eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.2هزار عکس
6.4هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم❣ ❤️الهی به امیدتو❤️ به نام خالق یکتای جهان ‌که پیدا و نهان داند به یکسان بنام خالق خورشید و باران خداوند طراوت، جویباران بار پروردگارا "🌹 امروزمان را نیز با نام تو آغاز میکنیم روزتون درپناه خدا🌺 💖🌹🇮🇷🇮🇷🇮🇷
با ياد خدا هميشه در زمزمه باش از غصه روزگار بي واهمه باش هر لحظه دلت شكست يادت نرود آن لحظه به ياد يوسف فاطمه (س)باش اللهم عجل لوليك الفرج eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
🌺✨🌺 ﷽ 🌺✨🌺 ✅ محبوب خدا شدن در قرآن (4⃣) ✅💐 شکیبایان 💐✨ صبر در آیات قرآن، به معنای تحمل سختی ها، مصیبت ها و مشکلات است، به گونه ای که کنترل برخی امور از دست انسان خارج نشده و عنان اوضاع را به دست احساسات نسپرده و با قدرت تعقل و تدبیر شرع، استقامت و پایداری کند، تا به مقصود خویش نایل شود؛ زیرا صبر و شکیبایی، کلیدی برای گشایش قفل های سخت زندگی انسان است و به مدد آن می‌توان از آزمایش و ابتلای الهی سربلند و سرافراز بیرون آمد: 💐💫 ِوَكَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَمَا ضَعُفُوا وَمَا اسْتَكَانُوا ۗ وَاللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ (آیه 146 سوره آل عمران) چه بسیار پیامبرانی که مردان الهی فراوانی به همراه آنان جنگ کردند! آنها هیچ‌گاه در برابر آنچه در راه خدا به آنان می‌رسید، سست و ناتوان نشدند (و تن به تسلیم ندادند)؛ و خداوند استقامت‌کنندگان را دوست دارد. ✅💐 تاريخ انبيا همواره همراه با مبارزه بوده است. ✅💐 تعداد مجاهدان عالم و عارف در تاريخ بسيار است.  ☘ 🖤☘ 🖤🖤☘ 🖤🖤🖤☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
به اتاق که میرسم،پیامک فاطمه را میبینم. ]سلام،چطوری وکیل بعد از این؟یه وقت بذار همو ببینیم[ در حالی که چادرم را داخل کشو مخفی میکنم، مینویسم ]سلامـ خانم دکتر،چشم. کی؟[ لباس راحتی میپوشم و به طرف آشپزخانه میروم. بابا پشت میز نشسته و منتظر من استــ ،منیرخانم هم مشغول چای ریختن است. طبق عادتم،به محض ورود سلام میدهم. سلام،نام خداست و من بنده اش. باید همیشه به یادش باشم، به هر بهانه ای،حتی بهانه ی لطیفی مثل>سلام!< بابا جواب سلامم را میدهد و منیر خانم هم. روبه روی بابا مینشینم. منیر برایم چای میآورد. با لبخندی تشکر میکنم :_ممنون منیرخانم :+نوش جان و از آشپزخانه خارج میشود. بابا استکان چای اش را برمیدارد. :_خب،چه خبر؟ از این پرسش ناگهانی تعجب میکنم :+سلامتی بابا سر تکان میدهد و جرعه ای از چای اش مینوشد. اوضاع غیرعادی است و این برای من،یعنی خطر. سعی میکنم بابا را به حرف بیاورم،شاید میان حرف هایش کلمه ای بیابم و دلیل این همه عجایب مشخص شود. :+اممم....مامان کجاست؟ :_خونه ی آقای رادان،دورهمی سه شنبه ها دیگه.. :+آهان دست هایم را دور فنجان حلقه میکنم و به اشکال عجیب بخار خیره میشوم. سکوت بابا آزارم میدهد.. فنجان را به لبم نزدیک میکنم،اما صدای بابا متوقفم میکند. :_نیکی من تا حالا چیزی از تو خواستم؟ شروع شد،خدایا،صد صلوات نذر جد سیدجواد،به خیر بگذرد.. فنجان را آرام روی میز میگذارم،آب دهانم را قورت میدهم. :+نه بابا :_ببین نیکی،من کامل اینو میفهمم که تو خیلی فرق کر دی. دیگه حتی از جنس ما نیستی؛تو شدی شبیه وحید...