eitaa logo
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
978 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
491 ویدیو
55 فایل
•[ بـِـسْمِ رَبِّ الشُّهَدا ]• •{ڪانال شہید محمد ابراهیم همت}• 🌹|وَقتے عِشْق عاقل مےشود،عَقْل عاشق مے شود،آنگاہ شہید مےشوید|🌹 🌷شهید مصطفی چمران🌷 @deltange_hemmat68 @shahidhemmat68 انِتقاد،پیشْنَهاد،پروفایلِ سفارشی
مشاهده در ایتا
دانلود
✧✦•﷽‌ ✧✦• بہ ما خورده نگیرید؛ ڪہ چرا اینقدر از #حجاب میگوییم... بہ ازاے هر زینب؛ ما #عباس_ها داده ایم... در جبهہ ها!!! @hemmat_channel💕
🌾 📝 باز دلِ تنگــ💗ــم هوای صحبت دارد با تو که راه حق را پیمودی و از ما خاکیان جدا و به افلاکیان پیوستی🕊 ! من و تو در با هم شریکیم تو پلاکت را گم کردی و من هویتم را😔 تو پلاکت را گم کردی و من همه چیزم را😔 تو پلاکت را گم کردی و من خدا را😔 به راستی چقدر زیبا اطهر سلام الله علیها را درک کردی که از خدا خواستی گمنام بمانی ، تا ایشان به جای مادرت بر مزارت پای گذارد چه سعادتی نصیبت شد. کاش بودی...😢 نه!⭕️ همان بهتر که نیستی😔 همان بهتر که نیستی و این همه را به نظاره نمی نشینی ! اینجا  معنا ندارد خیلی از دختران زمینی در ظاهر از زهرای مرضیه سلام الله عليها می گوییند اما در ... خیلی از مردان ما از غیرت عباس علیه السلام می گویند ولی چیزی از نمی دانند... آری! ما را گم کرده ایم ما گمنام ترین گمنامان عالم امکانیم پس ای !🌷 برایمان حمدی بخوان که تو زنده ای و ما مُرده... @hemmat_channel 🌹🍃🌹🍃
🌷 #شهید_حسین_جمالی 🍃تولد : ۶۵/۷/۱ - روستای خورنگان فسا 🍂شهادت : ۹۴/۸/۱ - حلب سوریه 🍁آرامگاه : گلزار شهدای روستای خورنگان فسا 🌸من با فدای خون خود می گویم، ای #رهبرم ، نخواهم گذاشت هیچکس چه خودی و چه دشمن نگاه چپی به شما بیندازد. 🌺ای خواهرانی که این نوشته را می خوانید از شما می خواهم که #حجاب خود را حفظ کنید و چادر به سر کنید. @hemmat_channel
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
. 📝متن خاکریز خاطرات 40 ✍️ راهکاری ساده از #شهیدرجایی برای دستگیری از دیگران #متن_خاطره: آخرِ میوه
👆 خاکریز خاطرات ۴۱ 🌸واکنشِ سردار شهید امیرعباسی در برخورد با زنِ بدحجاب #حجاب #غیرت #شهیدامیرعباسی http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
👆 خاکریز خاطرات ۴۱ 🌸واکنشِ سردار شهید امیرعباسی در برخورد با زنِ بدحجاب #حجاب #غیرت #شهیدامیرعباسی
👆 خاکریز خاطرات ۴۱ 🌸واکنشِ سردار شهید امیرعباسی در برخورد با زنِ بدحجاب #حجاب #غیرت #شهیدامیرعباسی http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
👆 خاکریز خاطرات ۴۱ 🌸واکنشِ سردار شهید امیرعباسی در برخورد با زنِ بدحجاب #حجاب #غیرت #شهیدامیرعباسی
