eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
665 دنبال‌کننده
24 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
دوبیتی در جهان انوار سرمد می رسد گلبنی از باغ احمد می‌ رسد پنجمین نورخدای لم یزل باقر علم محمد می ‌رسد ▪️ ماهی ز سپهر دین به ظاهر آمد زیبا پسری طیب و طاهر آمد از گلشن مصطفی ز بیت سجاد پنجم گل دین حضرت باقر آمد ▪️ هفتمین نور مه دین آمد پنجمین شمس خدابین آمد شاد باشید همه اهل ولا باقر علم نبیین آمد ▪️ پنجمین نور خدا آمده است روح تسبیح و دعا آمده است باقر علم نبی، نجل حسن نوه ی خون خدا آمده است ▪️ امشب به جهان نوید دیگر آمد پنجم گل بستان پیمبر آمد از لطف خدا ز فاطمه بنت حسن باقر لقبی پاک و مطهر آمد ▪️ از خدا لطف و عنایت آمده ماه تابان ولایت آمده عاشقان ای عاشقان شادی کنید پنجمین نور هدایت آمده ▪️ امشب که بود شادی بی حد صلوات بر لطف خدای حی سرمد صلوات ایام ولادت امام باقر بر احمد و بر آل محمد صلوات ▪️ امشب به جهان مهی به ظاهر آمد فرزند علی طیب و طاهر آمد پنجم گل بستان محمد امشب از لطف خدا امام باقر آمد ▪️ نوری از انوار سرمد آمده کودکی از نسل احمد آمده شادمان اهل زمین و آسمان باقر علم محمد آمده ▪️ امشب به مدینه از کرامات الاه از بیت امام ساجدین سر زد ماه تا دید رخ باقر خود را فرمود: لا حول ولا قوة الا بالله ▪️ امشب به جهان نور مبین آمده است بر شیعه ی مرتضی معین آمده است باقر گل گلزار نبی اکرم از نسل امیر مؤمنین آمده است ▪️ آیینه ی ذات سرمدی آمده است پنجم گل باغ احمدی آمده است در شهر مدینه و ز بیت سجاد یک دسته گل محمدی آمده است ▪️ گلبن عصمت دوباره وا شده در جنان شادان دل زهرا شده باقر علم نبییین آمده کز رخش روشن همه دنیا شده ▪️ از سوی خدا نور الاه آمده است بر گمشدگان هادی راه آمده است با علم نبی و حلم زهرا و علی باقر به جهان به عز و جاه آمده است ▪️ از سما نور جلی آمده است گل بستان علی آمده است شیعه خوش باش به عالم امشب باقر علم نبی آمده است ▪️ نور دل زین العابدین پیدا شد آن معنی آیات مبین پیدا شد باقر گل پنجم امامت آمد بر عالمیان رهبر دین پیدا شد ▪️ آمد امشب به جهان باب نجات مظهر ذات خدا روح صلات باقر آمد گل باغ سجاد بر گل روی چو ماهش صلوات ▪️ نوری ز خدای حی سرمد آمد بشکفته گلی ز باغ احمد آمد از دامن پاک فاطمه بنت حسن پنجم ولی آل محمد آمد ▪️ آمد به جهان نور خدایی جلوات آن کس که بود بر همگان باب نجات باقر مه تابنده ی عصمت آمد بر آل وی و مام و اب او صلوات ▪️ نوری به جهان به چهره ظاهر آمد پنجم ولی طیب و طاهر آمد شادند همه آل محمد زیرا هدیه ز خدا حضرت باقر آمد
بار دیگر از کرامات خدا شهر یثرب گشته امشب با صفا عالم هستی شده غرق سرور آمده پنجم گل آل عبا نجل حیدر طیب است و طاهر است منجی و روشنگر دین باقر است در مدینه شور و غوغایی به پاست جشن شادی در زمین و در سماست از قدوم این گل بستان دین عالم امکان پر از شور و نواست مظهر خلاق سرمد آمده باقر علم محمد آمده از کرامات خدای لایزال آمده مه پیکری یوسف جمال این گل گلزار عالم مصطفی حیدری خصلت بود احمد کمال این پسر از نسل آل هاشمی است این پسر از پای تا سر فاطمی است تالی و ثانی ختم المرسلین بعد احمد پنجمین حامی دین هر کجا گردیده گلریزان حور آمده هستی زین العابدین در جهان پیچیده عطر و بوی او فاطمه بوسه زند بر روی او غصه و غم زین جهان رفته به باد قلب مادر زین پسر گردیده شاد آمده نور دل زین العباد نام او را نام جد خود نهاد نام او هم نام جدش مصطفاست جده ی او فاطمه خیرالنساست آمده شمع وجود عالمین آمده بر ساجدین نور دو عین از تلاقی دو نور سرمدی آمده جان حسن جان حسین فاطمه مامش ز نسل مجتباست باب او پور حسین خون خداست باقر و طاهر بود زیبنده اش بین حق تا روز محشر زنده‌اش هرچه دارد شیعه از این مقتداست عالمان علم دین شرمنده اش شیعه تا روز جزا مدیون اوست دین حق پاینده و مرهون اوست امشب از لطف تو مهمان توام ریزه خوار خوان احسان توام شکرلله از عنایات خدا ای گل حیدر مسلمان توام دست خالی ام بود سوی شما آرزویم دیدن کوی شما ای که بر حالم تویی مولا بصیر دردمندم مستمندم مستجیر در شب میلاد، ای نور جلی حق زهرا مادرت دستم بگیر آمدم از لطف حق بر تو پناه سائلت را از کرامت کن نگاه وصف تو در آیه های هل اتاست خاک کوی تو حریم کبریاست ای امید شیعیان مرتضی هرکه آید سوی تو حاجت رواست ای که هستی تو سرور سینه ام مهر و حب تو بود گنجینه ام هرچه گویم در مدیح تو کم است قامت هستی به پیش تو خم است ای کریم ابن کریم ابن کریم نام تو مشکل گشای عالم است بنگر از لطفت روی زرد مرا ده شفاء از مرحمت درد مرا از همه غیر از شما بگسسته ام در جهان تنها به تو دل بسته ام تو کرم کردی شب میلاد تو آمده در محفلت بنشسته ام من (رضا) هستم غلام کوی تو کن دعا تا که بگیرم بوی تو
