#حضرت_زهرا_س_کوچه_بنی_هاشم
#زبان_حال_امام_حسن_ع
بعضی از خاطرات را باید
بعد سی سال هم مرور نکرد
بعد سی سال باز می بینی!
باید از کوچه ای عبور نکرد
دست در دستِ مادرم آن روز
راه را کودکانه می رفتم
به امیدی که دیرتر برسیم
نم نمک سمتِ خانه می رفتم
لحظه ای تیره شد هوا آن روز
خاطر ابرها مکدر شد
ناگهان سنگ بی ملاحظه ای
سدِ راه عبور مادر شد
رعد و برقی گمان کنم می خواست
آسمان را سرم خراب کند
به زمین خوردنِ عزیزم را
در نگاهم همیشه قاب کند
در و همسایه ها سراسیمه
کوچه دلشوره و هیاهو داشت
آشنا بود صحنه بی تردید
مادرم دست رویِ پهلو داشت
از صدای شکستنِ بغضش
چشم دیوارها سیاهی رفت
مادرم راه خانه را آن روز
تار می دید! اشتباهی رفت!
با پَرِ چادری که خاکی بود
گونه های مرا نوازش کرد
از من و اشک های پُر دردم
با صدایِ گرفته خواهش کرد
آنچه امروز اتفاق افتاد
بین ما مادر و پسر باشد
پدرت غیرتی ست دلبندم
بهتر این است بی خبر باشد!
مادرم پرکشید و سی سال است
گریه ی بی صدا نداشته ام
من غرورِ شکسته ی خود را
سرِ آن کوچه جا گذاشته ام
شاعر: #وحید_قاسمی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
#زبان_حال_امیرالمومنین_ع
گريه از چشم تو نمي افتد
آسمانت چقدر غم دارد!؟
كودكت در بهشت خوابيده است
خانه ات يك ستاره كم دارد
فدكت را گرفت، اما تو
باغي از گل به پيروهن داري
پر و بالت شکسته اما باز
قصد پرواز و پر زدن داری
زرد و سرخ و بنفش و یا که سياه
مثل رنگين كمان شده رويت
رو مگير از علي كه مي پيچد
درد هربار دور بازويت
مي كني كارِ خانه را اما
لاله رو مي شود گلِ ياست
نان، كسي بعد تو نمي خواهد
شده يكرنگ دست و دستاست
دست داري مدام بر پهلو
از مصافي كه نابرابر بود
كينه اش را مرور كرد و بعد
ياس با دست داس پرپر بود
سرفه هايت نشان از اين دارد
با نفس هاي خود گلاويزي
گاه سردي و گاه مي سوزي
گاه از خيل ناله لبريزي
ماه من! ناله هاي جان كاهت
كرده تاريك روز روشن را
اشك من را اگر كه مي بيني
پس بگير اين دعاي رفتن را
من كنارت به صوت مي خوانم
آيه هايي كه دوست داري را
آيه ي صبر، آيه ي ماندن
آيه هاي اميدواري را
شب رسید و در این سکوت محض
بچه ها خفته اند دل خسته
كلميني عزيز پيغمبر!
با علي درد دل كن آهسته
درددل كن بگو ز غمهايت
مجتبي از چه زار و غمگين شد؟
بعد آن ماجرا چرا بانو
چشم تو تار و گوش سنگين شد؟
مجتبي خواب كوچه مي بيند
گوش كن تا كه بشنوي، شايد
ناله هاي حزين تر از آهش
خواب ديده مغيره مي آيد
شانه افتاده امشب از دستت
دست تو هم فتاده از شانه
فاطمه! كس نميزند هرگز
موي آتش گرفته را شانه
خواستي تا بگيري از چشمم
جوشش چشمه هاي باراني
دست خود را به سختي آوردي
فاش گرديد راز پنهاني
گرچه زينب شده پرستارت
راز، پنهان ولي نمي داند
خوب اگر مي شوي، تصور كن
ماجرا را علي نمي داند
از غمت آه مي كشم هر شب
دل سنگ آب گشته از آهم
بعد تو همدمي نمي بينم
من دچار غريبي چاهم
شاعر: #رضا_جوان_بخت
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
این قصه ی پایان رسیده ابتدا هم داشت.
این خانه ی تاریک روزی سرصدا هم داشت
این زن که حالا پوستی بر استخوان ماندست
هر نیمه شب در سجده اش یاربنا هم داشت.
این حیدری که دیر شبها میرود خانه..
یک روز بین خانه اش مشکل گشا هم داشت
یاللعجب اوباش زهرا را چه بد کشتند!
در کوچه ای که خانم آنجا آشنا هم داشت!
ثانی لگد میزد بقیه کیف میکردند
نامردِ کوچه دوستانی بی حیا هم داشت
در روی زهرا ماند در را هم لگد کردند
تو فکر کن آن لحظه بار شیشه را هم داشت!
مردان نمیفهمند،بهتر که نمیفهمند..
اوضاع زهرا پشت در (فضه بیا) هم داشت
یک سیلی معروف و صدها سیلی پنهان..
بین شلوغی ضربه هایی بی هوا هم داشت
مولا عبا انداخت بررویش ولی زهرا..
