eitaa logo
#دین
21 دنبال‌کننده
125 عکس
14 ویدیو
0 فایل
سعی شده مطالب #دین از منابع دست اول دینی و کتاب های طراز اول استفاده کند. بیشتر مطالب نوشتاری و تحقیقی می باشد. از #دین کمتر انتظار کلیپ و عکس داشته باشید. نشر مطالب لازم، ذکر منبع مهم نیست 😃 @hashtagden
مشاهده در ایتا
دانلود
📌⚡️ در بیان ای⚡️ 🔶قسمت 7⃣1⃣ ۳ 👌بپاداشتن نماز؛ شرط دوم تقوا 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 «و یقیمون الصلوة»(۱): ونماز را به پا می‌دارند. من بارها این را گفته‌ام که به پاداشتن نماز غیر از گزاردن نماز است و متأسفانه در بعضی از ترجمه‌ها مشاهده می‌شود می‌نویسند و نماز می‌گزارند، در حالی که نمازگزاردن در عربی می‌شود «یصلون» و «یقیمون الصلوة» یعنی نماز را بپا می‌دارند، پس به پا داشتن نماز چیزی بیش از گزاردن نماز است، که البته نمازگزاردن را هم شامل می‌شود. یعنی اگر شما بخواهید جزو نماز بپادارندگان باشید نمی‌توانید نمازگزاردن را ترک کنید. بپاداشتن نماز، یعنی در محیط و درجامعه این واجب و این حقیقت لطیف را بوجود آوردن و محیط را محیط نماز کردن و دیگری را به نماز دعوت کردن و نماز را با توجه ادا کردن، و مفاهیم نماز را در زندگی تحقق بخشیدن است، که مفهوم اصلی نماز عبارت است از: خضوع انسان در مقابل پروردگار و عمل انسان به فرمان پروردگار این آن عنصر اصلی نماز است که در حاشیه‌اش هم چیزهای دیگری وجود دارد. پس شرط دوم متقین اقامه‌ی صلوه است یقیمون‌الصلوه و آنکه قبلاً گفتیم: الذین یؤمنون‌بالغیب، یکی از مقومات تقوا بود در عالم بینش و این دومی ( اقامه‌ی صلوه ) یکی از مقومات تقوا در عالم خود سازی است و خودسازی بسیار مهم است.۱۳۷۰/۰۷/۲۴ بیانات در جلسه هشتم تفسیر سوره بقره کانال 🦋 @hashtagden🌟
📌⚡️ در بیان ای⚡️ 🔶 قسمت 8⃣1⃣ ۳ 👌ایمان به غیب، اولین خصوصیت متقین 💐🌼💐🌼💐🌼💐🌼💐🌼 «الذین یؤمنون بالغیب و یقیمون الصلوة و مما رزقناهم ینفقون»(۱) : برای همین متقین شش خصوصیت بیان شده که این شش خصوصیت در یک انسان، در حقیقت عناصر تشکیل دهنده‌ی تقواست و آن تقوای صحیح و عینی با این شش خصوصیت در انسان تأمین می‌شود البته فراموش نشود که من در جلسه‌ی قبل گفتم : این تقوا در همه‌ی مراحل به انسان کمک می‌کند، یعنی شما وقتی یک مایه‌ای از تقوا داشته باشید از قرآن یک چیزی می‌فهمید و هدایت می‌شوید و این تقوا هرچه بیشتر بشود شما از قرآن بیشتر می‌فهمید یعنی حتی یک انسانی که در حد اعلای تقوا هست اگر باز تقوایش بیشتر شود به همان نسبت افزایش روحیه تقوا ممکن است باز چیزهای جدیدتر و ترفه‌تر و یک ظرافت‌هایی را از قرآن بفهمد و این فقط مربوط به اول کار نیست که بگوئیم اگر می‌خواهید از قرآن چیزی بفهمید باید با تقوا بشوید و بعد که تقوا یعنی همان هشیاری و دقت را بدست آوردید دیگر برو در بطن قرآن، نخیر، درهمه‌ی مراحل هرچه این تقوا بیشتر شد درک انسان بیشتر می‌شود، حالا این شش خصوصیت مقدماتی است برای اینکه یک سطح قابل قبولی از تقوا در انسان بوجود بیاید، یا بگوییم یک حداقل لازمی از تقوا در انسان بوجود می‌آید. اولین خصوصیت این است که : الذین یؤمنون بالغیب. یعنی آن کسانی که ایمان به غیب می‌آورند، که در ترجمه گفتیم آنها که به غیب باور می‌آورند. ایمان به غیب در قرآن جاهای متعددی خشیت به غیب و توجه به غیب ذکر شده، مثلاً در یک جا، «و خشی الرحمان بالغیب»(۲) و از این قبیل آیات آمده و غیب یعنی آنچه که پنهان از حواس آدمی است و تمام عالم وجود به غیب و شهادت تقسیم می‌شود و شهادت یعنی آن عالم مشهود ما، البته نه مشهود با چشم فقط، بلکه مشهود به حواس، آنچه را که شما آن را لمس می‌کنید و در مقابل شماست، که زیر چاقوی جراحی شما می‌آید، روی تلسکوپ مثلاً کیهان نگر شما می‌آید، زیر ذره‌بین و میکروسکوپ شما می‌آید: آنچه که شما می‌بینید آنچه که شما می‌شنوید، آنچه که شما حس می‌کنید این شهادت است و ماورای این شهادت، عالم ادامه دارد،وجود به آنچه من و شما آدمی می‌بینید و می‌توانید ببینید محدود نیست. بلکه وجود در نواحی و مناطقی که احساس آدمی قادر به درک آن نیست ادامه دارد، یعنی غیب عالم و این مرز جهان بینی‌ها و بینش‌های الهی با بینش‌های مادی است. بینش مادی می‌گوید: من آنچه را که می‌بینم وجود دارد و هست. اما آنچه را من نبینم او نیست. ( البته ممکن است چیزی را که امروز نمی‌بینیم فردا ببینیم او هم هست ) این بینش مادی تنگ نظرانه، خود خواهانه و موجب محدودیت است، شما چه دلیلی دارید که آنچه را نمی‌بینید بگوئید نیست؟