نور از زمین به عرش معلا رسیده است
خورشید در مقام تماشا رسیده است
عالیجناب عشق، رحمت دنیا، رسیده است
جان جهانِ حضرت زهرا رسیده است
امشب برای عشق، بهاری ترین هواست
گوش علی به بانگ خوشِ عاشقانه هاست
او آمده است قبله ی اهل نظر شود
تا نام مرتضی همه جا جلوه گر شود
با بخششی که داشت گدا معتبر شود
تا امتداد کوثریان بیشتر شود
شمسِ علی طلوع مجدد گرفته است
انگار جان تازه، محمد گرفته است
زلف بهار شانه شود با نسیم او
گرد و غبار درد ندارد حریم او
نورانی است زندگی ام از نعیم او
آخر نداشت، بخشش دست کریم او
نشنیده است سائل از او حرفِ نیست را
هرگز ندیده عاشق او ظرفِ نیست را
گفتم حسن ترنم رحمت شروع شد
آیه به آیه شرح ملاحت شروع شد
با او طلوع فصل سخاوت شروع شد
با نسل او حیات نجابت شروع شد
او مادری ترین پسر عالمین بود
ده سال پیشوا و امامِ حسین بود
نامش امید قاطبه ی نا امید هاست
بعد از پدر مراد همه رو سپید هاست
ذکرش همیشه یاور خیل مرید هاست
تدریس عاشقانه ی او با وحید هاست
دشمن زبان گشوده به مدح و ثنای او
منت ندیده است کسی از عطای او
نامش شکوه داده به نام کریم ها
از او فصیح گشته کلام کلیم ها
ماتم نداشتند زمانش یتیم ها
دلداده ایم بر کرمش از قدیم ها
هر چند خانه اش همه از خاک و خشت بود
سائل نوشت خانه ی او چون بهشت بود
نزدیک بود لحظه به لحظه اجابتش
آیینه ای نیامده پای سخاوتش
صدها کریم ساخته درس کرامتش
معروف بود سفره ی شام ضیافتش
مانند او کسی به گدایش نمی رسید
تنها به دست دوست عطایش نمی رسید
اخلاق بود معجزه ی مجتبایی اش
بخشش همیشه شاخصه ی ابتدایی اش
بارانی است رحمت بی انتهایی اش
ما مفتخر شدیم به فخر گدایی اش
غم را به وعده های کرم پشت سر گذاشت
هر کس امید خیر به غیر از حسن نداشت
هر ذره می رسد به ثریا کنار او
چون قطره ای ست وسعت دریا کنار او
لالم ولی قلم شده گویا کنار او
شاعر گرفته شوق تبرّی کنار او
لعنت به آنکه حُسن حَسن را ندیده است
لعنت بر آن زنی که جمل را پدیده است
با اقتدار بود به وقتش، چنان جمل
کافر کُشیِ او به جمل بوده بی خلل
صفین بود و بود علیِّ علی البدل
شاگرد اوست حضرت عباس در عمل
مثل عموش حمزه جگردار بوده است
هنگامه ی جهاد، علمدار بوده است
مست عبور اوست دلِ کوچه های شهر
با او سرِ گرسنه نخوابد گدای شهر
بین غریب ها شده است آشنای شهر
دستش نمک نداشت ولیکن برای شهر
با اسم مجتبی غمِ غربت چشیده ایم
چون او خدا گواست غریبی ندیده ایم
دستش به بذل خیر، پیِ یک بهانه بود
پای پیاده حج دلش، عاشقانه بود
درد آشنای غربت اهل زمانه بود
هم در وطن غریبه و هم بین خانه بود
دشمن هر آنچه خواست به قلبش شرر زده است
زخم زبانِ دوست ولی بیشتر زده است
#شعر_ولادت_امام_حسن_مجتبی_ع
#حسن_کردی
@hadithashk
حسن جانم
همینکه رزق شب ما دعای حیدر شد
زمان فیض گدا زاده ها مقدر شد
ز شوق تا سحر آنقدر پر زده جبریل
که کوچه های مدینه تماماً از پَر شد
سلام خیل ملائک از عالم بالا
به اولین نوهء خانهء پیمبر شد
تبرکی خدیجه در آسمان چرخید
همینکه فاطمه زمزم چشید و مادر شد
به دست روح الامین تا که جمع شد صدقات
صدای گریه آقا بلند شد....صلوات
خدا که هوش مرا برده با دعای حسن
کشانده پای لبم را به خاک پای حسن
به تخت یوسف مصری نوشته اند به زر
غلام و دربدر زلف دلربای حسن
همیشه پُرشده دست گداش، حرفی نیست
عطا اگر نکند هم منم گدای حسن
بنای کار کرامات حق به هم می ریخت
اگر که بود کس دیگری به جای حسن
هزار کوه طلا سبز می شود ز زمین
اگر کشیده شود بر زمین عبای حسن
منم جزامی شهری که شهریارش اوست
پیاده آمدم اینجا که سفره دارش اوست
هرآنکه جذبهء چشم تو در بغل دارد
هزار چشمهء احلی من العسل دارد
نشسته ام که مرا بازهم دعا بکنی
نمازهای شبت تا سحر محل دارد
میان قبر، تنش از عذاب می لرزد
