eitaa logo
مه‌شکن🇵🇸🇮🇷
1.3هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
543 ویدیو
76 فایل
✨﷽✨ هرکس‌می‌خواهدمارابشناسد داستان‌کربلارابخواند؛ اگرچه‌خواندن‌داستان‌را سودی‌نیست‌اگردل‌کربلایی‌نباشد. شهیدآوینی نوشته‌هایمان‌تقدیم‌به‌ اباعبدالله‌الحسین(ع)‌وشهیدان‌راهش..‌. 🍃گروه‌نویسندگان‌مه‌شکن🍃 💬نظرات: https://payamenashenas.ir/RevayatEshgh
مشاهده در ایتا
دانلود
مه‌شکن🇵🇸🇮🇷
🌹شهید سیدمحمدحسن حسینی معروف به سیدحکیم🌹 (شهیدی که در قسمت 138 رمان #خط_قرمز به او اشاره شد) تولد: س
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلمی از شهید سیدمحمد حسن حسینی معروف به سیدحکیم🌹 (شهیدی که در قسمت 138 رمان به او اشاره شد) این فیلم ساعاتی قبل از شهادت این شهید و قبل از رفتن ایشان به عملیات شناسایی در منطقه تدمر ضبط شده است. تولد: سال 1360 ولایت سرپل افغانستان شهادت: خردادماه 1395، تدمر سوریه از فرماندهان ارشد تیپ فاطمیون مزار شهید در بهشت رضای مشهد قرار دارد.
مه‌شکن🇵🇸🇮🇷
وصیتنامه شهید حسین معزغلامی (که در قسمت ۱۴۳ رمان به او اشاره شد) بسم رب الشهدا و الصدیقین با یاری خدا و توسل به اهل بیت (ع) این وصیتنامه را می نویسم, انشالله که بعد از مرگم باز و خوانده شود. سلام بر آنهایی که رفتند و مثل ارباب بی کفن جان دادند. من خاک پای شهدا هستم. شهدایی که برای دفاع از اسلام رفتند و جان عزیز خود را بر طبق اخلاص نهادند. خدا کند به مدد شهدا و دعای دوستانم مرگ من نیز شهادت قرار گیرد که بهترین مرگ هاست. بعد از مرگم به پدرم توصیه می کنم که مانند اربابم حسین (ع) صبر کند و بیتابی نکند و خوشحال باشد که در راه خدا جان دادم و همینطور مادرم به مدد اسوی صبر و استقامت در کربلا حضرت زینب (س) صبور باشد چون با گریه هایش مرا شرمنده می کند. هر وقت بر سر قبرم آمدید سعی کنید یک روضه از حضرت علی اکبر (ع) و یا حضرت زهرا (س) بخوانید و مرا به فیض بالای گریه برسانید. هر وقت قصد داشتید خیری به بنده حقیر برسانید آنرا به هیئت های مذهبی به عنوان کمک بدهید. از خواهران و خانواده ای آنها طلب حلالیت می کنم اگر نتوانستم نقش برادری خوب را ایفا کنم. در کفنم یک سربند یا حسین (ع) و تربت کربلا قرار بدهید. تا میتوانید برای ظهور حضرت حجت (عج) دعا کنید که بهترین دعاهاست. هم به خانواده ام و هم دوستانم بگویم که در بدترین شرایط اجتماعی, اقتصادی و .... پیرو ولی فقیه باشید و هیچگاه این سید مظلوم حضرت آقا سید علی آقا را تنها نگذارید. امر به معروف و نهی از منکر را فراموش نکنید و نگذارید خون شهدا پایمال شود. این شعر بر روی سنگ قبرم حکاکی شود انشالله مرد غسال به جسم و سر من خورده مگیر چند سالیست که از داغ حسین لطمه زنم سر قبرم چو بخوانند دمی روضه شام سر خود با لبه سنگ لحد میشکنم اللهم الرزقنا شفاعه الحسین یوم الورود و ثبت لی قدم صدق عندک مع الحسین و اصحاب الحسین (ع)
