#امام_هادی_شهادت
دلم بدون تو محکوم بر پریشانی است
همیشه گوشه نگاهت علاج حیرانی است
سلام حضرت ابن الرضای دوم ما
فدای تو چه قَدَر رافتت خراسانی است
تو در تمام حرم ها کنار من هستی
زیارتم همه لطفش به جامعه خوانی است
علی ِچارم ِ دین ، هر که بنده تو نشد
تمام بندگی اش کفر و نامسلمانی است
به میوه ی دلت آقا بگو که برگردد
بهار گم شده اینجا ، هوا زمستانی است
زخشکسالی و قحطی چه غم که دل بستم
به خانه ای که همیشه در آن فراوانی است
چه در کنار گدایان ، چه کاخ آن ملعون
به هر کجا که رود کار او سلیمانی است
عزیز مصر بریز اشک بر عزیز جواد
میان سامره مانده ، غریب و زندانی است
چه آمده است به یادش میان بزم شراب
هوای حضرت دریا چه قدر طوفانی است
دوشنبه ، گریه ، حسن ، سامرا مدینه شده
دوشنبه های حسن ها همیشه بارانی است
حسن به گریه فقط زیر لب بگوید شکر
که دست دیو و دد اینجا عقیق بابا نیست
#محمدحسین_رحیمیان
#امام_هادی_شهادت
ماه در آینه ی چشمِ تو خلوت می کرد
آسِمان زیر قدم هات زیارت می کرد
عرق شرم به پیشانی خورشید چه بود؟
پیش اجلال تو احساسِ حقارت می کرد
سَرِ سجاده ی عشقت دو سه نوبت در روز
جبرئیل آمده و عرض ارادت می کرد
به گدایت عَوَضِ سنگ طلا بخشیدی
دست هایت چه کریمانه کرامت می کرد
«ابن سِکّیت» شدن ها اثر چشم تو بود
دلِ نرمت همه را زود هدایت می کرد
با «غدیریه» امامت به سرانجام رسید
مُصحفت «جامعه» تکمیل رسالت می کرد
هر چه کردند نشد نور تو خاموش شود
مِهر تو بر همه ی شهر سرایت می کرد
متوکل به تماشای شرابت می برد
بس که بر اوج مقام تو حسادت می کرد
شعر خواندی و لبت گرم مذمت ها بود
کِی به لبهای ترک خورده جسارت می کرد
خبر از خیره شدن های به ناموس نبود
هر که در محضرتان بود،رعایت می کرد
سامرا شام نشد تا که ببینند همه
خیزران بر لب و دندان چه قیامت می کرد...
#علی_علی_بیگی
#امام_هادی_علیه_السلام
بگذار کمی عرض ارادت بنویسم
دور از تو و با نیت قربت بنویسم
سجادهی شب پهن شده، حیّ علی شعر
بگذار برایت دو سه رکعت بنویسم
بگذار که ده مرتبه در ظلمت این شهر
یا هادی و یا هادیِ امت بنویسم
شاید که چنان رود، سر راه بیایم
بر صفحهی صحرای جنون خط بنویسم
با ذرهای از مهر تو،ای چشمهی خورشید
از نور تو، تا روز قیامت بنویسم
با این همه آلودگی،ای آیه تطهیر
از سورهی انفاق و کرامت بنویسم
از سنگ زدن بر دل آئینه بگویم
از سوختن پردهی حرمت بنویسم
دست و قلمم نه، دهنم بشکند امروز
چیزی اگر از حد جسارت بنویسم
من آمده ام نقطه سر خط بنویسم
از جامعه، از شرح زیارت بنویسم
ای مهبط وحی،ای نفست معدن رحمت
بگذار که از چشمهی حکمت بنویسم
وقتی که تویی راه رسیدن به خداوند
این قافیه را نیز هدایت بنویسم
آهای دهمین ذکر مُجیبُ الدَّعَواتم
مضطرّم و بگذار که حاجت بنویسم
حالا که نوشتند «و کُنتُم شُفَعائی»
بگذار ز اسباب شفاعت بنویسم
#محسن_عربخالقی
#امام_هادی_علیه_السلام
#امام_هادی_مدح
