﷽
----
و تویی *مُخرِجُ الحیَّ مِنَ المیّت؛*
آنکه زندهای را از مرده خارج میکند!
نوزادی که در نهایت حیات است به واسطه پیوندش به عالم بالا
از انسانی که مرده شده در عالم غفلت و دوری...
حتی تویی خارج کننده مادرِ حَیّ از خود میتش!
خروجِ زندهای پاک از مردهای عصیانگر...
خروج انسانی نورانی از کالبدی کدر…
.
اصلاً تویی زنده کننده همه ما مردگان در لحظه لحظه زندگی،
به واسطه رحمت و مهربانیت
.
🌱🌿🌱🌿🌱🌿
تولدت مبارک پسرم😊
به دنیای ما خوش آمدی!
در این دنیا چه سپیدی و امیدی دیدی که انقدر عجله کردی😊 قرار ما برای ۹اسفند بود، اما امروز در آغوش منی😍😘
چه عجیب هم آمدی! با زایمان طبیعی بعد از سه بار سزارین!
با آنهمه تمهیدی که من اندیشیده بودم که تو -تا میشود- دیرتر بیایی (کاهش فعالیت ها، رژیم غذایی، …)، آن هم با روش سزارین (نمیخواستم بعد سه بار سزارین، ریسک کنم. چون دوبار دیگر هم تلاش کرده بودم و نشده بود) و با دکتر و بیمارستانی که خودم میخواستم
اما خداوند نقشه دیگری داشت برای ما!
تاریخ کاملاً خارج از فکر من(۲۲/۱۱/۹۹)، سن پایین بارداری(بدون سابقه در قبلیها)، بیمارستانی که تا پریشب اسمش را هم نشنیده بودم، با دکتری که فقط دوست بودیم و قصد نداشتم پیش او بروم، آن هم زایمان طبیعی بدون هیییچگونه آمادگی جسمی!
و شبی که اتفاقی پدرت خانه بود (در طول هفته شهرستان هستند)…
بگذریم
داستان جالب آمدنت را اینجا مینویسم تا بماند به یادگار
فعلاً فقط غرق لذتم از آمدنت، از بوییدنت، از بوسیدن گونههای نرمت…
از اینکه با وجود ۳۶ و نیم هفته بودن و وزن ۲۷۰۰ گرمی، سالمی و هیچ نیازی به بستری پیدانکردی؛ و خودم هم مشکلی ندارم الحمدلله؛ با اینکه خیلییی سخت گذشت…
و در تعجبم از تقدیر عجیب خدا!
*عَرَفتُ الله بِفَسخ العزائم!*
تو که میدانی، از قبل از اینکه در وجودم کاشته شوی و من در نهایتِ تردید بودم که تو را داشته باشم یا نه، ذکرم این بود: "أستَخیرُ الله برحمته"، "خدایا، همه چیز کامل با خودت"
و این روزها مدام میگفتم "اللهم اغننی بتدبیرک عن تدبیری"
و خدا اینگونه تدبیر کرده بود؛
خلاف فکر و خیال های من بشرِ…
که هنوز هم حکمت کار او در این زمان و نحوه آمدن تو را نفهمیده ام😊
*یقیناً کُلّه خَیر* ❤️
خوش آمدی عزیزکم
برایت خیر و عافیت و رشد طلب میکنم
و این لذت را -چندباره- برای همه زنان دنیا (و مجدداً برای خودم) آرزومندم…
#مادرم_باافتخار
#مادری_را_با_همه_سختیهایش_دوست_دارم
#مادری_انتقال_به_نور_است
#مادری_امتداد_من_است
#مادر #مادرانه #زایمان #زایمان_طبیعی #ویبک #سزارین #زایمان_زودرس #ماشاء_الله_لا_حول_و_لا_قوه_الا_بالله #بوی_نی_نی 😊
🖋هـجرٺــــ
بله https://ble.im/hejrat_kon
ایتا @hejrat_kon
اینستاگرام @dr.mother8
#نشر_فقط_بامنبع
﷽
----
دنیاست…
وقتایی که میریم سفر، و مستقر میشیم تو یک اتاق یک هتل، بیشتر برام یادآوری میشه که زندگی دنیا جز یه اقامت موقت چیزی نیست.
یه روز من تو این اتاقم، یه روز یکی دیگه… کل اقامتمونم، هرجور که هست، دو سه روز بیشتر نیست.
.
.