مه‌شکن🇵🇸🇮🇷
🦋۱آبان سالگرد شهادت شهید 《 مصطفی صدرزاده》 #استوری #شهید_مصطفی_صدرزاده ✍🏻#محدثه_صد
سلام بله سیره تربیتی و تشکیلاتی شهید صدرزاده الگوی خیلی خوبی برای کسانی هست که می‌خوان کار فرهنگی و تربیتی کنند. ممنونم از شما دوست خوبم خانم فاتح (نمی‌دونم چرا اخیرا دوستانم توی ناشناس بهم پیام میدن؟🙄)
«شهید مرتضی حسین‌پور شلمانی» معروف به «حسین قمی» متولد ۳۰ شهریور سال ۶۴ بود. او سال ۸۳ وارد سپاه شد. جزو اولین افرادی بود که با حاج قاسم در پدافند بغداد - سامرا مشارکت داشت و فرمانده پدافند سامرا بود. نبوغ و مجاهدت‌های او به گونه‌ای بود که فرماندهان به او لقب حسن باقری زمان را دادند. مرتضی حسین پور فرمانده عملیات قرارگاه حیدریون در سوریه و فرمانده شهید محسن حججی بود. این فرمانده زبده نظامی در همان معرکه‌ای که شهید حججی به اسارت درآمد به شهادت رسید. بیشتر بخوانید: https://www.mashreghnews.ir/news/1117283/%DA%86%D8%B4%D9%85-%D8%AA%DB%8C%D8%B2%D8%A8%DB%8C%D9%86-%D8%AC%D8%A8%D9%87%D9%87-%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%88%D9%85%D8%AA-%DA%A9%D9%87-%D8%A8%D9%88%D8%AF-%D8%B9%DA%A9%D8%B3 https://www.irdc.ir/fa/news/5093/%DA%AF%D8%B0%D8%B1%DB%8C-%D8%A8%D8%B1-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D9%85%D8%B1%D8%AA%D8%B6%DB%8C-%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86%E2%80%8C%D9%BE%D9%88%D8%B1
کتاب زندگی‌نامه در طاقچه موجود شده، با ۸۰درصد تخفیف. (نسخه چاپی کتاب ۱۲۰هزار تومنه و توی خود طاقچه ۶۰هزار تومان. الان با تخفیف شده ۱۲هزار تومان). چون شهید رو در رمان و کانال معرفی کرده بودم، گفتم اطلاع بدم ‌که اگر کسی دوست داره، می‌تونه بخره. (می‌تونید هم صبر کنید توی طاقچه بی‌نهایت موجود بشه) اگر هم طاقچه ندارید، می‌تونید این‌جا دانلود کنید: http://www.taaghche.com/invitation/qpgeapypch791904
مه‌شکن🇵🇸🇮🇷
🌷 🌷 (از سربازان گمنام امام زمان ارواحنا فداه) 🌿تولد: ۱۳۴۱/۱۱/۱ 🌿شهادت: ۱۳۹۲/۱۰/۲۳ بلاد کفر با وجود اینکه سال‌ها سیدعلی در یکی از حساس‌ترین مناطق خاورمیانه در کنار شقی‌ترین افراد زندگی مخفیانه داشت و کارهای بزرگ و البته شگرفی را انجام داد، قوی‌ترین سرویس‌های جاسوسی هم نتوانستند بفهمند این مجاهد ایرانی چگونه در جمع‌شان نفوذ کرد و اهداف خود را پیش برد. آنچه برای همه ما بسیار دردناک و سخت است، نپرداختن به شخصیت این شهید و مجاهدت‌های منحصر بفردش در بلاد کفر است؛ شهیدی که به واقع می‌توان گفت شهادت و زندگی‌اش در نوع خود بی‌نظیر است، اما چه کنیم که به همان دلایل امنیتی باید تنها به برشی خیلی کوتاه و مختصر از زندگی او بسنده کنیم. معصومه عبدی، همسر این شهید عزیز که هنوز برای خود او نیز سوال‌های بسیاری در مورد شهادت و فعالیت‌های همسرش