بازهم عشقت مرا یاد خدا انداخته
شورشیرینی به ذکر ربنّا انداخته
یامن ارجوه لکل خیر،مارا باز هم
یاد الطاف تو درماه خدا انداخته
ای امام عزّت وآزادگی ، مهرشما
طوق گل برگردن اهل ولا انداخته
ای ولی الله اعظم دردل ما مهرتان
شوق پروازی به سوی سامرا انداخته
نوری ازاعجاز تو درپیش چشم منکران
شیر را ازپرده درپای شما انداخته
با چنین اعجاز باید درمقام تو نوشت
هادی دین بهتراز موسی عصا انداخته
رفتن تو درمیان برکه ی شیران، مرا
یاد گودال منای کربلا انداخته
بُردنت درمحفل آلودۀ شُرب شراب
خستگان را یاد تشتی از طلا انداخته
ماجرای آن لب ودندان وچوب خیزران
عمه ی مظلومه ات را از نوا انداخته
غافل است از آتش قهر خدا در رستخیز
آن که برجان شما زهر جفا انداخته
چون «وفایی» درعزای تو زبس نالیده ام
پنجه ی بغضی مراهم از صدا انداخته
#سیدهاشم_وفایی
#امام_هادی_علیه_السلام
#امام_هادی_مدح
بازهم عشقت مرا یاد خدا انداخته
شورشیرینی به ذکر ربنّا انداخته
یامن ارجوه لکل خیر،مارا باز هم
یاد الطاف تو درماه خدا انداخته
ای امام عزّت وآزادگی ، مهرشما
طوق گل برگردن اهل ولا انداخته
ای ولی الله اعظم دردل ما مهرتان
شوق پروازی به سوی سامرا انداخته
نوری ازاعجاز تو درپیش چشم منکران
شیر را ازپرده درپای شما انداخته
با چنین اعجاز باید درمقام تو نوشت
هادی دین بهتراز موسی عصا انداخته
رفتن تو درمیان برکه ی شیران، مرا
یاد گودال منای کربلا انداخته
بُردنت درمحفل آلودۀ شُرب شراب
خستگان را یاد تشتی از طلا انداخته
ماجرای آن لب ودندان وچوب خیزران
عمه ی مظلومه ات را از نوا انداخته
غافل است از آتش قهر خدا در رستخیز
آن که برجان شما زهر جفا انداخته
چون «وفایی» درعزای تو زبس نالیده ام
پنجه ی بغضی مراهم از صدا انداخته
#سیدهاشم_وفایی
#امام_هادی_مدح
#امام_هادی_شهادت
آیه ها جز دعا نیاوردند
غیر یا ربّنا نیاوردند
سجده ها بی ولای اهل البیت
رو به سوی خدا نیاوردند
بین هر سطری از روایت ها
جز حدیث کسا نیاوردند
خرج ما گردن کریمان است
خم به ابروی ما نیاوردند
ابرها تاکنون روی دستِ
سحر سامرا نیاوردند
خادمان، بی اجازهء هادی
پشت این در، گدا نیاوردند
اربعین، قبل سامرا رفتن
گریه های مرا نیاوردند
یار ما را به پادگان بُردند
به سرش کم بلا نیاوردند
تا دم کاخِ قاتلش او را
بی غم و ناسزا نیاوردند
بین زندان پس از اذیت او
آب و نان و غذا نیاوردند
گرچه با زهر کشته شد آخر
تشت، چون مجتبا نیاوردند
بین این روضه ها فراتر از
روضهء کربلا نیاوردند
بدنش را شبیه جسم حسین
بارها زیر پا نیاوردند
بین گودال، پیش مادر او
خنجری در قفا نیاوردند
نوک چکمه به پهلویش نزدند
پیرمردان عصا نیاوردند
از تنش جای هدیه و سوغات
پیرهن یا عبا نیاوردند
زود تشییع شد، نه بعد سه روز
بهر او بوریا نیاوردند
خواهری را زدند در کوفه
پای زخمش دوا نیاوردند
نان و خرما به بچه ها دادند
زینبش را بجا نیاوردند
رفت تنها میان بزم شراب
سر زینب چه ها نیاوردند!
