَا مُحَمَّدَاهْ! بَنَاتُكَ سَبَايَا وَ ذُرِّيَّتُكَ مَقْتَلَةً تَسْفِي عَلَيْهِمْ رِيحُ الصَّبَا وَ هَذَا حُسَيْنٌ(ع) مَجْزُوزُ الرَّأْسِ مِنَ الْقَفَا مَسْلُوبُ الْعِمَامَةِ وَ الرِّدَاءِ》
♦️سوگند به خدا که زينب(س) دختر على(ع) را فراموش نمی كنم كه با آهى جانكاه براى حسين(ع) می گريست و با صداى اندوهبار، و قلبى پر درد صدا مى زد :
فرياد اى محمّد! دخترانت را اسير كرده اند، فرزندانت كشته شده اند و باد صبا بر بدنشان مى وزد، اين حسين(ع) تو است كه سرش را از پشت گردنش جدا نموده اند، عمامه و لباسش را به يغما برده اند.
راوی می گوید:
سوگند به خدا که همه حاضران از دشمن و دوست با ديدن حال زينب(س) می گريستند.(۵)
6⃣گریه #امام_سجاد_علیه_السلام :
امام صادق(ع) می فرماید :
📋《الْبَكَّاءُونَ خَمْسَة : آدَمُ(ع)، و يَعقُوبُ(ع)، و يُوسفُ(ع) و فاطِمَةُ(س) بنت مُحَمّد(ص) و علىُّ بنُ الحُسَين(ع)!
فَبَكَى عَلَىُّ بنُ الْحُسَيْنِ(ع) عِشْرِينَ سَنَةً أَوْ أَرْبَعِينَ سَنَةً ، مَا وُضِعَ بَيْنَ يَدَيْهِ طَعَامٌ إِلَّا بَكَى!》
♦️گريه كنندگان عالم پنج نفرند :
آدم(ع) و يعقوب(ع) و يوسف(ع) و فاطمه زهرا(س) وامام سجاد(ع)!
حضرت صادق(ع) درباره علت گريه امام سجاد(ع) فرمود :
حضرت على بن الحسين(ع) مدت بيست يا چهل سال بر حضرت حسين(ع) گريست.
هيچ غذايى در مقابل آن حضرت(ع) نمى گذاشتند مگر اينكه گريان مى شد.
كار آن حضرت(ع) به جايى رسيد كه يكى از غلامانش به وى گفت :
اى پسر رسول خدا(ص)! فداى تو شوم، من مى ترسم تو خود را (به واسطه كثرت گريه) هلاك نمايى!
امام(ع) می فرمود :
📋《إِنِّي لَمْ أَذْكُرْ مَصْرَعَ بَنِي فَاطِمَةَ(س) إِلَّا خَنَقَتْنِي لِذَلِكَ عَبْرَةٌ!》
♦️من چيزهايى را مى دانم كه شما نمى دانيد. من يادآور قتلگاه فرزندان فاطمه(س) نمى شوم مگر اينكه گريه راه گلويم را مسدود مى كند.(۶)
7⃣گریه #امام_محمد_باقر_علیه_السلام :
نقل شده است که؛
کمیت اسدی خدمت امام باقر(ع) رسید و با درخواست ایشان، ابیاتی را در مصیبت امام حسین(ع) خواند :
📋《وَ بَکَی اَبُوجَعفَرِِ(ع) ثُمَّ قَالَ : يَا كُمَيْتُ! لَوْ كَانَ عِنْدَنَا مَالٌ لَأَعْطَيْنَاكَ مِنْهُ، وَ لَكِنْ لَكَ مَا قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ(ص) لِحَسَّانَ بْنِ ثَابِتٍ : لَنْ يَزَالَ مَعَكَ رُوحُ اَلْقُدُسِ مَا ذَبَبْتَ عَنَّا اَهلَ البَیتِ(ع)》
♦️در این هنگام، امام باقر(ع) گریستند و فرمودند :
ای کمیت! اگر ما مالى مى داشتيم به تو مى داديم ولى از آن توست آنچه پيامبر اكرم(ص) درباره حسّان بن ثابت فرمود :
مادامى كه از ما دفاع مى كنى پيوسته روح القدس با توست.(۷)
8⃣گریه #امام_جعفر_صادق_علیه_السلام :
عبدالله بن سنان می گوید :
در روز عاشورا خدمت امام صادق(ع) رسیدم.
📋《فَاَلْفَیْتُهُ کَاسِفَ اللَّوْنِ، ظَاهِرَ الْحُزْنِ، وَدُمُوعُهُ تَنْحَدِرُ مِنْ عَیْنَیْهِ کَاللُّؤْلُؤِ الْمُتَسَاقِطِ》
♦️دیدم که رنگش تغییر نموده و اشکهایش همانند دانههای مروارید از چشمان او فرو میریزد.
پس به ایشان عرض کردم :
📋《یَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ(ص)! مِمَّ بُکَاؤُکَ؟ لَا اَبْکَی اللَّهُ عَیْنَیْکَ!》
♦️ای فرزند رسول خدا(ص)! برای چه گریانی؟ خدا چشمان تو را گریان نکند!