یک چادر افتاده زیر دست و پا هم داشت..
شاعر: #سیدپوریا_هاشمی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
4_5850510249093500746.mp3
21.1M
🔰 #مصیبت_راتبه 🔰
محقق و راوی: حجتالاسلام #محسن_حنیفی
#حضرت_زهرا_س_کوچه_بنی_هاشم
🔹کوچه و فدک نامه🔹
#فاطمیه۱۴۰۱
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_مناجات
#فاطمیه
میان کوچهها در پُشت درها..، گریهها کردم
تمام شهر را با اشکهایم زابرا کردم
شباهنگام با پروانه از بال و پرت گفتم...
سحر خاکسترش را از کنارِ شمع..، ها کردم
تویی آن ذات افلاکی، تویی مستوجب پاکی
که من با چهرهای خاکی، به نامت اقتدا کردم
پدر در فاطمیه یاد دارم بارها میگفت:
من این فرزند را نذر حسنجان شما کردم
زمانی که برای گریه چشمم بی رمق میشد
به یک «یا فاطمه» در روضه، تجدید قُوا کردم
همیشه ذکر تو از شرِّ عصیانها خلاصم کرد
قدم برداشتم..، گفتند: «یا زهرا» ..، حیا کردم
بگیرم دامنت را صدهزاران بار میگویم
خطا کردم، خطا کردم، خطا کردم، خطا کردم
نَمی از روضهات را ریختم در عُمق اقیانوس
تمام ماهیان را هم به داغت مبتلا کردم
از آن وقتی که پیبُردم دلت پُر بود از دنیا
تمام لذت بی حدِّ دنیا را رها کردم
قنوت بی تعادل خواندنت محراب را سوزاند...
چِقَدر این روزها «یا ربّنا یا ربّنا» کردم
برای گونه و بازو و پهلوی کبودِ تو...
برای دردهای بی شمارِ تو دعا کردم
چُنان از عالم ذَر مِهر تو در سینهی من بود
که تا نام تو را بُردم..، تو را مادر صدا کردم
اگرچه نیستم "سیّد"، به فرزندی قبولم کن
که من پیش تمام خلق این را ادعا کردم
منِ بی تاب آنقَدر از "بُنَیَّ" ات سوختم تا که
تمام این محل را با حسینات آشنا کردم
◾
◾
به جای اهل آن دِه در خیال خود هزاران بار
خودم با دستهایم بر تن او بوریا کردم
شاعر: #بردیا_محمدی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_شهادت
بضعه ی خير الورى انسيةُ الحورا تويى
خلقت كون و مكان را علت اولى تويى
كاشف الآيات ، لبخند تو در صبح ازل
تا ابد مسند نشين كرسى لولا تويى
طاهره ، حوراءالانسيه ، بتول و فاضله
راضيه ، مرضيه و صديقه ی كبرى تويى
آيه ی تطهير در شأن دل پاك شماست
عصمت و حسن و حيا در صورت و معنا تويى
( هَل اَتى ) مُهر قبول بذل قرص نان توست
ليلة القدر على ، تفسير اعطينا تويى
نيست از تو هيچ كس محبوب تر پيش رسول
بال پرواز نبى در ليلة الاسرى تويى
خاكبوست جبرئيل و دستبوست مصطفى
دخترى كه در جهان شد مادر بابا تويى
جلوه ی نور نمازت از ملائك دل ربود
آسمان معرفت را زهرة الزهرا تويى
شد شكوفا يازده گل در بهار دامنت
باغبان باغ عصمت ، مادر گلها تويى
مريمى؟ نه ، حضرت مريم كنيز خانه ات
در توسل ، التجاى هاجر و سارا تويى
رشته هاى چادرت حبل المتين انبيا
محور رمز نجات آدم و حوا تويى
ذكر نامت مونس يونس به بطن حوت شد
نوح را مشكل گشا در پهنه ی دريا تويى
اختيار خلق در امر شفاعت دست توست
سايه سار لطف حق در روز وانفسا تويى
آنكه بر سجاده ی تسبيح ، شب تا صبح بود
در نواى ( سَبَّحِ اسمَ رَبّكَ الأعلى ) تويى
بانويى كه در دفاع از عشق ، پهلويش شكست
داشت بر بازو مدال ( وال من والا ) تويى
آنكه با ايثار جان در محضر عشق على
كرد طومار ولايت را به خون امضا تويى
شاعر: #کمیل_کاشانی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
#زبان_حال_امیرالمومنین_ع
ای سروِ سربلند!، نبینم شکستهای
ای کوهِ استوار!، نبینم که خستهای
ای قامتِ همیشه مقاوم؛ همیشه سبز!
در بسترت، مباد، ببینم، نشستهای
ای لالهی جوانِ علی!، ای شهیدِ عشق!
مظلومهام، که بارِ سفر، زود، بستهای!
با مرتضی بمان و خداحافظی نکن
اصلاً نگو که، از همه دنیا، گسستهای
از رویِ پا نیفت!، ستونِ فلک تویی
هرچند قد خمیده و بازوشکستهای
دستی بلند کن به دعا، بهرِ ماندنت
ای دستگیرِ من، تو مگر دستبستهای؟!