باقی است، دقایقی کوتاه اینگونه برایمان از این چهره گمنام امنیتی روایت می‌کند؛ زنی که بدون شک، اجر و مقامش کم‌تر از همسر شهیدش نیست. «وقتی قرار شد با هم چند دقیقه‌ای در مراسم خواستگاری صحبت کنیم، این علی بود که سر صحبت را باز کرد. از شغلش برایم گفت؛ اینکه پاسدار است، اما نمی‌تواند مثل بقیه سپاهی‌ها لباس نظامی بپوشد. گفت ماموریت زیاد می‌رود و نمی‌تواند خیلی در مورد کارهایش و نحوه مأموریت‌هایش توضیح دهد. این جمله‌اش را به یاد دارم که گفت شما قرار است وارد یک زندگی پر از تنهایی و چالش و استرس شوی. اگر حاضری این گوی و این میدان. علی در سپاه قدس مشغول خدمت بود. بعد از صحبت در مورد شغلش گفت: بعد از شهادت پدرم، من علاوه بر نقش همسری برای شما برای خانواده‌ام هم نقش پدری داشته باشم و نمی‌توانم از آنها دور باشم. مادر و یک خواهر و برادرش در خانه پدری‌شان ساکن بودند. من قبول کردم بدون اینکه درخواستی از او داشته باشم. راستش را بخواهید مجذوب سادگی و حیا و نجابت او شده بودم. آن سال‌ها بحث منافقین هم زیاد مطرح بود. آنها در شهر، مردم بی‌گناه را به خاک و خون می‌کشیدند و بسیاری از شخصیت‌ها را ترور کردند. خصوصا مدتی در جنگل‌های شمال حرکات و درگیری‌های وحشتناکی بود. بسیاری از دوستان خیلی نزدیک علی در این مدت به شهادت رسیدند. چند روزی که از شروع زندگی مشترکمان گذشت، گفت باید به ماموریت برود. اکثرا هم به همان دلایلی که گفتم می‌رفت شمال. وقت‌هایی هم که خانه بود، شرایط کارش به گونه‌ای بود که ۲۴ ساعت اداره بود و ۲۴ ساعت می‌ماند منزل. علی به علت نوع کارش کمتر می‌توانست در جبهه‌های جنوب حضور داشته باشد. اما از طرفی به شدت هم دوست داشت به جبهه برود. هرچه درخواست می‌کرد که دلش می‌خواهد برود جنوب، فرماندهانش موافقت نمی‌کردند و می‌گفتند کار شما اینجا کمتر از جبهه نیست، ما به شما در اینجا نیاز داریم. بالاخره با پافشاری‌های سیدعلی توانست در سه عملیات از جمله عملیات کربلای ۵ و عملیات مرصاد شرکت کند. علی قبل از ازدواجمان دوره‌های خاصی را دیده بود و بسیار نیروی ورزیده‌ای بود. به همین علت بود که او و دوستانش مثل آچارفرانسه هرجا که بهشان نیاز بود می‌رفتند. همسرم دو سال، از سال ۶۳ امنیت پرواز هم بود و اتفاقا این دوره ششم خیلی به من سخت گذشت. چون وسایل ارتباطی مثل حالا زیاد نبود که از حالش باخبر شوم. علی هم مثل همه انسان‌ها یک فرد عادی بود، اما سعی می‌کرد به خواسته‌اش برسد و رفتارش رو به کمال باشد. موقعی که عصبانی می‌شد بداخلاقی‌هایی می‌کرد. خصوصاً وقتی می‌دید در کشور وقایعی رخ می‌دهد که با انقلاب فاصله دارد، بسیار عصبانی می‌شد. اما بارزترین خصوصیت اخلاقی او همچنان ماخوذ به حیا بودنش بود. پدرم او را می‌پرستید از چشم پاکی و سر به زیری‌اش. علی واقعا امانت‌دار و وارسته بود و تعلقات دنیوی خیلی کم داشت، ولی دلش هم