حضرت(ص) فرمودند :
📋《اَ وَ فِی غَفْلَةٍ اَنْتَ!! اَمَا عَلِمْتَ اَنَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ(ع) قُتِلَ فِی مِثْلِ هَذَا الْیَوْمِ؟》
♦️مگر تو غافلی؟ آیا نمیدانی که حسین بن علی(ع) در چنین روزی به شهادت رسیده است؟
📋《وَ بَکَی اَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع) حَتَّی اخْضَلَّتْ لِحْیَتُهُ بِدُمُوعِهِ》
♦️سپس امام جعفر صادق(ع) به اندازهای گریست، که محاسن شریفش به وسیله اشکهایش تر شد.(۸)
9⃣گریه #امام_موسی_کاظم_علیه_السلام :
امام رضا(ع) می فرماید :
📋《اِنَّ اَبي اِذا دَخَلَ شَهْرُ الْمُحَرَّمِ لا يُري ضاحِکاً وَ کانَتِ الْکِاَّبَةُ تَغْلِبُ عَلَيْهِ حَتّي يَمْضِيَ مِنْهُ عَشْرَةُ اَيّامٍ، فَاِذا کانَ الْيَوْمُ العْاشِرُ کانَ ذلِکَ الْيَوْمُ يَوْمَ مُصيبَتِهِ وَ حُزْنِهِ وَ بُکائِهِ》
👇
.
♦️هرگاه ماه محرّم فرا مي رسيد، پدرم حضرت موسی بن جعفر(ع) ديگر خندان ديده نمي شد و غم و افسردگي بر او غلبه مي يافت، تا آن که ده روز از محرّم مي گذشت، روز دهم محرّم که مي شد، آن روز، روز مصيبت و اندوه و گريه پدرم بود.(۹)
🔟گریه #امام_رضا_علیه_السلام :
از ابی بکار نقل شده است که؛
📋《أَخَذْتُ مِنَ التُّرْبَةِ الَّتِی عِنْدَ رَأْسِ قَبْرِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ(ع) فَإِنَّهَا طِینَةٌ حَمْرَاءُ!
فَدَخَلْتُ عَلَی الرِّضَا(ع) فَعَرَضْتُهَا عَلَیْهِ فَأَخَذَهَا فِی کَفِّهِ ثُمَّ شَمَّهَا ثُمَّ بَکَی حَتَّی جَرَتْ دُمُوعُهُ ثُمَّ قَالَ : هَذِهِ تُرْبَةُ جَدِّی》
♦️از تربتی که بالای سر قبر حضرت حسین بن علی(ع) بود مقداری برداشتم، این تربت سرخ رنگ بود، پس بر حضرت رضا(ع) وارد شده و آن را به حضرت(ع) عرضه داشتم.
آن حضرت(ع) تربت را در کف دستشان نهاده و بوئیدند، سپس چنان گریستند که اشک های مبارک شان جاری شد، سپس فرمودند :
این تربت جدّم می باشد.(۱۰)
1⃣1⃣گریه #امام_زمان_علیه_السلام :
در زیارت ناحیه مقدسه از زبان امام زمان(عج) که ایشان در حق جدّ مظلومشان می فرماید :
📋《فَلاَندُبَنَّکَ صَباحَاً وَ مَساءً وَ لَاَبکَينَّ عَلَيکَ بَدَلَ الدُمُوعِ دَمَاً》
♦️هر صبح و شام بر تو گريه و شيون مى كنم و در مصيبت تو به جاى اشك، خون مى گريم.(۱۱)
{وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ}
📝شعر :
باز اين چه شورش است که در خلق عالم است
باز اين چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز اين چه رستخيز عظيم است کز زمين
بي نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
اين صبح تيره باز دميد از کجا کزو
کار جهان و خلق جهان جمله درهم است
گويا طلوع ميکند از مغرب آفتاب
کاشوب در تمامي ذرات عالم است
گر خوانمش قيامت دنيا بعيد نيست
اين رستخيز عام که نامش محرم است
در بارگاه قدس که جاي ملال نيست
سرهاي قدسيان همه بر زانوي غم است
جن و ملک بر آدميان نوحه مي کنند
گويا عزاي اشرف اولاد آدم است
👤محتشم کاشانی
📚منابع :
۱)مستدرک على الصحیحین حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۷۶
۲)مقتل الحسین خوارزمی، ج۱، ص۱۶۲
۳)بحارالانوار مجلسی، ج۴۴، ص۲۹۳
۴)امالی شیخ صدوق، ص۱۱۶
۵)اللهوف ابن طاووس، ص۱۳۴
۶)امالی شیخ صدوق، ص۲۰۴
۷)مروج الذهب مسعودی، ج۳، ص۲۴۲
۸)المزار الکبیر ابن مشهدی، ص۴۷۳
۹)امالی شیخ صدوق، ص۱۱۱
۱۰)کامل الزیارات ابن قولویه قمی، ص۴۷۴
۱۱)المزار الکبیر ابن مشهدی، ص۵۰۱
#شب_جمعه
.
.
#امام_کاظم
✅از #امام_موسی_کاظم_علیه_السلام نقل شده است که فرمودند :
📋《إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ غَضِبَ عَلَى الشِّيعَةِ فَخَيَّرَنِي نَفْسِي أَوْ هُمْ فَوَقَيْتُهُمْ وَ اللَّهِ بِنَفْسِي》
♦️خداوند عزوجل بر شيعیان غضب كرد، پس مرا مخيّر ساخت كه يا من و يا آنها فدا شويم، به خدا من با دادن جان خودم ايشان را حفظ كردم.(۱)
👤مرحوم علامه مجلسى در شرح این روایت می نویسد :
غضب خدا بر شيعه يا براى اين بود كه ايشان تقيه را از دست دادند و امامت آن حضرت(ع) را فاش كردند.
پس خليفه وقت هارون الرشيد چاره ای نداشت، جز اينكه يا شيعيان را تعقيب كند و بكشد و يا آن حضرت(ع) را زندانى و مسموم كند، و حضرتش سلامت شيعه را به قيمت جان خود خريد.