شاعر: #عادل_حسین_قربان
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
دود از خانه ی حیدر سر زد
شعله خود را به تن کوثر زد
در که با دست نشد باز آنجا
با لگد مردک شیطان در زد
درِ چوبیِ برافروخته را
ضرب پا بر بدن مادر زد
مُهر پرپر شدن محسن را
دست مسمار بر آن دفتر زد
چشم حوریه به خون می غلتید
گرچه سیلی ز روی معجر زد
ناله ی فضه خذینی ناگاه
زهر شد بر جگر حیدر زد
بیشتر از خود زهرا آنجا
پسر غیرتی اش پرپر زد
ناله ی یا ابتایش بی شک
زخم ها بر دل پیغمبر زد
شاعر: #حسن_کردی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
اهرمن بر ملکی راه گرفت
صورت حوریه چون ماه گرفت
کوچه را همهمه و آه گرفت
تا که زهرا کمر شاه گرفت...
یاس در هجمهء صد خار افتاد
بازوی فاطمه از کار افتاد
بر زمین عرش معلا افتاد
سایه بر صورت زهرا افتاد
این سخن ورد زبانها افتاد
دیدی آخر علی از پا افتاد
وای از آن لحظهء شرمندگی اش
چه بهم ریخته شد زندگی اش
ناگهان شعله ای از راه رسید
آتشی بود که نَمرود ندید
شعله تا صورت خورشید دَوید
سرخ شد سینهء آن یاسِ سفید
تا که بین در و دیوار افتاد
فضه را خواند بیا؛ بار افتاد
فضه را خواند: مرا یاری کن
مادرم نیست وفاداری کن
تو بجای من علمداری کن
شوهرم را نکُشند! کاری کن!
وقت آنست که اعجاز کنم
گِرِه از دست خدا باز کنم
من چه گویم! تو بپرس از مسمار
که چه شد سینهء سرُّ الاَسرار?
چه شده بین در و آن دیوار?!
بحث ناموس خدا شد انگار!
که علی جلوهء ستّاری کرد
گفت سلمان!..عَبا! یاری کرد
باید اِستاد و علمداری کرد
بهر امداد ولی کاری کرد
یک عَبا فاطمه را یاری کرد!
"رافض"از دیده، جگر جاری کرد
کاش خاک درِ میخانه شویم
همچو خاکستر پروانه شویم
شاعر: #حسین_نعیمی_رافض
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زهرا_س_مدح
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_شهادت
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
#جمهوری_اسلامی_ایران
هزاران سالِ نوری راه ِدرکِ ماست تا زهرا
خدا حق داشت فرماید وَ ما اَدراکَ ما زهرا
ملالش نیست از برزخ خیالی نیست از دوزخ
هرآنکه کار و بارِ او گره خوردهاست با زهرا
اگر دستاس میچرخاند در فکرِ من و تو بود
مراقب بوده از اول به آب و نانِ ما زهرا
و ما منظورِ او بودیم و ما همسایهاش بودیم
اگر قبل از خودش کرده به همسایه دعا زهرا
یهودی را پَرِ چادر سیاهِ او مسلمان کرد
برای بچههای خود چهها کرده چهها زهرا
به ما آموخت پیروز است هرکس فاطمی باشد
به ما آموخت جان دادن به پای مقتدا زهرا
چهل سال است میبینیم لطف مادریاش را
نمیسازد رها ما را در این آشوبها زهرا
خودش اصلِ ولایت بود و در پای ولایت سوخت
نزن که بر نخواهد داشت دست از مرتضی زهرا
مُغیره از نفس اُفتاد و قُنفد هم نفس میزد
علی را حفظ کرد اما به زیرِ دست و پا زهرا
سرِ مویی نشد کم از علی اما سرش را زد به در نامرد
به در خورد و زمین خورد و... مکرر ، بی هوا زهرا
زمین اُفتاد اما هیچکس یاری نکرد او را
حواسش هست بعد از آن زمین اُفتاده را زهرا
شاعر: #حسن_لطفی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
4_5854702510836551803.mp3
14.11M
🔰 #مصیبت_راتبه 🔰
محقق و راوی: حجتالاسلام #محسن_حنیفی
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
🔸ایام بستری🔸
#فاطمیه۱۴۰۱
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زهرا_س_شهادت
یاس ها با افتخار از بودنش دم می زدند
روی زخم غربتش با بوسه مرهم می زدند
کوچه دلگیر از غم نامردمی ها گریه کرد
لحظه هایی که لگد بر یاس خاتم می زدند
کاش باران میزد آنجا آتشی بر پا نبود
آن دمی که شعله بر جسمی مکرم میزدند
میخ شد خاری به پهلوی گلی از جنس نور
در میان ضربه هایی که دمادم می زدند
قدسیان از حجم این غم در تلاطم های درد
هم صدای نی،نوای درد و ماتم می زدند
در غروبی شیشه عطری سرش گم میشد و
عاشقان بر جان خود عطر محرم میزدند
شاعر: #راضیه_کارگر_برزی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e