. 📝متن خاکریز خاطرات 41 ✍️ واکنشِ سردار شهید امیرعباسی در برخورد با زنِ بدحجاب : کنارِ خیابون مشغولِ صحبت بودیم که یهو دیدم صورت ابراهیم سرخ شد. رد نگاهش رو دنبال کردم، چشمش خورده بود به یک زنِ بدحجاب ...ابراهیم با دلخوری رویش رو برگردوند و گفت:غیرت شوهرش کجا رفته؟ غیرت پدرش‌کجا رفته؟ غیرت برادرش‌کجا رفته؟!!! بعد رو کرد به آسمون و با پریشانی گفت: خدایا! تو شـاهد باش‌که ما حاضر نیستیم چنین صحنه‌هایِ خلاف دینی رو توی مملکت ببینیم، نکنه بخاطرِ اینا به ما غضب کنی؟ 🌷خاطره ای از زندگی سردار شهید ابراهیم امیرعباسی 📚منبع: کتاب ساکنان ملک اعظم5 « منزل امیرعباسی» صفحه23 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#خاطرات_شهدا #از_شهدا_الگو_بگیریم 30 🔰روز هشتم بهمن ماه سال ۱۳۶۱ قرار بود که جمعی از فرماندهان با
31 🔰وقتی آمد با اینکه او را ندیده بودم، انگار سال‌ها بود که او را می‌شناختم و یک دل نه صد دل عاشقش😍 شده بودم، ولی به خاطر کمی که داشتم خانواده‌ام راضی نبود❌ یادم نیست🗯 چه چیزهایی از هم پرسیدیم و به هم گفتیم. 🔰هردوی ما خجالتی بودیم، ولی از من گرفت که وقتی ازدواج💍 کردیم و به تهران آمدیم درسم را ادامه بدهم، ⚡️ولی بعد از ازدواج آن‌قدر گرم زندگی شدم که . من و آقا مرتضی 🗓سال 82 زیر یک سقف رفتیم. 🔰من آن زمان حدوداً 15 سال داشتم و آقا مرتضی بود☺️. همان روز اولی که ایشان را دیدم به دلم افتاد💓. انگار قبلاً می‌شناختمش، با او صحبت کرده بودم و باهم آشنا بودیم. نمی‌دانم. عجیبی داشتم که قابل بیان کردن نیست. 🔰همان روز اول دلبسته‌اش💞 شدم. سن کمی داشتم که ازدواج کردم. من را ندیده بودم👀 فقط گفته بودند قرار است خواستگار بیاید، چیزهایی از ایشان شنیده بودم. با این وجود احساس می‌کردم کاملی دارم. بعد از چندماه رفت و آمد و خواستگاری که بیشتر همدیگر را شناختیم دو طرفه❣ شکل گرفت. 🔰دوست داشت من ادامه تحصیل بدهم📚 که متأسفانه نشد. می‌گفت دوست دارم همسرم باشد. به اخلاقیات اهمیت می‌داد و اهل رفت و آمد بود. روی بحث نماز 📿و روزه‌ام تأکید داشت. دوست نداشت خیلی با غریبه و هم‌کلام شوم به برخوردهایی که بعضاً نیازی نبود هم خیلی اهمیت می‌داد👌 و تأکید داشت. البته تأکید اصلیش روی بحث بود. 🔰من هم چون در خانواده مذهبی بزرگ شده بودم و از بچگی پدر و مادرم به ما مسائل دینی را یاد داده بودند کاملا این را درک می‌کردیم و روی محرم و نامحرم⭕️ حساس بودیم. به خاطر همین هم‌فکری💭 بود که زود به نتیجه رسیدیم و وقتی هم وارد زندگی ایشان شدم مشکلی نداشتم. 🔰چون ما در شهرستان ساکن بودیم خودشان در یک عروسی🎉 گرفتند و ما هم ظهر در شهر خودمان مراسم مختصری گرفتیم و بعدازظهر سوار ماشین🚘 شدیم و برای مراسم شب به تهران آمدیم. مراسم بود و چون نه ما و خانواده آقا مرتضی اهل ساز و آواز نبودند عروسی در خانه مادرشوهرم🏡 برگزار شد. 🔰خود آقا مرتضی همیشه به من می‌گفت: بچه بودی که آوردمت تهران. من هم دیگر عادت کردم. درست است اوایل اینکه از وارد یک فضای جدید شده بودم برایم سخت😥 بود. باید عادت می‌کردم و همان اول به خودم باوراندم که باید اینجا و زندگیم اینجاست پس زودتر با شرایط کنار بیایم. 🔰حدود هفت هشت ماهی طول کشید. آقا مرتضی ابتدا در معاونت فرهنگی شهرداری تهران کار می‌کرد و بعد از دو سال که ازدواج کردیم💍 ایشان وارد شد. تیپ حضرت زهرا(س) از سپاه محمدرسول‌الله(ص) تهران بزرگ، در آن مشغول به کار‌شد و تا زمان 🌷 در آنجا خدمت کرد .   http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#خاطرات_شهدا #از_شهدا_الگو_بگیریم 5⃣4⃣ 💠حکایت حال و هوای عجیب شهید بعداز زیارت کربلای معلی و نجف
