eitaa logo
متی ترانا و نراک
274 دنبال‌کننده
42.9هزار عکس
15.4هزار ویدیو
83 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊🇮🇷🕊 یادم هست که میگفت: خانوم❤️ من براے #چادرت میروم نکند فردا کسےبه بهانه #جنگ چادر را از سر #نامــوس مــن بردارد!!! #همسر_شهید #شهید_روح_الله_قربانی🌷صلوات 🍃🌹🍃🌹
#همسفران_بهشتی قرار بود خطبہ عقدمان را #سیدعلے بخواند تو رفتےو خطبہ خوان عقدمان #زینب_ڪبری شد چه سعادتےست براے من #عروسِ بی بی بودن وچه سعادتےست براے تو تا ابد #وهب بودن.. #شهید_عسکر_زمانی🕊❤️ #همسر_شهید صلوات 🌷
: مرتضی بسیار میکرد، با اینکه بسیار مراعات را می کرد اما اکثر اوقات میدیدم که بعد از نماز های طولانی به جای می آورد و مدام میکرد. 🌷 🍃🍃🌹صلوا ت
#همسر_شهید: #شهید_علیرضا_بریری🌷 💢موقع برگشت از کربلا همه #دعای_وداع می‌خوندن ولی علیرضا نخوند می‌گفت اگه دعای وداع بخونم، دیگه نمی‌تونم بیام #کربلا. 🍃🌹صلوات
🌺 #تبریک به #همسر #شهید_حججی بابت #ازدواج_مجدد شون.. 💚 مبارکه 💚 #همسر_شهید #شهید #همسران_شهدا #ازدواج #عرف #شرع #فرهنگ #فرهنگسازی #والدین #شهیدپرور #فرزند #زندگی #عشق #مدافعان_حرم #مدافع_حرم شادی روح شهید صلوات 🌷
#همسر_شهید: بعضی ها اصلا ساخته شده اند برای #مشورت. احساس #غریبگی نمیکنی، وقتی می خواهی #راز دلت را برایشان بگویی یا برای مشکلت چاره بخواهی. همیشه خوب گوش می کنند و #بهترین تصمیم ها را می گیرند و بهترین مشاوره ها را می دهند. #نمونه اش شهید محمد پورهنگ. محال بود از او #راهنمایی بخواهی و مشکلت حل نشود. اصلا سرش درد می کرد برای #سنگ_صبور_شدن #شهیدمحمدپورهنگ🌷 🍃🌹صلوات
🔸آخر #شب خوردنی های مختلف می‌آوردیم و تا نیمه‌های شب فیلم و سریال📺 و... نگاه می کردیم 🔹همان زمان‌ها هم با خودم میگفتم چقدر به من #خوش میگذرد، و چقدر زندگی خوبی دارم😍 واقعا هم همین‌طور بود. 🔸من با داشتن #امین💞 خوشبخت ‌ترین زن دنـیـا بودم، بعدها هرکس زندگی #خصوصی مارا می دید، برایش سخت بود باور کند. #مردی با این‌ همه سرسختی و غـرور چنین خصوصیـاتی داشته باشد 🔹موضوع این نبود که خدایی نکرده من بخواهم به او چیزی را #تحمیل کنم. یا با داد و بیداد موضوعی را پیش ببرم⛔️ خودش با #محبت مرا در به اسـارت خودش درآورده بـود😍 واقعا سیاست داشت در #مهربانیـش..😌💖 به نقل از #همسر_شهید #شهید_امین_کریمی 🌹صلوات
بنر ساز حرفه ای با کمترین قیمت: حالا تو هِی به رویِ خودِت نیاور منم هِی به رویِ خودم نمیاورم امّــا یکـ روز یکـ جایے برای این همه نداشتنت مےمیرم #همسر_شهید #شهید_روح_الله_قربانی 🌹 صلوات
