eitaa logo
🌱 حـــديثــــ‌ عـــشـــق (رمان)
7.4هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
1.9هزار ویدیو
27 فایل
❤ #حـــديثـــ‌عــشــقِ تــو دیــوانــه کـــرده عــالــم را... 🌿 رمان آنلاین #چیاکو_از_خانم_یگانه ♻ #تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
تو دعای ابوحمزه ثمالے‌ یـه جآیی میگه: خدایــا !..... 🌱•° هروقت تصمیم گرفتم شب را به عبادت‌تو بگذرانم خوابی عجیب بر چشمانم حاکم شد؛ نکند دوست نداشتی که در محضرت بآشم؟ 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
هدایت شده از رمان چیاکو
🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️ ❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️ 🌿❄️🌿❄️🌿❄️ ❄️🌿❄️🌿❄️ 🌿❄️🌿❄️ ❄️🌿❄️ 🌿❄️ ❄️ فردای آن روز از همه بی قرار تر من بودم! می خواستم بدانم که می آید یا نه.... تا نزدیک ظهر خبری نبود و ظهر که شد دیگر ناامید شده بودم که تلفن روی میزم زنگ خورد. داخلی بود قطعا. _بله... _جناب فرداد، خانم سرابی می خوان شما رو ببینند. فوری گفتم: _بگید بیان داخل... نه.... نه یه چند دقیقه ی دیگه بگید بیان داخل. گوشی را گذاشتم. نمی خواستم فکر کند از صبح منتظر دیدارش بودم. و چند دقیقه بعد در اتاق باز شد. _بفرمایید خانم سرابی. جلو آمد و نشست مقابل میزم. _من پیشنهادتون رو قبول می کنم اما.... آن اما خودش دلهره آور بود به قدر کافی. _اما چی؟! _اما خواستم قبلش به شما بگم که این آخرین باری خواهد بود که این طوری تصميمم رو عوض می کنم.... من قصد برگشتن نداشتم... چون حقیقتا دوست دارم جایی کار کنم که منو باور داشته باشند..... پس اگر به هر دلیلی مثل گذشته با من رفتار کنید... ممکنه که.... _خیلی خب.... قبوله. _این.... این اخماتون به خاطر شرط منه؟! سر بلند کردم و نگاهش. _نه خانم ذاتیه. _ذاتی!!.... عجیبه... اخم ذاتی ندیده بودم. کاتالوگ های شرکت را روی میزم گذاشتم و گفتم: _چقدر مهلت می خواید برای بررسی؟ _تا آخر هفته.... _زودتر نمی شه؟ _نه... کار با عجله کار تخصصی و دقیقی نیست. _باشه... این کاتالوگ های شرکت خدمت شما. برخاست و سمت میزم آمد همین که کاتالوگ ها را برداشت گفت : _خودتون به دوستتون خبر میدید که.... _بله خیالتون راحت... منتظر تحلیل شما هستم. ❄️🌿 حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️ 🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖ 🌹✨کانال حدیث عشق✨🌹 🌿 ❄️🌿 🌿❄️🌿 ❄️🌿❄️🌿 🌿❄️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ❄️❄️@hadis_eshghe❄️❄️ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌿❄️🌿 ❄️🌿❄️🌿❄️🌿 🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿 ❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿..............
