#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
دود از خانه ی حیدر سر زد
شعله خود را به تن کوثر زد
در که با دست نشد باز آنجا
با لگد مردک شیطان در زد
درِ چوبیِ برافروخته را
ضرب پا بر بدن مادر زد
مُهر پرپر شدن محسن را
دست مسمار بر آن دفتر زد
چشم حوریه به خون می غلتید
گرچه سیلی ز روی معجر زد
ناله ی فضه خذینی ناگاه
زهر شد بر جگر حیدر زد
بیشتر از خود زهرا آنجا
پسر غیرتی اش پرپر زد
ناله ی یا ابتایش بی شک
زخم ها بر دل پیغمبر زد
شاعر: #حسن_کردی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
اهرمن بر ملکی راه گرفت
صورت حوریه چون ماه گرفت
کوچه را همهمه و آه گرفت
تا که زهرا کمر شاه گرفت...
یاس در هجمهء صد خار افتاد
بازوی فاطمه از کار افتاد
بر زمین عرش معلا افتاد
سایه بر صورت زهرا افتاد
این سخن ورد زبانها افتاد
دیدی آخر علی از پا افتاد
وای از آن لحظهء شرمندگی اش
چه بهم ریخته شد زندگی اش
ناگهان شعله ای از راه رسید
آتشی بود که نَمرود ندید
شعله تا صورت خورشید دَوید
سرخ شد سینهء آن یاسِ سفید
تا که بین در و دیوار افتاد
فضه را خواند بیا؛ بار افتاد
فضه را خواند: مرا یاری کن
مادرم نیست وفاداری کن
تو بجای من علمداری کن
شوهرم را نکُشند! کاری کن!
وقت آنست که اعجاز کنم
گِرِه از دست خدا باز کنم
من چه گویم! تو بپرس از مسمار
که چه شد سینهء سرُّ الاَسرار?
چه شده بین در و آن دیوار?!
بحث ناموس خدا شد انگار!
که علی جلوهء ستّاری کرد
گفت سلمان!..عَبا! یاری کرد
باید اِستاد و علمداری کرد
بهر امداد ولی کاری کرد
یک عَبا فاطمه را یاری کرد!
"رافض"از دیده، جگر جاری کرد
کاش خاک درِ میخانه شویم
همچو خاکستر پروانه شویم
شاعر: #حسین_نعیمی_رافض
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زهرا_س_مدح
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_شهادت
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
#جمهوری_اسلامی_ایران
هزاران سالِ نوری راه ِدرکِ ماست تا زهرا
خدا حق داشت فرماید وَ ما اَدراکَ ما زهرا
ملالش نیست از برزخ خیالی نیست از دوزخ
هرآنکه کار و بارِ او گره خوردهاست با زهرا
اگر دستاس میچرخاند در فکرِ من و تو بود
مراقب بوده از اول به آب و نانِ ما زهرا
و ما منظورِ او بودیم و ما همسایهاش بودیم
اگر قبل از خودش کرده به همسایه دعا زهرا
یهودی را پَرِ چادر سیاهِ او مسلمان کرد
برای بچههای خود چهها کرده چهها زهرا
به ما آموخت پیروز است هرکس فاطمی باشد
به ما آموخت جان دادن به پای مقتدا زهرا
چهل سال است میبینیم لطف مادریاش را
نمیسازد رها ما را در این آشوبها زهرا
خودش اصلِ ولایت بود و در پای ولایت سوخت
نزن که بر نخواهد داشت دست از مرتضی زهرا
مُغیره از نفس اُفتاد و قُنفد هم نفس میزد
علی را حفظ کرد اما به زیرِ دست و پا زهرا
سرِ مویی نشد کم از علی اما سرش را زد به در نامرد
به در خورد و زمین خورد و... مکرر ، بی هوا زهرا
زمین اُفتاد اما هیچکس یاری نکرد او را
حواسش هست بعد از آن زمین اُفتاده را زهرا
شاعر: #حسن_لطفی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
4_5854702510836551803.mp3
14.11M
🔰 #مصیبت_راتبه 🔰
محقق و راوی: حجتالاسلام #محسن_حنیفی
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
🔸ایام بستری🔸
#فاطمیه۱۴۰۱
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زهرا_س_شهادت
یاس ها با افتخار از بودنش دم می زدند
