💞💞💍💍💞💞
#انچه_مجردان_باید_بدانند
#قسمت_اول
💠 چند نکته اساسی در امر ازدواج👇
🔹 1- #مشاوره قبل از ازدواج یك ضرورت است. فرض كنید #دختر و پسر جوانی بسیار به هم علاقه دارند ولی چه #تضمینی وجود دارد كه دخترخانم در آینده مادر خوبی باشد یا آقاپسر از عهده نقش پدری برآید؟ و ... همه اینها در #مشاوره قبل از ازدواج مشخص میشود.
در #جلسات تستهایی از هر دو نفر گرفته می شود كه پاسخ خیلی از پرسشها را مشخص میكند. این همان #مكانیسم عقل است كه كنار عشق قرار میگیرد. یعنی دو نفر كه احساس میكنند عاشق هم هستند با یك روش #عقلانی به این نتیجه میرسند كه آیا ازدواجشان به صلاح است یا نه؟
#ادامه_دارد...
@haram110
💞💞💍💍💞💞
#انچه_مجردان_باید_بدانند
#قسمت_دوم
#توصیه_های_جلسه_خواستگاری
❤️🔵 #خواستگاری #رفتن مهم ترین قرار زندگی شماست که احتمالا تجربه زیادی درباره آن ندارید. بنابراین با خواندن این توصیه ها می توانید بهتر برای این جلسه مهم آماده شوید. برای اینکه از طولانی بودن #پستها اجتناب کنیم در چند قسمت وارد کانال میکنیم
✅3.شیك، #تمیز و معطر باشید. زمانی كه به خواستگاری می روید، زیباترین لباسهایتان را به تن كنید و #پوششی شیك و مناسب داشته باشید. اولین دیدارها همیشه در #اذهان باقی می مانند. عده ای با لباس های نامناسب و نه چندان تمیز به #خواستگاری می روند و تصورشان این است كه این شخص باید وضعیت زندگی مرا بداند در صورتی كه این #وضعیت خاطره خوشی به جا نمی گذارد.
✅4.اگر در#تحقیقات خود قبل از مراسم خواستگاری به علایق #دختر خانم در مورد #رنگ، عطر یا گل پی برده اید، او را با آنها مجذوب كنید. البته #افراط نكنید تا شخصیتی وابسته از خود نشان ندهید.
ادامه دارد. ..........
#مجردان_بدانند
💚یکی از #موضوعاتی که ذهن بسیاری از دختران را به خود مشغول کرده این است که آیا می شود با مرد #غیر متدین ازدواج کرد در صورتی که خود دختر خانم متدین است؟
💛پاسخ بسیاری از #کارشناسان در این مورد این است که چنین ازدواجی را توصیه نمی کنند زیرا این دو نفر از نظر #سبک زندگی شباهتی به هم ندارند .
💢مثلا #شوهر خیلی بد دهن است یا تقیدی به انجام تکالیف دینی ندارد
حال سوالی که پیش می آید این است که#دختر خانم ها می گویند ما توان اصلاح طرف مقابل را داریم و می توانیم او را عوض کنیم...
💢باید در جواب بگوییم که این کار شما #ریسک بسیار بزرگی دارد.اگر بعد از ازدواج با چنین فردی شما نتوانستید او را تغییر دهید چه کار خواهید کرد؟
💚البته شما می توانید در #دوران عقد تلاش خود را بکنید و ببینید که مرد تغییر می کند یا نه اما ممکن است مرد در این دوران برای اینکه دل شما را به دست بیاورد خودش را اصلاح کند.
💚از طرفی #تجربه های مشاوره نشان داده است که بیشتر عکس این ماجرا اتفاق می افتد یعنی مرد اصلاح نمی شود.