وقتی حکم می‌کنید به هست یا به نیست باید با بینش خودتان به او رسیده باشید! شما وقتی می‌گوئید هست باید ثابت بکنید که هست! و وقتی می‌گوئید که نیست چگونه ثابت می‌کنید که نیست؟ مادی هیچ دلیلی بر نبود عالم غیب ندارد. او می‌گوید من عالم غیب را نمی‌بینم و از آن خبر ندارم؛ آنوقت با این که می‌گوید من خبر ندارم، در عین حال بطور قاطع می‌گوید نیست!! اینجا اولین سؤالی که باید از او بشود اینست که : تو وقتی خودت می‌گویی من از او خبر ندارم پس چگونه می‌گویی نیست؟ ولذا در قرآن نسبت به مادیون و ملحدین و دهریون: آن کسانی که ماورای جهان ماده را انکار می‌کنند این تعبیرات بکار رفته: «ان هم الا یظنون»(۳) با گمان حرف می‌زنند. «و ان هم الا یخرصون»(۴) با هم سخن می‌گویند.۱۳۷۰/۰۷/۲۴ بیانات در جلسه هشتم تفسیر سوره بقره کانال 🌸 @hashtagden ⭐️🌟
📌⚡️ در بیان ای⚡️ 🔶 قسمت 9⃣1⃣ ۳ 👌ایمان به غیب، عامل بالاتر شدن هدف از محدوده مادیات سؤال نهم: در خصوص تفسیر آیه شریفه: والذین یؤمنون بالغیب فرمودید: میان ایمان و باور غیب و داشتن هدف رابطه‌ای وجود دارد و این دو لازم و ملزوم یکدیگرند و چنانچه متناسب با زمان تفسیر آیات می‌باشد برای بار دیگر این رابطه و الزام را تبیین فرمائید؟ جواب: البته، با این عبارتی که ایشان گفتند فکر نمی‌کنم من گفته باشم. اگر کسی اعتقاد و باور خودش را محدوده‌ی مادی و صحنه‌ی ماده محدود کرد هدف او هم محدود به صحنه‌ی ماده‌ی دیگر خواهد شد و دیگر امکان ندارد ایده کل غیر مادی برای او وجود داشته باشد. اگر شما گفتید حقیقت و وجود عبارت است از آن‌چه که من آنرا می‌بینم و هرچه را من نبینم و هرچه را من لمس نکنم وجود ندارد، آیا می‌توانید هدف خودتان را فراتر از آنچه چشم‌ها می‌بیند و دستها لمس می‌کند و گوشها می‌شنوند ببرید؟! پس اگر جهان‌بینی ما مادی بود، بطور طبیعی هدف ما هم یک هدف مادی خواهد بود، اما اگر ایمان به غیب داشتیم و ورای محسوسات به چیزی بالاتر و والاتر هم ایمان آوردیم، آن وقت هدف ما هم می‌تواند چیزی والاتر و بالاتر از همین مادیات باشد. این ارتباط بین ایمان به غیب و هدف یا ایمان به ماده و باز هدف است.۱۳۷۰/۰۸/۱۵ بیانات در جلسه یازدهم تفسیر سوره بقره 🌸🌼🌸🌼🌸 کانال 🌟 @hashtagden💐
📌⚡️ در بیان ای⚡️ 🔶 قسمت 0⃣2⃣ ۳ 👌دل‌کندن از مال، اولین فایده‌ی انفاق «و مما رزقناهم ینفقون»(۱): و از آنچه که ما روزی آنها کرده‌ایم انفاق می‌کنند. حالا آیا این انفاق همان زکاتی است که در کتابهای فقهی گفته شده به ۹ چیز تعلق می‌گیرد و در غیر آن ۹ چیز زکوة نیست؟ نه این آن نیست. البته ممکن است در مورد زکوة هم ما نظرات فقهی‌ی دیگری را هم سراغ داشته باشیم. و بشناسیم که دایره زکوة را بسی وسیع‌تر گرفته باشند و از آنچه که در این ۹ چیز وجود دارد و ممکن است وجود داشته باشد اما به هر حال این آن انفاق نیست و فراتر از آن است. انفاق کردن یعنی خرج‌کردن از مال، و بدیهی است که مراد از این خرج‌کردن، آن خرجی نیست که انسان برای خودش می‌کند، چون خرج کردن برای خود را هر انسانی می‌کند و بی‌تقواها بیشترش را برای خورد و خوراک و لذت و شهوترانی خودشان خرج می‌کنند. پس مقصود آن نیست، بلکه مقصود انفاق در راه خداست. یعنی در راه هدفهای والا و در راه آرمانهای الهی خرج‌کردن بسیار مهم است! و این انفاق دارای دو فایده است: یک فایده، فایده نقد و تخلف ناپذیر و همگانی، و ان