يا آنكه علت غضب خدا اين بود كه شيعيان از آن حضرت(ع) اطاعت و پیروی خالصانه نكردند در نتیجه خداى تعالى آن حضرت را مخير ساخت كه يا بر علیه هارون قیام کند و جماعتى از شيعیان کشته شوند و يا گوشه گيرى كند و تن به زندان و شهادت دهد.(۲)
📚منابع :
۱)الكافی مرحوم کلینی، ج۱، ص۲۶۰
۲)مراة العقول مجلسی، ج۳، ص۱۲۷
.
.
#مدح_امام_کاظم
#شهادت_امام_موسی_بن_جعفر_الکاظم
#امام_کاظم
ترسی از فقر ندارند گدایان کریم
دست خالی نروند از در احسان کریم
حاجت خواسته را چند برابر داده است
طیب الله به این لطف دو چندان کریم
کاظمینی نشدیم و دلمان هم پر بود
بار بستیم به سوی شاه خراسان کریم
بی نیاز از همه ام تا که رضا را دارم
به قسم های خداوند به قرآن کریم
طلب رزق نکردیم ز دربار کسی
نان هر سفره حرام است مگر نان کریم
هر کسی وقت مناجات ضریحی دارد
دست ما هم رسیده است به دامان کریم
نا امیدم مکنید از کرمش فرض کنید
باز بدکاره ای امشب شده مهمان کریم
سپر درد و بلایش نشدیم و دیدیم
سپر درد و بلای همه شد جان کریم
ظاهرش فقر ولی باطن او عین غنا
ترسی از فقر ندارند گدایان کریم
شاعر: #علی_اکبر_لطیفیان✍
#شهادت_امام_کاظم
.
.
#امام_کاظم
1⃣ماجرای صفوان جمّال و #امام_موسی_کاظم_علیه_السلام :👇
✅صفوان بن مَهران شتران زیادی داشت که از کرایه دادن آنها، معیشت و زندگی خود را میگذراند و از همین جهت به او جمّال میگفتند.
نقل می کند که؛
روزی خدمت حضرت امام موسی کاظم(ع) رسیدم.
آن حضرت(ع) به من فرمود :
📋«یَا صَفْوَانُ! کُلُّ شَیْءٍ مِنْکَ حَسَنٌ جَمِیلٌ مَا خَلَا شَیْئاً وَاحِداً!»
♦️ای صفوان! همه چیزِ تو خوب و نیکو است جز یک چیز!
سؤال کردم : فدایت شوم آن چیست؟
امام(ع) فرمود :
📋«إِکْرَاؤُکَ جِمَالَکَ مِنْ هَذَا الرَّجُلِ یَعْنِی هَارُونَ!»
♦️اینکه شتران خود را به این مرد (یعنی هارون خلیفه وقت) کرایه میدهی!
عرض کردم :
📋«وَ اللَّهِ مَا أَکْرَیْتُهُ أَشَراً وَ لَا بَطَراً وَ لَا لِلصَّیْدِ وَ لَا لِلَّهْوِ وَ لَکِنِّی أَکْرَیْتُهُ لِهَذَا الطَّرِیقِ(یَعْنِی طَرِیقَ مَکَّةَ) وَ لَا أَتَوَلَّاهُ بِنَفْسِی وَ لَکِنِّی أَبْعَثُ مَعَهُ غِلْمَانِی»
♦️به خدا سوگند! من از روی حرص و سیری و لهو چنین کاری نمیکنم.
چون او به راه حج میرود، شتران خود را به او کرایه میدهم. خودم هم خدمت او را نمیکنم و همراهش نمیروم، بلکه غلام خود را همراه او میفرستم.
امام(ع) فرمود :
📋«یَا صَفْوَانُ! أَ یَقَعُ کِرَاؤُکَ عَلَیْهِمْ؟!!»
♦️آیا از او کرایه طلب داری؟
گفتم : فدایت شوم. آری!
امام(ع) فرمود :
📋«أَ تُحِبُّ بَقَاءَهُمْ حَتَّى یَخْرُجَ کِرَاؤُکَ؟»
♦️آیا دوست داری او باقی باشد تا باقی کرایه ات را به تو برسد؟
گفتم : آری!
امام(ع) فرمود :
📋«مَنْ أَحَبَّ بَقَاءَهُمْ فَهُوَ مِنْهُمْ وَ مَنْ کَانَ مِنْهُمْ کَانَ وَرَدَ النَّارَ!»
♦️کسی که دوست داشته باشد بقای آنها را، از آنان خواهد بود و هر کس از آنان (دشمنان خدا) باشد، جایگاهش جهنم خواهد بود.
صفوان می گوید :
📋«فَذَهَبْتُ فَبِعْتُ جِمَالِی عَنْ آخِرِهَا»
♦️بعد از این گفتگو با امام کاظم(ع)، تمامی شتران خود را فروختم.
وقتی این خبر به هارون رسید، او مرا خواست و به من گفت :
به من گزارش دادهاند که تو شترهای خود را فروختهای، چرا این کار را کرده ای؟!!
گفتم : آری! فروختم.
چون پیر و ناتوان شدهام و غلامانم از عهده این کار برنمیآیند!
هارون عصبانی شد و گفت :
📋«هَیْهَاتَ! هَیْهَاتَ! إِنِّی لَأَعْلَمُ مَنْ أَشَارَ عَلَیْکَ بِهَذَا أَشَارَ عَلَیْکَ بِهَذَا مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ!»
♦️هرگز! هرگز! میدانم که تو به اشاره موسی بن جعفر(ع) شتران خود را فروخته ای!