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خــــدایــــاحفـظ ڪن مردمِ سـرزمینـم را از بلاها، سختی‌ها، مصیبت‌ها و گرفتاری‌ها خدایا خودت پناه و تسڪینِ دردهایشان باش خدایا دلشوره و دلواپسے را از ڪشور ما دور ڪن آمیـــن 🌙شبتون در پناه امن الهــی🌙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام سلام صد تا سلام روزت بخیر دوست من☀ 🌹نیایش صبحگاهی🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌺الهی ای دور نظر و ای نیکو حضر 🌺و ای نیکوکار نیک‌منظر،ای دلیل هر برگشته، 🌺و ای راهنمای هر سرگشته،ای چاره ساز هر بیچاره 🌺و ای آرندهٔ هر آواره،ای جامع هر پراکنده 🌺و ای رافع هر افتاده ، دست ما گیر 🌺ای بخشنده بخشاینده. ✅امروز ساحل دلم را به پروردگارم می‌سپارم و می‌دانم زیباترین و امن‌ترین قایق را برایم می‌فرستد.او همواره بر من آگاه و بیناست.خدایا شکرت🙏🏻
💚͜͡🖐🏻 دلےدارمـ‌کہ‌رسواےجهاݩ‌است گرفتاربُتـی‌ابروڪماݩ‌است.. نگاهمـ‌سوےطاووسےبهشتۍاست کہ‌نامش‌مهدےصاحبــ‌الزماݩ‌است.. 🖐🏻¦⇠ 💚¦⇠ •••━━━━━━━━━ 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
💙͜͡✨ بِھ‌انـتِظارنشَستھ‌اے؟بھ‌انتِظاربأیـست هَنـوزحَضرت‌مَعشـوق‌یـٰآرمےخواهَد.. 💙¦⇠ ✨¦⇠ 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
_ _ | 📸 🪖 | _ _ | 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
خدایا‌ڪمڪم‌ڪن‌قلبم‌خلوت‌بشہ‌پیدات‌ڪنم :)! 🚫 ↬🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
هدایت شده از رمان چیاکو
🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️ ❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️ 🌿❄️🌿❄️🌿❄️ ❄️🌿❄️🌿❄️ 🌿❄️🌿❄️ ❄️🌿❄️ 🌿❄️ ❄️ و همان جایی که دقیقا فکر می کردم همه چیز به خوبی به اتمام رسیده است، نقطه ی شروع خطی دیگر بود! یک هفته مهلت خواست و یک هفته تمام شد. شنبه روز اول کاری، او به اتاقم آمد با چند برگه ی آچار، و کاتالوگ ها را روی میز گذاشت. _این تمام نکاتی هست که باید توی کاتالوگ ها رعايت بشه. برگه ها را گرفتم و در حینی که یک نگاه سرسری به آن می انداختم گفتم: _خب همه ی این موارد رو به مسئول تبلیغات شرکت بگو تا همه ی کاتالوگ ها رو عوض کنه. برگه ها را همراه کاتالوگ ها سمتش گرفتم. و او همه را پس گرفت. در حالی که سمت در می رفت گفت : _من تموم سعی ام رو کردم که بهترین نتیجه رو بده اما.... دیگر مابقي اما را نگذاشتم بگوید. _من به اما و اگر کاری ندارم.... دارم هزینه می کنم که همه ی کاتالوگ ها دوباره از نو زده بشه... من با اگر و اَمای شما نمیتونم کار کنم. سرش را سمتم برگرداند. _هنوز بهم اعتماد ندارید پس؟ متعجب از سوالش بودم که لبخند بی رنگی زد. _ولی ان شاء الله به زودی ثابت میشه بهتون. و رفت! نتیجه ی کار او بعد از چاپ کاتالوگ های جدید و شروع تبلیغات مشخص میشد. هفته ی اول که چندان فرقی با قبل نداشت. همان هفته ی اول بود که باز او را به اتاقم خواستم. مغرورانه از پشت میزم به کاتالوگ های جدید اشاره کردم و چند برگ گلاسه ی آنها را ورق زدم. _خب خانم سرابی.... ما چکار کنیم؟ _برای چه کاری؟ _برای کاتالوگ هایی که عوض کردید و گفتید فروش رو بهتر میکنه ولی نکرد. چشم دوختم به او. و او سر به زیر گفت : _زمان میبره. _زمان!.... چقدر مثلا؟ سر بالا آورد و عصبی نگاهم. _جناب فرداد.... شما بودید اومدید دنبال من تا برگردم... شما بودید پیشنهاد دادید که اگه اشکالات کاتالوگ هاتون رو بگم منو تو هر رتبه ای در شرکت که بخوام با هر حقوقی که بخوام میذارید. _خب.... چون خودم گفتم نباید بازخواست بشید؟... باید دست رو دست بذارم که شما شرکتم رو نابود کنید؟ سرش را با غرور بالا گرفت. _باشه.... من از قبل بهتون گفته بودم.... گفته بودم که دفعه ی بعدی در کار نیست که کوتاه بیام اما کاش همین یک بار هم، حرفتون رو باور نمیکردم.... شما خوشتون میاد دیگران جلوی روتون تحقیر بشن. همچنان نگاهش میکردم. شیر شده بود مقابلم. اصلا با آن دختری که روزهای اول مقابلم ایستاد و گفت « من این کار رو میخوام » قابل مقایسه نبود! ❄️🌿 حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️ 🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖ 🌹✨کانال حدیث عشق✨🌹 🌿 ❄️🌿 🌿❄️🌿 ❄️🌿❄️🌿 🌿❄️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ❄️❄️@hadis_eshghe❄️❄️ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌿❄️🌿 ❄️🌿❄️🌿❄️🌿 🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿 ❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿..............