هفت سال پیش تو یه روز زمستونی، من با نینی اولم از تهران رفتم خونه مامانم بمونم چند روزی. عجله داشتم برم دیدن پدربزرگم. حس میکردم روزهای آخر عمرشه. عصرش قراربود بریم پیشش که صبح، خالهم زنگ زد و گفت پدربزرگم تمام کردن…
۷ سال قبل از این اتفاق، بابابزرگم در حال بیل زدن باغ، سکته مغزی کرد. بستری شد. کاهش هوشیاری و حال نامناسب. ما هم در پریشان حالی…
فرداصبحش خاله م، که پرستاره و بالاسر بابابزرگم بود، پامیشه و میبینه بابابزرگم بلند شده، دسشویی ش رو رفته و میگه بلندشو بریم خونه، گوسفندا گرسنه ان، علف ندارن😳😐😅
همه ریختن بالاسرش! شفا گرفته بود.
برامون تعریف کرد: خواب دیدم قمر بنی هاشم اومدن پیشم. گفتن بلندشو که آقا (اباعبدالله علیه السلام) شما رو شفا دادن. بابابزرگم هم میگن اگر آقا میخوان من رو شفا بدن، خودشون بیان و بهم بگن😢 😐🙄😅
امام حسین علیه السلام هم تشریف میارن و میفرمایند تو رو شفا دادیم و هفت سال دیگه به تو مهلت دادیم. تو این مدت برای هرکسی از "نزدیکانت" دعا کنی مستجاب میشه.
و پدربزرگم بلند شد از بستر بیماری☺️
خیلی #مردم_دار بود. انقققد مردم از مغازه ش جنس نسیه(فرش و لوازم خانگی) بردن و دیگه پولش رو نیاوردن! و بابابزرگم هم به روشون نیاورد.
بسیااار احترام به #مادر میذاشت.
خیلییی اهل #سکوت بود،
و همیشه ذکرش #یا_حسین و یاد حسین بود(ازونا بود که تو خط نبوده و امام حسین هدایتش کرده)
سوادشم فقط در حد نوشتن ساده(خوندنم نه حتی)
.
.
.
خلاصه، اون سال(که دخترم تازه بدنیا اومده بود)، ۷سال شده بود و من مدام نگران بودم. همهش منتظر این خبر.
۷روز قبل رفتنش، بابابزرگم به خانواده میگه حضرت عزرائیل عليهالسلام به دیدنم اومده و فرموده ۷ روز دیگه، ۷سال وعده مون تموم میشه. آماده باش.
بابابزرگم تو اون ۷روز، سکوت کامل بود و فکر و گاه اشک.
صبح روز هفتم، رو تخت که خوابیده بود، بلند میشه؛ دست به سینه ش میذاره و سلام میده، دراز میکشه و برای همیشه میره…
.
.
.
هفته پیش، باز رسیدم خونه مامانم؛ با نینی چهارمم.
نگران حال مادربزرگ پدری م بودم. ازطرفی امکان رفتن پیشش رو نداشتم اصلاً.
ظهر یهو دیدم بابام گوشیش رو قطع کرد و پیرهن مشکی شو برداشت…
.
.
.
دنیاست…
یکی میاد، یکی میره
هیشکی اینجا نمونده
دنیا برای همه، محل گذره
چه در اوج فقر و سختی چه رفاه و خوشبختی
🖋هـجرٺــــ
بله https://ble.im/hejrat_kon
ایتا @hejrat_kon
اینستاگرام @dr.mother8
#نشر_فقط_بامنبع
کارگاه آنلاین مراقبتهای قبل از بارداری
*زمان ثبتنام و ظرفیت محدود*
برای ثبتنام به @movahed_8 پیام دهید
هجرت | مامان دکتر |موحد
ظرفیت تکمیل شد
به علت استقبال زیاد دوستان، کارگاه مجدداً برگزار میشود
ظرفیت به سرعت تکمیل میشود، در صورت تمایل هرچه سریع تر ثبتنام کنید:
﷽
---
غیرت دارد!
روی محبوبش
روی بنده اش
میبیند که سرمست میشوی از اینکه شیره وجودت را میخورانی به آن طفل
واله میشوی با دیدن صورت لطیفش
حظ میبَری از در دست گرفتن دست کوچکِ نازکش
میخواهد بگوید عزیزْ بنده من! محبوب من!
ها؟
حواست کجاست؟!
غافل نشوی از من!
القلبُ حرمُ الله!
قلب تو حرم من است!
نکند دیدن غیر، تو را دور کند از یاد من؟!
ولو که این غیر، طفل معصومی باشد که خودم پاره تن تو قرارش داده ام!
محبتش را خودم در دل تو گذاشتم و رَحْم نسبت به او را خودم در اعماق قلب تو جاری ساختم!
محبوب من
جز من نبینی کسی را!
جز من کسی مقیم حریم حرم قلبت نشود!
برای من باش تا عالَم را برای تو کنم!