6⃣4⃣ 💠امر به معروف و نهی از منکر عملی 🔰یک روز توی احمدآباد مشهد در حال راه رفتن بودیم که حسین آقا از اوضاع و پوشش خانم ها🙆 در اون مکان به شدت ناراحت شد😔 🔰گفت جرات نمی کنم ای روبه روم رو نگاه کنم. گفت: مگر این خانمها که این طور وارد خیابون میشن یا شوهر ندارند⁉️ بعد متوجه صدای اذان مغرب شد🔊 و گفت: دیگه امر به معروف و نهی از منکر فایده ندارد❌ 🔰رفت از جلوی یک مغازه، یک اورد و من متعجب او را نگاه می کردم😦 کارتن را باز کرد و ایستاد و با شروع کرد به اذان گفتن🗣 مردم همه نگاه می کردند. 🔰اصلا نگاه های مردم براش مهم نبود❌ شروع کرد به خواندن. من خیلی خجالت کشیدم😥 رفتم یک متر آن طرف تر ایستادم👤 کاش آن روز می رفتم و کنارش👥 می ایستادم. 🔰آدم هایی که در حال رفت و آمد بودند، مثل آدم های به او نگاه می کردند😦 نمازش که تمام شد را برداشت و گذاشت سرجاش و گفت: الان 💥باید با امر به معروف را انجام داد و من الان معنی حرف یک سال پیش او را می فهمم😔 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
. 📝 متن خاکریز خاطرات ۶۱ ✍ همسرداری را از شهدا بیاموزیم #متن_خاطره هر وقت خونه بود ، توی بچه دار
#طرح_مربع 👆خاکریز خاطرات ۶۲ 🌸 واکنش جالبِ شهید پیرامون حجاب خواهرش در زمان شاه #حجاب #غیرت #مقاومت #شجاعت #شهیدرضامجیدی http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#طرح_مربع 👆خاکریز خاطرات ۶۲ 🌸 واکنش جالبِ شهید پیرامون حجاب خواهرش در زمان شاه #حجاب #غیرت #مقاومت
#طرح_مستطیل 👆خاکریز خاطرات ۶۲ 🌸 واکنش جالبِ شهید پیرامون حجاب خواهرش در زمان شاه #حجاب #غیرت #مقاومت #شجاعت #شهیدرضامجیدے http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#طرح_مستطیل 👆خاکریز خاطرات ۶۲ 🌸 واکنش جالبِ شهید پیرامون حجاب خواهرش در زمان شاه #حجاب #غیرت #مقا
. 📝 متن خاکریز خاطرات ۶۲ ✍ واکنش جالبِ شهید پیرامون حجاب خواهرش در زمان شاه رژیم شاه دستور داد که دخترها باید لباس‌هایی به رنگ آبی و قرمز بپوشند. گفته بودند باید با این لباس‌ها توی خیابان رژه بروید. غیرتِ رضا به جوش آمد . به مدرسه‌ی خواهرش رفت و با قاطعیت به مدیر گفت: به هیچ عنوان نمی‌گذارم خواهرم بدون حجاب از مدرسه خارج شود و رژه برود. رضا را تهـدید کردند که کارش را به سـاواک می کشانند ، اما فایده‌ای نداشت. رضا غیرتش را با چیزی معامله نمی‌کرد. 📌خاطره‌ای از زندگی سردار شهید رضا مجیدی 📚منبع: کتاب تندر تانک‌ها ، صفحه 51 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🕊🌷🕊🌷🕊 #از_شهدا_الگو_بگیریم0⃣6⃣ #زندگی_به_سبک_شهدا🌷 #دیدار_به_قیامت...💔 🌷مدتی بـود که #حسـن مـثل ه
‌‌╲\ ╭``┓ ‌ ╭``🦋``╯ ┗``╯ \╲‌ ⃣6⃣ وقتے که شُد تڪہ تڪه شد •••🏹 آرۍتڪه های بدنش را داد که خاکے تڪه تڪه نشود|✖️| همیشھ میگُفٺ: از 🥀 میخواهم که را مثݪـ زهرا رعایٺ ڪنند🧕🏻 نہ مثݪـ های امروزیــ🍂 چون این ها زهرا نمیدهـند...🎈 { } http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌹قسمت سیزدهم #کرامات_و_معجزات_شهدا 🍃رفتم بیرون فقط گوشی خونه خریدم. تا زدمش به برق صداش بلند شد، گ