امشب دوباره در زمین شور و نشاط دیگر است در آسمان دین حق ماهی دگر جلوه گر است در شادی و شور و شعف اندر جنان پیغمبر است این جلوه ی ایزد نما از نسل پاک حیدر است این گلبن عترت که پاک و طیب است و طاهر است فرزند زین العابدین مولا امام باقر است امشب در عالم جلوه‌گر ماهی دلارا آمده شادی و شور دیگری در شهر طاها آمده باقر گل زین العباد امشب به دنیا آمده با خلق و خوی مصطفی با عطر زهرا آمده شادان دل اهل ولا در این شب میلاد شد بر کل هستی جهان زینت گل سجاد شد داد هدیه ای بر خاکیان امشب خدای ذوالمنن پنجم گل عصمت رسید از فاطمه بنت حسن حور و ملائک از شعف دورش تمامی حلقه زن این گلبن زهرا نشان از دل برد رنج و محن مهر و ولای این پسر از عالم بالاستی بعد از امام ساجدین بر خلق او مولاستی از نسل احمد باشد و خوی و خصالش حیدری است این ماه روی هاشمی ماه جمالش حیدری است گنجینه ی علم نبی این مه کمالش حیدری است باقر چو جد خود حسین جاه و جلالش حیدری است باقر لقب نجل علی عبد موید آمده بر یاری دین خدا دوم ‌محمد آمده دل در شب میلادتان گردید مهمان شما تنها نه من اهل ولا بنشسته بر خوان شما شرمنده ام مولای من از لطف و احسان شما ای منشأ جود و سخا دستم به دامان شما با یک نگه از سوی تو پاک و مطهر می‌شوم محبوب ذات کبریا با مهر حیدر می شوم من از نخستین روز خود مولا گدای این درم شکر خدای مهربان من با ولای حیدرم امشب امام عاشقان پر کن ز رحمت ساغرم مولای من بر سائلت بنما نگاهی از کرم مهر و ولایت را خدا بنهاده اندر سینه ام عیدی من را کن عطا امضا نما مدینه ام از روز اول بر دلم تابیده نور رحمتت دارالولای انبیا باشد بقیع و تربتت ای نور چشم ساجدین جانم فدای غربتت قبر تو بی شمع و چراغ، دشمن شکسته حرمتت قبرت ز ظلم دشمنان مانده میان آفتاب ای آفتاب فاطمه بر قلب زار ما بتاب دل پر زده سوی بقیع اندر شب میلاد تو گشته قلوب شیعیان از لطف یزدان شاد تو ای غنچه ی باغ ولا دل کرده امشب یاد تو قلب (رضا) روشن شده مولای من زامداد تو امشب امام مهربان من در پناهت آمدم سوی تو در آرزوی فیض نگاهت آمدم
نور؛ وقتی اولِ ماهِ رجب سر می‌زند عاشق انگاری، به سویِ دلبرش پَر می‌زند ملتمس؛ امید دارد، حسرتش بیهوده نیست خانه‌ی خورشید را تا صبح، گر در می‌زند عشق، یعنی: عاشقی فارغ زِ غوغای جهان رویِ لوحِ سینه‌اش، نقشی زِ دلبر می‌زند تا ببیند رویِ صاحب‌خانه را، امیدوار_ می‌زند در را ...، نشد وا، بارِ دیگر می‌زند "يَا مَنْ أَرْجُوهُ لِكُلِّ خَيْرٍ" گفتم، بعد از آن_ دیدم از شرقِ دلم، خیری عیان سر می‌زند  دل سپردم بر نگاهش، نیک می‌آید جواب هرچه دارد این گدا، فالِ مکرر می‌زند ایها الباقر ! اَلا ای پنجمین نور ِخدا ! قلبِ من، با عشقِ تو، تا روزِ آخر می‌زند شاعر:
آمدی و منعکس شد نورِ حق دور و برت عالم آمد عاشقانه با ادب در محضرت خوش به این اصل و نسب! بابابزرگت شد حسین(ع) خورده نان از دستِ آقای کریمان مادرت باقرالعلم النبی بودی و با ذکرِ علی(ع) می‌گذارد تاجِ دانش را پدر روی سرت آسمان آماده‌ی ثبت احادیث تو شد جرعه‌جرعه موج زد! شد آب دریا جوهرت دور تو گشتند و آخر صاحب فتوا شدند تا شدند علامه‌ها شاگردِ پایِ منبرت در کنار مهربانی بسکه داری معرفت می‌رسد هر بار سائل، می‌شود عاشق‌ترَت رفت یک دستت به بالا با مناجات و درست در همان ثانیه می‌بخشید دستِ دیگرت حرف‌هایش رفت از یادش! به تو دلبسته شد هر کسی آمد به دیدارت برای مشورت گفته‌ای این را به آنکه شد به عشقت مبتلا: تا دم آخر تو با من باش؛ با من محشرت! شاعر:
ای دانش و کمال و فضیلت سه بنده‌ات دشمن گشاده‌رو، ز گلستان خنده‌ات آرندۀ کمال و شکافندۀ علوم پاینده عمر هر دو ز گفتار زنده‌ات ای متّکی هماره کلام خدا به تو یا باقرالعلوم! سلام خدا به تو مولای کلّ خلقتی و خلق را ولی انوار انبیا ز جبین تو منجلی دریای هفت دُرّ و دُرِ چار بحر نور نجل دو فاطمه، خلفِ پاکِ دو علی تفسیر حسن لم یزلی نقش صورتت گل‌بوسه‌های یوسف زهرا به طلعتت تو کیستی محمّد آل محمّدی خورشید آسمان کمال محمّدی قرآن نور در بغل زین العابدین آیات سوره‌های جمال محمّدی دانش نیازمند دم روح‌پرورت جابر سلام گفته ز قول پیمبرت... آیینۀ جمال خداوند اکبری نامت محمّد است و سراپا پیمبری دُردانۀ حسینی و ریحانۀ حسن نسل امام، هم ز پدر هم ز مادری شیرین هماره کام دل از ذکر خیر توست وز قصّۀ لطیف عزیز و عُزیر توست آب حیات جرعه‌ای از آب جوی تو روح مسیح می‌دمد از گفتگوی تو پایان گرفت شهر جمادی در انتظار تابید در