#انتخاب_همسر
8.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ
⛔️ #بدون_توقف ...!✋
🎥 حداقل #زمان لازم برای
#شناخت #دختر و #پسر
از یکدیگر چقدر است؟
غلامعلی افروز استاد
#دانشگاه_تهران پاسخ میدهد
#انچه_مجردان_باید_بدانند
🔰رفتار دختر و پسر در مراسم #خواستگاری
#دختر و پسر در مراسم خواستگاری باید #رفتاری مودبانه داشته باشند و مواظب رفتار خود باشند و از زیاد حرف زدن و خنده بی جا و ترش رویی و #سکوت مطلق بپرهیزند همچنین احوال پرسی گرم و خودمانی با یکدیگر نداشته باشند زیرا ممکن است دیگران برداشت های #نادرست از این رفتار آن ها داشته باشند .
پذیرایی در خواستگاری
در قدیم خواستگاران دختر را موقعی #می دیدند و ارزیابی می کردند که با سینی چای وارد #مجلس خواستگاری می شد و نحوه پذیرایی کردن او با چای نشان دهنده #حسن سلیقه آن ها بود.
اما امروزه دیگر این سنت جایی ندارد و دختر از همان بدو ورود مهمانها به #استقبال آ ن ها می آید و کار پذیرایی را کسی دیگر انجام می دهد . اما هنوز هم در برخی از خانواده ها دختر خانم سینی چای را می گرداند و این امر گاهی #خاطره ساز می شود .
پذیرایی در مراسم خواستگاری توسط #خانواده عروس نشان دهنده رفتار و فرهنگ آنان است بنابراین باید پذیرایی و در #حد اعتدال باشد و به تعارف زیاد یا کم، زمان پذیرایی، #آغاز پذیرایی از مهمانان توجه کنیم.
‹⃟⃟⃟-•-•-•-------❀•♥•❀ --------•-•-•--
حرم
#انچه_مجردان_باید_بدانند #قسمت_اول 💞 10 #نکته برای #اولین جلسه #خواستگاری 💠 1- دقت کنید شخصی که
#انچه_مجردان_باید_بدانند
#قسمت_دوم
💞 10 #نکته برای #اولین جلسه #خواستگاری
💠 4- در هنگام صحبت کردن با فرد مورد نظر، بنا را بر صداقت بگذارید و متعهد شوید که آن چه می گویید، کاملاً از سر #صداقت باشد و به این تعهد خود نیز پایبند شوید. بهتر است به عنوان اولین سؤال، از فرد مقابل بخواهید خودش را به طور کامل معرفی کند و خلاصه ای از گذشته #زندگی اش را برای شما بگوید و خودتان نیز متقابلاً خلاصه ای از سرگذشت خود را مطرح کنید.
💠 5- پس از این که از گذشته و شرح حال فرد مقابل مطلع شدید، می توانید دیدگاه او را درباره مذهب جویا شوید و بعد، متقابلاً دیدگاه خودتان را راجع به مذهب مطرح کنید. مطلب دیگری که می توانید سؤال کنید، نگرش مخاطب شما درباره مسائل #اقتصادی و نحوه درآمد است. #شغل و میزان #درآمد ماهیانه خود را مطرح کنید و آن چه واقعاً هست را بگویید.
#آقایان باید امکانات مالی خود را توضیح دهند، اگر توان مالی شان در شرایط فعلی، بیش تر از امکانات موجود نیست، این مورد را نیز تذکر دهند و سپس، نظر #دختر خانم را در این مورد بپرسند و ببینند ایشان چه مقدار پول را برای داشتن یک رفاه نسبی لازم می دانند و اگر خواسته های ایشان با درآمد آنان همخوان نیست، موضوع را مطرح و روی آن تأکید نمایند.
#ادامه_دلرد...