خیلی نازک بود با کوچک‌ترین حرفی می‌شکست و ناراحت می‌شد. شهدا انسان‌های معمولی‌ای بودند که در یک بعدی و در یک مرحله‌ای با خودسازی به مرحله شهادت می‌رسند، اما علی آنقدر به مادرش خدمت می‌کرد و احترام می‌گذاشت که خیلی‌ها می‌گفتند شهادت همان مزد خدمت به مادرش بود که گرفت. من روزهای سخت در زندگی بسیار داشتم، اما سخت‌ترین روزهای زندگی مشترکم مربوط است به مأموریت آخر علی. سوم دی سال ۹۲ ما با او در فرودگاه خداحافظی کردیم؛ در حالی که می‌دانستم به چه ماموریتی می‌رود. این سفر در ادامه کاری بود که علی مدت‌ها شروعش کرده بود و حالا سفر دیگری باید می‌رفت به یکی از کشورهای اطراف. همیشه عادت داشتیم قبل رفتن موقع خداحافظی با هم روبوسی می‌کردیم، اما آن روز در فرودگاه وقتی ازش خواستم اجازه دهد تا دم گیت همراهی‌اش کنم، گفت: نه هوا سرد هست بنشین داخل ماشین. و زمان خداحافظی چنان دستم را فشرد که حس کردم الان استخوان‌هایم می‌شکند. انگار به او الهام شده بود این دیدار آخر است. تلفنی
قرار شد با شهید انصاری و یک رزمنده دیگر به نام آقای مجدم به خالدیه خان‌طومان بروند.اما طی راه به کمین تروریست ها می‌افتند و انصاری به شهادت می‌رسد. بعد از نماز مغرب و عشاء هوا تاریک می‌شود و گویا نیروهای سوری همراهشان هم فرار می‌کنند. در این هنگام علی قصد می‌کند جلوتر برود. آقای مجدم می‌گوید ما که مهماتی نداریم. علی می گوید من دو نارنجک و پنج فشنگ دارم. چون در تاریکی مشخص نبود چه کسانی مقابل شان هستند، می‌گویند “لبیک یا زینب” که تروریست‌ها هم فریب می‌زنند و می‌گویند لبیک یا زینب، این دو به خیال این که نیروهای خودی هستند جلوتر می‌روند که در محاصره آنها می‌افتند. مجدم می‌تواند از محاصره فرار کند. اما علی می‌ماند و بعد از آن کسی او را نمی‌بیند. آخرین حرفی که از طریق بی‌سیم زده بود این جمله است: من گلوله خوردم. از آن لحظه دیگر کسی از علی خبری ندارد. بچه‌های سپاه شهادتش را تایید کرده‌اند. اما من هنوز چشم انتظار آمدنش هستم.‌.. (پدر شهید) 📚زندگینامه این شهید در کتاب «همسایه آقا» به قلم شهلا پناهی و توسط نشر شهید کاظمی، به چاپ رسیده است. اطلاعات بیشتر درباره شهید: https://harimeharam.ir/shahid/391/?n=%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D8%A2%D9%82%D8%A7-%D8%B9%D8%A8%D8%AF%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87%DB%8C http://eitaa.com/istadegi
هدایت شده از مه‌شکن🇵🇸🇮🇷
بسم رب الشهداء 🔸 🔸 🌷 🌷 (فرماندار بندر ترکمن) 🔸تولد: یکم خرداد ۱۳۵۳، مصادف با میلاد حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها، شهر بندر ترکمن 🔸شهادت: دوم مهر ۱۳۹۴، مصادف با عید قربان، سرزمین مقدس منا http://eitaa.com/istadegi
هدایت شده از مه‌شکن🇵🇸🇮🇷
بسم رب الشهداء 🔸 🔸 🌷 🌷 (شهید شاخص سال ۹۵) https://eitaa.com/istadegi