هلال رجب ماه روی تو این ماه را به فیض تو رحمت فزوده شد دست عطا و باب اجابت گشوده شد علم تو گر نبود شهادت اثر نداشت نخل امید سیّد سجّاد بَر نداشت مولای ساجدین و امام المجاهدین مثل تو ای محمّد ثانی، پسر نداشت زهد پدر، کرامت مادر مبارکت در کودکی شهامت حیدر مبارکت در مجلس یزید که بودت چهار سال گفتی سخن چنانکه خداوند ذوالجلال خواندی حرامزاده سپاه یزید را با منطقی که پور معاویّه گشت لال یک طفل چار ساله و این نطق آتشین تو لب گشودی و پدرت گفت آفرین حُبّ تو نخل پر بر شیرین باغ دل مِهر تو همچو مُهر جبین است داغ دل از وادی بقیع تو در سینه، بقعه‌ها وز قبر بی‌چراغ تو روشن چراغ دل ای ماورای وهم، مقام رفیع تو تا حشر در مدینۀ دل‌ها بقیع تو ای مکتب تو روح تمام پیام‌ها در هر پیام روح‌فزایت قیام‌ها تا گردش مداوم لیل و نهار هست از خلق و از خدات دمادم سلام‌ها پیوسته ریخت گوهر توحید از لبت کار قیام کرب‌وبلا کرد مکتبت... شاعر: استاد
آرم سخن به‌نام تو، یا باقرالعلوم تا گویم از مقامِ تو، یا باقرالعلوم گفتا نَبی سلام تو، یا باقرالعلوم وین بس به احترام تو، یا باقرالعلوم ای نام تو محمَّد و خوی تو احمدی ایثار دَر گهت، صلوات محمَّدی ای روشن از جمالِ تو افلاک، چون زمین حاکمِ به ممکناتی و، عالِم به عالَمین مشمول رحمت تو هم‌آن باشد و هم‌این تو پنجمین امامی و معصوم هفتمین سیمای تو که مَطلَعُ‌الاَنوار سرمدی‌ست آیینۀ کمال و جمال محمَّدی‌ست ای سر نهاده خلق به طوق ارادتت لطف و کرم سجیّت و جود است عادتت مِهر فلک پدیدۀ نور سیادتت ماه رجب طلیعۀ روز ولادتت ماهی که باب لطف خدا، باز می‌شود با سال‌روز جشنِ تو، آغاز می‌شود... ای باغ فَرّ و دینِ نبی را تو فرودین هم آسمان شرعی و هم آفتاب دین زینت‌فَزای انجمن زین‌العابدین چشم و چراغ محفل مولای ساجدین بر دو امام ذات شریف تو مُنتسب کَاندر ائمه نیست کسی را چنین نسب آوازۀ عدالت و وجدان، ندای تو پیک امیدبخش بشر شد صدای تو در علم و دین نوابغ عالم، گدای تو ای جدّ و مادر و پدر من، فدای تو یک جدّ تو حسین و حسن جدّ دیگرت خوانند سبط خویش، دو سبط پیمبرت ای در کتاب حق به مَدیحت کلام‌ها از ما به حضرتت صلوات و سلام‌ها پیدا ز نسل پاک تو آمد امام‌ها پروردگان مکتب عِلمت هشام‌ها هر یک به علم خویش خردپرور عموم از یُمن دانش تو، شکافندۀ علوم... ای معنی نماز بیا و نماز کن روی نیاز بر در آن بی‌نیاز کن دستی برای عرض تمنّا دراز کن روح دعا تویی، به دعا لب تو باز کن با هر نفس به پیکر ایمان حیات بخش اسلام را ز چنگ حوادث نجات بخش من کیستم که وصل تو را آرزو کنم زین کمترم که با تو دمی گفتگو کنم اما دقایقی که به سوی تو رو کنم از خاک دَرگهت طلب آبرو کنم هر چند رو سیاه ولی من موّحدم مدّاح اهل‌بیت، غلامت «مؤیّدم» شاعر: مرحوم استاد
مجمع البحرین آمد نور چشم هر چه شاعر پنجمین خورشید عالمتاب از کنز الذخائر این بشارت از رسول عشق بر جانش نشسته نور چشم آل طاها،روشنای چشم جابر می رسد در خدمتش با عشق و می بوسد عبایش می شود در محضر نورانی حضرت مجاور خوش به حال آنکه یکدم محضرش را درک کرده خوش به حال آنکه بوده با ابوجعفر معاصر در علوم دنیوی از خبرگان علم برتر بر علوم آسمانی آشناتر از نوادر اوست جامع،اوست ذاکر،اوست هادی اوست مولا از امین دارد نشانها اوست صابر اوست شاکر روز محشر هر کسی دامان خوبان را بگیرد دست شعر و دامن پاکت شفیعم باش باقر من چه دارم جز همین ابیات ناقابل برایت برگ سبزی تحفه ی درویش از باغ مجاور در بقیعستان دلتنگی ضریحی نیست اما می شناسد حلقه ی کوی تو را گنجشک زائر شاعر:
دنیا سیاه بود که نوری بلند شد خورشید از کرانه ی دوری بلند شد در بین شهر نغمه‌ی شوری بلند شد در دشت جهل،سرو شعوری بلند شد بالاترین تفکر آدم!..،خوش آمدی کامل ترین تعقل عالم!..،خوش آمدی مکتب نشسته بود که ناگاه پا شدی در عصرِ لال بودن منبر،صدا شدی بر شانه ی تفکر شیعه عبا شدی تو پنجمین تشرف توحید ما شدی در جاده ‌ی شریعت نُطق‌َت،مسافریم ما شیعیانِ خط به خطِ قالَ باقریم تو امتداد نافله های محمدی تعقیب های بعد عشای محمدی شخصاً کلیددار حرای محمدی آئینه ی تمام‌نمای محمدی تصویر با ملاحت روح خدا !..،سلام ای دومین پیمبر ایمان ما !..،سلام بر روح هرچه علم،بدن کیست مثل تو طوبای فهم،بین چمن کیست مثل تو شیرین ترین بیان سخن کیست مثل تو تلفیقی از حسین و حسن کیست مثل تو! مهتاب بام این دوبرادر درآمده اینگونه دلربا‌شدن از تو برآمده در کوچه‌باغِ بحث شبی که قدم زدی تنها ز لفظِ آیه‌ی تطهیر دم زدی بر قلّه های قلب نَصاری علم زدی زیباترین مناظره ها را رقم زدی پس واجب است از هُنرت استفاده کرد باید فنون بحث شما را پیاده کرد ای خوش‌به‌حال هرکه درت را رها نکرد خود را کنار سفره ی بیگانه جا نکرد هنگام فقر غیر شما را صدا نکرد آن‌کس زُراره شد..