به او گفتم :
📋«مَا لِی وَ لِمُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ؟!!»
♦️من را با موسی بن جعفر چکار؟!!
هارون گفت :
📋«دَعْ هَذَا عَنْکَ! فَوَ اللَّهِ لَوْ لَا حُسْنُ صُحْبَتِکَ لَقَتَلْتُکَ»
♦️بس است دیگر!
به خدا قسم! اگر حق مصاحبت تو با من نبود، تو را میکشتم.(۱)
📚منبع :
۱)رجال الکشّی، ج۲، ص۷۴۰، ح۸۲۸
#موسی_بن_جعفر
.
.
#امام_کاظم
2️⃣ #امام_موسی_کاظم_علیه_السلام و زن بدکاره!👇
✅هارون الرشید خلیفه مقتدر و بیحیای عبّاسی امام موسی کاظم(ع) را در بغداد به زندان افکند.
در طی آن دستور داد کنیز زیبا و خوش قیافه ای را برای خدمت کردن به امام موسی کاظم(ع) به زندان بردند و و منظورش از این کار برای بدنام کردن حضرت(ع) بود.
امام(ع) پیغام داد :
📋«بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ لاَ حَاجَةَ لِي فِي هَذِهِ وَ لاَ فِي أَمْثَالِهَا»
♦️این شما هستید که با هدایای خود شادمان میشوید! من به کنیز و امثال آن نیازی ندارم.
هارون از این پیام سخت خشمگین شد و گفت :
📋«اِرْجِعْ إِلَيْهِ وَ قُلْ لَهُ لَيْسَ بِرِضَاكَ حَبَسْنَاكَ وَ لاَ بِرِضَاكَ أَخَذْنَاكَ وَ اُتْرُكِ اَلْجَارِيَةَ عِنْدَهُ وَ اِنْصَرِفْ»
♦️به نزد او باز گرد و به او بگو که ما به رضای تو کنیز را به زندان، نزد تو نفرستادیم.
پس کنیز را نزد او بگذار و باز گرد!
مدتی گذشت، هارون خادمش را به زندان فرستاد تا خبری بگیرد.
خادم به زندان رفت.
با کمال تعجب دید آن کنیز به سجده رفته است و مرتب میگوید :
«قُدُّوسٌ! سُبْحَانَكَ! سُبْحَانَكَ!»
او جریان را به هارون گزارش داد.
هارون با تعجب گفت :
📋«سَحَرَهَا وَ اَللَّهِ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ بِسِحْرِهِ»
♦️به خدا سوگند! موسی بن جعفر(ع) او را سحر کرده است!
سپس دستور داد کنیز را بیاورند.
کنیز را به حضور هارون آوردند، نگاهش را به آسمان دوخت و ساکت ایستاد.
هارون پرسید : تو را چه شده است؟
کنیز گفت :
📋«إِنِّي كُنْتُ عِنْدَهُ وَاقِفَةً وَ هُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي لَيْلَهُ وَ نَهَارَهُ فَلَمَّا اِنْصَرَفَ عَنْ صَلاَتِهِ بِوَجْهِهِ وَ هُوَ يُسَبِّحُ اَللَّهَ وَ يُقَدِّسُهُ»
♦️هنگامی که من در زندان نزد او بودم، می دیدم که این مرد مرتب نماز میخواند، بعد از نماز مشغول تسبیح و تقدیس خداوند میشود.
من به او عرض کردم : مولای من! شما کاری ندارید برایتان انجام دهم؟
فرمود : با تو چه کار دارم؟
عرض کردم : مرا برای خدمت به شما آوردهاند.
آن بزرگوار با دست اشاره کرد و فرمود : پس اینها چه کارهاند؟!
ناگهان؛
📋«فَالْتَفَتُّ فَإِذَا رَوْضَةٌ مُزْهِرَةٌ لاَ أَبْلُغُ آخِرَهَا مِنْ أَوَّلِهَا بِنَظَرِي وَ لاَ أَوَّلَهَا مِنْ آخِرِهَا فِيهَا مَجَالِسُ مَفْرُوشَةٌ بِالْوَشْيِ وَ اَلدِّيبَاجِ وَ عَلَيْهَا وُصَفَاءُ وَ وَصَائِفُ لَمْ أَرَ مِثْلَ وُجُوهِهِمْ حَسَناً وَ لاَ مِثْلَ لِبَاسِهِمْ لِبَاساً عَلَيْهِمُ اَلْحَرِيرُ اَلْأَخْضَرُ وَ اَلْأَكَالِيلُ وَ اَلدُّرُّ وَ اَلْيَاقُوتُ وَ فِي أَيْدِيهِمُ اَلْأَبَارِيقُ وَ اَلْمَنَادِيلُ وَ مِنْ كُلِّ اَلطَّعَامِ»
♦️نگاه كردم ديدم باغى پر از گل و ريحان كه انتهايش ديده نمی شود و اول و آخر ندارد.
در آن باغ محل هائى را با ديبا و فرش هاى رنگارنگ فرش كرده اند.
غلامان ماه رو كه نظير ندارند و لباسهائى پوشيده اند كه كسى نديده از ابريشم سبز هر كدام بر سر تاجى از درّ و ياقوت دارند و در دست، آفتابه و حوله گرفته اند و انواع غذاها مهیاست که هرگز نظیر آنها را ندیده بودم.
با مشاهده آنها در برابر خدای خود به سجده افتادم و در سجده بودم که خادم تو به سراغم آمد و مرا نزد تو آورد.
هارون گفت : ای ناپاک! شاید وقتی به سجده رفتی اینها را در خواب دیدی؟
گفت: نه! به خدا سوگند! این واقعیات را پیش از سجده دیدم و بعد از مشاهده آنها به سجده افتادم.
