eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
44.9هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
348 ویدیو
28 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
غمی ویران‌تر از بغض گلو افتاده در جانش بزرگی که زبانزد بود در این شهر ايمانش کسی که از خلیفه تا گدای کوچه‌گرد شهر نمک‌پرورده بود از سفره‌های فضل و احسانش به حکمت، آیه آیه از لبش والعصر جاری بود به رحمت، هر سحر فوج ملک بودند مهمانش سكوت اشک زهرا بود و باید خواند دریایش شکوه نام حیدر بود و باید خواند طوفانش کسی از پشت این در دست خالی برنمی‌گردد مگر بخشیده باشد حضرت موسی دوچندانش به عطر ربنای جاری بین قنوت خود بهشتی آفریده گوشۀ تاریک زندانش نگاهش قبلهٔ خورشید و از زیبایی‌اش این بس، بگویم هست ماه آسمان آیینه‌گردانش دلش آشفته‌تر از تشنه کامی‌های عاشوراست عطش پشت عطش می‌ریزد از لب‌های عطشانش گلو می‌داند این بغض نفس‌گیر صدایش را که حتی کوه باشد می‌کند این داغ ویرانش... ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
در این زندان كه ره بسته است پرواز صدایم را نمی‌بینم كسی را جز خودم را و خدایم را سرم را می‌گذارم روی زانوهای لرزانم یكایك می‌شمارم غصه‌های زخم‌هایم را پریشان حالم و از استخوانم درد می‌ریزد نمی‌جویم ز دست هر كس و ناكس دوایم را اگر چه زخم تن دارم، كبودیِ بدن دارم ولی خرج عبادت می‌نمایم لحظه‌هایم را حضور دانه‌ی زنجیر در راه گلوگاهم دو چندان می‌نماید بغض سنگین دعایم را نمی‌گویم چه كرده تازیانه با وجود من ببین پُر كرده خون پیكر من بوریایم را اگر بنشسته می‌خوانم نمازم را در این زندان غل و زنجیرها كوبیده كرده ساق پایم را ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ذره‌ای در نزد خورشید درخشان توأیم تشنه‌ای در حسرت یک جرعه باران توأیم سال‌ها نان خورده‌ایم از سفره‌ی اولاد تو روزی ما می‌رسد چون بر سر خوان توأیم گوشه‌ای از صحن آیینه و یا صحن عتیق هرکجا هستیم گویی کنج ایوان توأیم زائران دختر تو زائران فاطمه‌اند تا ابد ممنون این لطف دو چندان توأیم ما غذای خانه‌هامان هم غذای حضرتی‌ست در میان خانه هم در اصل مهمان توأیم بی گمان ایل و تبارت عزت این کشور‌اند در حقیقت اهل جمهوری ایران توأیم بچه‌های تو در ایران پادشاهی میکنند حضرت غربت‌نشین! مدیون احسان توأیم شش امامی نیستیم و نیستیم اهل وقوف امر، امر توست آقا، تحت فرمان توأیم بی گمان بی حب تو اسلام ابتر می‌شود دین هر کس پای خود؛ ما که مسلمان توأیم قبله‌ی ما را کشاندی سوی مشهد، در عوض‌، بنده‌ی ناقابل شاه خراسان توأیم عبد صالح بوده‌ای، باب الحوائج بوده‌ای ما هم آقا از مریدان عموجان توأیم... ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