،که به زر اعتنا نکرد ظرف مرا شکسته‌سبوی‌َت کُنی خوش است ما را به جبر جابرِ کوی‌َت کنی خوش است در صُلح آب و آتش ما جنگ نیست که آن دل که مبتلای تو شد تنگ نیست که ذاتی که جنس آینه شد سنگ نیست که هرکس کُمِیت عشق تو شد.،لنگ نیست که اهل قلم _به نون و قلم_ هست چاکرت ای هرچه شاعر است به قربان شاعرت باید برات گنبدی از زر درست کرد رو به مزار خاکی تو در درست کرد عطر نفیسی از گُل قمصر درست کرد پائین پایِ قبر تو منبر درست کرد صحن تو را شبیه گوهرشاد می کنیم خاک بقیع را حسن‌آباد می کنیم تو یاکریم زاده‌ی آسیب‌دیده ای در ابتدا به آخِرت غم رسیده ای دردی ز جنس خار مغیلان چشیده ای در اوج‌ کودکی چه عذابی کشیده ای سر نیزه ها کتاب خدا را گسیختند در پیش چشم تو سر جد تو ریختند صبح غرور تو به شبی ظالمانه خورد خواب عمیق تو لگدی بی بهانه خورد با دست زجر زلف سیاه تو شانه خورد همبازیِ سه‌ساله ی تو تازیانه خورد دیدی سرِ عمو سرِ سرنیزه آب شد دیدی طناب حرمله سهم رباب شد! شاعر:
. ✅ بند اول مدينه غرق نور است - سراپا غرق شور است بزن كف روي كف تو - كه هنگام سرور است پور احمدي - گل محمدي - عزيز فاطمه خوش آمدي باقر العلوم يا باقرالعلوم ياباقرالعلوم خوش آمدي ✅ بند دوم بود دل سوي باقر - گداي كوي باقر رجب گرديده سرمست - زعطرو بوي باقر پور احمدي - گل محمدي - عزيز فاطمه خوش آمدي باقر العلوم يا باقرالعلوم ياباقرالعلوم خوش آمدي ✅ بند سوم گل باغ محمد - ولي ذات سرمد بده مژده كه امشب - امام باقر آمد پور احمدي - گل محمدي - عزيز فاطمه خوش آمدي باقر العلوم يا باقرالعلوم ياباقرالعلوم خوش آمدي ✅ بند چهارم دل از عشقت نگيرم - به مهر تو اسيرم دلم خواهد كه روزي - به عشق تو بميرم پور احمدي - گل محمدي - عزيز فاطمه خوش آمدي باقر العلوم يا باقرالعلوم ياباقرالعلوم خوش آمدي .👇
در جهان انوار سرمد می رسد گلبنی از باغ احمد می‌ رسد پنجمین نورخدای لم یزل باقر علم محمد می ‌رسد ماهی ز سپهر دین به ظاهر آمد زیبا پسری طیب و طاهر آمد از گلشن مصطفی ز بیت سجاد پنجم گل دین حضرت باقر آمد هفتمین نور مه دین آمد پنجمین شمس خدابین آمد شاد باشید همه اهل ولا باقر علم نبیین آمد پنجمین نور خدا آمده است روح تسبیح و دعا آمده است باقر علم نبی، نجل حسن نوه ی خون خدا آمده است امشب به جهان نوید دیگر آمد پنجم گل بستان پیمبر آمد از لطف خدا ز فاطمه بنت حسن باقر لقبی پاک و مطهر آمد از خدا لطف و عنایت آمده ماه تابان ولایت آمده عاشقان ای عاشقان شادی کنید پنجمین نور هدایت آمده امشب که بود شادی بی حد صلوات بر لطف خدای حی سرمد صلوات ایام ولادت امام باقر بر احمد و بر آل محمد صلوات امشب به جهان مهی به ظاهر آمد فرزند علی طیب و طاهر آمد پنجم گل بستان محمد امشب از لطف خدا امام باقر آمد نوری از انوار سرمد آمده کودکی از نسل احمد آمده شادمان اهل زمین و آسمان باقر علم محمد آمده امشب به مدینه از کرامات الاه از بیت امام ساجدین سر زد ماه تا دید رخ باقر خود را فرمود: لا حول ولا قوة الا بالله امشب به جهان نور مبین آمده است بر شیعه ی مرتضی معین آمده است باقر گل گلزار نبی اکرم از نسل امیر مؤمنین آمده است آیینه ی ذات سرمدی آمده است پنجم گل باغ احمدی آمده است در شهر مدینه و ز بیت سجاد یک دسته گل محمدی آمده است گلبن عصمت دوباره وا شده در جنان شادان دل زهرا شده باقر علم نبییین آمده کز رخش روشن همه دنیا شده از سوی خدا نور الاه آمده است بر گمشدگان هادی راه آمده است با علم نبی و حلم زهرا و علی باقر به جهان به عز و جاه آمده است از سما نور جلی آمده است گل بستان علی آمده است شیعه خوش باش به عالم امشب باقر علم نبی آمده است نور دل زین العابدین پیدا شد آن معنی آیات مبین پیدا شد باقر گل پنجم امامت آمد بر عالمیان رهبر دین پیدا شد آمد امشب به جهان باب نجات مظهر ذات خدا روح صلات باقر آمد گل باغ سجاد بر گل روی چو ماهش صلوات نوری ز خدای حی سرمد آمد بشکفته گلی ز باغ احمد آمد از دامن پاک فاطمه بنت حسن پنجم ولی آل محمد آمد آمد به جهان نور خدایی جلوات آن کس که بود بر همگان باب نجات باقر مه تابنده ی عصمت آمد بر آل وی و مام و اب او صلوات