واضح بگم،از این همه تغییرکردنت راضی نیستم.. الان چهارساله من و مادرت متلک های ریز و درشت اطرافیان رو تحمل میکنیم.. تو از ما دور شدی،من اینو خوب میفهمم؛ولی اینم خوب میدونم که واسه خواسته ی من ارزش قائلی. درسته؟ :+بله بابا،البته اگه... :_البته اگه در چهارچوب دین باشه،هست..مطمئن باش چیز خالف شرع ازت نمیخوام.. نفسم را حبس میکنم. :_رادان ازت خواستگاری کرده،واسه پسرش،دانیال نفسم را بیرون میدهم... :+بابا من هنوز.... :_من نگفتم باهاش ازدواج کن،گفتم؟ازت انتظار میره حرف پدرت رو قطع نکنی... سرم را تکان میدهم،بابا جدیست. مثل همیشه... :_فقط بذار بیان،مثل یه خانم،موقر و متین بشین و آخر مجلس بگو که جوابت منفیه،البته من واقعا دوست داشتم جوابت مثبت باشه. اما خب،اجباری هم در کار نیست...باشه؟ چاره چیست؟؟باز هم باید مغلوب شوم... توکلت علی الحی الذی الیموت ☘ 🖤☘ 🖤🖤☘ 🖤🖤🖤☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
🌷 آیت اللہ بهجت(رہ) : ✍ شب که انسان می خوابد ، ملائکه موکل بر انسان ، او را برای نماز بیدار می کنند. و بعد چون انسان اعتنا نمی کند و دوباره می خوابد باز او را بیدار می کنند. دوباره می خوابد ، باز او را بیدار می کنند…این بیداری ها تصادفی و از روی اتفاق نیست ، بلکه بیداریهای ملکوتی است که به وسیله فرشتگان انجام می گیرد. 👌 اگر انسان استفاده کرد و برخاست ، آنها تقویت و تایید می کنند و روحانیت‌ می دهند. وگرنه متأثر می شوند و کسل برمی گردند.اگر از خواب برخاستید آن ملائکه را که نمی بینید ، اقلاً به آنها سلام کنید و تشکر نمایید. 📗 در خلوت عارفان ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
به روضہ ڪار ندارم... زمین ڪمی خیس است خدا ڪند کسی مادرش زمین نخورد... ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
برکات بیداری بین‌الطلوعین 💠 متاسفانه نحوه خواب مردم در سال‌های اخیر از اسلامی فاصله گرفته و تا پاسی از شب، بیدارن و با تلویزیون و موبایل سرگرم؛ و بیداری بین الطلوعین (از اذان صبح تا طلوع آفتاب) رو درک نکردن و از برکاتش محروم میشن. ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
هدایت شده از 🌷دلنوشته و حدیث🌷
نيمه هاى شبِ است. صحراى كربلا در سكوت است و لشكر كوفه در خواب هستند. آنجا را نگاه كن! سه نفر به اين طرف مى آيند. خدايا، آنها چه كسانى هستند؟ او وَهَب است كه همراه همسر و مادر خود به سوى كربلا مى آيد. آيا مى دانى اين سه نفر، مسيحى هستند؟ زمانى كه يك صحرا مسلمان جمع شده اند تا امام حسين(ع) را بكشند، اين سه مسيحى به كجا مى روند؟ همسفرم! عشق، مسيحى و مسلمان نمى شناسد. اگر عاشق آزادگى باشى، نمى توانى عاشق امام حسين(ع) نباشى. آنها كه به خون امام حسين(ع) تشنه اند همه اسير دنيا هستند، پس آزاد نيستند. آنها كه آزاده اند و دل به دنيا نبسته اند به امام حسين(ع)دل مى بندند. من جلو مى روم و مى خواهم با وَهَب سخن بگويم. ــ اى وهب! در اين صحرا چه مى كنى؟ به كجا مى روى؟ ــ به سوى حسين(ع) فرزند پيامبر شما مى روم. ــ مگر نمى بينى كه صحرا پر از آشوب است. سربازان ابن زياد همه جا نگهبانى مى دهند. اگر شما را دستگير كنند كشته خواهيد شد. ــ اين راه عشق است. سود و زيان ندارد. ــ آخر شما مولاى ما، حسين(ع) را از كجا مى شناسيد. ــ اين حكايتى دارد كه بهتر است از مادرم بشنوى. من نزد مادرش مى روم و سلام مى كنم. او برايم چنين حكايت مى كند: ما در بيابان هاى اطراف كوفه زندگى مى كرديم. چند هفته گذشته چاه آبى كه كنار خيمه ما بود خشك شد. گوسفندان ما داشتند از تشنگى مى مردند. فرزندم وهب همراه همسرش، براى پيدا كردن آب به بيابان رفته بودند، امّا آنها خيلى دير برگشتند و من نگران آنها بودم. آن روز، كاروانى در نزديكى خيمه ما منزل كرد و آقاى بزرگوارى نزد من آمد و گفت: "مادر اگر كارى دارى بگو تا برايت انجام دهم". متانت و بزرگوارى را در سيماى او ديدم. به ذهنم رسيد كه از او طلب آب كنم چرا كه بى آبى، زندگى ما را بسيار سخت كرده بود. در دل خود، آرزوى آبى گوارا كردم. ناگهان ديدم كه چشمه زلالى از زمين جوشيد. باور نمى كردم، پس چنين گفتم: ــ كيستى اى جوانمرد و در اين بيابان چه مى كنى؟ چه قدر شبيه حضرت مسيح()هستى! ــ من حسين ام، فرزند آخرين پيامبر خدا. به كربلا مى روم. وقتى فرزندت رسيد; سلام مرا به او برسان و بگو كه فرزند پيامبرِ آخرالزّمان، تو را به يارى طلبيده است. و بعد از لحظاتى كاروان به سوى اين سرزمين حركت كرد. ساعتى بعد پسر و عروسم آمدند. چشمه زلال آب چشم آنها را خيره كرده بود و گفت: ــ اين جا چه خبر بوده است مادر؟ ــ حسين فرزند آخرين پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) اين جا بود و تو را به يارى فرا خواند و رفت. فرزندم در فكر فرو رفت. اين حسين(ع) كيست كه چون حضرت عيسى(ع) معجزه مى كند؟ بايد پيش او بروم. پسرم تصميم خود را گرفت تا به سوى حسين(ع) برود. او مى خواست به سوى همه خوبى ها پرواز كند. دل من هم حسينى شده بود و مى خواستم همسفر او باشم. براى همين به او گفتم "پسرم! حق مادرى را ادا نكرده اى اگر مرا هم به كربلا نبرى". فرزندم به من نگاهى كرد و چيزى نگفت. آن گاه همسرش جلو آمد و به او گفت: "همسر عزيزم! مرا تنها مى گذارى و مى روى. من نيز مى خواهم با تو بيايم". وهب جواب داد: "اين راه خون است و كشته شدن. مگر خبر ندارى همه دارند براى كشتن حسين(ع) به كربلا مى روند، امّا همسر وهب اصرار كرد كه من هم مى خواهم همراه تو بيايم. و اين چنين بود كه ما هر سه با هم حركت كرديم تا حسين(ع) را ببينيم. من با شنيدن اين حكايت به اين خانواده آفرين مى گويم وتصميم مى گيرم تا در دل تاريكى شب، آنها را همراهى مى كنم. گويا امام حسين(ع) مى داند كه سه مهمان عزيز دارد. پيش از اينكه آنها به كربلا برسند خودش از خيمه بيرون آمده است. زينب(س)هم به استقبال ميهمانان مى آيد. اكنون وهب در آغوش امام حسين(ع) است و مادر و همسرش در آغوش زينب(س). به خدا سوگند كه آرامش دو جهان را به دست آورده اى، اى وهب! خوشا به حال تو! و اين سه نفر به دست امام حسين(ع) مسلمان مى شوند. "أشهد أنْ لا اله الاّ الله و أشهد أنّ محمّداً رسول الله". خوشا به حال شما كه مسلمان شدنتان با حسينى شدنتان يكى بود. ايمان آوردن شما در اين شرايط حساس، نشانه روحيّه حق طلبى شماست. <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
          @hedye110
┄┅─✵💔✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان 💖🌹🦋🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
یادمان باشد اگر حال خوشی پیدا شد، جز برای فرج یار دعایی نکنیم اللهم عجل لوليك الفرج ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
