eitaa logo
حرکت در مه
184 دنبال‌کننده
455 عکس
78 ویدیو
59 فایل
دربارۀ داستان و زندگی
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 ما بچه‌های صدریم ح‌ق: دست ما به جایی بند نیست. جز این چیزی نداریم و مجبوریم سوپرانقلابی‌ها را که خیلی آزارمان می‌دهند، با نوشتن از تو آزار بدهیم؛ امام موسی صدر! پشت آن‌ها به تمام حکومت گرم است و پشت ما به چشم‌های همیشه شیدای تو. زین پس از تو زود به زود می‌نویسم تا جماعت بفهمند ما هم داریم. نه امامی در گذشته که بخواهیم تفسیرش کنیم به رأی خودمان. تو امام حی و حاضر مایی؛ بصیرت حتی از صورتت هم می‌بارد. انگار همین دیروز بود که بر پیکر نماز خواندی و هم در آن نماز بود و ما هم همه در آن نماز بودیم. حتی می‌خواهم بنویسم که مسیحی‌ها هم کم به امامتت نخوانده‌اند. یادت هست رفتی و از بستنی‌فروش مسیحی بستنی خریدی و خوردی تا مبادا مسلمان‌ها گمان ببرند که خوردن بستنی‌های طرف اشکال شرعی دارد؟ آهای امام موسی! هر کس فکر می‌کند تو در جایی از جغرافیا گم شده‌ای، دست بگذارد بر سینه‌ی ما و صدای قلب نازنین تو را بشنود. خوب می‌دانم چرا سوپرانقلابی‌ها این‌قدر به اسم مقدس تو آلرژی دارند. آخر حریت تو هیچ چیز برای بصیرت دگم جماعت باقی نگذاشته. آخر نوشتن از تو حسابی رسوای‌شان می‌کند. بی‌چاره‌ها شریعت را تنها برای این می‌خواهند که موسم بی‌استدلال نباشند لیکن تو فقه و حقوق را برای این می‌خواستی که حتی برای بت‌پرست‌ها هم باشی. لذت می‌برم از سرفه‌ی سوپرانقلابی‌ها موسمی که داری به پک می‌زنی. باید هم از این دود ربانی، سینه‌شان بسوزد. سینه‌ای که به دود موتورهزاری‌های باتوم به دست حساس نیست ولی نیکوتین آرزوهای تو حال‌شان را خراب می‌کند. تو آرزو داشتی جمهوری اسلامی، جمهوری زندگی باشد و هیچ وقت هم دوست نداشتی ما لب به سیگار بزنیم. ما اما سیگاری شدیم، چون همان تحجری که دیروز تو را آزار می‌داد، امروز دارد ما را آزار می‌دهد. ما دور از چشم‌های تو، فقط سیگار نمی‌کشیم؛ هم می‌کشیم. همه‌ی مدادرنگی‌های ما را شکسته‌اند و می‌گویند امید را با رنگ سبز بکش. نوشتم و یاد چشم‌های تو افتادم. واقعا دو سال برای یک بت‌پرست وقت گذاشتی که با آشتی‌اش دهی؟ طرف دو ماه بیاید با خدا قهر می‌کند! دروغ چرا؟ حال ایران‌مان خوب نیست آقای امام موسی! یعنی آن‌قدر بد است که باید از سوپرانقلابی‌ها اجازه بگیریم، بعد از تو بنویسیم. به این متن بی‌اجازه نگاه نکن. ما باید عین سوپرانقلابی‌ها فکر کنیم و الا از قطار انقلاب پرت‌مان می‌کنند پایین. قطاری که یک روز آن همه واگن داشت، حالا فقط اندازه‌ی پشت نیسان ظرفیت دارد! چه باک که در خیمه‌ی تو برای همه‌ی ما جا هست. ▫️سایت حق‌دیلی haghdaily.ir @ghete26
🍂 ح‌ق: اگر با هفشت تا از رفقای‌مان رفته‌ایم استخر و با وجود علاقه‌ی تا حد مرگ به سیب‌زمینی‌سرخ‌کرده‌های بوفه مجبوریم بیش‌تر مراقب جیب‌مان باشیم؛ اگر اصلاً سه سال است که مزه‌ی شیرجه را نچشیده‌ایم؛ اگر همین ماه گذشته برای اولین بار مزه‌ی دست‌فروشی در مترو را تجربه کردیم؛ اگر علی‌رغم داشتن مدرک دکتری بالاخره امروز ناگزیر شدیم که در اسنپ ثبت‌نام کنیم؛ اگر پری‌شب در بقالی مجبور شدیم به دروغ به فروشنده بگوییم آخ ببخشید؛ پول‌مان در آن یکی کارت‌مان است که در خانه جا مانده؛ اگر همین پس‌فردا تولد مادرمان است و تا آخر برج فقط پانصد و پنجاه هزار تومان در حساب‌مان مانده؛ اگر دل‌مان برای صحن انقلاب پرپر می‌زند ولی بده‌کاری به این و آن باعث شده که پنج سال از آخرین سفرمان به مشهد گذشته باشد؛ اگر هوس جاده‌ی نوستالژیک چالوس را کرده‌ایم اما پول‌مان حتی کفاف آش قبل از تونل کندوان را هم نمی‌دهد؛ اگر به ویترین قصابی محله همین دی‌شب با آه و حسرت نگاه کردیم؛ اگر به خانوم‌بچه‌ها قول چلوکباب را داده بودیم و دست‌آخر برای‌شان ارزان‌ترین ساندویچ کالباس را خریدیم؛ اگر منوی رستوران را نه بر اساس غذای محبوب‌مان بل‌که فقط به خاطر پیدا کردن ارزان‌ترین آپشن بالا و پایین می‌کنیم؛ اگر ماشین‌مان به تعویض روغن نیاز دارد ولی برای خرید روغن آش‌پزخانه هم کار سختی در پیش داریم؛ اگر پول آرایش‌گاه نداریم و خودمان به‌تر از هر کسی می‌دانیم که اهل منزل من‌باب مراعت ما دارند می‌گویند که ریش بلند اتفاقاً بهت می‌آید؛ اگر قرار عاشقانه‌مان را برای بار سوم می‌پیچانیم، چون خوب می‌دانیم کافه‌چی، بوس ما را لازم ندارد؛ اگر اواخر تیرماه مانده‌ایم چه چیزی در جواب صاحب‌خانه بگوییم و اگر با وجود این همه سختی اقتصادی، الدرم‌بلدرم‌های مسؤلین بی‌لیاقت نظام دارد کفرمان را درمی‌آورد؛ من توصیه می‌کنم که بیاییم و به جای خجالت‌کشیدن‌های تنهایی، همه با هم و در کنار هم بخوریم؛ بعضی سر شویم و بعضی شانه؛ بدهیم به هم و بعد در لابه‌لای قطره‌های اشک‌مان به این فکر کنیم که برای رمان زندگی ما کدام شروع به‌تر عمق درد را نشان می‌دهد. آن‌جور که در نوشته: «در زندگی زخم‌هایی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا می‌خورد و می‌تراشد» یا این‌جور که در آورده: خانواده‌های خوش‌بخت همه مثل هم‌ند اما خانواده‌های بدبخت هر کدام بدبختی خاص خود را دارند... ▪️ در رمان قشنگ نوشته: من و تو برادریم. مردم بدبخت این دنیا همه با هم برادرند...