سرود میلاد امام باقر علیه السلام سبک : بال ملائک واشده یثرب دوباره گشته است پر ز شور و شادی گوید با شوروبا شعف نکته‌ای منادی گلی زگلزار دین ز لطف حق واشده نور خدا ساجدین بنگر که بابا شده حضرت باقر مدد(۴) در آسمان دین حق ماهی گشته ظاهر عالم هستی روشن از شمس روی باقر ماه منور رسید گل معطر رسید باقر گل فاطمه ز نسل حیدر رسید حضرت باقر مدد(۴) مدینه امشب پرشداز نور حی سرمد از مقدم پنجم ولی دومین محمد پیچیده عطرجنان زیبا گلی شد عیان ز مقدم پاک او صفاگرفته جهان حضرت باقر مدد(۴) امشب در عالم زدقدم پنجمین مه دین معنی آیات مبین نور و فجر و یاسین پنجم گل عصمت است سرتابپا رحمت است نام گل ساجدین بر شیعیان عزت است حضرت باقر مدد(۴) باشد برحسن نورعین این گل ولایت تمام هستی حسین پا به سر عنایت پیچیده هر جا خبر داده ولایت ثمر برساجدین هدیه ای داده خدا گل پسر حضرت باقر مدد(۴) فاطمه ی بنت حسن بوسه زد برویش چارم گل باغ ولا مست عطروبویش مدینه شد غرق نور گشته چووادی طور زمقدمش هرکجا پیچیده عطر حضور حضرت باقر مدد(۴) ای باقر علم نبی عاشق تو هستم در شب میلاد بگیر از کرم تو دستم آمدم از لطف تو به درگه تو پناه عزیز آل رسول به سائلت کن نگاه حضرت باقر مدد(۴) ذره پروری از ازل بوده خلق و خویت ای پنجمین نور خدا دست من بسویت شرمنده امشب من از احسان باقر شدم از لطف خاص خدا مهمان باقر شدم حضرت باقر مدد(۴) شکرلله گردیده ام ریزه خوار خوانت در شب میلاد شما گشته میهمانت ای رهبر بی حرم من سائل این درم بر سائل روسیه لطفی نما از کرم حضرت باقر مدد(۴) کجا روم از درگهت من کسی ندارم هستی تو ازلطف خدا نور قلب زارم ای پسر فاطمه تویی همه هست من به حق مادر بگیر از کرمت دست من حضرت باقر مدد(۴)
( علیه السلام ) اول ماه رجب شد جلوه گر ماهی تمام کامد از هفت آسمان و مِهر گردونش سلام اختر چار آسمان و آسمان هفت مهر یوسف دو فاطمه، نور دل خیر الانام عالم هستی که چون لب بر تکلم وا کند از دمش جوشد کلیم و از لبش خیزد کلام شهریار ملک امکان کز تمام کائنات ذکر او خیزد هماره فیض او جوشد مدام بی ولای او همه رفتار عالم نادرست بی وجود او همه طاعات خلقت ناتمام این عجب نبود که مولانا علی بن الحسین گیرد از او همچو پیغمبر ز زهرا احترام علم، پای کرسی تدریس او دارد جلوس معرفت در پیش پای جابرش کرده قیام مهر فرزندان او مانند جان در سینه ها نطق شاگردان او چون تیغ بران در نیام رهروان فرش را مهر تو در دل روز و شب ساکنان عرش را مدح تو بر لب صبح و شام سائل کوی تو تا صبح قیامت مرد و زن تابع حکم تو تا پایان هستی خاص و عام می فروشد ناز، مؤمن بر گلستانِ بهشت آیدش بویی گر از خاک بقیعت بر مشام نی عجب ای کعبه ی دل در همه دوران سال گر طواف آرد به گِرد کعبه ات بیت الحرام شخص پیغمبر تو را از سوی حق گوید درود جابر از ختم رسل بر حضرتت آرد سلام ...
( علیه السلام ) الا که غرق در انوارِ ذوالجلال شویم هلال ماه رجب سرزده ، هلال شویم کمال یافته ی قله ی کمال شویم هماره خاک قدوم علی و آل شویم مه تجلی حسن و جمال لَم ‌یزلی است خجسته باد که ماهِ ‌ محمد است و علی است مهِ نماز و قیام و دعا و ذکر و سجود مه وصال خداوندگارِ حیِ وَدود .. مه چهار ولادت ز چار رکن وجود مه مبارک لبخند مهدی موعود مه نزول کراماتِ خالق ازلی است ولادت دو محمد ، ولادت دو علی است طلوع این مه فرخنده می‌دهد خبری که سرزد از افقِ عزت و شرف قمری و یا زِ دامن دریای معرفت گُهری خدا به حضرت سجاد داد گل ‌پسری که گل ، زبان ملک ریختند در قدمش اگر غلط نکنم مدح انبیاست کمش زهی که فاطمه بنت حسن ، حسن ‌زاده بر آفتاب خدا ، ماه انجمن زاده بگو که وجه خداوند ذوالمنن زاده و یا که نخله ی توحید، یاسمن زاده بهشت حضرت سجاد، لاله ی رویش حسین بوسه زند بر جمال دلجویش درود اهل ولا بر شب ولادت او سلام داده رسول خدا به حضرت او سپاه عِلم کشیدند صف به خدمت او عنایت و کرم و لطف و جود ، عادت او سحابِ یکسره بارنده یِ علوم است این محیطِ نور و شکافنده یِ علوم است این تمام علم ز دریای فضل اوست نَمی تمام جود ز یک بذل دست او کرمی تمام مُلک خداوند بهر او حَرمی تمام دهر ز عمر عزیز اوست دمی به نقش صورت او صورت ‌آفرین نازد به زهد و طاعت او زین ‌العابدین نازد به ماه عارض و حُسن و جمال او صلوات به حُسن خُلق و به حُسن خصال او صلوات به مام و باب و به آباء و آل او صلوات به علم و دانش و فضل و کمال او صلوات چنان به پاسخ دشنام ، خُلق او نیکوست که خصم می‌شود از فیض یک نگاهش دوست امیر عالم و بیل رعیتیش به دوش به شوق زمزمه‌اش عرشیان سراپا گوش زند ز منطق او بحرِ علم و دانش جوش صدای «یارب» او از مَلک ستاند هوش درود شخص پیمبر نثار باد بر او سلام حضرت پروردگار باد بر او بیا و روی ارادت ببر در این درگاه حوائجت همه از باقر‌العلوم بخواه سلاله ی دو علی ، نور چشم ثارالله دهد به دیده ی «جابر» شفا ، به نیم نگاه ولایتش سند و ثبت دین کامل ماست گُل محبتش آدم‌کننده ی گِل ماست به روز حشر ، ولایش تمام حاصل ماست مزار او نه به خاک بقیع ، در دل ماست ...