هارون به فردی گفت :
📋«اقْبِضْ هَذِهِ الْخَبِيثَةَ إِلَيْكَ فَلَا يَسْمَعْ هَذَا مِنْهَا أَحَدٌ»
♦️این ناپاک را بگیر و مراقب باش کسی این مطلب را از او نشنود.
اما آن کنیز بدون درنگ مشغول نماز شد.
از او پرسیدند : چرا چنین میکنی؟
گفت : عبد صالح[موسی بن جعفر(ع)] را چنین یافتم!
سپس گفت :
📋«إِنِّي لَمَّا عَايَنْتُ مِنَ الْأَمْرِ نَادَتْنِي الْجَوَارِي يَا فُلَانَةُ ابْعُدِي عَنِ الْعَبْدِ الصَّالِحِ حَتَّى نَدْخُلَ عَلَيْهِ فَنَحْنُ لَهُ دُونَكِ»
♦️من وقتى بهشت برين را ديدم كنيزان فرياد زدند : فلانى دور شو از بنده صالح! خدا تا ما او را خدمت كنيم ما خدمتگزار او هستيم نه تو!
📋«فَمَا زَالَتْ كَذَلِكَ حَتَّى مَاتَتْ وَ ذَلِكَ قَبْلَ مَوْتِ مُوسَى(ع) بِأَيَّامٍ يَسِيرَة»
♦️آن کنیز پيوسته همين حال را داشت تا اینکه از دنيا رفت.(۱)
📚منبع :
۱)مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۲۹۷
#شهادت_امام_کاظم
.
.
#امام_کاظم #موسی_بن_جعفر
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
3⃣توبه بشر حافی!👇
✅علامه حلی می نویسد :
روزی امام موسی کاظم(ع) در بغداد از مقابل درب خانه بِشْر بن حارث بغدادی می گذشت.
📋«فَسَمِعَ المَلَاهِي وَ أَصوَاتَ الغِناءِ والقَصبِ تَخْرجُ مِنْ تِلكَ الدَّارِ، فَخَرَجَتْ جَارِيَةٌ وَ بِيَدِها قُمَامَةُ البَقْلِ، فَرَمَتْ بِهَا فِي الدَّرْبِ»
♦️هنگامی که امام کاظم(ع) از کنار خانه او میگذشت، صدای ساز و آواز و لهو و لعب از خانه او بلند بود.
در این هنگام کنیزی از خانه بِشْر بیرون آمد و در دست او ظرف خاکروبه ای بود و در جلوی درب خانه بشر ریخت.
امام موسی کاظم(ع) از او پرسید :
📋«يَا جَارِيَةُ! صَاحِبُ هذِهِ الدَّارِ حُرٌّ أَم عَبْدٌ؟»
♦️ای کنیز! صاحب این خانه آزاد است یا بنده؟
کنیز که ایشان را نمی شناخت، در پاسخ گفت :
او آزاد است!
امام موسی کاظم(ع) خطاب به آن کنیز فرمود :
📋«صَدَقْتِ! لَو كَانَ عَبْدَاً خَافَ مِنْ مَولَاهُ!»
♦️راست گفتی! اگر او بنده بود از مولای خود میترسید!
امام(ع) این را فرمود و به راه خود ادامه دادند و رفتند.
هنگامی که کنیز به خانه برگشت، بِشْر بر سر سفره نشسته بود و علت تاخیر را از کنیز جویا شد.
کنیز نیز قضیه ملاقات خود با امام کاظم(ع) را برای بِشْر بازگو نمود.
در این هنگام؛
📋«فَخَرَجَ حَافِيَاً حَتَّى لَقِيَ مَولَانَا الكَاظِمَ(ع) فَتَابَ عَلَى يَدِهِ»
♦️پس بدین ترتیب بِشْر با پای برهنه از خانه بیرون آمد و به دنبال امام کاظم(ع) راه افتاد و در نتیجه گفتگویی با ایشان، توبه کرد.(۱)
از آن پس او را بِشْر حافی نامیدند.
📚منبع :
۱)منهاج الكرامة علامه حلی، ص۵۹
.
.
#حکایات #امام_کاظم #موسی_بن_جعفر
4⃣بلعیده شدن ساحر توسط شیر روی پرده به دستور #امام_موسی_کاظم_علیه_السلام!👇
✅نقل است که؛
روزی هارون الرشید جمعی از نزدیکان خود را برای صرف غذا دعوت کرد.
از طرفی هارون الرشید به دنبال کسی می گشت که بتواند به کمک او احترام و منزلت موسی بن جعفر(ع) را کم کند و ایشان را در مجلس خجالت زده نماید.
به همین دلیل از امام موسی کاظم(ع) نیز درخواست نمود تا در این میهمانی شرکت کند.
امام(ع) نیز دعوت او را پذیرفت و بر سر سفره غذا، پیش سایر میهمانان نشست. هارون طبق نقشه ای از پیش تعیین شده، شخص شیّاد و جادوگری را به این میهمانی دعوت کرده بود تا سر سفره، کارهای مضحک و خنده داری علیه امام کاظم(ع) انجام دهد تا ایشان را نزد میهمانان بازیچه قرار داده، به خیال خودش، امام(ع) را دست بیندازد.
وقت غذا فرا رسید و سفره را پهن کردند و هر کس در جای خودش قرار گرفت.