🌹قسمت چهاردهم در باز کردم دیدم زینب پشت دره. و صورت بدون رنگ و روغنش خیلی به دلم نشست. دستشو به طرفم دراز کرد وقتی دستمو گذاشتم تو دستش از روی صمیمیت فشار داد. تعارفش کردم بشینه زینب: حنانه جان بیا بشین عزیزم بعد مدتها دیدمت تا باهم حرف بزنیم. -برات شربت بیارم میام +شربت؟؟؟ من روزه ام عزیزم -روزه؟ روزه چیه ؟ + هیچی عزیزم بیا بشین حنانه. ببین من از بابام و داییم هیچی یادم نیست، حالا از دایی بیشتر چون قبل از تولدم تو شلمچه مفقودالاثر میشن. 😔بابام که خودت میدونی مفقودالاثره. حنانه ببین من نمیدونم بین تو چه قول و قراری هست... 👌اما ‌هنوز اشکا و التماساتو برای شلمچه رفتن جلوی چشممه که به مسئولا اصرار کردی تا بردنت. دوشب پیش داییم اومد به خوابم و گفت برو به دوستت حنانه بگو ما منتظر توئیم. ⚠️من مات و مبهوت به حرفای زینب گوش دادم. +حنانه ببين الان ماه رمضونه، ماه مغفرت و رحمت چندشب دیگه شبهای قدره، بهترین زمانه که برگردی به آغوش خدا؛ اینم شماره من...منتظر تماست هستم. 🍃زینب که رفت گوشه ذهنم فعال شد، رفتم سر کمد لباسام. اون آخر کمد یه چیزی بهم میگفت من اینجام. ☺️دستمو بردم سمتش جنس لطیف اما مهربون چادرمو لمسش کردم. 🍃سه چهار روز بود کارم شده بود و بذارم جلوم و گریه کنم. بعد از سه چهار روز گریه شماره گرفتم. -الو سلام زینب... ... ✅روایت واقعی هست اما نام ها وادرس ها مستعار هست بجز نام و خود http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
. 📝 متن خاکریز خاطرات ۷۲ ✍ شهدا به این توصیه‌ی اخلاقی امام خمینی عمل کردند ، شما هم عمل کنید #متن_
#طرح_مربع 👆خاکریز خاطرات ۷۳ 🌸 اتفاقی که سبب عصبانیت شهید شد #کظم_غیظ #کنترل_خشم #انس_با_قرآن #حجاب #کنترل_زبان #محرم_و_نامحرم #رجبعلی_آهنی http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#طرح_مستطیل 👆خاکریز خاطرات ۷۳ 🌸 اتفاقی که سبب عصبانیت شهید شد #کظم_غیظ #کنترل_خشم #انس_با_قرآن #ح
. 📝 متن خاکریز خاطرات ۷۳ ✍ اتفاقی که سبب عصبانیت شهید شد هرگز تندخویی ازش ندیدم. اما یه روز دیدم با عصبانیت اومد خونه. با تعجب دست از لباس شستن‌ کشیدم و به اتاق رفتم. دیدم مشغولِ خوندنِ قرآن شده. پرسیدم: طوری شده مادر؟ بدون اینکه نگاهش رو از قرآن برداره ، گفت: چیزی نیست! اجازه بدین کمی قرآن بخونم ، می ترسم الان حرفی بزنم و به گناه ختم بشه. من هم از کنجکاوی دست کشیدم.بعد از مدتی خودش اومد و‌گفت: امروز چند تا معلمِ زن‌‌که بی‌حجاب بودند ، اومدند مدرسه ؛ به محض ورود با مردها دست دادند ، من هم از اینکه حریم خدا شکسته شد خیلی ناراحت شدم... 📌خاطره ای از زندگی سردار شهید رجبعلی آهنی 📚منبع: کتاب افلاکیان ، صفحه 319 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌹قسمت چهل وچهارم #کرامات_و_معجزات_شهدا 🔰کلاس صالحین که تموم شد مسئول پایگاه اومد تو حلقه گفت : خوا