بسم الله الرحمن‌ الرحیم امام باقر علیه‌السلام بگو به نور که ماه تمام آمده است که صبح آمد و پایان شام آمده است برای شیعه دوباره امام آمده است تمام فقه و اصول و کلام آمده است امام باقر علیه‌السلام آمده است پدر حسینی و مادر سلاله‌ی حسن است اویس‌وار زمین در هوای او قرن است غلام خانه‌ی او بودن آرزوی من است تجسم همه‌ی احترام آمده است امام باقر علیه‌السلام آمده است سراسر از برکات خدا پر است زمین اگر که در صدف آسمان دُر است زمین به نور اوست که گرم تبلور است زمین دوباره رحمتی از جنس عام آمده است امام باقر علیه السلام آمده است دمیده است به دنیا دم خدادادی به هر خرابه رسیده هوای آبادی هزار شکر خدا را که خوب استادی_ _برای این همه شاگرد خام آمده است امام باقر علیه السلام آمده است چقدر در وجناتش خدا نمایان است اسیر جذبه‌ی او کافر و مسلمان است رسیده آن که امید گناهکاران است دوباره بوی علی بر مشام آمده است امام باقر علیه‌السلام آمده است دل از تمام جهان برده است لبخندش فقط نه خلق که دل برده از خداوندش به داروی گل لبخند‌های چون قندش به دردهای همه التیام آمده است امام باقر علیه‌السلام آمده است رسیده است امامی که نافذ است و بصیر نکرده حرف خدا را به رای خود تفسیر نمی‌شود به کلام بنی‌امیه اسیر برای مذهب شیعه قوام آمده است امام باقر علیه‌السلام آمده است به حکم آیه‌ی تطهیر پاک یعنی او که پنجمین گُهر تابناک یعنی او برای سنجش ایمان ملاک یعنی او ملاک حد حلال‌وحرام آمده است امام باقر علیه‌السلام آمده است به علم و حلم و تمام فضائلش صلوات به جلوه‌های پیمبرخصائلش صلوات به نور چهره‌ی چون ماه کاملش صلوات که موعد صلوات و سلام آمده است امام باقر علیه‌السلام آمده است گروهی از سخنان خدا جدا شده‌اند که در توهم خود نائب خدا شده‌اند چه رازهای دروغی که برملا شده‌اند که آفتاب همه روی بام آمده است امام باقر علیه‌السلام آمده است همان که وقت جسارت حضور خواهد داشت که در مسیر اسارت حضور خواهد داشت زمان کشتن و غارت حضور خواهد داشت بیا که راوی غم‌های شام آمده است امام باقر علیه السلام آمده است خدا کند که شب انتظار سر برسد سپیده سر بزند، نوبت سحر برسد خدا کند که به زودی به ما خبر برسد؛ به صف شوید دم انتقام آمده است امام مهدی علیه‌السلام آمده است
یا باقرالعلوم پـر از سـتــارهٔ دانــش شـد آسـمــان دلـت تـمـام علـم نـهـفـتــه‌ســت در مـیــان دلت به محضر تو همه هسته‌های علم شکافت خـــرد چـو گــوهــر دریــای بی‌کـران دلت به اوج عقل تو هیـچ عقـل دیگـری نرسد لـدن شـده‌سـت به لطـف خـدا از آن دلت ابـان و جابر و حمران و ابن اعین‌ها کنـنــد کـســب مــعـــارف ز آسـتــان دلت ابوبصیـر و بریدو سدیـر و عبدالله شـــدنـــد عــالــم دنـیـــا ز ارمـغـــان دلت هـر آنکـه با تـو بـمـانـد بـه دهـر گل بکنـد تــب بــهــشــت بگـیــرد ز بـوسـتـان دلت اگـر چـه لایـق وصــل تـو نـیـسـتــم امــا مـرا تـو جــا بـده در کـنــج آشـیــان دلت فــدای تـو بــشــوم ای امــام بـی‌حـرمــم خــدا کـنــد بـشـود شـیـعـه سایـبـان دلت اجـازه می‌دهی یک گوشـه‌ای اشـاره کنم ز غــربــت تـو بـگـویـم مـن از زبــان دلت نه! بهتر اسـت نگویم دگر ز کوفه و شـام که پاره می‌شود از اسـمـشـان امـان دلت سید محسن حبیب اله پور
طلوع بهار امشب میان گریه و لبخند خود گمم سرشار از طلوع بهار تبسمم دریایم و طپیده به لبهام نبض موج تا آسمان رسیده شعور تلاطمم جارو به برج و باروی اندیشه میزنم تا سائل مدایح معصوم پنجمم من شاعر صداقت گلهای قاصدک من جابر سلام رسولان مردمم هرجا که باز پنجره ای شد کبوترم هرجا که بسته است در مهر کژدمم صدها ابوبصیر شود طفل مکتب ام دریای علم تو بچشاند اگر خمم پیچیده در تلاوت معصوم نام تو عطر گل محمدیت در تکلمم بر خاکهای مرقد نورانی تو ساخت گلدسته ها و گنبد زرین تجسمم امشب دوباره شوق مرا بال و پر بده امشب که بین گریه و لبخند خود گمم میثم مومنی نژاد
شعر مدح ولادت امام باقر (ع) خبر رسیده که امشب ز راه دور می آیی میان حُلّه ی عرشی غرق نور می آیی خبر رسیده همه محو روشنای تو هستند شبیه آینه هایی چنان بلور می آیی ابهت است که در چشم های تو شده نازل چه با شکوه ولی خالی از غرور می آیی پدر تو را  ز خدایش میان سجده گرفته سلام روی لبت غرق در سرور می آیی رجب مرّجب اگر شد به یمن مقدم تان بود شبیه نهر پر از باده ی طهور می آیی نسب نسب همه عالی مقام ها متعالی به دامن علوی ها حسین پور ! می آیی مفاعلن فعلاتن محمد بن علی شد مگر تو هم به میان دل بحور می آیی؟ * به اختیار خودت انتخاب را به تو دادند تمام ادعیه ی مستجاب را به تو دادند سخاوت و نفس و سادگی مادر آب و شجاعت و جگر بوتراب را به تو دادند طبیعی است در عالم مثل نداشته باشی چرا که پرتو شش آفتاب را به تو دادند پدر بزرگ کریم و کریمه مادر پاکت کریمی و کرم بی حساب را به تو دادند رسیدی از پس پرده مگر که فقه بگویی به امر خالق یکتا کتاب را به تو دادند برای اینکه بگردم همیشه در پی ات اقا سوال را به من اما جواب را به تو دادند میان این همه واژه به من
رعیت ساده” 

و لفظ جالب 