هر آنکسی که ز تو عقدهء جمل دارد
بگو که صلح تو اعلان جنگ کرببلاست
اگر کسی سرِ سوزن، سرِ جدل دارد
از آبروی خودت کرده ای فقط انفاق
ولی امر حسینی بدون هیچ اغراق
خدا قنوت ترا با نماز پُر کرده
لبت میان مصلاّ نماز پُر کرده
امام دوم تنها! حریم قرب ترا
نوشته اند که صرفاً نماز پُر کرده
اذان بگو که بگویند عارفان زمین
حسن در عالم معنا نماز پُر کرده
مرنج اگر که کشیدند جانمازت را
که زیر پای ترا جانماز پُر کرده
به عزت تو گرفتیم پرچم دین را
خدا زیاد کند آتش مُذلیّن را
ندیده بودم اسارت میان خانهء خویش
کسی مگر که میفتد به جان خانهء خویش
دلت گرفت ولی بی بهانه خندیدی
ز خندهء زنِ نامهربان خانهء خویش
میان تشت، جگرهای پاره می ارزید
به سربلندی ات از امتحان خانهء خویش
بغیر مادر و تو، بین کوچه ای بن بست
نکرده هیچ کسی گم، نشان خانهء خویش
به سینهء تو زد از روی کینه، مردی مُشت
در انتقام دو تا گوشواره کردی مُشت
رضا دین پرور
#رضا_دین_پرور #شعر_ولادت_امام_حسن_مجتبی #شعر_ولادت_اهل_بیت #شعر_ولادت_حضرت_امام_حسن #شعر_ولادت_کریم_اهل_بیت
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
شکایت از غم آورده دوباره
و اشک نم نم آورده دوباره
عزیز فاطمه اُنظراِلینا...
ببین نوکر کم آورده دوباره
#مناجات
#سید_مجتبی_شجاع
@hadithashk
نوکری مُشکُ عَنبر آورده
چه!! گُلابی مُعَطَّر آورده
غرقِ شور شَعَف شده زیرا
یارش از پرده سر در آورده
شده مجنون و باده در دستش
که صبابوی دلبر آورده
دلبری که پیمبرازعشقش
شکر حق را مُكَرَّر آورده
مژده آمد که مادر گیتی
فاطمه!! جانِ اَطهر آورده
بهرِ حیدر امیرِ روزِ جزا
پسری همچو اختر آورده
پسری که امیرِ محتشم است
حسن ابن علی اباالکرم است
میدرخشد چو ماهِ تابان است
تاجدارِ همه کریمان است
بوسه بر او چنان زَنَد احمد
گوئیا بوسه اش به قرآن است
در نگین ِ جمالِ زیبایش
علی و فاطمه نمایان است
ز شکوه و تلاطمِ چشمش
حوریان و فرشته حیران است
زنمکدانِ طرحِ لبخندش
غرقِ شادی دل محبان است
و به یمن قدوم او امشب!!!
رحمتِ حق به ما فراوان است
سائلی دم گرفته یار آمد
وارث تیغ ذوالفقار آمد
مرغ دل بهر ِعشق او پرزد
بردر عاشقان او در زد
چه مبارک شبی شده امشب
ماه دامان فاطمه سر زد
آن مهی که خدا سخایش را
هدیه کرد و به نامِ دلبر زد
خوش بحال کسی که جانانه
درِ بیتِ امیر خیبر زد
شد نصیبش محبت حسن و
حسن او را مدال نوکر زد
شکرلله که حق دل ما را
مُلکِ وقفِ کریمِ کوثر زد
زین سبب ما پر از بها شده ایم
از گدایان مجتبی شده ایم
زد قدم تا که دین عسل گردد
بابِ زیباترین عمل گردد
آفریده خدا کریم او را
تا که ممتاز و بی بدل گردد
مثل تنها::: امیرِ حق حیدر
بر عدو حضرت اجل گردد
بِدَرَخشَد میانِ میدان و
فاتحِ عرصه ی جمل گردد
دشمنان را زهم بپاشد او
مردِ نامی و بی مَثَل گردد
پسر شیرحق همان شیر است
چو علی باید او که یَل گردد
جان فدایش که مرحبا دارد
(سائل) از لطف او بها دارد
#شعر_ولادت_امام_حسن_مجتبی_ع
#میرزا_رَضا_آهی
@hadithashk
به فتوای جنون طاعت بیابی این اطاعت را
بخوان مُهر نماز عاشقان سنگ ملامت را
چنان مانده ست در زیر زبان شیرینی نامش
که در سیب بهشتی هم نیابی این حلاوت را
طریقش ، جلوه ی انا الیه الراجعون دارد
بیا در اربعین او تماشا کن قیامت را
نه تنها قبل رفتن زائرانش را ببخشاید
که بخشیده به زوارش خدا حق شفاعت را
شب جمعه، دعا با چشم غرق اشک می فهمد
کنار کعبه ای شش گوشه معنای اجابت را
به گرمی دشمنش را نیز در آغوش می گیرد
نمی خواهد ببیند در نگاه حُر خجالت را
به خاتم بخشی اش بر ساربان، حاتم حسد برده
به جا آورده حتی با تنی بی سر سخاوت را
سجودش گوشه ی گودال باعث شد که بگذارد
خدا در تربت اعلای او شأن عبادت را
نگویی روضه خوان از کاه دارد کوه می سازد !