عبارت است از فایده‌ای که به انفاق کننده می‌رسد. و فایده دوم: فایده متحمل و نه‌چندان همگانی که به انفاق شونده می‌رسد. درست عکس آن چیزی که در تصور عمومی وجود دارد. همه خیال می‌کنند ما که انفاق می‌کنیم و خرج می‌کنیم به انفاق شونده، یعنی به آن کسی که پول می‌دهیم فایده می‌رسد، در حالی که اینطور نیست، یعنی قبل از آنکه به او فایده برسد اولین فایده به ما که انفاق می‌کنیم ‌رسیده است. من یک وقتی در گذشته پیرامون بحث انفاق و زکوة می‌گفتم: شما که دست در جیب کردی و این پول را درآوردی تا رساندی دست گیرنده فایده بردی و واقعیت همین است. چرا؟ چون اصل قضیه دل‌کندن از آن چیزی است که شما آن را متعلق به خودتان می‌دانید و این کار بزرگ است، که در آیه‌ی شریفه قرآن می‌فرماید: «و من یوق شح نفسه فاولئک هم المفلحون»(۲) کسی که نگاه داشته شود از شح او رستگار است و مشکل دنیای امروز همین است. مشکل بزرگ دنیای گذشته در تاریخ همین بوده. مشکل بزرگ دنیا از زرمندان است و زرمندان هم بسیاری از اوقات از زر، زور خودشان را به دست آورند و بسیاری از اوقات بخاطر زر دنبال زور رفتند. امروز کسی که در دنیا به قدرت می‌رسد و زمام امور یک کشوری را بدست می‌آورد، اولین کاری که می‌کند، روال زندگی‌اش را روال زندگی یک رئیس جمهور قرار می‌دهد: زندگی کردن، خوردن، چریدن با انواع و اقسام چریدنیهائی که برای انسان مطلوب است و شهوت‌رانی‌ها، چون به قدرت رسیده است! به یک رئیس جمهور مگر می‌شود گفت این‌جور نچر، این‌جور نخور، این‌جور اسراف نکن؟ خواهد گفت پس من برای چه به اینجا رسیدم؟ و حقیقتاً اگر از او سئوال کنی این پاسخ را می‌دهد! آنجا که شما یک رئیسی را در یک کشوری ببینید که خیلی اهل اسراف نباشد استثنائی است، البته این را داشتیم، نه اینکه بگویم نداشتیم، اما خیلی استثنایی، حتی آن خوب خوبهاشان. بنده در این چند سال گذشته به بعضی‌ها برخورد کردم از رؤسای جمهور که جزو متفکرین و ایده‌دارها بودند، یعنی فقط این نبود که یک نظامی‌ئی آمده باشد و قدرت را بدست گرفته باشد برای شهوت‌رانی، از این قبیل نبود، برخی‌شان ایده داشتند، لکن همانجا را هم من دیدم آنچنان مواظب خوشگذرانی خودشان هستند مثل یک حیوان که در روایت دارد: «همها علفها»(۳) بسیاری از اینها همتشان همان علفشان بود. اصلاً زندگی که در آن لذت بودن نباشد برای آنها معنی ندارد، کما اینکه شما می‌بینید امروز سرمایه‌ها‌ی انباشته در دنیا چه می‌کند؟ و امروز ثروتمندان بزرگ عالم چه آتشی به دنیا زدند؟ چقدر انسان‌ها را محروم نگهداشتند؟ و این بر اثر «شح نفس» هرچه بیشتر به چنگ آوردن و هرچه کمتر خرج کردن است!! ولذا این اقدام بزرگ و تمرین بزرگی است برای انسان، که انسان آنچه را از جیب خودش به‌چنگ آورده رها کند. پس اولین فایده‌ای که بر انفاق مترتب است، آن فایده‌ای است که به انفاق کننده می‌رسد و فایده‌ی دوم آن فایده‌ای است که به انفاق شونده می‌رسد. لکن این فایده دوم مشکوک است و همیشه چنین فایده‌ای مترتب نمی‌شود. گاهی شما انفاق می‌کنید در جای خودش نیست. انفاق می‌کنید اما شرایط دیگر برای خوشبخت شدن آن شخص یا آن جمع وجود ندارد، یعنی پول به دست‌شان رسیده، اما نتوانسته‌اند استفاده کنند. شرایط دیگر نبوده پس وقتی شما انفاق می‌کنید نمی‌توانید یقین داشته باشید که به آن فایده‌ی دوم که رسیدن به پر کردن خلاء است حتماً رسیده‌اید، البته این شک نباید موجب شود تا انسان انفاق نکند بلکه باید انفاق بکند ولو مشکوک باشد که در طرف مقابل به نتیجه برسد یا نه. اما آنچه که هرگز تخلف نمی‌شود آن فایده‌ای است که به انفاق کننده می‌رسد. پس تقوای مطلوب قرآن یعنی آن حداقل لازم برای متقی بودن این است: «و ممارزقناهم ینفقون