♥️͜͡🖐🏻 دل‌مُرده‌ایم‌و‌یادتو‌جآن‌میدهد‌بہ‌ما قلبیم‌وبودنت‌ضربآن‌میدهد‌بہ‌ما:) ♥️¦⇠ •••━━━━━━━━━ 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
⚠| گناهڪـارۍڪہ‌بعد‌از‌گنـاه بہ‌ترس‌و‌اضطراب‌میوفتہ بہ‌نجـات‌نزدیڪتره تا ڪسۍڪہ‌اهل‌عبـادتہ،‌‌ امـا‌از‌گناه‌نمۍترسہ ! ‌بہ‌هم‌ریختگۍ‌بعد‌از‌گنـاه، ‌نشونہ‌یہ‌وجدان‌بیداره🌿..! •••━━━━━━━━━ 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
🍃✨🍃 🍃 دنیایم را چراغانی میکنم💡 تسبیحم را نخ📿 مگـــَر چند بار جمعه می آید؟🌹 😇🙏 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خــــدایــــاحفـظ ڪن مردمِ سـرزمینـم را از بلاها، سختی‌ها، مصیبت‌ها و گرفتاری‌ها خدایا خودت پناه و تسڪینِ دردهایشان باش خدایا دلشوره و دلواپسے را از ڪشور ما دور ڪن آمیـــن 🌙شبتون در پناه امن الهــی🌙
「🕊♥️」 اگرچه جسم سالمی نداشت،اما روح بلندی داشت🕊 هر چی از عمر زندگیمون میگذشت🦋 بیشتر باورم میشد که در "بله" گفتن به ایشون اشتباه نکردم😊 کلاسم که تموم شد دیدم دم در ایستاده🚶‍♂ واسم دست تکون داد👋🏿 اخمام رفت تو هم "بازم اومدی از وضع درسیم بپرسی؟😒 مگه من بچه ام که هر روز میای با استادم حرف میزنی؟"🤨 زد زیر خنده و گفت:😂 "حالا بیا و خوبی کن آخه کدوم مرد انقد به فکر عیالشه که من به فکرتم...؟"🤗 استادم ما رو با هم دید به هم سلام کردن از خجالت سرخ شده بودم... 🤭 وقتی تو جمع صحبت میکرد فقط نگاهش به من بود👀 انگار که تو اون جمع فقط منم... یه بار گفتم: " ایوب...حرف که میزنی به بقیه هم نگاه کن😐 ناراحت میشن آخه...💔" گفت:"چشم خانوم...😍" اما باز فراموش میکرد🙄 •همسرشهیدایوب‌بلندی💍• •عاشقانهـ شهداییـ🎈• 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام سلام صد تا سلام روزت بخیر دوست من☀ 🌹نیایش صبحگاهی🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌺الهی ای دور نظر و ای نیکو حضر 🌺و ای نیکوکار نیک‌منظر،ای دلیل هر برگشته، 🌺و ای راهنمای هر سرگشته،ای چاره ساز هر بیچاره 🌺و ای آرندهٔ هر آواره،ای جامع هر پراکنده 🌺و ای رافع هر افتاده ، دست ما گیر 🌺ای بخشنده بخشاینده. ✅امروز ساحل دلم را به پروردگارم می‌سپارم و می‌دانم زیباترین و امن‌ترین قایق را برایم می‌فرستد.او همواره بر من آگاه و بیناست.خدایا شکرت🙏🏻
♥️‌✋🏻 ای‌شاه‌ڪلید‌همه‌حآجآتم نامت‌سبب‌قبولے‌طاعاتم حتی‌نفسی‌که‌میڪشم،واللهِ مدیونِ‌سه‌ساله‌عمه‌ے‌سآدآتم 🖐🏻¦⇠ ♥️¦⇠ •••━━━━━━━━━ 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
∞♥️∞ ٺـا مَـنے هَستــ🙃ـ✨ دِلـ{♥️}ـے هَستـ🌱 نَفـَسـ{🌬} هَستـ🍒 هَسـتے💌🌸 ••| عاشِقَتـ💜 خواهَـمـ مآند |•• 😎 😜 👤 😍 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