بگو این داغ سنگین کاه سازد کوه طاقت را
کنار قتلگاهش دردهایم شد فراموشم
چنان زینب که برد از خاطرش درد اسارت را
#شعر_مناجات_سیدالشهداء
#وحید_قاسمی
@hadithashk
سلام ای شور شیرین شب شعر و غزلخوانی
درود ای میزبان اصلی شبهای مهمانی
کریم آل طاهایی و آقای کریمیانی
که در بیت الکریمت جبرییل آید به دربانی
معاذ الله عشقی را که بوی جز تو را دارد
احب الله هر قلبی که حب مجتبی دارد
کرامت همچو طفلی برسر کوی تو عازم بود
مروت از ازل درخانه لطف تو خادم بود
هزاران همچو حاتم بر سر خان تو منعم بود
کرم بازیچه دستان عبدالله و قاسم بود
تو اول سید سادات آل مرتضی هستی
که بهر سفره جود الهی ناخدا هستی
جمالت رونق بازار یوسفهای عالم شد
جوانت قبله حاجات بر اولاد آدم شد
امامت قبل شاه کربلا برتو مقدم شد
برا شیعه با لایوم تو هر دم محرم شد
میان خانه مولا ز شوقت شور وشینی شد
حسینی بودی و با لطف تو شیعه حسینی شد
تو از فرط ملاحت دلربای ماه رویانی
تو یاسینی تو طاهایی تو والشمسی تو قرآنی
گدایم از سر خانت مرا دورم نگردانی
محبت در دلم جاریست آقا خوب میدانی
به حق هم مثل برادر سفره تو سفره عام است
دعا کردی به مردی که تورا مشغول دشنام است
صبوری بینظیری بی قرینی سفره داری تو
کریم آنسان که برنام کرامت اعتباری
ضیعمی ملجایی مانند حیدر باوقاری تو
جمل برهم زدی گویا امیر ذوالفقاری تو
تو هم سبط رسول و هم عسای دست زهرایی
غریب دوم شهر پیمبر بعد بابایی
عصا از زیر دستت میکشیدند و جفا کردند
معزالمومنین بودی ولی گویا خطا کردند
تو پیر در و دیوار و زخم کوچه ها کردند
تمام اهل به یثرب خون به قلب مجتبی کردند
صبوری کردی و خون شد دلت از غصه سیلی
گمانم عاقبت شد قاتل تو صورت نیلی
#شعر_ولادت_امام_حسن_مجتبی_ع
#مبثم_تربتی
@hadithashk
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلِي فِي عِبادِي وَ ادْخُلِي جَنَّتِي
؛ تو اي روح آرام يافته، به سوي پروردگار بازگرد در حالي كه هم تو از او خوشنودي و هم او از تو خشنود است، پس در سلك بندگانم درآي، و در بهشتم وارد شو
#قرآن
@hadithashk
تو را داریم از نان حلال و طیب بابا
تو را داریم از معجون شیر و اشک مادرها
کسی که زنده دل باشد توسل میکند بر تو
ز آدم تا به خاتم بوده ای ذکر پیمبرها
فقط با نیت نذری غذا پختیم در خانه
به عشق تو فقط قل میخورد آب سماورها
خدا رحمت کند معمارهایی را که کوبیدند
اسامی خدا و پنج تن را بر سرِ درها
شبیه کودکان بالا و پایین رفته از منبر
هر آنکس که ز تو چیزی نمیگوید به منبرها
ز راه گوش مستم مست نام حضرت ارباب
نمی آید به کارم پس شکسته باد ساغرها
هزاران شاه بعد از تو حکومت کرده اند اما
نمیگیرد کسی جای تو را در قلب نوکر ها
#عزیزم_حسین_ع
#بهمن_ترکمانی
@hadithashk
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَيِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّيْلِ إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ ذلِكَ ذِكْرى لِلذَّاكِرينَ [114]
در دو طرف روز، و اوایل شب، نماز را برپا دار؛ چراکه حسنات، سیّئات [و آثار آنها] را از بین ميبرند؛ این تذکّرى است براى کسانى که اهل تذکّرند.