📌⚡️ در بیان ⚡️ 🔶قسمت 1⃣2⃣ 😳😳😳😳😳😳 👌احکام متفاوت و معارف یکسان در پیامبران گذشته 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 سؤال هفتم: در بحث اخیر، شما فرمودید: پیامبران احکام متفاوت بیان کرده‌اند لکن معارف و جهان‌بینی‌ها و هدفشان یکی بوده است، لطفاً منظورتان از تفاوت در احکام را بیان بفرمائید که آیا مقصود اینست که احکام و اعمال پیروان ادیان دیگر پذیرفته است؟ جواب: مقصود ما این نیست. وهر پیغمبری که می‌آید احکام پیغمبر قبلی را نسخ می‌کند یعنی نوبت احکام او دیگر تمام شد. بلاشک زمان حضرت عیسی(ع) در دین حضرت عیسی(ع) نماز بود. اما نه اینطور نمازی که من و شما می‌خوانیم، بلکه یکجور نماز و یکجور توجهی به خدا بود، یعنی اصل توجه بخدا جزو اصول است و چگونگی آن جزو احکام است. اصل انفاق در راه خدا جزو اصول است و چگونگی آن جزو احکام است و چگونگی عملکرد انسانها در هر دوره‌ای از زمانها متفاوت است و براین اساس است که ادیان پی‌درپی می‌آیند تا می‌رسد به دین خاتم و دین خاتم یک خصوصیتی دارد که آن خصوصیت او را پایان‌ناپذیر کرده در این‌باره بحث‌هایی هست و مرحوم شهید مطهری هم مکتوبات بسیار خوبی دارند، لذا اگر وقت داشتید مراجعه کنید استفاده زیادی خواهید کرد. به هر حال آنچه ما گفتیم این است که معارف و جهان‌بینی‌ها همه یکسان است، یعنی اگر کسی بگوید حضرت‌عیسی دردین خود همان چیزی را که مسیحی‌ها امروز می‌گویند مریم مادر خداست و عیسی هم خود خداست و پدر مردم است و اینها را آورده، این دروغ محض است و حضرت عیسی نه تنها حتماً چنین چیزی را نیاورده بلکه حضرت عیسی توحید خالص و ناب و یگانگی را آورده، درباب قیامت همین‌طور، درباب انسان همین‌طور، در باب بقیه معارف دیگر همین‌طور، ولی احکام حضرت عیسی با احکام پیغمبر خاتم(ص) اختلاف دارد. احکام حضرت عیسی با احکام حضرت موسی هم که قبل از خودش بود اختلاف داشت و در آیات متعددی از قرآن به این معنا تصریح شده که امروز از ادیان گذشته بحث می‌کنیم، معارف آنها را امروز زنده می‌دانیم نه احکامی را که آنها آوردند، احکام آنها دیگر مرده است! امروز احکام زنده فقط احکام اسلامی است.۱۳۷۰/۰۸/۱۵ بیانات در جلسه یازدهم تفسیر سوره بقره کانال 💐 @hashtagden🌼
📌⚡️ در بیان ⚡️ 🔶قسمت 2⃣2⃣ 👌خط روشن نبوت؛ یک خط واحد نکته‌ی دوم که از این: «وماانزل الیک و ماانزل من قبلک»(۱) استفاده می‌شود اینست که: خط روشن نبوت یک خط واحد است و خطوط جداگانه و مختلف نیست، یعنی اگر شما ایمان به همه‌ی پیغمبران دارید لازمه‌اش این است که همه‌ی پیغمبران سخن واحد یا سخنی مکمل سخن یکدیگر آورده باشند، والا اگر بین سخن‌های آنها تناقضی وجود داشته باشد ممکن نیست به همه ایمان داشته باشید، زیرا نمی‌شود انسان ، هم به کسی اعتقاد داشته باشد و هم به کسی دیگر که ضد اوست،‌چنین چیزی ممکن نیست. پس وقتی قرآن به ما تعلیم می‌دهد باید به همه‌ی پیغمبران اعتقاد داشته باشید معنای این تعلیم و آموزش این است که همه‌ی پیغمبران سخن واحدی را می‌گویند، بر روی خط واحدی حرکت می‌کنند و به سمت مقصد واحدی حرکت می‌کنند و مکمل یکدیگر هستند. متأسفانه تعلیمات پیغمبران گذشته بطور کامل باقی نمانده، یعنی در همین توراة و انجیلی که الآن موجود است و امروز در دسترس ماست حرفهایی وجود دارد که خیلی واضح اینها نمی‌تواند وحی الهی باشد مخصوصاً در انجیل، زیرا انجیل در شرایط بسیار سختی جمع‌آوری شده و تعلیمات حضرت عیسی در اختیار هیچ‌کسی نیست، خود مسیحی‌ها این را ادعا نمی‌کنند. بلکه انجیل را به روایت اصحاب عیسی که بعضی از آنها حتی با زمان حضرت عیسی فاصله هم داشتند به روایت آنها نقل می‌کنند. یعنی هر کسی در حافظه‌ی خودش یک چیزی داشته آنرا روی کاغذ نوشته، البته منحصر به این چهار انجیلی که الآن هست و به آنها می‌گویند اناجیل اربعه نیست، بلکه دهها انجیل نوشته شده، منتها بعد که دیدند انجیل‌ها متعدد است و هرکس می‌آید به میل خودش یک چیزی می‌گوید و یک چیزی می‌نویسد و با روایتی نقل می‌کند محدود کردند. بنابراین چیز کاملی از پیغمبران گذشته نمانده وتوراة هم کم و بیش همینطور است و خیلی تحریف شده، زبور داود را هم که الآن موجود است و عهد عتیق و عهد جدید را مسیحی‌ها با هم چاپ می‌کنند و در اختیارشان هست و آنرا مزامیر گذاشتند آن هم همینطور است. بنابراین: آنچه از معارف پیغمبران دراختیار مسلمان قرار می‌گیرد، مسلمان او را می‌پذیرد و قبول دارد، چون احکام متفاوتند،‌ اما معارف معارف یکسانی هستند، شناخت‌ها عوض نشدند و جهان‌بینی در تمام این کتابها آسمانی یکی است، اگر چه احکام بر حسب زمانهای مختلف تفاوتهای کم و بیشی کرده است.۱۳۷۰/۰۸/۰۱ کانال 🌼 @hashtagden🌸