📋«فَلَمَّا أُحْضِرَتِ اَلْمَائِدَةُ عَمِلَ نَامُوساً عَلَى اَلْخُبْزِ فَكَانَ كُلَّمَا رَامَ أَبُواَلْحَسَنِ(ع) تَنَاوُلَ رَغِيفٍ مِنَ اَلْخُبْزِ طَارَ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ»
♦️وقتی سفره را پهن کردند، جادوگر بر نان جادویی خواند که هر وقت امام کاظم(ع) می خواستند قطعه نانی را بردارند، نان از مقابل حضرت(ع) بلند می شد.[پرواز می کرد.]
هارون از شوق در جای خود آرام و قرار نداشت و می خندید.
امام کاظم(ع) که فهمیده بود منشأ این توطئه از کجاست، به پرده ای که نقش شیری در آن نقش بسته بود، اشاره کرد و فرمود :
📋«يَا أَسَدُ! خُذْ عَدُوَّ اَللَّهِ!»
♦️ای شیر! این دشمن خدا را بگیر![نابود کن!]
راوی می گوید :
📋«فَوَثَبَتْ تِلْكَ اَلصُّورَةُ كَأَعْظَمِ مَا يَكُونُ مِنَ اَلسِّبَاعِ فَافْتَرَسَتْ ذَلِكَ اَلْمُعَزِّمَ فَخَرَّ هَارُونُ وَ نُدَمَاؤُهُ عَلَى وُجُوهِهِمْ مَغْشِيّاً عَلَيْهِمْ فَطَارَتْ عُقُولُهُمْ خَوْفاً مِنْ هَوْلِ مَا رَأَوْهُ فَلَمَّا أَفَاقُوا مِنْ ذَلِكَ»
♦️عکس به صورت یک شیر درنده بسیار بزرگ در آمد و آن مرد جادوگر را از هم درید و هارون و اطرافیانش از ترس آنچه دیده بودند بیهوش شدند، و روی زمین افتادند.
وقتی به هوش آمدند هارون به امام کاظم(ع) گفت : شما را قسم می دهم به حقی که بر شما دارم از این عکس بخواهید آن مرد را برگرداند.
امام کاظم(ع) فرمود :
📋«إِنْ كَانَتْ عَصَا مُوسَى رَدَّتْ مَا اِبْتَلَعَتْهُ مِنْ حِبَالِ اَلْقَوْمِ وَ عِصِيِّهِمْ فَإِنَّ هَذِهِ اَلصُّورَةَ تَرُدُّ مَا اِبْتَلَعَتْهُ مِنْ هَذَا اَلرَّجُلِ»
♦️اگر عصای موسی(ع) آن عصاها و طناب هایی را که بلعیده بود برگرداند، این عکس نیز آن مرد را نیز بر می گرداند.(۱)
📚منبع :
۱)عيون أخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۹۵
#شهادت_امام_کاظم
.
.
5️⃣دستور #امام_موسی_کاظم_علیه_السلام به تقیّه!👇
✅علی بن یقطین وزیر دربار عباسی در زمان حکومت هارون الرشید بود.
روزی علی بن یقطین در نامه ای به امام موسی کاظم(ع) نوشت :
📋«جُعِلْتُ فِدَاكَ! إِنَّ أَصْحَابَنَا قَدِ اِخْتَلَفُوا فِي مَسْحِ اَلرِّجْلَيْنِ!
فَإِنْ رَأَيْتَ أَنْ تَكْتُبَ إِلَيَّ بِخَطِّكَ مَا يَكُونُ عَمَلِي بِحَسَبِهِ فَعَلْتُ إِنْ شَاءَ اَللَّهُ》
♦️اصحاب بر سر کیفیت مسح پا در وضو با هم اختلاف دارند.
اگر صلاح دیدید به خط شریف خود کیفیت وضوی کامل را برایم بنویسید.
امام کاظم(ع) در جواب نامه نوشت :
📋«فَهِمْتُ مَا ذَكَرْتَ مِنَ اَلاِخْتِلاَفِ فِي اَلْوُضُوءِ وَ اَلَّذِي آمُرُكَ بِهِ فِي ذَلِكَ أَنْ تُمَضْمِضَ ثَلاَثاً وَ تَسْتَنْشِقَ ثَلاَثاً وَ تَغْسِلَ وَجْهَكَ ثَلاَثاً وَ تُخَلِّلَ شَعْرَ لِحْيَتِكَ وَ تَغْسِلَ يَدَكَ إِلَى اَلْمِرْفَقَيْنِ ثَلاَثاً وَ تَمْسَحَ رَأْسَكَ كُلَّهُ وَ تَمْسَحَ ظَاهِرَ أُذُنَيْكَ وَ بَاطِنَهُمَا وَ تَغْسِلَ رِجْلَيْكَ إِلَى اَلْكَعْبَيْنِ ثَلاَثاً وَ لاَ تُخَالِفْ ذَلِكَ إِلَى غَيْرِهِ»
♦️اختلافی را که گفته بودی، متوجه شدم، ولی تو از این پس این چنین وضو بگیر :
۱)سه بار آب در دهان بگردان و دهان شویه کن.
۲)سه بار استنشاق کن و بینی ات را بشوی.
۳)صورتت را سه بار و دستها را از پایین تا آرنج بشوی.
۴)همه سر را مسح کن و گوشها را بشوی.
۵)پاهایت را بشوی!
با این دستور هرگز مخالفت مکن!
وقتی نامه امام(ع) به دست علی بن یقطین رسید، همه از جواب امام(ع) تعجب کردند که چرا دستورالعمل وضویی کاملاً مشابه با وضوی اهل سنّت برای علی بن یقطین صادر فرموده است؟
ولی خود علی بن یقطین گفت :
مولایم بهتر از هر کس دیگری علت چنین دستوری را می داند و من هم فرمانبردار و مطیع دستورش هستم.