مَن کانَ لله کانَ اللهُ لَه!
من عاشق تو هستم و مگر نمیدانی که عاشق خواستار این است که محبوب از دیگری قطع تعلق کند و دیگری نیز از محبوب قطع تعلق نماید؟
من غیورم و غیرت من، از شدت محبت من است به تو
ببینم غافل شدی از من، به شکلی نهیب میزنم به تو
تا برگردی
و رو به من کنی
و یادت بیاید که مبدأ و منتهای عشق کیست!
.
.
.
و امشب
من در تب میسوزم
و میلرزم
تا یادم باشد اصل چیست و عاریت چیست
یادم بماند هرچه هست، اوست و جز او، هیچ نیست…
.
.
.
#مادری_نیمی_از_عرفان_است
#مادری_عروج_است
#مادری_انتقال_به_نور_است
#مادرم_باافتخار
#تب_عاشقی
.
.
پینوشت:
۱- اِنَّ اللَّه غَیُورٌ یُحِبُّ کُلَّ غَیورٍ
غیرت از صفات پرودگار است و ناشی از شدت محبت. و در پرودگار، در غایت خود است چراکه او، هم عاشق است و هم معشوق!
۲- درمان تب شیر (#تب، #لرز، درد بدن، #سردرد،…): مُسَکن(#استامینوفن)، تخلیه شیر، کمپرس گرم، روغن مالی سینه و پیشانی با #روغن_بنفشه، آسیاب شده شکر و بنفشه، دمنوش #بابونه، #ماءالشعیر_طبی، سوپ جو، #ماءاللحم.
بیماری اذیت کننده اما خودمحدودشونده است. اگر عفونت ایجاد شود (#ماستیت) آنتی بیوتیک لازم است.
۳- استغفرالله ربی و اتوب الیه ...
به سوی تو بازمیگردم معبود من!
۴- برداشت آزاد #عارفانه
🖋هـجرٺــــ
بله https://ble.im/hejrat_kon
ایتا @hejrat_kon
اینستاگرام @dr.mother8
#نشر_فقط_بامنبع
﷽
-----
این روزها که به لطف ویروس قرنطينه و #در_خانه_بمانید ، معلم سرخانه دخترم هستم،
درسهای ابتدایی و پایه دارد برایم مرور میشود!
رسیدیم به صفر
جمع و تفریق و ضرب ش را دوست دارد یاد بگیرد
میگویم جمع هر عدد با صفر میشود خودش
هر عدد منهای صفر هم میشود خودش
ضرب هر عدد در صفر اما، میشود صفر
و بعد میروم به دنیای خودم، خودمان، ما بزرگترها
فکر میکنم که در مقابل تلخی ها و بدیها و صفرهای دیگران،
من جمع و تفریق اَم و هر چقدر هم صفر جلویم بیاید، خودم میمانم
یا ضرب و تقابل ام و بی درنگ، من هم صفر میشوم؟...
.
.
.
.
.
امروز
ذهنم رفته به کلاسهای بالاتر
به درس تقسیم
خوش به حال آنانی که در مواجهه با صفرهای دیگران،
تقسیم اند
-تقسیمِ مهربانی و بزرگمنشی-
و با هر بدی،
بینهایت میشوند...
.
.
.
.
#حسن_خلق
#کرونا #مدرسه_مجازی #مادرمعلم
#مادری_را_با_همه_سختیهایش_دوست_دارم
#مادرم_باافتخار
پینوشت:
۱- تقدیم به صاحب خلق عظیم، به پیام آور مهربانی و اخلاق، به نبی رحمت
به #لعلک_باخع_نفسک_الا_یکونوا_مومنین
۲- امیرالمؤمنین علی علیه السلام در وصف خلق رسول خدا فرمود:
رفتار پیامبر صلى اللّه علیه و آله و سلّم با همنشینانش چنین بود:
دائما خوشرو و خندان و سهل الخلق و ملایم بود.
هرگز خشن و سنگدل و پرخاشگر و بدزبان و عیب جو و مدیحه گر نبود.
هیچکس از او مأیوس نمى شد، و هر کس به در خانه او مى آمد ناامید بازنمى گشت.
سه چیز را از خود رها کرده بود: مجادله در سخن، پرگویی و دخالت در کارى که به او مربوط نبود.
و سه چیز را در مورد مردم رها کرده بود: کسى را مذمت نمى کرد، سرزنش نمى فرمود، و از لغزشها و عیوب پنهانى مردم جستجو نمى کرد.
۳- یا رسول الله، در این عید بزرگ بشریت، در روز مبعوث شدنتان به پیغمبری، در روز پاشیده شدن نور بر عالم، از شما عیدی میخواهم:
حُسن خلق
همت
مرا ناامید و دست خالی برنگردانید که سائلی محتاجم...