📌⚡️ در بیان ⚡️ 🔶قسمت 3⃣2⃣ ۴ 👌یقین به آخرت، از ارکان اصلی تقوا آخرین نشانه از آن شش نشانه‌ای که عرض کردیم، قرآن می‌فرماید: «و بالآخره هم یوقنون»(۱): و آنان به آخرت یقین می‌ورزند. یقین به آخرت نشانه‌ی ششم است و آخرت هم، آن نشأه و مرحله‌ی بعد از دنیاست که چون متأخر از دنیاست به آن می‌گویند آخرت و دنیا چون مرحله‌ی نزدیکتر به ماست و الان ما در آن زندگی می‌کنیم به آن می‌گویند دنیا، پس یکی از نشانه‌های باتقوا یا متقی، یقین به آخرت است، و بارها گفتیم: از ارکان و از اصول و از مایه‌های اصلی تدین و تقوا یقین به آخرت است. که یک مرحله‌ والائی است، ولذا گمان به آخرت کافی نیست. اما اعتقاد در منطق اسلام باید منشأ عمل باشد، چون ما در محدوده‌ی اعتقادات اساسی اسلام، اعتقادی که به عمل ارتباط نداشته باشد نداریم و توحید، اعتقاد به وجود و وحدانیت خدا، منشأ مجموعه‌ای از قالب‌های زندگی است و آخرت هم همین‌طور است. زندگی برای کسی که اعتقاد دارد مرگ آخرین مرحله‌ی حیات اوست با هدف و با کیفیت و روحیه‌ خاصی است و برای کسی که‌معتقد است مرگ پایان بخشی از زندگی است با هدف و جهت و روحیه دیگری است. فرق می‌کند که انسان فردائی و ماورائی پس از پایان این ساعت برای خودش معتقد باشد یا نباشد و فرق می‌کند که شما درسی را که می‌خوانید معتقد باشید این درس پس از یک ساعت، س از یک روز، پس از یک سال، پس از بیست سال به کار شما خواهد آمد، یا معتقد باشید که نه، هرگز به کار شما نخواهد آمد. فرق است بین این که انسان بداند در این زندگی هر حرکتی که از او سر می‌زند یا هر سخنی که می‌گوید، یا هر تلاشی که می‌کند، حتی هر عدم تلاشی ثبت می‌شود. این ثبت خواهد شد اگر هم تلاش نکردید، یعنی ایستادید تماشا کردید تا او بمیرد این هم ثبت می‌شود، حتی بالاتر از این: هر نیتی که شما بر دل می‌گذرانید ثبت می‌شود. و لذا کسی که به این اعتقاد دارد، یک جور زندگی می‌کند،‌آن کسی هم که معتقد است نه آقا هر کاری که خواستی بکن، حداکثر اگر قانون و حکومتی هست، مواظب باش مردم نفهمند،‌این یک جور دیگری زندگی خواهد کرد و یقین به آخرت زندگی را در یک جهت خاصی حرکت خواهد داد. پس بزرگترین تضمین کننده‌ی سلامت عمل و سلامت اندیشه و روحیات انسان و مصلحت‌های انسانی اعتقاد به آخرت است و اعتقاد به اینکه همه‌ی این چیزها یک روز «فی رق منشور»(۲) در یک دفتر گشوده شده‌ای عرضه خواهد شد. بلکه حتی طبق آیات قرآنی هر یک از این اعمال تجسم پیدا خواهد کرد. ولذا قائل بودن به آخرت صرف یک اعتقاد محض نیست که حالا بگوئیم یکی عقیده دارد، یکی هم عقیده ندارد چه فرقی می‌کند؟ دو نفر آدم هستند،‌در جوار همدیگر زندگی می‌کنند،‌این عقیده دارد، دیگری عقیده ندارد،‌نه این چنین نیست!۱۳۷۰/۰۸/۰۱ بیانات در جلسه نهم تفسیر سوره بقره کانال 🌼 @hashtagden🌸
📌⚡️ در بیان ⚡️ 🔶قسمت 4⃣2⃣ ۵ 👌قرآن، مایه هدایت متقین/تفسیر آیه ۵ سوره بقره وقتی این خصوصیات تمام شد می‌فرماید: «اولئک علی هدیً من ربهم‌«(۱) این کسانی که این شش خصوصیت را دارند از سوی پروردگارشان بر هدایتند و علاوه بر اینکه خود این خصوصیات نشانه‌ی هدایت الهی است خود اینها کمک می‌کند به هدایت یافتن انسان و مراتب راههای جدید و منطقه‌ای ناشناخته و حقایق تازه‌ای را به برکت این تقوایی که از اینها حادث شده از قرآن استنباط می‌کند و همانطور که گفتیم: این قرآن مایه‌ی هدایت متقین است این هدایت را از چه کسی و از کجا می‌آورند؟