🌺✨🌺 ﷽ 🌺✨🌺 ✅ محبوب خدا شدن در قرآن (1⃣) ✅💐 نیکوکاران 💐✨ در آیات مختلفی از قرآن، به مواردی اشاره شده است که خداوند افرادی را که دارای ویژگی های بخصوصی هستند را دوست دارد و جزو افراد محبوب در پیشگاه خداوند محسوب می‌شوند. 💐✨ بنابه برخی آیات قرآن، یکی از این گروهها، شامل حال نیکوکاران می‌باشد: 💐💫 وَأَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ ۛ وَأَحْسِنُوا ۛ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ (آیه 195 سوره بقره) و در راهِ خدا، انفاق کنید! و (با ترک انفاق،) خود را به دست خود، به هلاکت نیفکنید! و نیکی کنید! که خداوند، نیکوکاران را دوست می‌دارد. ✅💐 احسان و نیکوکاری یکی از آموزه های وحیانی و از مفاهیم پر دامنه قرآنی است. قرآن کریم با امر به «عدل و احسان» به این مهم اشاره می‌کند؛ چرا که عدم عدالت، بنیان اجتماع را متزلزل می‌کند، عدم احسان نیز موجب به وجود آمدن جامعه‌ای خشک و بی روح می‌شود. ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
هدایت شده از 🌷دلنوشته و حدیث🌷
نگاه كن! آن پيرمرد را مى گويم. آيا او را مى شناسى؟ او اَنس بن حارث، يكى از ياران پيامبر است. او نبرد قهرمانانه حمزه سيد الشّهدا را از نزديك ديده است و اينك با كوله بارى از خاطره هاى بزرگ به سوى امام حسين()مى آيد. سن او بيش از هفتاد سال است، امّا او مى آيد تا اين بار در ركاب فرزند پيامبرشمشير بزند. نگاهش به امام مى افتد. اشك در چشمانش حلقه مى زند. اندوهى غريب وجودش را فرا مى گيرد. او خودش از پيامبر شنيده است: "حسين من در سرزمين عراق مى جنگد و به شهادت مى رسد. هر كس كه او را درك كند بايد ياريش كند". او ديده است كه پيامبر چقدر به حسين عشق مىورزيد و چقدر در مورد او به مردم توصيه مى كرد. اكنون پس از سال ها، آن هم در دل شب هشتم، اَنس بار ديگر مولايش حسين(ع) را مى بيند. تمام خاطره ها زنده مى شود. بوى مدينه در فضا مى پيچد. انس نزد امام مى رود و با او بيعت مى كند كه تا آخرين قطره خون خود در راه امام جهاد كند. آرى! چنين است كه مدينه به عاشورا متصل مى شود. اَنس كه در ركاب پيامبر شمشير زده، آمده است تا در كربلا هم شمشير بزند. اگر در ركاب پيامبر شهادت نصيبش نشد، اكنون در ركاب فرزندش مى تواند شهد شهادت بنوشد. <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
ای که شد از سیلی تو صورت زهرا کبود پست فطرت تر ز تو در عالم امکان نبود گردنت را مجتبی نشکست در آن کوچه ها چون که‌زهرا مادرش‌دستورصبرش داده‌بود ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
🌹اشْكُرُوالِلَّهِ‌إِنْ‌كُنْتُمْ‌إِيَّاهُ‌تَعْبُدُونَ 🌷شکر خدا به جای آورید،اگر فقط او را می‌پرستید. 🌸الآن که داری نفس مي‌كشی، 🍁يه نفر ديگه داره آخرين نفسش رو مي‌كشه! ☘از گله كردن دست برداریم و ياد بگيریم شاکر باشیم... 📚سورۀ مبارکۀ بقره، آیۀ۱۷۲ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