🌹قسمت چهل وپنجم 🚶تو راه خونه بودم که گوشیم زنگ خورد نگاه که کردم دیدم لیلاست. -الو جانم لیلا، چیزی شده؟ +آره حنانه برای ثبت نام حضوری باید تا چهارشنبه بریم و مدارک تحصیلی هم لازمه 😳-هااااا مدرک تحصیلی ؟ +نه پس مدرک غیرتحصیلی -لیلا من چطوری برم مدارکمو بگیرم 🚌+هیچی سوار یه وسیله نقلیه اعم از اتوبوس یا تاکسی میشی مقصدتو میگی به مقصد که رسیدی پیاده میشی نازنینم -یوخ بابا 😐 نادان میگم من اون موقعه خیلی بی بودم -حنانه بس کن، من به شخصه بهت افتخار میکنم حال تو مهمه نه گذشته ات -روم نمیشه بخدا +بس کن پرونده تو گرفتی زنگ بزن میام دنبالت -باشه توکلت علی الله +آفرین خانم گل منتظرتم فردا 😳خیلی استرس دارم فردا باید برم مدرسه خجالت میکشم. ساعت ده صبح پاشدم حاضر شدم کارت ملی برداشتم. نیم ساعت - یک ساعت بعد رسیدم مدرسه. 🔰پام گذاشتم داخل بسم الله الرحمن الرحیم گفتم رفتم داخل فضای داخلی دبیرستان تغییر نکرده بود، در دفتر مدیریت دبیرستانو زدم رفتم داخل مدیر : بفرمایید خانم -سلام خانم +سلام بفرمایید درخدمتم -خانم اومدم پرونده تحصیلیمو بگیرم +فامیلی شریفتون؟ -معروفی 😳مدیر با تعجب سرشو بلند کرد گفت حنانه معروفی سرم انداختم پایین گفتم بله... ❤️+وای چقدر خوشحالم تغییر کردی اینم پروندت دخترم، برای کجا میخوای؟ -خانم حوزه شرکت کردم +موفق باشی عزیزم خداحافظ ادامه دارد... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌹قسمت پنجاه #کرامات_و_معجزات_شهدا ❤️😍عاشق #شلمچه و طلائیه بودم 💫ورودی شلمچه کفشامو درآوردم و تا
🌹قسمت پنجاه ویک 🕊بعداز راهی طلای ناب جبهه های ایران شدیم. طلائیه واقعا طلاست😔 🔰از کاروان جدا شدم رفتم سه راهی شهادت، چندسال پیش من اینجا اشکای یه پسرنوجوون ۱۵-۱۶ رو مسخره کردم 😍حالا تموم زندگیم شده بودن شهدا... 👌تا زمانی که ازشون دوری و ریش و دوست داشتن شهید و اینکه پاتوقت مزار شهدا باشه مسخره میکنی؛ اما زمانی که خودت وارد این وادی بشی میفهمی چه جوریه این آدما نجات گرن... میخوای بدونی چرا جوانی که ۳۰سال نیست تو دنیا نجات میده چون اون آدم نفسشو زیر پاش له کرده. 🌹اون جوان فقط فقط بنده خدا بوده، کاش همه جوونای کشورم دلداده شهدا بشن. اون ۵ روز به سرعت گذشت ازشون خواستم حاج رضا زنگ بزنه. یکی دو روزی هست از جنوب برگشتیم امتحان های میان ترم حوزه شروع شده بود. منو لیلا هم سخت درس میخوندیم تازه از حوزه خارج شده بودیم که گوشیم زنگ خورد 📲 -الو بفرمایید +الو سلام خانم معروفی؟ -بله بفرمایید ببخشید شما؟ +رضا بخشی هستم -إه حاج رضا شمایید خیلی وقته منتظرتونم +نامه شما چندروز پیش دستم رسیده منم تماس گرفتم.... ادامه دارد... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
1_159912441.attheme
130.9K
🎀😍😍 • 📲 🔰تنوع حق شماست👇👇 تقدیم بہ همہ خواهران ڪانال حاجی😍 🍃🌹🍃🌹 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
1_120586187.attheme
151K
🎀😍😍 • 📲 🔰تنوع حق شماست👇👇 تقدیم بہ همہ خواهران ڪانال حاجی😍 🍃🌹🍃🌹 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#طرح_مستطیل 👆خاکریز خاطرات ۱۰۱ 🌸 سرباز و فرار از منزلِ زنِ بی‌حجاب #حجاب #عفاف #تقوا #فرارازگناه