از قرآن. «اولئک هم‌المفلحون»(۲)و همانانند رستگار و کامیاب شوندگان. فلاح که معمولاً در ترجمه‌های فارسی به رستگاری ترجمه می‌شود معنای دقیقش به مقصود دست یافتن است و مفلح یعنی آن کسی که به هدف و مقصود خودش دست یافت، که البته آن را در ترجمه فارسی(رستگار) رها شده‌ی از بندها، و نجات‌یافته از مشکل‌ها معنی می‌کنند، که می‌تواند درست باشد منتها من در کنارش کامیاب هم گذاشتم. (هم آنانند رستگار و کامیاب شوندگان) و این کامیاب نشان‌دهنده‌ی همان معنای لغوی و دقیق فلاح است.۱۳۷۰/۰۸/۰۱ بیانات در جلسه نهم تفسیر سوره بقره کانال 🌼 @hashtagden🌸
📌⚡️ در بیان ⚡️ ✅قسمت: 5⃣2⃣ 🔅تفسیر آیه ۶ و ۷ 👌معرفی گروه کافران در مقابل دعوت توحیدی «ان‌الذین کفروا سواء علیهم ءانذرتهم ام لم تنذرهم لا یؤمنون.»(۱) آنان که کفر ورزیده‌اند یکسان است که بیم‌دهی یا ندهی آنان را، ایمان نخواهند آورد. «ختم‌الله علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوة و لهم عذاب عظیم.»(۲) خدا بر دلهای آنان مهر نهاده است و بر گوشهای‌شان و بر دیدگان‌شان پرده‌ای است و برای آنان عذابی است بزرگ. در برابر آیات قرآن یک گروه متقین بودند، که این آیات برای آنان هدایت است. شرح چهره متقین در آیات قبل انجام شد و دو گروه دیگر در برابر آیات الهی و وحی الهی چهره‌نگاری و معرفی می‌شوند: گروه اول آن گروهی هستند که در این دو آیه راجع به آنان حرف زده شده. گروه دوم هم بعد از این دو آیه ، طی ده، دوازده آیه ذکرشان خواهد رفت. گروه اول اینگونه معرفی شدند: ان‌الذین کفروا ( آنان که کفر ورزیدند ). حالا آنها که کفر ورزیدندچه کسانی هستند؟ قبل از نزول وحی الهی و قبل از اینکه دعوت حق در جامعه مطرح بشود، بدیهی است کسانی که در آن جامعه بودند نسبت به آن دعوت و نسبت به آن وحی، چون قبلاً مطرح نبوده، موافقت و معرفتی نداشتند مثلاً: فرض کنید، قبل از آنکه دعوت توحید پیغمبر اکرم(ص) در مکه، مطرح بشود همه‌ی کسانی که در آن منطقه بودند مفاهیم این دعوت جدید مطرح نشده را طبیعتاً نمی‌شناختند و نه تنها به آن متعقد نبودند، بلکه به ضد آن معتقد بودند. یعنی این دعوت، دعوت توحید می‌بود، در حالی که آنها مشرک بودند خداهای مادی و بت‌ها را می‌پرستیدند و این دعوت مبنی بر تصفیه نفس و خودشکنی (یعنی نفس شکنی) انسان بود، در حالی که آنها غرق در هواهای نفسانی و شهوات نفسانی بودند. بنابراین: همه‌ی مردم، در جهت مقابل این دعوتی که هنوز نیامده بود قرار داشتند. و به اینها گفته می‌شود کافر، یعنی بی‌ایمان، بی‌اعتقاد و مشرک که وقتی دعوت جدید یعنی دعوت به توحید در جامعه مطرح شد همین گروه مشرکین نسبت به آن حقیقت هیچ شناخت قبلی و هیچ معرفت و ایمانی نسبت به آن نداشتند، اینها آن گروهی هستند که آنها را معرفی کردیم.اما اهل تقوا را گفتیم اهل پرهیز و بعد در شرحش آیات قرآنی را که پیرامون آن هست عرض کردیم: اهل ذکر، یعنی تنبه و توجه و هشیاری. اینها کسانی بودند که فوراً فطرتشان پاسخ داد و آن پاسخ را پذیرفتند و به قبول تلقی کردند شدند مؤمن. خدای‌متعال هم، چون اهل تقوا بودند (تقوا در پائین‌ترین مراحل) مواظبت می‌کردند به راه خطا نروند مراقب بودند حقیقت را نپوشانند و اسیر موانع فهم حقیقت نشوند و لذا شدند اهل هدایت. البته گفتیم: این تقوا در همه‌ی مراحل هدایت کار خودش را می‌کند. یعنی بعد از این مرحله اول که تقوای آنها موجب شد به ایمان و به حق روی‌ بیاورند، بعد از این مرحله، در هر درجه‌ای که بالا می‌روند، باز اگر تقوا درآنها باشد آنها را به جلو می‌برد، هدایت آنها را بیشتر می‌کند و بصیرت بیشتری به آنها می‌دهد این گروه اول. گروه دوم آن کسانی هستند که بر آن جهالت و بی‌خبری پافشاری می‌کنند. اگر این ایمان جدید با انگیزه‌های نفسانی آنها مواجه شد و در جهت مقابل این انگیزه‌ها قرار گرفت اینها بجای اینکه آن ایمان را که حقیقت است بپذیرند، تسلیم آن انگیزه‌های نفسانی خودشان می‌شوند که آن انگیزه‌ها این ایمان را رد می‌کند. اما آن انگیزه‌ها چیست؟ فرض کنید که حق در یک جامعه‌ای مطرح می‌شود، عده‌ای در آن جامعه قدرت دارند و تسلیم به این حقیقت مستلزم این است که پایه‌های قدرت آنها متزلزل بشود. مثلاً: اندیشه‌ی حاکمیت اسلام و حاکمیت قرآن و الله امروز در یک جامعه‌ای مطرح بشود، اولین کسی که با او مخالفت خواهد کرد آن کسی است که حاکمیت او بر یک اساس ضد خدایی بنا گذاشته شده و این طبیعی است که او قبل از اینکه ستیزه‌گری بکند، با این ایمان جدید مقابله می‌کند و به خاطر آن انگیزه‌ها در دل آنرا پس می‌زند. یا فرض کنید و قتی این فکر جدید مطرح شد، کسی که سالها نقطه‌ی مقابل آنرا ترویج می‌نمود و برای او استدلال کرده، حاضر نیست به آسانی در مقابل فکری که علیه آن یا چیزی که بطور طبیعی ضد آن هست تلاش کرده تسلیم این فکر بشود.۱۳۷۰/۰۸/۰۸ کانال 🌼 @hashtagden🌸
📌⚡️ در بیان ⚡️ 🔶قسمت 7⃣2⃣ ✅ بی تاثیری انذار بر انسانهای کافر آیه ۶ و ۷ سوره بیم دادن،(انذار) کار پیغمبران است. بیم دادن، یعنی هشدار دادن و آنها را از وضع بد و غلطی که درآن قرار دارند ترساندن، (این ترساندن را می‌گویند انذار دادن) که البته هر ترساندنی مورد بحث نیست. مثلاً: اگر صدای مخصوص در بیاورید که کسی از جا بپرد این را نمی‌گویند انذار، انذار یعنی از وضع بدی که در آن قرار دارند و از راه غلطی که در آن دارند حرکت می‌کنند و از سرنوشت شومی که درانتظار آنهاست، آنها را بترسانی و بیم دهی. پیغمبران وقتی می‌آیند با جوامع بشری گمراه روبرو می‌شوند آنها را از وضع خودشان بیم می‌دهند و می‌گویند این چه غفلت و گمراهی و آلودگی وناپاکی است که در آن غرق هستند؟ کسانی که خودشان غرق هستند غالباً نمی‌دانند، ابزار علم را در اختیار دارند اما چون غرق در جاهلیت‌اند و واقعاً ملتفت نیستند و (البته یک عده‌ای آتش نفهمی اینها را می‌افروزند) نمی‌فهمند غرق در جاهلیت و غرق در آلودگی هستند و همه‌ی چیزهای بدی را را که این آلودگی را بوجود آورده خوب دانستند و به آنها مباهات کردند. بدترین چهره‌های شعارهای رایج بین بشری را نشان دادند مثلاً: آزادی را یک مفهوم زیبای نسبی، یعنی برخی از آزادی‌ها خوب است و برخی از آزادی‌ها هم خیلی بد است. فرض کنید: اگر یک جنایتکاری بیاید و صد نفر بچه را قتل عام کند و صد خانواده را داغ دار کند بعد او را بگیرند ببرند زندان اگر آزادی یک مفهوم مطلق باشد، معنایش این است که این کسی که قتل و جنایت کرده این را هم بگوئید آزادش کنند. فرض بفرمائید: آزادی انسان برای جنایت، آزادی انسان برای آزردن دیگران، آزادی انسان برای ممنوع کردن آزادی دیگران، آزادی انسان برای آزادی به خطا کشاندن یک جمع ، یک نفر را آزاد بگذارند برود با یک بیان شیوائی و با روشهای گوناگون حقیقتی را به عکس جلوه بدهد، یعنی همین کاری که الان رسانه‌های جمعی در دنیا دارند انجام می‌دهند. شما خیال می‌کنید همین مجموعه‌ای که در مادرید جمع شدند مردم اروپا ومردم دنیا در باره‌ی اینها چه فکر می‌کنند؟ آیا توده‌ی مردم دنیا مثل شما فکر می‌کنند یعنی اینها را یک مجموعه‌ی خیانت می‌دانند؟ نه، اینطور فکر نمی‌کنند بلکه می‌گویند یک آتشی روشن است و سالها در خاورمیانه یک جنگ تمام نشدنی است این بیچاره‌ها نشستند می‌خواهند این جنگ را از بین ببرند، لکن ایران نمی‌گذارد. حالا این چه جنگی‌است و اصلاً این جنگ برای چه به وجود آمده؟ و برافروزنده‌ی این جنگ کیست؟ اصلاً هیچ فکر این را نمی‌کنند نقل اینکه در یک کوچه‌ای که یک کسی دارد عبور می‌کند فرضاً دو نفر دارند دعوا می‌کنند بعد آن عابر می‌گوید آقا آشتی کنید آنوقت با زحمت زیاد می‌آید به زور و با افراد آن دو نفر را از هم جدا می‌کند، در حالی که ملتفت نیست این دعوا بر سر چیست؟ او نمی‌داند این آدم آمده است در خانه‌ی او وارد شده پول‌هایش را برده شیشه‌های خانه‌اش را شکسته بچه‌هایش را کتک زده حالا می‌گوید اینجا مال من است می‌خواهم بنشینم. اینکه تو آمدی بین این دو نفر را صلح دادی یعنی چه؟ یعنی بیایند خانه‌ای را که آن ظالم به زور تصرف کرده بین خودشان تقسیم کنند! آیا واقعاً این عدالت است که فرضاً نیمی از خانه‌ی این شخص را آن ظالم بیاید و بگیرد؟ و آیا این عدالت است که تو در حین عبور بی‌خبر آمدی یک چیزی گفتی و خواستی بین آن دو نفر را صلح بدهی؟ مردم اروپا الان اینگونه غافلند. مردم دنیا و از جمله مردم اروپا در بسیاری از جاها وارد معقولات نیستند و غالباً در غفلت‌اند، غفلت در غلط زندگی کردن و در فضای شبهه سر کردن. آنوقت دعوت حق می‌آید مقابله می‌کند و این را می‌شکند. کانال 🌼 @hashtagden🌸
📌⚡️ در بیان ⚡️ 🔶قسمت 8⃣2⃣ 👌معنای کفر در قرآن و تفاوت آن با شرک تفسیر ۶ سؤال دوم: این است: که در ذیل آیه‌ی شریفه «ان الذین کفروا سوآء علیهم انذرتهم ام لم تنذرهم لا یؤمنون»(۱) چند سؤال هست: الف- آیا معنای کفر می‌تواند خیلی وسیع‌تر از معنای کفر در برابر اسلام و پیامبر و امامت باشد؟ و آیا مراحل نازله‌ی آن که خود خیلی وسیع‌ است می‌تواند در خود ما مؤمنین ظاهری باشد؟ جواب اینست که: البته به یک معنا چرا، «در یک روایتی داریم که کفر را به درجاتی تقسیم کرده و بعضی از آن درجات حتی شامل بعضی از مؤمنین ضعیف‌الایمان یا مؤمنین بد عمل هم می‌شود»(۲) همچنان که در جوامع طاغوتی بخصوص، جوامعی که با نظامهای حکومتی جابرانه و کافرانه، ازاین قبیل کفر زیاد شما پیدا می‌کنید که اسمشان مؤمن است، لکن باطنشان از هر کافری، کافرتر است، اما اینجا مراد آنها نیستند، بلکه در این آیه یا همه‌ی آیات، یا بیشتر آیات قرآنی که در آنها اسم کفار هست منکرین دین مورد نظرند، یعنی آنهایی که با اصل دین مقابله کردند. مثل اینکه در قرآن می‌گوید: «یا ایها النبی جاهد الکفار و المنافقین»(۳) با کفار و منافقین مبارزه کن. در اینجا مؤمنین ضعیف‌الایمان نیستند. یعنی یکی از مراتب کفر هم بر او صدق کند این را نمی‌گوید مبارزه کن، بلکه می‌گوید هدایتش کن. اصلاحش کن، لذا اینجا مراد همان کفاری هستند که مقابل اسلام موضع‌گیری داشتند. بنابراین: نه در این آیه و نه در آیات دیگری که در آنها از کفر سخن رفته غالباً (اینکه نمی‌گوییم عموماً، چون یک استقراء تام و تمامی نکردم) تا آن جایی که در ذهنم هست. مراد همین معنایی است که ما بیان کردیم. ب- ‌تفاوت کفر و شرک در قرآن چیست؟ جواب اینست که: شرک یک مسلک و یک عقیده است، یعنی دو خدایی و چند خدایی، یک دین و یک آئین و یک نوع اعتقاد است مثلاً: فرض بفرمائید سه خدایی. بعضی منکرند و می‌گویند زرتشتی‌ها موحد بودند، اما به هر حال در دورانی ازتاریخ، بلاشک زرتشتی‌ها دو خدایی بودند و لو اصلش هم یک خدایی و توحیدی باشد یا سه خدایی یا چندین خدایی که امروز در هندوستان و برخی از جوامع عقب افتاده‌ی آفریقایی در بین قبایل قدیمشان که بت پرستند. در هند بت‌خانه‌های متعددی را بنده دیده‌ام. خداهای مختلف با شکل‌های مختلف در یک بتخانه هستند. وقتی از یک خیابان به خیابان دیگری می‌روید می‌بینید جند نوع بت‌خانه هست که وقتی وارد آنها می‌شوید می‌روید بالا باز چند نوع از خدا که هر کدام از آنها یک اسمی دارند، یا مثل خدایان اساطیر یونانی و رومی قدیم الهه‌ی عشق، الهه‌ی طوفان، الهه‌ی باران، الهه‌ی آتش که افسانه‌های عجیب و غریبی هم دارند، که آن نمایشنامه‌نویس قدیمی یونانی به نام سفک که قبل از میلاد بوده. مثلاً: درباره‌ی خدایان و جنگهای اینها و دعواهای اینها چیزهایی نوشته اینها مسلک است. یعنی هر دین شرک‌آلودی یک مسلک است. اما کفر یک معنای وسیعتری از همه‌ی اینها دارد، یعنی کافر ممکن است مشرک باشد (دو خدایی، سه خدایی باشد) ممکن هم هست اصلاً به خدایی اعتقاد نداشته باشد مثل مادیین، ملحدین، دهریین، اینها هم کافرند و به هیچ خدایی معتقد نیستند. به معنای انکار کننده‌ی راه حق و آئین درست است، اما مشرک عبارت استاز آن آئین خاص که مثلاً: دو خدایی یا سه خدایی و از این قبیل است.۱۳۷۰/۰۸/۱۵ کانال 🌼 @hashtagden🌸