🖋هـجرٺــــ
بله https://ble.im/hejrat_kon
ایتا @hejrat_kon
اینستاگرام @dr.mother8
#نشر_فقط_بامنبع
یا زهرا
مبارکتان باشد...
درست که برایتان از بهشت طعام میرسد،
اما کاش بودم
یک کاسه کاچی کرمانی مشتی میآوردم درب خانه تان...
نظرکی هم نوزادتان را میدیدم و دلم غنج میرفت برای ناز پشت پلکهایش...
🖋هـجرٺــــ
بله https://ble.im/hejrat_kon
ایتا @hejrat_kon
اینستاگرام @dr.mother8
#نشر_فقط_بامنبع
﷽
------
دنیای مادری پر است از اولینهای دلهرهآور!
اولینهایی که اغلب گریزناپذیرند و عادی و در مسیر رشد، اما خب، ترس و دردسرهایش برای تُوی مادر است!
اولین باری که بچه ات دست به میز میگیرد و راه میفتد، غش میکنی برای قدمهای اردکی اش اما دلهره میگیردت از صدمهها و از افزایش دسترسی ها!
اولین باری که یادمیگیرد در کابینت و کشوها را بازکند، توی دلت رختشویی راه میفتد که واویلا، خدایا! رحمی به ظرفها و وسایل زندگی ام! 😩
اولین باری که دکمههای ماشین ظرفشویی را کشف کند، نگران ماشین بدبخت و جیب پدر بیچاره میشوی
یاد بگیرد در اتاق را باز کند، نگران همان یک ذره امنیتهای باقیمانده میشوی
اولین باری که گوشی تلفن بگیرد دستش و با مادربزرگش صحبت کند، فاتحه خیلی چیزها را میخوانی(صحبتش در پستهای قبلی رفت!)
خلاصه که اولینهای دلهرهآور، اگر بشینی و بشماریشان، کم نیستند در آوردگاهِ(!) والدگری.
و امروز،
من،
اولینِ دلهرهآور "تر" ی را تجربه کردم...
دخترک کلاس اولی من،
#چت_کردن آموخت!
معلمش گفته بود مشقتان را بفرستید برای یکی از همکلاسیها و نظرش را بپرسید
نظر پرسیدن همان و آغاز گفتوگو همان...
دربارهاش که حرف زدیم، دیدم چقدر به کامش شیرین بوده و کیف کرده و درباره همان چت کوتاه، یک عالم حرف داشت و در آخر: "مامان، اینم از دوستی اینترنتی😊"
😟 این عبارت را دیگر از کجا…؟! 😣
.
.
خب
این هم باید روزی شروع میشد
که زودتر از زمانی که میخواستم، شد
چه کنم؟!
نفرینش به جان ویروس منحوس!
و به جان تدبیرهای…
اما آدمیزاد است دیگر، فکرش ناخودآگاه میرود به اولینهای سخت دیگر؛
اولین سؤال های جدی و چرا و چگونهها؛ از اصل وجود گرفته تا اصول عقاید و مبانی معرفتی تا سؤال های مگو!
اولین اجازه خواستن برای عصرانههای دوستانه
اولین "نمیخوام، زندگی خودمه، خودم تصميم میگیرم، دیکتاتوری که نیست"
اولین بار که میفهمی دماغش گنده شده و دقت که میکنی میبینی پشت لبش هم کمی سبز است
اولین بار که زل زل توی چشمهایت نگاه میکند و میگوید "مامان اون مال زمان شما بود! الان همه چی فرق کرده!"
اولین نگاه دزدکی به کسی که دلش را...
اولین سرخ شدن گونه ازنگاه کسی که دلش را...
اولین زنگ تلفن و احوالپرسی خاص ازدخترخانم
اولین "مامان کمکم فکری برای عروسدار شدنت کن"
اولین…
اووووه!
چقدر اولینهای سخت!…
چقدر دلهرههای تلخ و شیرینْ، قاطی!
چقدر آزرده شدن مادرانگی از اولینهای دلهرهآور!
.
.
آری
مادرم دیگر
یکهو دلم میرود پای دل مادرهایی که آخرینْ اولینِ جوان رعنایشان این بود:
"مادر، میخواهم بروم جبهه…"…
.
#مادری_را_با_همه_سختیهایش_دوست_دارم
#مادری_بدون_فیلتر
#مادری_بدون_روتوش
#مادرم_باافتخار
#مادری_رشد_است
🖋هـجرٺــــ
بله https://ble.im/hejrat_kon
ایتا @hejrat_kon
اینستاگرام @dr.mother8
#نشر_فقط_بامنبع