مدتها چنین بود تا روزی جاسوسان هارون الرشید گزارش دادند که علی بن یقطین از شیعیان موسی بن جعفر(ع) و مخالف شماست.
با توجه به اینکه علی بن یقطین وزیر هارون بود و گهگاه از این گزارش ها می رسید، هارون موضوع را با بعضی از عوامل اطلاعاتی در جریان گذاشت و گفت : مدت هاست گزارش هایی در مورد تشیّع علی بن یقطین و نفوذی بودنش در دستگاه حکومتی ما به دستم می رسد، ولی من هیچ سرنخی بدست نیاورده ام. دوست دارم به گونهای که او متوجه نشود امتحان روشن دیگری به عمل آورم و به همه حرفها خاتمه دهم.
بگویید چه کنم؟
آنان گفتند : وضوی شیعیان با وضوی اهل سنت فرق می کند.
بهترین امتحان آن است که شخصاً به طور پنهانی وضوی او را کنترل کنید.
هارون گفت : آری، این بهترین راه است.
عادت علی بن یقطین این بود که نماز را اول وقت در اطاقی تنها به جا می آورد.
روزی وقتی علی وارد اطاق شد، هارون از محلی که قبلاً در نظر گرفته بود، او را زیر نظر گرفت.
علی نیز همچون همیشه وضویی به روش وضوی اهل سنت گرفت.
صحنه آن چنان عجیب بود که هارون بی اختیار از مخفی گاهش بیرون آمد و خطاب به علی فریاد زد :
📋«كَذَبَ يَا عَلِيَّ بْنَ يَقْطِينٍ مَنْ زَعَمَ أَنَّكَ مِنَ اَلرَّافِضَةِ»
♦️ای علی بن یقطین! هر کسی می گوید تو شیعه هستی دروغ می گوید.
پس از آن روز مجدداً نامه ای از امام کاظم(ع) به دست علی بن یقطین رسید که در آن نوشته بود :
📋«اِبْتَدِئْ مِنَ اَلْآنَ يَا عَلِيَّ بْنَ يَقْطِينٍ تَوَضَّأْ كَمَا أَمَرَ اَللَّهُ اِغْسِلْ وَجْهَكَ مَرَّةً فَرِيضَةً وَ أُخْرَى إِسْبَاغاً وَ اِغْسِلْ يَدَيْكَ مِنَ اَلْمِرْفَقَيْنِ كَذَلِكَ وَ اِمْسَحْ بِمُقَدَّمِ رَأْسِكَ وَ ظَاهِرِ قَدَمَيْكَ مِنْ فَضْلِ نَدَاوَةِ وَضُوئِكَ فَقَدْ زَالَ مَا كَانَ يُخَافُ عَلَيْكَ وَ اَلسَّلاَمُ»
♦️ای علی بن یقطین! از این پس آن گونه که خداوند فرموده است، وضو بگیر!
صورت را کامل و دستها را از آرنج تا انگشتان بشوی، و سپس قسمتی از جلوی سر و آنگاه روی پاهایت را از رطوبت دستهایت مسح نما؛ زیرا که خطری که متوجه تو بود برطرف گردید.(۱)
📚منبع :
۱)الإرشاد شیخ مفید، ج۲، ص۲۲۷
#امام_کاظم #موسی_بن_جعفر
#شهادت_امام_کاظم
.
.
مناجات با #امام_زمان
چقدر غصه خورده ام مسیرهای دور را
و هی زبان گزیده ام اشاعه ی فجور را
مرا به خویش خوانده ای ولی همیشه من فقط
نشسته ام شمرده ام علائم ظهور را
✍ #زهرا_آراسته_نیا
.
.
🔴عارفی که حمال شهر بود
✍در تبریز قبری مشهور به قبر حمال است و از آنِ کسی است که دعای #امام_زمان عجل الله تعالی فرجه در حقش مستجاب شده است. نقل شده:
در بازار تبریز بار میبرده، یک روز بار، سر شانهاش بود که دید، بچه کارگری، از بالای داربست پایش لغزید و به طرف پایین افتاد، این حمال هم دستانش را بلند میکند، میگوید الهی نگه دارش!
این بچه کارگر بین زمین و آسمان معلق میماند، این حمال دستش را دراز میکند، این بچه را بغل میکند، زمین میگذارد، مردم دورش ریختن، تو کی هستی؟!
گفت: من همان حمالی هستم که 60 سال دارم برای شما بار میبرم، گفتند: چطور شد گفتی خدایا نگه دارش، خدا هم بین زمین و آسمان نگه داشتش،گفت: چیز مهمی نیست، 60 سال است به من گفت #دروغ نگو، گفتم: چشم، گفت #حرام نخور، اطاعت کردم، گفت: #تهمت نزن، گفتم: چشم … یک بار هم من گفتم، خدایا این کودک را حفظ کن، #خدا گفت: چشم
📚به نقل قول از علامه طباطبایی
#گریز_مناجاتی
┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅
.
.
ائمـہ آگاهنـد
#زائر_ارمنی
قدیم در یک ڪتابۍ خواندم که در عین اینڪہ امام حسین علیہ السلام زوارشان را مۍ دانستند مع ذلڪ از قمـر بنۍ هـاشم علیہ السلام سوال ڪرد ڪہ : « امسـال زوارمـا چقدر بوده اند؟» صورت دست حضرت قمـر بنـی هاشم استــ. علـمدار قمر بنۍ هاشم است ولے همہ ڪاره اوست(امـام حسین).