‹.‹⃟⃟⃟-•-•-•-------❀•♥•❀ --------•-•-•--
حرم
۲۳ ماه ربیع الاول : سالروز ورود سراسر برکت 🌹بی بی حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها)🌹 به شهر قم ال
تا کویرِ #قم سراغ از ساحتِ #دریا گرفت
آمدی و بر لبِ #ایران #تبسم پا گرفت
آمدی و شهد شد تقدیرِ شوره زارها
تا #زمین شیرینیِ نام تو را بالا گرفت
خاک پایت شد شبیه تک تکِ گل هایِ سرخ
آمدی زیر قدم های تو قلبم جا گرفت
#حضرت_معصومه ای و #چشم هایم فرش توست
با تو ایران رنگ و بویِ #حضرت_زهرا گرفت
سر به زیر و با وقاری در حریم چادرت
لذّت و شیرینیِ #حُجب و #حیا معنا گرفت
تا ابد شد خانه خورشید ، #بیت_النّور تو
#ماه از #لحن #مناجات تو نورش را گرفت
حضرت #اخت_الرضا ای کاش تأییدم کنی
دوستت دارم ، بگو چشمت مرا آیا گرفت ؟
رو زدم بر #دختر_موسی_بن_جعفر بودنت
چون همیشه بهترین را #دختر از #بابا گرفت
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
871_40697714140399.ogg
زمان:
حجم:
382.5K
✍ شعر دختر 🌷
🦋 خیلی شیرینه ، دختر
🦋 به دل میشینه ، دختر
🦋 مثل فرشته ، دختر
🦋 جاش تو بهشته ، دختر
🦋 یکی یه دونه ، دختر
🦋 عزیز خونه ، دختر
🦋 همدم بابا ، دختر
🦋 یاور ماما ، دختر
🦋 طلا و نقره ، دختر
🦋 گوهر و دُرّه ، دختر
🦋 پاک و عفیفه ، دختر
🦋 ناز و ظریفه ، دختر
🦋 قند و نباته ، دختر
🦋 آب حیاته ، دختر
🦋 خیلی عزیزه ، دختر
🦋 پاک و تمییزه ، دختر
🦋 چراغ خونه ، دختر
🦋 چه مهربونه ، دختر
🦋 اهل کتابه ، دختر
🦋 حرفِ حسابه ، دختر
🦋 ماهِ زمینه. دختر
🦋 مثلِ نگینه ، دختر
🦋 آب و گلابه ، دختر
🦋 عشق حجابه ، دختر
🦋 ماه و ستاره ، دختر
🦋 مثل اناره ، دختر
🦋 بوی بهشته ، دختر
🦋 نیکو سرشته ، دختر
🦋 آیه و سوره ، دختر
🦋 قصر بلوره ، دختر
🦋 نازه خدایه ، دختر
🦋 چه دلربایه دختر
🦋 رنگین کمونه ، دختر
🦋 نماز می خونه ، دختر
🦋 خورشید و ماهه ، دختر
🦋 هم پادشاهه ، دختر
#روز_دختر
#دختر
@haram110
✿❀بِسْـمِـ الرَّبِ الشُّہَــداءِ وَالصِّدیـقین ✿❀
✿رمان واقعی #زندگینامه_شهیدایوب_بلندی
✿❀قسمت ۳۰
مامان با اینکه وسواس داشت، اما به ایوب فشار نمی آورد.
یک بار که حال ایوب بد بود، همه جای خانه را دنبال #قرص_هایش، گشت حتی توی کمد دو در قدیمی مامان.
ظرف های چینی را شکسته بود.
دستش بریده بود و کمد خونی شده بود.
مامان #بی_سروصدا کمد را برد حیاط تا اب بکشد.
حالا ایوب خودش را به آب و آتش می زد تا محبتشان را #جبران کند.
تا میفهمید به چیزی احتیاج دارند حتی از #راه_دور هم آن را تهیه می کرد.
بیست سال از عمر #یخچال مامان میگذشت و زهوارش در رفته بود.
#بدون_آنکه به مامان #بگوید برایش یخچال قسطی خریده بود و با وانت فرستاد خانه
ایوب فهمیده بود آقاجون هر چه میگردد کفشی که به پایش بخورد پیدا نمی کند،
تمام #تبریز را گشت تا یک جفت کفش مناسب برای آقاجون خرید.
ایوب به همه #محبت می کرد.
ولی گاهی فکر میکردم بین محبتی که به هدی می کند، با پسرها فرق دارد.
بس که قربان صدقه ی هدی میرفت.