•🕊🖤• گفتم بگذارعروسے ڪنیم یه ذره طعم زندگےروبچشيم بعدحرفِ رفتن بزن امايڪدفعه رفت وپیڪرش برگشت وقتے درمعراج صورتش رانوازش ڪردم ازچشمش قطرات اشڪ جارےشد💔:) |همسرشهیدامیرسیاوشی| 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
هدایت شده از رمان چیاکو
🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️ ❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️ 🌿❄️🌿❄️🌿❄️ ❄️🌿❄️🌿❄️ 🌿❄️🌿❄️ ❄️🌿❄️ 🌿❄️ ❄️ گذشت. من همچنان منتظر یک تغییر در فروش. و آن دختر چشم خاکستری هر روز در شرکت جلوی چشمم و هنوز فروش محصولات شرکت همان بود که همان بود. خسته از این انتظار، یک روز صبرم لبریز شد. زدم به سیم آخر و او را به اتاقم خواستم. باز او مقابلم ایستاد، اما من عصبی تر از دفعه‌ی قبل فریاد کشیدم. _خانم سرابی!.... این وعده ی تغییر فروش محصولات شرکت به وسیله ی تغییر کاتالوگ ها، یه وعده ی سرابی بود؟!.... هان؟!.... شما مثل فامیلی تون شرکت منو سمت سراب کشوندید؟!... پس کی میخواد درست بشه این فروش؟! سکوت کرده بود و هیچ حرفی نمیزد. حتی به قدر دفعه ی قبل. سکوتش عصبی ترم کرد. _من خسارت میخوام.... هزینه ی اون همه کاتالوگ تبلیغاتی رو که شما هدر دادید به اسم تغییر رو ازتون میگیرم. باز هم حرفی نزد و این سکوتش مرا حرصی تر کرد. فریاد کشیدم: _شما لالی؟!... شما که چند وقت پیش خوب برای من حرف میزدی!... مخ دوستم رو هم زدی و من اومدم با کلی منت کشی دنبالتون.... الان چی داری به من بگی واقعا؟! این بار سر بالا آورد و گفت : _یه شماره موبایل به من بدید. _برای چی؟! _من میرم اما هر وقتی که خواستید بر میگردم تا خسارتتون رو بدم.... امیدوارم که اون روزی نرسه که شما.... مکث کرد و نگاهم. _که شما بخواید از من معذرت‌خواهی کنید. نگاهش وقتی به من افتاد یه جوری دلم را لرزاند. با خودم گفتم « رادمهر نکنه بزنه و فروش شرکت بالا بره.... نکنه یه وقت من عجله کرده باشم؟! » اما باز هم حرف دلم را گوش ندادم. _بفرمایید این شماره موبایل... دیگه نمیخوام شما رو ببینم. جلو آمد و کاغذی که شماره تلفن همراهم را در آن نوشته بودم از من گرفت و رفت. خودم هم نمی دانستم چم شده بود که حتی بعد از هر توبیخش هم عذاب وجدان می گرفتم. داشتم به این نتیجه می رسیدم که این دختر یک ساحره است! ❄️🌿 حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️ 🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖ 🌹✨کانال حدیث عشق✨🌹 🌿 ❄️🌿 🌿❄️🌿 ❄️🌿❄️🌿 🌿❄️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ❄️❄️@hadis_eshghe❄️❄️ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌿❄️🌿 ❄️🌿❄️🌿❄️🌿 🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿 ❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿..............