نگاهی کن به این چشمانِ مضطر هزار امید آوردم بر این در من و این اشک... یا باب الحوائج من و این آه... یا موسی بن جعفر شاعر: با خط: @dobeity_robaey
بر جبين آسمان آثار غم پيدا شده نم نم باران دوباره راهی صحرا شده در ميان سنگ‌ها آيينه‌ای تنها مباد در ميان سنگ‌ها آيينه‌ای تنها شده كاش قلب قفل زندان نيز مثل نيل بود حبس در زندان فرعون زمان، موسی شده "رَبّ خَلّصنی" شده ذكر مدامش در قنوت تنگ‌تر پيش نگاهش عرصه‌ی دنيا شده در دلش با ديدن زنجير و بند و سلسله روضه‌های عصر عاشوراست كه بر پا شده روضه‌ی يک كودک آواره‌ی بی‌سرپناه روضه‌ی يک دختر بی‌تاب بی‌بابا شده روضه‌ی تنهايی زينب ميان دشمنان روضه‌ی قدهای از فرط مصيبت تا شده هم‌نفس با كاروان شام در اين لحظه‌ها مايه‌ی تسكين قلبش ذكر يازهرا شده ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ﺩﺭ ﺩﻝ ﺗﺎﺭﯾﮏ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﻣﺜﻞ ﺷﻤﻊ ﺭﻭﺷﻨﻢ ﻟﺤﻈﻪ ﻟﺤﻈﻪ، ﻗﻄﺮﻩ ﻗﻄﺮﻩ، ﺁﺏ ﮔﺮﺩﯾﺪﻩ ﺗﻨﻢ ﺑﺲ ﮐﻪ ﻻ‌ﻏﺮ ﮔﺸﺘﻪ‌ﺍﻡ ﭼﻮﻥ ﻣﯽ‌ﮔﺬﺍﺭﻡ ﺳﺮ ﺑﻪ ﺧﺎﮎ ﺧﺼﻢ ﭘﻨﺪﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺘﻢ، ﭘﯿﺮﺍﻫﻨﻢ ﺩﺭ ﺳﯿﻪ‌ﭼﺎﻝ ﺑﻼ‌ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﺧﻠﻮﺕ ﮐﺮﺩﻩ‌ﺍﻡ ﺍﯾﻦ ﻧﻤﺎﺯ، ﺍﯾﻦ ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺵ، ﺍﯾﻦ ﺍشک ﺩﺍﻣﻦ ﺩﺍﻣﻨﻢ ﻫﺮ ﮐﻪ ﺯﻧﺪﺍﻧﯽ ﺷﻮﺩ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻼ‌ﻗﺎﺗﺶ ﺭﻭﻧﺪ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻣﻤﻨﻮﻉ‌ﺍﻟﻤﻼ‌ﻗﺎﺕ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﺍﻥ، ﻣﻨﻢ ﻗﺎﺗﻞ ﺩﻝ‌ﺳﻨﮓ ﻣﯽ‌ﺧﻨﺪﺩ ﺑﻪ ﺍشک ﺩﯾﺪﻩ‌ﺍﻡ ﺣﻠﻘﻪ‌ﯼ ﺯﻧﺠﯿﺮ ﻣﯽ‌ﮔِﺮﯾﺪ ﺑﻪ ﺯﺧﻢ ﮔﺮﺩﻧﻢ ﺑﺲ ﮐﻪ ﺟﺴﻤﻢ ﺁﺏ ﮔﺸﺘﻪ ﻣﺜﻞ ﺷﻤﻊ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﻣﺤﻮ ﮔﺸﺘﻪ ﺟﺎﯼ ﻧﻘﺶ ﺗﺎﺯﯾﺎﻧﻪ ﺑﺮ ﺗﻨﻢ ﺭﻭﺯﻩ ﺩﺍﺭﻡ، ﻭﻗﺖ ﺍﻓﻄﺎﺭ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻮﯾﯽ ﻗﺎﺗﻠﻢ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﺎ ﺧﺮﻣﺎﯼ ﺯﻫﺮ ﺁﻟﻮﺩﻩ ﻗﺼﺪ ﮐُﺸﺘﻨﻢ ﮔﺎﻩ ﮔﺎﻩ ﺍﺯ ﺳﺎﻕ ﭘﺎﯼ ﻣﻦ ﺧﻮﻥ ﻣﯽ‌ﭼﮑﺪ ﺑﺲ ﮐﻪ ﭘﺎ ﺳﺎﯾﯿﺪﻩ ﮔﺸﺘﻪ ﺑﯿﻦ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺁﻫﻨﻢ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ! ﺍﺯ ﮔﺮﯾﻪ‌ﯼ ﻣﻦ ﺣﺒﺲ ﻫﻢ ﺁﻣﺪ ﺑﻪ ﺗﻨﮓ ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺁﻧﮑﻪ ﺧﻨﺪﯾﺪﻡ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺩﺷﻤﻨﻢ ﯾﺎﺩ ﺍﺯ ﺟﺴﻢ ﻣﻦ ﻭ ﺍﺯ ﺗﺨﺘﻪ‌ی ﺩﺭ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ ﻫﺮ ﮐﻪ ﮔﺮﺩﺩ ﺯﺍﺋﺮ ﻭ ﺁﯾﺪ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﺪﻓﻨﻢ ﯾﺎﺑﻦ ﺯﻫﺮﺍ «ﻣﯿﺜﻢ» ﺍﺳﺘﻢ ﺑﺎ ﺗﻮﻻ‌ّﯼ ﺷﻤﺎ ﮔﺮ ﺑﻪ ﺩﻭﺯﺥ ﻫﻢ ﺭﻭﻡ ﺍﺯ ﻫُﺮﻡ ﺁﺗﺶ ﺍﯾﻤَﻨَﻢ ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ندارد هیچ‌کس در این دل زندان نشان از من نه من دارم خبر از خانه‌ام، نی خانمان از من نسیمی گر گذر می‌کرد، دل چون غنچه وا می‌شد ولی آن هم گریزان است،چون تاب و توان از من تن من با دل زندان و زندانبان شده هم‌رنگ پذیرائی کند با تازیانه میزبان از من به حال من دل آن آهن زنجیر می‌سوزد نمی‌خواهد که گردد دور، زنجیر گران از من سرم را جز سر زانو کسی در بر نمی‌گیرد صبا لطفی! خبر بر غمگسارانم رسان از من در زندان به رویم بازخواهد شد ولی روزی که نَبوَد هیچ باقی غیر مشتی استخوان از من بر سیل ستم استاده و نستوه چون کوهم نمی‌یابند عجز و لابه، هرگز دشمنان از من الهی من هم از تو همچو زهرا مرگ می‌خواهم به لب آورده‌ام جان؛ گیر ای جانانه جان از من ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
می‌خواستند داغ تو را شعله‌ور کنند وقتی که سوختی همه را با خبر کنند می‌خواستند دفن شوی زیر خاک‌ها تا زنده زنده از سر خاکت گذر کنند می‌خواستند شام غریبان به‌پا کنند تا بچه‌های فاطمه را در به در کنند از ناسزا بگو که چه آورده بر سرت می‌خواستند باز تو را خونجگر کنند می‌خواستند دست شما بسته باشد و... …مثل مدینه فاطمه‌ات را سپر کنند قوم یهود را به مصافت کشیده‌اند تا تازیانه‌ها به مراتب اثر کنند حالا بیا بگو که ملائک یکی یکی فکری برای این تن بی پال و پر کنند :: این اشک‌ها مسافر یک جسم بی سرند وقتش رسیده است به آنجا سفر کنند ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
چون کمانداری رها کرد‌ه‌ست چشمت تیر را تا که در چنگ آورَد این "صیدِ از جان سیر" را در هوای پای‌بوسیِ تو باید رشک برد از ازل تا صبح محشر بوسه‌ی زنجیر را ای امام بی جماعت! ای که می‌گوید فلک بعدِ هر تکبیرةُ الاحرامِ تو تکبیر را با نگاه تو هدایت شد زنی آوازه خوان ای بنازم! گوشه‌ی چشم تو، این اِکسیر را گرچه بر یک تخت چوب، اما تنت تشییع داشت... یادم آورده‌ست این تشییع، آن تصویر را شد قیامت، آسمان خاموش شد، خورشید سوخت باز نازل کرد ایزد سوره‌ی تَکویر را پادشاهی زیر سُمّ اسب‌ها تشییع شد در حصیری جمع کردند آیه‌ی تطهیر را...! ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