عالیجناب” را به تو دادند دلیل حال خوش من فقط تویی تو چرا که همیشه مرهم حال خراب را به تو دادند به اتفاق پدر عمه های کرببلایی در انتها علم انقلاب را به تو دادند به این نتیجه رسیدم گریز روضه همین جاست یکی دو مرتبه طفل رباب را به تو دادند بگو که لحظه ی مرثیه خوانی همگانی همیشه روضه ی قحطی آب را به تو دادند علیرضا خاکساری
پدر علم جلوه می‌بارد از جمالِ علی جذبه می‌جوشد از جلالِ علی همه خیراتِ آسمان و زمین نوشِ جانِ علی و آلِ علی هرچه دارد خدا به خاطر اوست هرچه دارد خدا حلالِ علی مرتضی را چه کار با عالم هست عالم فقط وَبالِ علی ای نفسهات در خِصالِ صدوق ای بزرگیت از خِصالِ علی همه‌ی حرف توست قالَ نبی همه‌ی حالِ توست حالِ علی آمدی تا که با تو ما برسیم ما همه میوه‌هایِ کالِ علی لطف زهرا تو را به ما دادند از کَرَمخانه‌ی عیالِ علی شب شب عشق آفرین ، علی است شب لبخندِ پنجمین علی است ای نمازِ مطهرِ زهرا سجده‌های معطرِ زهرا خیره‌ای خیره بر مقاماتش مثلِ قابی برابرِ زهرا می‌وزد در هوای گیسویت عطرِ گلهایِ قمصرِ زهرا آسمانی و مژده‌ات را داد به زمین‌ها پیمبرِ زهرا بیخودی نیست فاطمی هستی پُری از نورِ کوثرِ زهرا می‌زند موج در احادیثت جلوه‌های مُکررِ زهرا با شما جبرئیل نامِ مرا می‌رساند به محضرِ زهرا فاطمه عاشق همین علی است شبِ لبخندِ پنجمین علی است ای طلوعِ علی‌الدوامِ حسن آفتابِ بلندِ بامِ حسن جابر آورده‌ات سلامِ رسول مادرت گفته‌ات سلامِ حسن می‌رسند از تبارِ مادری‌ات هفت معصوم بر امام حسن حسنی زاده‌ای از آلِ حسین ای حسینی ترین کلامِ حسن دست تو دست مجتبای کریم به تو زیبنده است نامِ حسن به عمویت ارادتت پیداست در بقیعی به احترامِ حسن چارتا مجتبی کنارِ همید ای تمامِ شما تمامِ حسن هم حسن هم حسین این علی است شبِ لبخندِ پنجمین علی است ای محمد ترین دعایِ حسین دومین احمدِ حرایِ حسین آمدی تا به انتها برسد امتدادی از ابتدایِ حسین از پدر ارث بُرده‌ای ، داری به سرِ شانه‌ات رَدایِ حسین آنکه روزی
حسینُ مِنی 
گفت گفت مثلَش تویی برایِ حسین ای علی اکبرِ امام شده اکبرِ بعدِ کربلایِ حسین تو حسینیه‌ی خدا هستی با تو ماندیم در هجایِ حسین عشق دنبالِ آخرین علی است شبِ لبخندِ پنجمین علی است حسن لطفی
ولی الله آمد پهن شد سفره ی رحمت ، ولی الله آمد آب و آیینه بیارید شهنشاه آمد خیره شد چشم فلک ، ماه تر از ماه آمد اولین مژده ماه رجب از راه آمد از حسد دشمن این قوم به جان آمده است پنجمین حیدر کرار جهان امده است ای دل و دلبر و آرام و قرار حسنین باقر آل عبا ، باغ و بهار حسنین ماه دو فاطمه و دار و ندار حسنین با تو سادات شدند ایل و تبار حسنین می رسد بوی دل انگیز پیمبر از تو ما ندیدیم حسینی حسنی تر از تو ای بزرگ همه ، یاس دو علی بر تو سلام شاه دین ، سرّ ِ خفی ، نور جلی بر تو سلام پنجمین سید و سالار و ولی بر تو سلام قبل میلاد تو داده است نبی بر تو سلام پیش علم تو زده دشمنت آقا زانو مدعی را نفس حق تو برده از رو عشق یعنی ز همه غیر تو آزاد شدن به فدای سر تو با همه اولاد شدن کار تو سروری عالم ایجاد شدن ای برازنده ی تو نایب سجاد شدن ما مسلمان احادیث توایم و پسرت مثل پروانه بگردیم فقط دور سرت چون حسن دست بگیری ز همه بی منت می دهی بر همه بی چون و چرا تو حاجت می کند از کرمت حاتم طائی حیرت همچو مهمان بگذاری سر سائل عزت سیدی کوه وفای تو چه غوغایی کرد هر که شد سائل تو تا ابد آقایی کرد ای به میخانه عشقت دو جهان حلقه به گوش موقع وصف تو شیرین سخنانند خموش خط به خط زندگی ات برده جهان را از هوش شاه دیده است کسی بیل بگیرد بر دوش داده ای یاد به هر رهرو توحید و کمال که بُوَد عین عبادت ، طلب رزق حلال حب تو خیر العمل ، نوکریت آقایی هیبتت حیدری و مرحمتت زهرایی طینتت کرببلایی ، دلت عاشورایی چون حسن قبلگه بی حرم دنیایی قبر خاکی تو از هر دو جهان سیرم کرد روضه کودکی تو به خدا پیرم کرد گرچه ناپاک ترین سائل بیت الکرمم گرچه نه سینه زن واقعی این علمم گرچه نه دعبل و عمانم و نه محتشمم نظری کن بشود مثل کُمِیتت قلمم نظری کن برود بی سر و سامانی ها کربلایی بشوم مثل سلیمانی ها محمد حسین رحیمیان
چو اشک، پرده نشین جمال دلدارم به شوق نیمه نگاهش، هزار دل دارم اگرچه درصف عشاق، نیست مقدارم "بهای وصل، اگر جان بود خریدارم" شده است محضر او نیمه های شب حاضر غلام و نوکر درگاه حضرت باقر چو پرده از رخ زیبای او خدا برداشت به خاک مقدم او قبله سر به سجده گذاشت به پای فاطمه سجاد، ریخت آنچه که داشت بدون پرده بگویم، که مادرش گل کاشت نماز شوق بخوان عبد سرمد آمده است بگو به خلق، دوباره محمد آمده است ببند حجلهءگل، گل بریز در پایش ببین جمال خداوند را به سیمایش بگو درود خدا بر سرشت و آبایش بخوان سلام خلائق به روی زیبایش نسیم روضهء رضوان، شمیم انفاسش بهار، گم شده در کوچه های احساسش چو در میانهء گهواره می زند لبخند کبوتر دل جبریل می رهد از بند به قطره قطرهء اشکش، به چشم او سوگند ز غیر او به خدا زود میشود دل کند نوشته با خط زر، خطّ سرنوشت اینجاست بهشت از که بجوئیم تا بهشت اینجاست طلایه دار بهشت است زائرکویش هزار لیلهء قدر است لیلهء مویش سجود میکند عالم به طاق ابرویش هزار بوسه بچیند فرشته از رویش خدای کعبهء دنیایی از نجوم است او چراغ شب زدگان، باقرالعلوم