#همسر_شهید🌷 🔰حاج همت مثل #مالک_اشتر بود که در عین خضوع و خشوعی که در مقابل #خدا و برابر برادران دلاور #بسیجی داشت در مقابله با دشمن کافر👹 همچون شیر غرّنده و همچون شمشیر برّنده🗡 بود. 🔰جان کلام آن که آنچه #خوبان همه داشتند او یک جا داشت👌 و هنگامی که اطمینان نداشت غذای مناسب🍲 به نیروهای خط مقدّم جبهه رسیده باشد لب به غذا نمی زد🚫 و در خانه🏡 هم که بود اجازه نمی داد #دو_جور غذا سر سفره بگذارم 🔰و هنگامی که صدای #اذان را می شنید آرام و بی صدا می رفت و مشغول نماز می شد. #به_ندرت نمازی از حاجی می دیدیم که در آن نماز اشک نریزد😢 #شهید_محمدابراهیم_همت 🌹🍃صلوات
یازهرا: حالا تو هِی به رویِ خودِت نیاور منم هِی به رویِ خودم نمیاورم امّــا یکـ روز یکـ جایے برای این همه نداشتنت مےمیرم #همسر_شهید #شهید_روح_الله_قربانی 🌹صلوات
✍ #خاطره_شهدا🌷 به پـدر و مـادرش بسیـار #احترام می‌گذاشت. خودم حس می‌کردم عاملی که آقاحمید را لایق #شهـادت کرد، احتـرامی بـود که به والـدین خود می گذاشت. 🌷مثلا یک بار که ایشان #تصـادف کرده بودند و برایشــان میسر نبـود که از بسترشان تـکان بخورد، #مادرشـان که تـماس می‌گرفت به نشـانه احتـرام وضعیت خود را تغییر می‌داد. 🌷اگـر خوابیده بود می‌نشست و اگر نشسته بود، می‌ایستاد. به حمید می‌گفتم مادرتان که شما را نمی‌بیند چرا می‌نشینی یا می‌ایستی؟ و او می‌گفت: مادر مرا نمی‌بیند ولی خدا که مرا می‌بیند. #همسر_شهید #شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی 🍃🌹صلوات
🔻 💢همین حالا در نبودش احساس را دارم و هر روزم را با او شروع می‌کنم♥️ و شبم را با او به می‌رسانم. 🌹🍃🌹صلوات
: 🌷شب عید نوروز بود و هنوز کلی در خانه مانده بود. عصر بود که پویا از خانه بیرون رفت. 🌷نمی دانستم کجا می رود اما خواستم برگردد. ساعت 12 شب به خانه برگشت. 🌷بعد از شهادتش بود که فهمیدم آن شب بسته ها و اقلامی را بر در خانه ی و فقرای شهر برده، تا آنان هم با دلی سال جدید را آغاز کنند. 🌷 🍃🌹صلوات
همه بار ♡دلتنگی‌ها ☆سختی‌ها ♡مسئولیت‌ها ☆طعنه‌ها ♡کنایه‌ها ☆و نگاه‌ها را به می‌کشد. ♦️زندگی برای این آسان نیست❌ فقط امیدوارم در ازای این همه سختی قدری از به همسران شهدا🌷 نیز برسد ♦️آرزو دارم همان‌طورکه می‌خواست دخترم را آبرومندانه☺️ بزرگ کنم و پیش همسرم💞 سرشکسته نباشم.  همسر شهید🌷 🌹🍃🌹صلوات
‍ ‍ نازنین زهرا جان، طلاخانم بابا اولین بار کلمه ی«بابا» را بابا از زبان تو شنید و چقدر برایش شیرین و لذت بخش بود؛ می‌گفت: اینجاست که می گویند دختران بابایی هستند. و الان هم اولین بار دستان کوچک تو می نویسد:«بابا» تا در پس تمام حسرت ها، بابا برای همیشه در پس تاریخ بماند. دخترم به مدرسه رفتی تا یاد بگیری «بابا» چند بخش دارد! همان بابایی که، وقتی به مدرسه رفتن شما فکر می کرد، قند در دلش آب می شد. می گفت: خانم تصور کن نازنین زهرا مقنعه به سر کند چه شکلی می شود. وای که چقدر نقشه های خوب کشیده بود برای مدرسه رفتن شما! اما دشمن هم بیکار نبود، دشمن هم نقشه کشیده بود تا