: وقتی غفاریت خدا رو باور کردی، به خودت میگویی در دیزی باز است ولی حیایِ گربه کجا رفته است؟ آن وقت اَدب میکنی و از گناه پرهیز میکنی.🌱 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧎نماز باید مُردابِ ذهن را بِخُشکاند 🎙سخنرانی استاد 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
『عشق مهربونم ممنونم ڪہ با بـودنٺ بهم جراٺ زندگے میدے ممنونم ڪه با مـهربونیاٺ بهم امید مـیدے ممنونم ڪه ٺنها دلـیل نـفس هام شدے ممنونم ڪه هسٺے...💕🖇 』 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
問 - Motaz Aaqayi.mp3
602.9K
🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
Γ‌‌♥️🌿ꜛꜜ 『 』 ما با ڪسی سر و ڪار داریم که برتری‌او، فضائل او، علم او، برکت او، عبادت او؛ با هیچڪس قابل قیاس نیست! 💯¦↫' 🎙¦↫' ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
هدایت شده از رمان چیاکو
🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️ ❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️ 🌿❄️🌿❄️🌿❄️ ❄️🌿❄️🌿❄️ 🌿❄️🌿❄️ ❄️🌿❄️ 🌿❄️ ❄️ از آن روز دیگر او را در شرکت ندیدم. اما طولی نکشید که همه چیز تغییر کرد. من دنباله ی پیگیری فروش محصولات شرکت را نگرفتم اما یک روز مدیر فروش دیدنم آمد. _سلام جناب فرداد. _سلام... آمار فروش را دارم لازم نیست بگید. _دارید؟!... چه طوری دارید؟!....تازه اومدم در موردش حرف بزنم.... الان چند روزه که آمار فروشمون خوب بالا رفته... خواستم بگم که به ویزیتورهای بیشتری نیاز داریم. نگاهم روی صورت آقای اشکانی ماند. _فروش بالا رفته؟! .... چقدر مثلا؟ _حتما اون قدری هست که اومدم درخواست ویزیتور بیشتر کنم. هنگ کرده بودم انگار. نگاهم هنوز در صورت اَشکانی مانده بود. _چکار کنم آقا؟ _خب.... خب اگه میدونی نیازه بگیر.... مثلا یکی بگیر فعلا. _یکی؟!!.... من میخواستم حداقل سه یا چهارتا ویزیتور بگیرم. _چه خبره!... میدونی سه چهار تا ویزیتور جدید یعنی چی؟ _من اگه نمی دونستم که این همه سال مدیر فروش شما نبودم. تاملی کردم و در فکر فرو رفتم. _بگیر ولی به همشون بگو فعلا موقتی استخدام میشن اگه از کارشون و فروششون راضی بودیم، استخدام میشن. _چشم جناب. اشکانی که رفت، در سکوت اتاقم باز یاد حرف های آخر آن دختره ی چشم خاکستری افتادم. «من میرم اما هر وقتی خواستید بر میگردم تا خسارتتون رو بدم.... امیدوارم که اون روزی نرسه که شما... شما بخواید از من معذرت‌خواهی کنید.». و انگار من به همان روز رسیده بودم. و مانده بودم در تنها یک یا چند جمله که چطور باز ساحره را برگردانم. کسی که انگار چشمانش که هیچ، خودش هم معجزه گر بود! آنقدر در فکر فرو رفته بودم که متوجه زمان نشدم و کل آن روز را با همین فکر که چه ترفندی بکار ببرم، گذراندم. اما شب.... ❄️🌿 حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️ 🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖ 🌹✨کانال حدیث عشق✨🌹 🌿 ❄️🌿 🌿❄️🌿 ❄️🌿❄️🌿 🌿❄️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ❄️❄️@hadis_eshghe❄️❄️ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌿❄️🌿 ❄️🌿❄️🌿❄️🌿 🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿 ❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿..............
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مافریب قشنگی دنیارو‌خوردیم وتوغصه‌خوردی💔 -------------------------³¹³ |🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️ ثواب بردن تا قیامت با یک عمل ⁉️ 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خــــدایــــاحفـظ ڪن مردمِ سـرزمینـم را از بلاها، سختی‌ها، مصیبت‌ها و گرفتاری‌ها خدایا خودت پناه و تسڪینِ دردهایشان باش خدایا دلشوره و دلواپسے را از ڪشور ما دور ڪن آمیـــن 🌙شبتون در پناه امن الهــی🌙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام سلام صد تا سلام روزت بخیر دوست من☀ 🌹نیایش صبحگاهی🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌺الهی ای دور نظر و ای نیکو حضر 🌺و ای نیکوکار نیک‌منظر،ای دلیل هر برگشته، 🌺و ای راهنمای هر سرگشته،ای چاره ساز هر بیچاره 🌺و ای آرندهٔ هر آواره،ای جامع هر پراکنده 🌺و ای رافع هر افتاده ، دست ما گیر 🌺ای بخشنده بخشاینده. ✅امروز ساحل دلم را به پروردگارم می‌سپارم و می‌دانم زیباترین و امن‌ترین قایق را برایم می‌فرستد.او همواره بر من آگاه و بیناست.خدایا شکرت🙏🏻