خدایا آرزو دارم ببینم بچه‌هایم را در این‌ خلوت اجابت‌‌ کن دوباره‌ ربنایم را   ندارد فرق چندانی‌ برایم روز و شب دیگر از این رو که نمی‌بینم رُخ ماهِ رضایم را   دلم تنگ‌ است می‌خواهم کنار دخترم‌ باشم چه می‌شد باز بر دوشم بیاندازد عبایم را   نشد امروز دستم‌ را بگیرد گرم در دستش ولی یک‌ روز می‌گیرد غریبانه عزایم را   دعا کردم برای‌ حال زندانبان ولی‌ افسوس تلافی کرد با شلاّق همواره دعایم را   بلائی بر سرم آورد این‌ جا سِندی نامرد که‌ جز مردن نمی‌بینم در این دنیا شفایم را   ندارد روزنی زندان، امان‌ از دست زندانبان که با زنجیرِ غم بسته گلوی بی‌صدایم را ندارم قوتی حتی که برخیزم به روی پا فشار ضربه‌ی پایی شکسته ساقِ پایم را   غریب‌ و‌ تشنه و زخمی‌ به‌فکر همسر و فرزند بیا‌ مادر! بیا مادر! ببینی کربلایم را ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
چهار گلدسته با دوتا گنبد شش جهت نور کبریا دارد هر که در آن حرم رسد گوید جلوه‌ی مشهد الرضا دارد چهار گلدسته چهار رکن بهشت یک ضریح از دو حجت داور هم ضریح جواد اهل البیت هم تجلای موسیِ جعفر ای مزارت مدار جود و کرم دست حاجات خلق سوی شماست مهری و چند تا ستاره‌ی فضل معتکف در کنار کوی شماست مثل "فرهاد میرزا" شده‌اند خاکبوس تو بس امیر و وزیر "کلبُهم باسطٌ ذِراعیهِ" حک شده روی قبر "خواجه نصیر" دلم از درد و غم به تنگ آمد سر و پا رنج و غصه و دردم سمت باب الحوائج آمده‌ام رو به باب المراد آوردم من جوانی گناه آلوده رو به دیوار می‌کنم از شرم دست بر روی شانه‌ام بگذار دعوتم کن به یک نصیحت گرم گرمی دست تو براتِ خداست با شما توبه‌ام پذیرفته‌ست سفره‌ی تو دوای هر دردی‌ست مادر این راز را به من گفته‌ست ای ید الله! دست تو باز است گره از کار بسته‌ام وا کن گوشه‌ی خانه بستری پهن است درد بیمار من مداوا کن آه ای یوسفی که زندان را بوی پیراهن تو گلشن کرد نور حقی و سجده‌های شبت ظلمت آن محیط روشن کرد دست زنجیر پایبندت شد گریه‌ی زخم‌ها به حال تو بود این شب و روزهای آخر هم گوئیا موعد وصال تو بود بدنی در احاطه‌ی زنجیر روی یک تخته‌ی در آوردند پدری را چنین غریبانه پیش چشمان دختر آوردند آه، از این وصال درد آمیز آه، از این وداع رنج آور ماجرا را خدا بخیر کند باز هم دختری و جسم پدر ... ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آنکه عالم همه در دست توانایش بود مرکز دایره‌ی غم دلِ دانایش بود هفتمین حجت معصوم ز ظلم هارون چارده سال به زندان ستم جایش بود دل موسای کلیم از غم این موسی سوخت که به زندان بلا طور تجلایش بود معنی "قَعر سُجون" باید و "ساقِ المَرضُوض" پرسی از حلقه‌ی زنجیر که بر پایش بود یاد حق، همْ نفس گوشه‌ی تنهایی او آهِ دل، روشنی خلوت شب‌هایش بود بس که غم دید ز زندان و ز زندان بانش زندگی‌بخش جهان، مرگْ تمنایش بود نه همین زهر جفا بر دلش افروخت شرر ز شهادت اثری بر همه اعضایش بود یوسف فاطمه یارب چه وصیت فرمود که پس از مرگ همی سلسله بر پایش بود ✍مرحوم 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e