هدی که می نشست روی پایش ایوب آنقدر میبوسیدش که کلافه می شد، بعد خودش را لوس میکرد و می پرسید:
-بابا ایوب، چند تا بچه داری؟
جوابش را خودش میدانست، دوست داشت از زبان ایوب بشنود:
_من یک بچه دارم و دو تا پسر.
هدی از مدرسه آمده بود.سلام کرد و بی حوصله کیفش را انداخت روی زمین
ایوب دست هایش را از هم باز کرد:
_"سلام #دختر بانمکم، بدو بیا یه بوس بده"
هدی سرش را انداخت بالا
_"نه،دست و صورتم را بشویم ،بعد"
_نخیر، من این طوری دوست دارم، بدو بیا
و هدی را گرفت توی بغلش.. مقنعه را از سرش برداشت.
چند تار موی افتاد روی صورت هدی
ایوب روی موهای گیس شده اش دست کشید و مرتبشان کرد.
هدی لب هایش را غنچه کرد و سرش را فشرد به سینه ی ایوب
_"خانم معلممان باز هم گفت باید موهایم را کوتاه کنم."
موهای هدی تازه به کمرش رسیده بود.
ایوب خیلی دوستشان داشت، به سفارش او موهای هدی را میبافتم که اذیت نشوند.
با اخم گفت:
_"من نمیگذارم، آخر موهای به این مرتبی چه فرقی با موهای کوتاه دارد؟ اصلا یک نامه می نویسم به مدرسه، می گویم چون موهای دخترم مرتب است، اجازه نمیدهم کوتاه کند.
فردایش هدی با یک دسته برگه آمد خانه
گفت:
_معلمش از #دست_خط ایوب خوشش آمده و خواسته که او اسم بچه های کلاس را برایش توی لیست بنویسد
ادامه دارد...
✿❀
حرم
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎 💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے 💎 #حرمت_عشق 💞 قسمت ۸ بعد از صرف ش
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎
💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے
💎 #حرمت_عشق
💞 قسمت ۹
_برنامه ت چیه؟! میخای چکار کنی؟! میبینی که یاشار راهش رو انتخاب کرد.میره سر خونه زندگیش!! از نظر من هیچ مشکلی نیس. اگه تصمیمت قطعیه، مهسا مورد خوبیه.!
صاف و بااقتدار نشست و گفت:
_سریعتر خبرش رو بهم بده، برا هر دوتاتون میخام یه جشن بگیرم! اما خیلی مفصل. یاشار که نهایتا تا عید صبر کنه. تو هم زنگ بزن ب اقای سخایی، قرارعقد رو برا قبل عید، بذار.
سکوت کرده بود.تا کلام پدرش به #اتمام رسد.
_بابا شما دیگه چرا!! ؟؟شما که منو میشناسین! من از...
پدرش کلامش را قطع کرد و باعتاب گفت:
_تو چی هااان؟! از مهسا هم خوشت نمیاد؟؟
کم کم صدای پدرش بالا میرفت..
_فکر کردی کی هسی؟؟همین که من میگم..!یا تا ٧ فروردین مراسم برپا میشه یا کلا از ارث محرومی!!! حتی یه پاپاسی هم گیرت نمیاد!! اینو تو کلت فرو کن..!!مطمئن باش.!
کوروش خان پشت سرهم این جملات را ردیف کرد.و عصبی راه اتاق را در پیش گرفت...
یوسف مات از حرفهای پدرش، ازتصمیماتش، نمیدانست جواب را چه بدهد..!!!که حرف دل خودش باشد..ناچار فقط #سکوت کرد! حداقل #بی_حرمتی نمیکرد!
اکبرآقا باناراحتی نگاهش میکرد.
سهیلا سری با تاسف برایش تکان میداد.
مادر وخاله شهین هم دلخور از وضعیت نیم نگاهی به او انداختند و باز گرم حرفهای خودشان شدند.
حس اضافی بودن را داشت.
از خودداری خودش هم خسته شده بود.