منشۍ دربـار حضرت ابالفضل است ، صورت را مۍ دهد، امـام حسین علیہ السلام نگـاه مۍ کنند و مۍ فـرمایند ” یڪ نفر را از قـلم انداختہ ای؟حضرت قمر بنۍ هاشـم علیہ السلام مي فرمایند «آقـا من همہ را نوشتہ ام»
امـام حسین علیہ السلام مۍ فرمایند: یڪ نفر ارمنۍ بزاز هم همراه با ڪاروان زوار آمده است و گرد و غبار زوار ما بہ سر و صورت این ارمنۍ هم ریختہ ، او را ننوشتہ ای.
این ارمنۍ با الاغ و جنس بزازے دنبال زوار آمده، گـرد و غـبار زوار امـام حسیـن علیہ السلام روی سر او ریختہ بود. آن ارمنۍ این خواب رو دیده بود و زوار بہ حـرم رفتہ بودند و شخص ارمنۍ به آنها گفتہ بود : « من همین جـا مۍ خوابم تا شمـا بـرگردید.»
ارمني وقتۍ از خـواب بیدار می شود ، مسلـمان مۍ شود. گـرد و غـبار زوار امام حسـین علیہ السلام او را نجـات مے دهد. اینڪہ مۍ گویند « اِنَّ الْحُسَـین مصْـباحَ الــُهدے و سفینةٌ النَّجاة» این است.
✸ امـام حسیـن علیہ السلام ڪشتی نجات و چـراغ هدایـت است.
📔 منبع: ڪتاب بدیع الحکمة حکمت 1 از مواعظ آیت الله مجتهدے تهرانۍ(ره)
┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅
.
161K
.
#شور_امام_حسین_ع
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دستامو بگیر
با دستمال مشکی بیا اشکامو بگیر
آقا وسط روضه نفس هامو بگیر
امیدم حسین
تنها شدنی .. روضه تو گوش میدم حسین
با تو خودِ خوشبختی رو من دیدم حسین
دلمو بردی ، اولین بار که منو ، حرم آوردی
پدری کردی برام غصه مو خوردی
من و به سیاهی روضه سپردی
(حسین عزیز دلم)
همه ی هستم ، مثل نفسی برام ، به تو وابستم
آره عاشق تو ام ، هر کی که هستم
توخودت خوب میدونی ، یکتا پرستم
(حسین عزیز دلم)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ای تاج سرم
این نوکری رو قبول کن آقا ز کرم
تا عمر و نفس دارم گدای این درم
من نوکرتم
تا زنده باشم سینه زن دخترتم
من کشته و مرده ی علی اکبرتم
میریزه اشکام ، زیر بارون غمت ، تنهای تنهام
دوری سخته واسه من ، من تورو می خوام
ذکرت آرامش من ، آقام ای آقام
آره آقامی ، تو که توی همه ی ، خاطره هامی
منو بپذیر آقا واسه غلامی
من فقط دلم خوشه به یه سلامی
(حسین عزیز دلم)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#امام_حسین #شور
.
236.7K
#زمزمه
#مناجات_با_خدا
مناجات با خدا
زمزمه
با اشکایی که شد دوباره جاری
میخوام بازم بهم محل بذاری
تا که نشم شرمنده بیشتر از این
یه وقت گناهام و به روم نیاری
خیلی خوبه که تارف و ، کنار بذارم رُک بشم
وقتشه خیلی حرفارو ، بهت بگم سبک بشم
توی مناجاتم دیگه ، سوزش آهی ندارم
خودت که بهتر می دونی ، جز تو پناهی ندارم
الهی من لی غیرک
ذکر لب همه ، الهی العفو
با اشک و زمزمه ، الهی العفو
إغفر ذنوبنا ، بحقّ حیدر
بحقّ فاطمه ، الهی العفو
وقتی که دل می شه پُر از ، حال و هوای خوب تو
سجاده مو پهن می کنم ، مثل همیشه رو به تو
واسه گناهای خودم ، ببین عزادارم هنوز
دل کَندم از همه ولی ، به تو امید دارم هنوز
الهی من لی غیرک
دلی که رفته زیر دین ، می بخشی
شده اسیر شور و شین می بخشی
یقین دارم که یا قدیم الاحسان
منو به حرمت حسین می بخشی
بنده ی روسیاهتم ، ولی به زیر دینتم
درسته من بدم ولی ، گریه کن حسینتم
به عشق کربلا فقط ، می خوام که سینه چاک بشم
خدا کنه تو این شبا ، با اشک روضه پاک بشم
الهی من لی غیرک
#دعای_کمیل
159.8K
.
#امام_کاظم
#شهادت_امام_کاظم
#شهادت_امام_موسی_بن_جعفر_الکاظم
آهسته گذارید روی تخته تنش را
تا میخ اذّیّت نکند پیرهنش را
اصلاً بگذارید رویِ خاک بماند
زشت است بیارند غلامان بدنش را
این ساق ِبهم ریخته کِتمان شدنی نیست
دیدند روی تخته ی در ، تا شدنش را
این مرد الهی مگر اولاد ندارد
بردند چرا مثل غریبان بدنش را
این مرد نگهبان که حیا هیچ ندارد
بد نیست بگیرد جلوی آن دهنش را
این هفت کفن روضه ی گودال حسین است
ای کاش نیارند برایش کفنش را
نه پیرهنی داشت حسین نه کفنی داشت
مدیون حصیرند مرتب شدنش را
صوت: استاد حاج احمد متولی طاهر🎤
شاعر: #علی_اکبر_لطیفیان✍
🔊 سبک 👇
https://emam8.com/upload/sabks/99/12/70924_13991213154643_3051785.mp3
.👇