است او رسیده آنکه خدا منصب امامش داد ز تیغ علم لدُن، قدرت قیامش داد عبای سلطنتی هدیه بر غلامش داد ندیده ختم رسل بارها سلامش داد به روز حشر، که دلها ز بی کسی تنگ است بدون مُهر ولایش، کُمیت ما لنگ است به چهره، آینه ای محو کبریا دارد اگر به کعبه صفاهست از او صفا دارد سخا و جود و کرم همچو مجتبا دارد مدال جان به کف از شاه کربلا دارد دوباره حاجت سینه زنان روا شده است به یاد او دل ما باز کربلا شده است ضریح و مقبرهء خاکی اش بهشت برین ز اشک زائر او گشته خاک، عطر آگین هزار مرتبه با گریه جبرئیل امین به روی سینهء پرسوز من نوشته چنین دلی به وسعت عشقش وسیع دارم من هنوز حسرت طوف بقیع دارم من دمی که آه ز دلها رحیل می بندد مسیر اشک مرا رود نیل می بندد چو آفتاب به قبرش دخیل می بندد ز شعله راه به روی خلیل می بندد دوباره در وسط جشن، مضطرم کردند ضریح سینه هر شیعه را حرم کردند
دنیا سیاه بود که نوری بلند شد خورشید از کرانه ی دوری بلند شد در بین شهر نغمه‌ی شوری بلند شد در دشت جهل،سرو شعوری بلند شد بالاترین تفکر آدم!..،خوش آمدی کامل ترین تعقل عالم!..،خوش آمدی مکتب نشسته بود که ناگاه پا شدی در عصرِ لال بودن منبر،صدا شدی بر شانه ی تفکر شیعه عبا شدی تو پنجمین تشرف توحید ما شدی در جاده ‌ی شریعت نُطق‌َت،مسافریم ما شیعیانِ خط به خطِ قالَ باقریم تو امتداد نافله های محمدی تعقیب های بعد عشای محمدی شخصاً کلیددار حرای محمدی آئینه ی تمام‌نمای محمدی تصویر با ملاحت روح خدا !..،سلام ای دومین پیمبر ایمان ما !..،سلام بر روح هرچه علم،بدن کیست مثل تو طوبای فهم،بین چمن کیست مثل تو شیرین ترین بیان سخن کیست مثل تو تلفیقی از حسین و حسن کیست مثل تو! مهتاب بام این دوبرادر درآمده اینگونه دلربا‌شدن از تو برآمده در کوچه‌باغِ بحث شبی که قدم زدی تنها ز لفظِ آیه‌ی تطهیر دم زدی بر قلّه های قلب نَصاری علم زدی زیباترین مناظره ها را رقم زدی پس واجب است از هُنرت استفاده کرد باید فنون بحث شما را پیاده کرد ای خوش‌به‌حال هرکه درت را رها نکرد خود را کنار سفره ی بیگانه جا نکرد هنگام فقر غیر شما را صدا نکرد آن‌کس زُراره شد..،که به زر اعتنا نکرد ظرف مرا شکسته‌سبوی‌َت کُنی خوش است ما را به جبر جابرِ کوی‌َت کنی خوش است در صُلح آب و آتش ما جنگ نیست که آن دل که مبتلای تو شد تنگ نیست که ذاتی که جنس آینه شد سنگ نیست که هرکس کُمِیت عشق تو شد.،لنگ نیست که اهل قلم _به نون و قلم_ هست چاکرت ای هرچه شاعر است به قربان شاعرت باید برات گنبدی از زر درست کرد رو به مزار خاکی تو در درست کرد عطر نفیسی از گُل قمصر درست کرد پائین پایِ قبر تو منبر درست کرد صحن تو را شبیه گوهرشاد می کنیم خاک بقیع را حسن‌آباد می کنیم تو یاکریم زاده‌ی آسیب‌دیده ای در ابتدا به آخِرت غم رسیده ای دردی ز جنس خار مغیلان چشیده ای در اوج‌ کودکی چه عذابی کشیده ای سر نیزه ها کتاب خدا را گسیختند در پیش چشم تو سر جد تو ریختند صبح غرور تو به شبی ظالمانه خورد خواب عمیق تو لگدی بی بهانه خورد با دست زجر زلف سیاه تو شانه خورد همبازیِ سه‌ساله ی تو تازیانه خورد دیدی سرِ عمو سرِ سرنیزه آب شد دیدی طناب حرمله سهم رباب شد!
«غزل ترکی تقدیم به یارانش» محمد ابن على هاشمی سُلاله سیَم حسن حسین باغینون داغدیده لاله سیَم ویریبدی دم منه روح مطهرِ زهرا ئولونجه کوثرینون تشنه پیاله سیَم سپهر معرفتون بعدِ رحلتِ سجاد همیشه جلوه لی، ماهِ بدونِ هاله سیَم علوم آل رسوله منم شکافنده على ولایتینون ناشرٍ مقاله سیَم نصیبیم اولدي اوشاقلیقدا کربلا سفری او پاک قافله نین پیک پنج ساله سیَم منم که قویمامیشام انقلاب اولا تحریف قلوب مالکیَم کربلا قباله سیَم رسالتِ شهدایه حسین شرف ویردی او عشق مُفتی سینون حافظِ رساله سیَم آتاملا عمّه می جدّیم ایدیب وکیل قیام او صبر داغلارینون نایب الوکاله سیَم
اکنون به شوق حجت پنجم ز خود گمم وآيينه دار طلعت خورشيد پنجمم چون کشتی سپرده به توفان عنان خویش ازموج موج جذبه ی تو در تلاطمم آن شمع کوچکم که بیفروزیم اگر فخر است با چراغ قبولت به انجمم از آفتاب بیشترم با ولای تو آیینه ام، فروغ تو را در تجسمم * حیران آن اسارت و آن غارتم هنوز باریک بین فاجعه ی آن تهاجمم آری سلام بر تو اماما! که می پرد از لب به یاد آن چه کشیدی تبسمم طفل چهارساله و طوفان کربلا؟ حیران این تداعی ام و آن تالمم از آن ستم که سوخت در آن، خاندان تو هم بر تو عرضه می کنم اینک تظلمم گنج مراد خویش نجستم ز هیچکس الا تویی که مدح تو را در تکلمم هرچند لب به خنده گشایم برابرت ز اندوه تو نشسته به خون است مردمم ای علم را شکافته و رفته تا به عمق حیران آنچه یافتی از این تعلمم آن شاعرم که از سر ایثار عاشقم بر دوستیت و خصم تو را در تخاصمم
چشم اگر دارید، را بشنوید می‌چکد نور از در و دیوار در مـاه رجب
بهای کشته دوبار است گر به ماه حرام است هلاک دوست شدن زین بود به ماه رجب خوش
ای رجب با عطر تو آمیخته ای به اذنت باز باران ریخته ای به پیشت علم ها زانو زده شمس پیش نور تو ، سو سو زده ای کمال حُسن ناب پنج تن ای که از نسل حسینی و حسن ای همیشه نام تو ، نام کریم ما همه مدیون قال الباقریم امشب از لطفت ، گدایان را نواز ای که باب جود تو همّیشه باز