#قرآن
#نماز_ستون_دین_است
#سوره_هود
@hadithashk
عرشیان زین عزا بپا خیزند
عرش را با سیاهی آویزند
ناله ها را بهم در آمیزند
خاک ماتم ز نو به سر ریزند
چون شب جمعه ای دگر آید
مادری روضه ی پسر خواند
هودج آماده بهر سوگ و عزا
پا گذارد به روی آن زهرا
سوی کرب وبلا رود ز سما
تا عزایی دگر کند بر پا
چونکه زهرا به سینه و سر زد
همه ارکان عرش میلرزد
قتلگاه ست و مادری مضطر
قتلگاه ست و پیکری بیسر
قتلگاه ست و حنجر و خنجر
قتلگاه ست و روضه ای دیگر
روضه ی قتلگاه و روز دهم
وای از ضربهی دوازدهم
شمر ملعون چه پُر شتاب شد و
جانب پور بوتراب شد و
مادری که در اضطراب شد و
آهِ زهرا چه بی حساب شد و
این گلو را نبری ای خنجر
چون بُوَد بوسه گاه پیغمبر
مشق خنجر چو با گلو میکرد
گاه در سینه هم فرو میکرد
عضو دیگر چو جستجو می کرد
با نوک چکمه پشت و رو میکرد
راس او از قفا جدا کردند
پیکرش بی کفن رها کردند
روضه خوان گشته مادری محزون
مادری غرق ناله و دلخون
روضه خواند به پیکر ی گلگون
کی رود او ز قتلگه بیرون
مادری که به گوشه ی گودال
گاه و بیگاه میرود از حال
روضه خواند چو از پریشانی
گوید ای وای از چه عریانی؟
از چه عریان و بی کفن مانی؟
آب مهر من و تو عطشانی؟
پدر توست صاحب خاک ات
روی خاک ست نعش صد چاک ات؟
تا سحرگه به عرش همهمه است
صحبت از ناله های فاطمه است
پس از آن هم به سوی علقمه است
دو دمه را به حال زمزمه است
میر و ساقی باوفا عباس
کاشف الکرب خیمه ها عباس
#کربلا
#جواد_کریم_زاده
@hadithashk
شنیدم مصرعی رندانه از خواجوی کرمانی :
"که در مانی به دردِ خویش اگر در بندِ درمانی"
الا ای خواجه می دانم سخن سنجی .. سخندانی ..
ولی پیداست از اندوهِ ما چیزی نمی دانی
تو که با غم نکردی بی امان پیکار یک عمری
نخوردی خونِ دل در حسرتِ دیدار یک عمری
نبودی از حبیبت دور بالاجبار یک عمری
چرا باید دلِ ما دردمندان را برنجانی ؟
نشستی روز و شب در گوشه ای خاموش وقتی که ...
غریبی را گرفتی تنگ در آغوش وقتی که ...
ز فرطِ غصّه رویاهات شد مخدوش وقتی که ...
برای چشم در راهان رجز دیگر نمی خوانی !
یقینا گر تو هم بینی عذابِ بیقراری را ...
مشقّت هایِ بی اندازه یِ چشم انتظاری را ...
وَ اندوهی که آتش می زند هر آنچه داری را ...
به هر در می زنی پایان دهی بر این پریشانی
به هر در می زنی هر چند دانی پُر خطر باشد
به هر سو می دوَی شاید تلاشت کارگر باشد
تقّلا می کنی حتّی اگر هم بی ثمر باشد
رها گردی مگر از رنجِ این سر در گریبانی
رها گردی از استیلایِ این دلتنگیِ لجباز
رها گردی از این تشویش های خانه برانداز
از این دردی که جا خوش کرده در تقدیرت از آغاز
غمی که بی صدا شد باعثِ این حجمِ ویرانی
نمی دانی چه دشوارست خواجو درد پوشاندن
هزار و یکصد و اندی به پای عشقِ خود ماندن
به شوقِ یک نظر از سویِ دلبر ندبه ها خواندن
به این امّید که شاید رسد از غیب درمانی ...!
#شعر_مناجات_امام_زمان_عج
#مهران_ساغری
@hadithashk