حالا یاشار و سمیرا هم از حیاط به جمع آنها اضاف شده بودند.یاشار بدون توجه به جو ایجاد شده، روبه اکبرآقا کرد و گفت:
_اکبرآقا اگه اجازه بدید،ما امشب #محرم بشیم. ٧ فروردین هم عقد و عروسی باهم بگیریم. توی این یکماه و خورده ای، همه کارها رو انجام میدم.
یاشار نگاهی به خاله شهین کرد تا تایید حرفش را بگیرد.
خاله شهین_خیلی هم خوبه، من که موافقم، شما چی میگین اکبرآقا! ؟
اکبر اقا با خنده گفت:
_چی بگم،..!خب... داماد که ماشالا راضی، عروس هم راضی، گور 'بابای عروس' ناراضی
همه خندیدند.حتی یوسف. جلو رفت صمیمانه دست برادرش را فشرد.
_خیلی خوشحالم برات داداش، خوشبخت بشین
یاشار _ممنون. تو هم یه فکری کن زودتر تا سرت ب باد نرفته.
و قهقهه ای زد.یوسف هم خنده اش گرفته بود.به درخواست یاشار، محرمیتشان را یوسف خواند.همه دست میزدند. همه خوشحال بودند.فخری خانم بلند شد شیرینی را گرداند تا همه دهانشان را از این وصلت شیرین کنند.
همه مشغول حرف زدن بودند.فخری خانم بالا رفت برا دلجویی از همسرش.
با پایین امدن پدرش از پله ها،اکبرآقا گفت:
_کوروش خان ما تصمیمات اصلی رو گذاشتیم شما بیاین بعد.
کوروش خان، با شکوه و اقتدار دستانش را درجیبش کرد، و آرام از پله ها پایین می آمد.بسمت اکبرآقا رفت.
_همه بیاین اینجا
همه روی مبلهایی نزدیک به هم نشستند...
سمیرا، به محض محرم شدنشان،روسری و مانتو اش را درآورد...
دیگر جایی برای یوسف نبود.#سربه_زیر #بالبخنداز جمع خداحافظی کرد.به آشپزخانه رفت وضو گرفت.و به اتاقش پناه برد.
اینجور انتخاب کردن...
برایش مفهومی نداشت. همیشه عقیده داشت، حرمت #دختر، حرمت#بزرگترها، و حتی #عشق هم برایش #حرمت قائل بود.
وارد اتاقش شد..
فکر اینکه چرا اینهمه میان خود وخانواده اش تفاوت هست،یک لحظه او را رها نمیکرد.
آدم درد دل کردن و بازگو کردن دردهایش نبود.اما چراهای زندگیش، زیاد بود. سوالهای ذهنش چند برابر شده بود..!
فکرش بسمت آقابزرگ رفت.پدر پدرش. با او راحت تر بود.حتی راحت تر از پدرش.
شب از نیمه گذشته بود..
سجاده را پهن کرد، خواست دو رکعت نماز اقامه کند، برای #آرامشش_ازفکر
تا دستهایش را بالا برد....
تمام تصویرهای میهمانی مانند فیلمی مقابلش صف بست.نمیدانست چه کند،..
با دستهایش روی صورتش را پوشاند، چند صلواتی فرستاد،ذهنش را متمرکز کرد و دوباره برای تکبیر دستهایش را بالا برد.
باز هم نشد،...
#شیطان تصمیمش را گرفته بود،آنهمه عشوه های دختران و زنان کارخودش را کرده بود!!!
معصوم که نبود!!
خیلی نگاهش را #کنترل میکرد، #مراقب بود!اما خب بهرحال #مرد بود، #جوان بود، زیبا بود، و مورد توجه همه.!
خودش را #یکه_وتنها در بیابانی میدید.. #بی_یارویاور. و نیروهایی که #ازهمه_سمت به او هجوم می آوردند.
دستهایش را پایین انداخت..
عادت داشت چفیه روی دوشش می انداخت بهنگام نماز...
ادامه دارد...
✨✨💚💚💚✨✨
✍نام نویسنده؛ بانو خادمـ کوےیار
💚✨💚✨✨✨💚✨💚💚