روی زخم غربتش با بوسه مرهم می زدند
کوچه دلگیر از غم نامردمی ها گریه کرد
لحظه هایی که لگد بر یاس خاتم می زدند
کاش باران میزد آنجا آتشی بر پا نبود
آن دمی که شعله بر جسمی مکرم میزدند
میخ شد خاری به پهلوی گلی از جنس نور
در میان ضربه هایی که دمادم می زدند
قدسیان از حجم این غم در تلاطم های درد
هم صدای نی،نوای درد و ماتم می زدند
در غروبی شیشه عطری سرش گم میشد و
عاشقان بر جان خود عطر محرم میزدند
شاعر: #راضیه_کارگر_برزی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_شهادت
به اِذنِ الله امشب التجا بردم به درگاهی
که عزرائیل را راند از درش آن هم به اکراهی
بهشت آیینهای از خانهی صدیقهی کبراست
نباشد پیش بامش آسمان جز سقف کوتاهی
صراط المستقیم اینجاست، جبرائیل هم باشی
اگر راهی نداری بر در این خانه گمراهی
ندارد احتشام فضهاش را شاه بانویی
ندارد اعتبار سائل او را شهنشاهی
نمیخواهد دلی را بشکند از خیل مشتاقان
از این رو با ملائک هم تکلم میکند گاهی
گناهان پرده ای انداخت روی فطرتم اما
برایم نکتهای گفت از حدیثی پیر آگاهی
بگو بیچاره "یا فاطر به حق فاطمه العفو"
که تو با این چراغ آخر بیابی سوی او راهی
که هستی؟ ای که از نور توسل بر تو یا زهرا
عزیز مصریان شد یوسف افتاده در چاهی
به دنیا آمده مولا اگر در صحن بیت الله
تو هم در صحنهی محشر سوار ناقة اللهی
جهان از چادر خاکی تو چیزی نمیفهمد
چه درکی دارد از کوهی نگاه بستهی کاهی
مسیر آفرینش گم شد و تاریک شد دنیا
همین که بست راهت را میان کوچه گمراهی
تقاصی سخت خواهد داشت، خون مانده بر دیوار
یقین دارم که روزی میرسد از راه، خونخواهی
شاعر: #سیدمیلاد_حسنی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
#زبان_حال_امیرالمومنین_ع
بیدار می شوی سرِ شب تا سحر چرا
بی تاب می شوی دل شب اینقَدَر چرا
هنگام گریه هات نَفَس کم می آوری
زهرا شده نفس زدنت مختصر چرا
نامحرمی که نیست چرا رو گرفته ای؟
ابری سیاه مانده به روی قمر چرا
از آنچه آمده به سرت دم نمی زنی
باید بگیرم از دَرِ خانه خبر چرا
حرف دهان مردم شهر اینچنین شده
حیدر خودش نیامده در پشت در چرا
شش ماه انتظار من و تو به باد رفت
افتاده از درخت وجودت ثمر چرا
دیگر دفاع از منِ خونین جگر مکن
خود را زدی عزیز علی در خطر چرا
شال مرا گرفتی و دستت زِ دست رفت
در پیش من زدند تو را بیشتر چرا
آخر برای مُردنم این روضه کافی است
مادر زدن کنار نگاه پسر چرا
شاعر: #مجتبی_شکریان
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
#حضرت_زهرا_س_شام_غریبان
#زبان_حال_امیرالمومنین_ع
چرا باید خروش اشک هایت بی صدا باشد؟
ببار ای آسمان من که رازم بر ملا باشد
ببار ای آسمان مرتضی! هم روز و هم شب را
که تنها گریهی تو یار تنهایی ما باشد
چرا از چادرت باید بفهمم حال و روزت را؟
چرا همراز تو دیگر نباید مرتضی باشد
چرا این قدر رو میگیری از من آفتاب من؟
نمی خواهی ببینم گوشه چشم تو را؟ باشد
مخوان ای زندگی من دعای مرگ را دیگر
مخواه ای آشنایم غربتم را از خدا! باشد؟
تو باید سالهای سال ماه خانه ام باشی
و باید سایه ات روی سر این طفلها باشد
صدای در؛ نگاه کودکان خیره به سوی تو
صدای در؛ ولی ای کاش این بار آشنا باشد
**
بریز آب روان اسماء ولی آهسته آهسته
به طفلانم بگو تا گریههاشان بی صدا باشد
ولی در زیر پیراهن عجب داغی خدای من
همین؟ می خواستی آتش بگیرم با وفا؟ باشد