ناامن باشد وطن ما! وطن بابا! همان بابایی که با آن همه نقشه برای مدرسه رفتن تو، اسلحه دستش گرفت و رفت به جنگ دشمن و شهید شد! دخترم صلح و صفا و امنیت ما، دارد نان جنگ بابای تورا می خورد. بابایی که تعصب داشت روی ایران و ایرانی! همان بابای بی ادعا! همان شیرمردی که از جانش و از تو کودک عزیزتر از جانش گذشت. کلاس اولی من! این چند خط را نوشتم که بگویم: بابا برای چه رفت ... فقط اینکه بیشتر به آسمان نگاه کن! آخر یکی از آن بالاها هست که مرتب دارد تو را نگاه می کند! و برایت دعا می کند و برایت دست تکان می دهد. آه! قربان آن آه بلندت هنگام نوشتن «بابا»! خوب کلمه ای است! یاد بگیر! دخترم به امید خبرهای خوشِ در راه باش. دیر یا زود، تمام می شود این سختی ها. و تو باز بابا را خواهی دید! با همان لباس خداحافظی! آن روز خواهی فهمید که بابا دوبخش ندارد؛ چند بخش دارد! همه بخش بابا یعنی خدا! و یعنی خدایا حالا که دارم می روم به جنگ دشمن، فرزندم را تو مراقب باش ... صلوات 🌷🍃
قرار گذاشتند ڪه نام یڪی بشود : و نام دیگری ! و همسفر بشوند به بهشت اما... انتظار همیشه واژه ے ، دلتنگ ڪنندهِ همسفران است ... به یاد شهدا ذکر صلوات 🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❁﷽❁ . 🌸 شب عروسیمان پا به مجلس خانمها نگذاشت از قبل قرارمون همین بود 🔸️می گفت : خیلی اشتباه است که داماد به مجلس خانمها بیاید هم مهمانها به سختی می افتند و هم من موذبم قاب عکسی از ایشان را که همان روز در آتلیه گرفته بودیم، آماده کردند و در مجلس گرداندند. صلوات 😭🌷🍃
‍ و این باران ڪہ در نبودنت می بارد نامش باران نیست نمڪ زخم خاطرہ هاست ... ◽️تـاریخ ولادت : ۱۳۷۰ ◽️مـحل ولادت : تبریز ◽️تاریخ شهادت : ۱۳۹۶/۰۸/۱۵ ◽️مـحل شـهادت :ادلب_سوریه ◽️مزار شهید : گلزار شهدای وادی رحمت تبریز : به قول شهید آوینی "آن‌هایی که رفتند کاری حسینی کردند؛ آن‌هایی که ماندند باید کاری زینبی کنند." شهدا رفتند ولی این ما هستیم که باید آنان را بشناسانیم. مخصوصا به جوانان که بفهمیم چه شد این شهدا، که هم سن و سال خودمان هم بودند، به این مقام رسیدند. بین خود و خدای خود چه گفتند که خدا انتخابشان کرد؟! پس نگوییم نمی‌شود. من حتی قبل از ازدواج هم می‌گفتم شاید ما زنان نتوانیم جهاد کنیم و به شهادت برسیم ولی می‌توانیم شهیدپرور باشیم. چه در نقش همسری و چه در نقش مادری... آن‌ها رفتند و حال وظیفه‌ی ماست که راهشان را ادامه دهیم و راهشان را به جوانان بشناسانیم. بگوییم که بودند و چه کردند. با کوچکترین کارها بزرگترین اتفاقات را رقم زدند. ما هم می‌توانیم در این راه قدم بگذاریم. 🌷🕊🌷🕊🌷 یاد شهدا ذکر صلوات 🌷🍃