:_خب حالا نوبت لپه و گوشته که باید تفتش بدیم. حاال که کمی درس هایم سبک شده،دوست دارم آشپزی یاد بگیرم. استاد راهنمایم هم منیر است! در حالی که به سیب زمینی ها،ناخنک میزنم میگویم:منیر خانم،قورمه سبزی رو کی یادم میدی؟ :_چشم خانم،اونم یاد میدم. روی صندلی مینشینم. فکر مهمانی فرداشب،حسابی مشغولم کرده و نمی گذارد تمرکز کنم. موبایلم را برمیدارم و به فاطمه پیامک میدهم. ]سلام فاطمه جونم،دلم برات تنگ شده،کی همو ببینیم؟[ فورا جواب میدهد: ]سلام عزیزدلم،اتفاقا الان داشتم بهت پیام میدادم. فردا من ساعت سه جلسه ی شعرخوانی دارم،دوست داری تو هم بیا.بعدش میتونیم بریم بیرون باهم[. جواب میدهم: ]باشه پس منم میام ... میبینمت[ از منیر معذرت میخواهم و به طرف اتاق میروم. ظاهرا هیچ اتفاق مهمی در پیش نیست،اما دلم مثل سیر و سرکه میجوشد... روی تخت دراز میکشم...دستم را زیر سرم میگذارم. با وجود این همه تفاوتی که بین من و دانیال است، او چطور چنین چیزی را با پدر و مادرش در میان گذاشته؟چطور اصلا میتواند به دختری مثل من فکر کند. اینقدر که با هم فرق داریم،زمین تا آسمان فاصله ندارد... او دلش پر میزند برای رفتن به کشورهای اروپایی و من حسرت یک سفر مشهد دارم.. او عاشق مهمانی های شبانه است و من دلتنگ روضه های پنجشنبه شب های هیئت... او افتخارش به مارک لباس هایش است و من عاشق تسبیحی که از کربلا برایم آمده... نه،نشدنی است،این پیوند،مثل اتصال شرق و غرب است... غیرممکن است... ★ عمو میخندد:خب،پس امروز میخوای بری پیش رفیق قدیمی که این همه عجله داری. در حالی که چادر و جزوه ام را داخل کیف میکنم میگویم:عمو خیلی دیرم شده،میشه برم؟ :_بله برو،من که چیزی نمیگم :+عمو شرمندم ها..راستی.... بین گفتن و نگفتن مردد میمانم..چرا باید بگویم وقتی وانمود میکنم امشب اتفاق مهمی در شرف وقوع نیست؟؟ عمو،مشکوک نگاهم میکند :_راستی چی؟؟ :+هیچی،مهم نیس :_ببینم اونجا خبریه که نمی خوای بهم بگی؟ :+نه،نه اصال..خب من برم دیگه . :_تا ساعت چند کلاس داری؟ :+از هشت و نیم صبح،تا دوازده ظهر...بعدش هم می خوام برم جلسه ی شعرخوانی فاطمه. :_اوه اوه،پس زود باش برو که کلاس اولت دیر شد. :+باشه باشه،خداحافظ :_مراقب خودت باش،خداحافظ. لپ تاب را میبندم و به سرعت از اتاق خارج میشوم. مامان،آماده شده و میخواهد به باشگاه برود . :_خداحافظ مامان :+بیا تا یه جایی میرسونمت. :_نه ممنون،خودم میرم. ☘ 🖤☘ 🖤🖤☘ 🖤🖤🖤☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
🌹 🔰 *نظر آیت الله جوادی آملی در مورد یلدا چیست*⁉️ ✍️ دینِ اسلام با سنت‌ها و آدابِ پسندیده‌ی اقوام و ملیت‌ها مخالفت نکرده؛ و حتی آن‌ها را امضا نیز کرده است. 🌸 مثلا حرمتِ جنگ در ماه‌های حرام، یک رَسمِ عربی بود که اسلام آن‌را امضا کرد. ولی مثلا زنده به گور کردنِ دختران یک رَسمِ بد بود و اسلام با آن مقابله کرد. 🌺 آیت الله جوادی آملی در کتابِ مفاتیح الحیاة *"یلدا"* را یک واژه‌ی *سریانی* می‌دانند و به معنای *میلاد*؛ 🌻 *چون شب یلدا را با تولد حضرت مسیح تطبیق می‌کردند آن‌را به این نام خواندند.* 🌷 در ادامه ایشان می‌فرماید؛ با توجه به این‌که ایرانیان این شب را *شب تولد (میترا) مهر* می‌دانستند آن‌را با تلفظ سریانی‌اش پذیرفتند. 🦋 در واقع یلدا با *(noel) اروپایی* که در *25 دسامبر* تثبیت شده، معادل است؛ بنابراین *نوئل اروپایی* همان *شب یلدا* یا *شب چله ایرانی* است. 💐 آیت الله جوادی؛ *از شب نشینی و دید و بازدید و صله رحم* بعنوانِ سنت‌های خوبِ این شب نام می‌برند. 🌾 چنان‌که بهره‌گیری علمی از فرصت آن با طرح مسایل *علمی و تاریخی* را توصیه می‌کنند و می‌فرمایند: 👌 *"مناسب است مومنان در چنین فرصت‌هایی با زوایای زندگی و سیره معصومان در جهت رشد و کمال علمی و معنوی آشنا شوند".* 📚 " مفاتیح الحیاة/آیت الله جوادی آملی ☘ 🖤☘ 🖤🖤☘ 🖤🖤🖤☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