شاعر: #رضا_یزدانی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_زمان_عج_مناجات_فاطمی
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
تا به کِی باید که در یادِ تو گریان سوختن
تا کجا از دوریات ای سبز دامان سوختن
گرمیِ این روضهها از نالهی عشاقِ توست
آه میچسبد برایت در زمستان سوختن
عاشقی کو تا بیاموزیم از او عشق چیست
روزها در شهر و شب بِینِ بیابان سوختن
از جگر آهی کشیدی آسمان آتش گرفت
سالها کارَت شد از داغِ عزیزان سوختن
گریه کردی آنقدر ، چشمان تو مجروح شد
شمع را هرگز ندیدم زیرِ باران سوختن
گفت باید که تو را در قلب خود پیدا کنیم
کارِ ما شد بعد از آن سر در گریبان سوختن
یوسفش نزدیک بود اما نمیدیدش چرا
بختِ یعقوب است پیشِ چاهِ کنعان سوختن
چشمهایش رفت وقتی ، بوی پیراهن شنید
راه را وا میکند آخر ، زِ هجران سوختن
آنقدر باید بگریم تا بیابم بوی تو
قسمتم کِی میشود مثلِ نیستان سوختن
ما پریشان روضه میخوانیم آقاجان بیا
سهمِ ما شد داد و سهمِ تو پریشان سوختن
**
کاش دستی روی دیوار مدینه مینوشت
میشود نُه سال با ذکرِ علیجان سوختن
میشود با پهلویِ زخمی تبسم کرد باز
میتوان با سینهی مجروح پنهان سوختن
کاش میشد مادری دیگر نبیند مثل این
پشت در اُفتادن و در پیش طفلان سوختن
سختتر از آتشِ در از هجوم شهر چیست
گفت از لبخند چندین نامسلمان سوختن...
شاعر: #حسن_لطفی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
#حضرت_زهرا_س_شام_غریبان
#حضرت_محسن_بن_علی_ع_شهادت
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
دخت پیغمبر اگر بیمار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد
پیشمرگ حیدر کرار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد
از کنیز خویش میگیرد مدد
تا از این پهلو به آن پهلو شود
چارهساز خلق، کارش زار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد
دیگر از آیینهاش رو میگرفت
شب که میشد پهلوی او میگرفت
بارها از درد آن بیدار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد
وقت دفنش بوالحسن خون گریه کرد
بر جراحاتش کفن، خون گریه کرد
نیمه شب کار علی دشوار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد
در هجوم دشمن و وقت خطر
کی شنیده زن بیاید پشت در
در دفاع از مرتضی ناچار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد
من نمیگویم، ز میخ در بپرس
از گل نشکفتهی پرپر بپرس
سینهی زهرا چرا خونبار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد
یاس ما را جوهر نیلی زدند
آنچنان بر صورتش سیلی زدند
هر دو چشم مادر ما تار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد
داغ شد میخ در و بیراهه رفت
بعد از مادر سوی شش ماهه رفت
راه ششماهه کُشی هموار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد
**
گر نمیشد کشته محسن پشت در
بین خون، اصغر نمیزد بال و پر
تیر کین همدست با مسمار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد
از مدینه تیر آمد بیهوا
خورد بر قلب غریب کربلا
ناله زد هرچه به ما آزار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد
تیغ قنفذ از غلاف آمد برون
گودی گودال شد دریای خون
قطعه قطعه سیدالاحرار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد
آتش این خانه وقتی گُر گرفت
کربلا بر دامن و چادر گرفت
عمهی سادات کارش زار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد
با همان دستی که مادر را زدند
کربلا تا شام دختر را زدند
فاطمیه باز هم تکرار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد
ریسمانِ گردن حبلالمتین
شد غل و زنجیر زینالعابدین
ظلمها بر عترت اطهار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد
پشت در که مادر سادات رفت
روضه تا دروازهی ساعات رفت
بین کوچه صحبت از بازار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد
شاعر: #عبدالحسین_میرزایی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
هنگام دردسر که گذر میشود شلوغ
درخانه بیشتر دم در میشود شلوغ
مادر جلوست دور پدر میشود شلوغ
این کوچه ها چقدر مگر میشود شلوغ؟
چندین نفر بزور دراین کوچه جا شدند
نمرودها مزاحم پروانه ها شدند
دریا خروش کرد تلاطم شروع شد
دوران جاهلیت مردم شروع شد
وقتش رسیده بود تهاجم شروع شد
انگار کار آتش و هیزم شروع شد
در پشت در زبانه ی آتش که پا گرفت
دودش بلند شد همه جارا فرا گرفت
دربسته بود درشکنی ایستاده بود
در جنگ نور اهرمنی ایستاده بود
در بین خانه ممتحنی ایستاده بود
نامرد رو بروی زنی ایستاده بود
فریاد میکشید ولایت گرفتنی ست
بازور هم اگر شده بیعت گرفتنی ست
مشغول حرف بود که باپا به در زدو...
صدیقه را مقابل مولا به در زدو...
فهمید مانده پشت در اما به در زدو...
همراه مادری پسرش را به در زد و...
گل را گلاب کرد و بدستان خار داد
مسمار را به پهلوی زهرا فشار داد
فضه اگر نبود به دادش که میرسید؟
چادر بروی پیکر زهرا که میکشید؟
در بین شعله بانوی این خانه را که دید
محکم بصورتش زد و به سمت در دوید
این پاسخ سفارش عمر رسول بود
مولا بفکر حفظ حجاب بتول بود...
شاعر: #سیدپوریا_هاشمی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#زبان_حال_حضرت_زهرا_س با مادر گرامیشان #حضرت_خدیجه_س
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
السلام ای همه ی دار و ندارم مادر
جایت امروز چه خالی است کنارم مادر
ای فداکارترین بانوی دنیا مادر
می شود سر بزنی خانهی زهرا مادر
با که گویم که شده دوری تو درد سرم
از همه عمر ِ یتیمی ، به تو دلتنگ ترم
یاد داری کس ِ هم در دل غربت بودیم
فارغ از آن همه بی دردی و نفرت بودیم
یاد داری قمرت در شب ظلمت بودم
محرم راز تو از قبل ولادت بودم
به همین جرم که همرنگ نگشته با ننگ
آب شد سنگ صبور تو در آن کوچه تنگ
زحمات تو و بابا شده جبران مادر
مانده زهرای تو و دیده ی گریان مادر
کفر در مسجدمان صاحب منبر شده است
دین انصار و مهاجر به خدا زر شده است
شهر از گریه ی زهرات به جان آمده است
بودنم بر همه انگار گران آمده است
دِین زهرای تو بر دینش ادا شد مادر
مثل تو ثروت من خرج خدا شد مادر
کس در این شهر نکرده کمک فاطمه ات
غصب شد چون لقب تو ، فدک فاطمه ات
آتش و میخ در و پای حرامی و حرم
محسنم کاش نگوید که چه آمد به سرم
فضهی خادمه بر غربت من می زد زار
اشک خون ریخت ز بی مادری من ، مسمار
به فدای سر حیدر که رُخَم گشت کبود
کاش آن روز فقط دست علی بسته نبود
ماندن فاطمه شد امر محالی مادر
دیگر از دختر تو مانده خیالی مادر
نیستی تا که بیینی چه قَدَر تا شده ام
آه مادر به خدا زحمت اسما شده ام
شده از غربتمان چشم فلک پر اختر
می شود دخترکم زود ، چو من بی مادر
مثل تو طی شده با اشک دم آخر من
بر لبم آه حسین ، آه حسین ، آه کفن
شاعر: #محمد_حسین_رحیمیان
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e