🍃بند دلم پاره شد و عکس های سنجاق شده به آن می رقصند و از مقابل چشمانم رد می شوند. عکس با پدرش، همان روزها که تنها فرزند خانواده بود و به قول ، مادرِ بابا بود. آنقدر محبت این دختر در دل پدر ریشه زده بود که مرهم های پدر برای مادرش بود. 🍃صدای ترک های را می شنوم و این بار عکس و پدر به من لبخند می زند. پرنسس بابا بود و عاشق پدر؛ اینکه را همه می دانند. زهرا هم با دستهای کوچکش برای آرزوی پدر دعا می کرد. اشک هایم سرازیر میشوند و چشمان تارشده از ، به عکس و آقا مهدی روشن می شود همان لحظه وداع، محمد جواد در خواب بود، پدر با یک بوسه و یک نوازش که هنوز گرمایش بر تن پسر مانده، از او دل کند. 🍃اشک هایم از هم سبقت گرفته اند اما عکس ، قصه جدیدی است. نذر کرده بود این بار خودش همسرش را راهی دفاع از حرم کند. رفت پیش فرمانده و خواهش کرد که همسرش بازهم راهی شود. نشست و تمام لحظه های باقی مانده از حضور همسرش را نظاره کرد و بخاطرش سپرد. عکس هایی که شریک زندگی اش آماده می کرد برای ، وصیت نامه ای که برای روز های نبودنش می نوشت. در ظاهر می خندید اما خدا می داند که در دلش چه می گذشت. اشک هایش این بار به دادش رسیدند. 🍃بدرقه کرد و به یک چشم بر هم زدنی خود را در دید، در بالای سر پدر بچه هایش. فاطمه پنج ساله به چهره بابا نگاه می کرد و گریه می کرد. زهرای سه ساله چقدر شبیه شده بود و سر بابا را نوازش می کرد. و اگر محمد جواد لب می گشود و بابا می گفت چه میشد. نسیمی می وزد و این بار آخرین عکس را می بینم. دل داغدار فاطمه و زهرا با سنگ سرد مرهم می یابد. همسر شهید درد و دل می کند با شهیدش از روزی که محمد جواد تب کرده بود و در خواب فقط سراغ را می گرفت.... ✨ آقا مهدی، به حرمت نازدانه هایت دعایمان کن🤲 😭🌷🍃 📅تاریخ تولد : ٢٨ شهریور ۱٣۵٨ 📅تاریخ شهادت : ٢۱ آذر ۱٣٩۶ 🕊محل شهادت : دیرالزور_سوریه 🌹🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑مسئول محترم، روسای سه قوا ،مسئولین دستگاهها و نهادهای نظارتی بر قوانين عفاف و حجاب، مردم عزیز ایران، دفاع مقدس(شهید ماشاءالله دلیلی) و مدافع حرم(شهید اکبر ملکشاهی) با شما سخن می گوید... ♦️من از خون شهیدان خود نمیگذرم و اصلا مماشات نمیکنم... ⭕️میخواهند بیحجابی را برای ما انقلابی ها عادی سازی کنند تا ایران را مثل مالزی و سوریه کنند و برخی مسئولان هم بدشان نمی آید 🇮🇷ما میخواهیم جمهوری اسلامی را به حکومت اسلامی تبدیل کنیم.. ♨️اگر کار به تابستان برسد و مسئولین کاری نکنند ، ما کفن پوش بیرون خواهیم آمد! ♻️نشر_حداکثری 🚨هشدار، ضرورت قیام علیه هرزه گرد شهوتران
سر قبر که رفتیم دقایقی با شهید آهسته درد و دل کرد بعد گفت: آمین بگو من هم دستم را روی قبر شهید تورجی ‌زاده گذاشتم و گفتم هر چه گفته را جدی نگیرید... اما دوباره تاکید کرد تو که می‌دانی من چه می‌خواهم پس دعا کن تا به خواسته‌ام برسم... را از شهید تورجی زاده خواست... 🌷 راوی : ‎‎‌‌‎‎😭✋🌷🍃