⚠️ باید که گناه را فراموش کنیم قدری به سکوت قبرها گوش کنیم حیف است که در بلندی این یلدا کوتاهی عمر را فراموش کنیم❗️ 💖🌹🦋           @hedye110
⁉️ #ی : یا صاحب الزمان امید دل همه #ل : لیلای بی نشان ز اولاد فاطمه #د : دستم بگیر در شب طولانی فراق #ا : اسم شما شب یلدا به زمزمه اللهم عجل ولیک الفرج💔🤲 ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
به قرن پنجم هجرى مى آيم، در كشور اندلس هستم، مى خواهم به ديدار استاد اندُلسى هم بروم، همان كه به نام "ابن عبدالبُر" مشهور است. استاد اندلسى، دانشمند بزرگى است و لقب "شيخ الاسلام" را به او داده اند، او مكتب فكرى بزرگى را تأسيس نمود و همه به سخنانش اعتماد دارند. جالب است بدانيد كه او درباره زندگى ياران پيامبر كتاب ارزشمندى نوشته است. من مى خواهم با او ديدارى داشته باشم، او اكنون در حال درس دادن است، شاگردان زيادى در كلاس درس او نشسته اند. گوش كن! او براى شاگردان خود سخن مى گويد: "بدانيد كه بعد از پيامبر، مقام ابوبكر و عُمَر از همه مسلمانان بالاتر است. روز قيامت همه امّت اسلام براى حسابرسى حاضر مى شوند، آن روز، اعمال نيك ابوبكر و عُمَر از ديگران بيشتر خواهد بود".20 من با شنيدن اين سخن تعجّب مى كنم، ابوبكر و عُمَر قبل از اسلام، ساليان سال، بت پرست بودند، امّا على(ع) حتّى براى لحظه اى هم بت نپرستيد، حال چگونه مى شود كه اعمال نيك عُمَر و ابوبكر از على(ع) بيشتر باشد؟ پيامبر در جنگ خندق فرمود: "اى مردم! بدانيد كه ضربتِ على(ع)، نزد خدا بالاتر از عبادت همه جنّ و انس است". به هر حال، استاد اندُلسى عقايد خودش را دارد، او از دانشمندان اهل سنّت است. صلاح نيست كه من در اينجا با او در اين موضوع وارد بحث بشوم. صبر مى كنم تا سخنان استاد تمام شود، در فرصت مناسب جلو مى روم و سؤال خود را مى پرسم: ــ جناب استاد من شنيده ام كه گروهى از مسلمانان بعد از وفات پيامبر با ابوبكر بيعت نكردند. ــ آرى! آن ها مى خواستند اتّحاد مسلمانان را برهم بزنند. ــ آيا درست است كه عُمَر به خانه فاطمه(س) آمد و او را تهديد كرد؟ ــ آرى! من اين مطلب را در كتاب خود نوشته ام. شما كتاب "استيعاب" را بخوان. ●●●☆☆☆☆☆●●● eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef 🦋❤️🦋
🌹 مهدی جان ای تک سوار سهند تو نیستی، برایم فرقی نخواهد داشت که آخر پاییز امروز است یا فرداست خدایا، شب یلدای هجران را به یمن ظهور ماه کاملش کوتاه کن که شب پرستان همچنان چشم به صبح صادقش بسته اند و مومنان طلوع خورشید را نزدیک می دانند امسال شب یلدا را با نام مهدی یوسف زهرا مزین میکنم امشب برای من دادن نان به همسایه ای که نان شب ندارد از هر هندوانه ای شیرین‌تر است و روشن کردن امید در دل کودکی یتیم از هر چراغانی روشنی بخش تر... یلدایی به بلندی انتظار ظهورت نمی‌شناسم شب یلدای من با ظهورت به روشنایی روز است کاش لبخند رضایتت را باعث شوم مولای من قرارمان یلدای امسال که آخرین برگ های قصه بلند غربت را بخوانیم و شعر ظهور از بر کنیم و کتاب انتظار را ببندیم (ان شالله) کاش فال حافظ امسال مان این بشود یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور 💖🌹🦋