. 📝 متن خاکریز خاطرات ۱۰۱ ✍ سرباز و فرار از منزلِ زنِ بی‌حجاب : قبل از انقلاب وقتی عبدالحسین رفت سربازی ، سرهنگ بهش گفت: باید خدمتت رو در منزل من بگذرانی ؛ برو و کارهای همسرم رو انجام بده... عبدالحسین رفت، اما تا وارد منزل شد، دید زنِ سرهنگ پوششِ زننده‌ای داره . سریع از خونه زد بیرون و برگشت پادگان. سرهنگ به خاطر این‌کار تنبیه‌اش کرد. هجده توالت رو باید به تنهایی می شست.... بعد از گذشت یک هفته از مدتِ تنبیه ، سرهنگ اومد و گفت: حالا دوست داری برگردی خونه‌ی‌ من کار کنی یا نه؟ عبدالحسین گفت: اگه تا آخرین روزِ خدمتم مجبور باشم همه ی کثافت‌های توالت رو توی بشکه خالی کرده و به بیابون بریزم ؛ باز پام رو توی خونه‌ی شما نمی ذارم بیست روز دیگر هم این تنبیه ادامه داشت ، تا اینکه مسئولین پادگان خسته شدند و رهایش کردند 📌 خاطره ای از جوانی سردار شهید عبدالحسین برونسی 📚 منبع: کتاب خاک‌های نرم کوشک ٬ صفحه ۱۸ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
✍بادامِ دین توی خیلی جاها، پول، پارتی، مدرک، حرف اول رو می‏زنه.💰👨‍🎓 ☝️اگر کسی اینها رو داشته باشه کارش راه میفته. ❗️ولی روز اون چیزی که حرفِ اول رو می‏زنه، هست،اولین چیزی که از انسان سوال میشه نمازه👌 ✅ به همین خاطر بهش می‏گن: 🕋 يَوْمُ الدِّينِ 👈روز ✅ روزی که دیندارها کارشون راه میفته.💯 🕋 ثُمَّ ما أَدْراكَ ما يَوْمُ الدِّينِ 🕋 يَوْمَ لا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَيْئاً وَ الْأَمْرُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ(انفطار/۱۸_۱۹) ⚡️چه‌میدانى روز دین چه روزى است؟ ⚡️روزى که هیچ کس براى کسى کارآیى ندارد و آن روز تنها حکم و فرمان با خداست. 🔚ولی، لازم به یادآوریه که؛👇 🔔 فقط ، و .... نیست. که اگر این‌ها رو داشته باشی کارت راه بیفته، اصلا. 👀 به این مثال نگاه کنید؛👇 شما اگر بخواهید هسته بادام بکارید، ❌ اگر فقط پوستش رو بکارید، سبز نمیشه☹️ ❌ اگر فقط مغزش رو بکارید، بازم سبز نمی‏شه☹️ 🔚 پوست و مغز باید با هم باشه تا سبز بشه. ✅ دین خدا هم همینطوره؛ 👌پوست و مغزِ باید با هم باشه. 😈 ولی کار اینطوریه ته همیشه بین پوست و مغز جدایی می‏ندازه.❗️🔔 یعنی؛ ☑️ به بعضیا میگه؛ همین‌که میخونی، روزه میگیری، بَسِه.😌 ☑️ به بعضیا میگه؛ همین‌که به مردم میکنی، یعنی خیلی خوبی.😍 ☑️ به بعضیا میگه؛ همین‌که خیلی خوبی.☺️ 🔚به خاطر همینه که👇 ❗️بعضیا ندارن، ولی گره‌گشا 💁‍♀ هستن. ❗️بعضیا میخونن، ولی غیرت ندارن.🤩 ❗️بعضیا و میخونن، ولی آتیش🔥 میندازن به زندگی دیگران. و..... ☝️این دسته از آدما، درخت دینداریشون سبز نمیشه که اون دنیا به دردشون بخوره و کارشون راه بیفته.😱 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌸🌈🌱 •|... ﷽... • #کلامے_از_‌بهشت شهید حاج محمدابراهیم همت : نشستـن در پـشت میز مذاڪـــره با آمریڪ
🌸🌈🌱 •|... ﷽... • " " کسی کہ هیچگاه چشم چرانی نکرد و بہ دختران و زنان نامحرم♨️ نگاه نڪرد خدا هم چشم های زیباشو با قابش خریداری ڪرد🕊 اما وظیفہ‌ی ما دختران و پسران چیست⁉️ " حفظ حجاب و غیرت "✌️ 🌸🌈🌱 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f