#رضا_دین_پرور
#امام_هادی_شهادت
به روى خاک غربت سر نهادم یا رسول الله
ز دست دشمنان از پا فتادم یا رسول الله
ز آه آتشین و آب چشم و نالۀ جانسوز
بساط ظلم را بر باد دادم یا رسول الله
به زندان از غم موسى ابن جعفر جدّ مظلومم
برآمد آه سوزان از نهادم یا رسول الله
على را نور عینم من، گل باغ حسینم من
ببین فرزند دلبند جوادم یا رسول الله
فراز قلّه ی کوهى مرا برد از پى تهدید
همان کو داشت اندر دل عنادم یا رسول الله
ز سوز زهر خصم دون شدم مسموم در غربت
ز کف جان در ره جانانه دادم یا رسول الله
نگردد محو در تاریخ، شعر «حافظى» هرگز
چو با سوز درونش کرده یادم یا رسول الله
#محسن_حافظی
#امام_هادی_شهادت
آن دشمنی كه بر جگرم نقش غم كشید
جان از تنم به حربۀ زهرِ ستم كشید
ابنُ الرضایم و ز رضا ارث برده ام
زهر جفا مرا به همان پیچ و خم كشید
در احتضارم و بدنم درد می كند
این سَمّ جان شكار ، توان از دلم كشید
وقتی كه دید، تشنگی ام قاتل من است
جان را اَجل ز سینۀ من لاجَرم كشید
عمرم شبیه مادر پهلو شكسته شد
نخل جوانی ام ثمر از عمرِ كم كشید
جز زهر كینه مایۀ آرامشم نشد
دریا ز موج خسته شد و چشمه نَم كشید
این ظلم ها هدایت ما را عوض نكرد
شكر خدا، ولایت ما تا عجم كشید
نام علی و فاطمه جاوید مانده است
دشمن خیال كرد بر آنان قلم كشید
ما روی دوش، پرچم عصمت كشیده ایم
دردا، عدو علیه عدالت علَم كشید
دنیا كه خود به خود، قفسِ جانِ خسته بود
تبعید هم به گوشه ای از مَردمَم كشید
از آفتاب زندگی ام بهره كم گرفت
شرمنده ام كه سختی از آن اُمتّم كشید
افطار كردم و جگرم پاره پاره شد
جدّم رسید و وقت سحر در برم كشید
در آخرین نفس، پسرم چون بغل گشود
بُغضش گرفت و پارچه ای بر سرم كشید
طاغوت، با سلالۀ زهرا چه ها نكرد
ما را برون ز خانه چو یك متّهم كشید
بالا گرفت كار جسارت به اهل بیت
كارم به سوی بزم شراب و ستم كشید
من وارث بلای خرابه نشینی ام
سوز دلم دوباره به درد و اَلَم كشید
ای كربلا! چو شاهدِ ویرانی ات شدم
گویی كه ابن سعد سنان بر تنم كشید
بهتر كه قبر مادر ما مخفیانه ماند
ورنه كدام حرمله دست از حرم كشید
#محمود_ژولیده
#امام_هادی_شهادت
غریبِ شهر کجا ظلمِ بیحساب کجا
بزرگزاده کجا خانهای خراب کجا
مدینه غرق بلا سامرا اسیر جفا
ببین که بیکسیات از کجاست تا بهکجا
تو زهر خوردی و راحت شدی از آنهمه زجر
شرارِ زهر کجا آنهمه عذاب کجا
تو را به سامره آورد دست و پا بزنی
کجاست دردِ تو و دادِ بی جواب کجا؟
اسیر سامره توهین تعارفت کردند
کسی نگفت حیا کن از آن جناب....کجا
رواست جان بدهم من بعد این روضه
امام شیعه کجا مجلس شراب کجا
تنت کفن شد و شد روضه که تن تو کجا
تنی رها شده در زیر آفتاب کجا
گریز گریه شده ازدحام تشییعت
لبان تشنه کجا یک دو جرعه آب کجا
سرِ حسن به سلامت ،کنار تو میگفت:
که من کجا و یتیم پُر اضطراب کجا
تبِ سهساله و خار و خس و نفَس تنگی
گلوی دختر و بیتابیِ طناب کجا
به روی ناقه نشسته است مادری اما
صدای حرمله و گریهی رُباب کجا
به گریه گفت به زینب دوباره اصغر نیست
که نیزدار کجا رفته با شتاب کجا...
#حسن_لطفی
#امام_هادی_شهادت
تو آن نوری که فَهمی ابتدا و انتهایت را
نمیفهمد، چنانکه هیچ کس ذاتِ خدایت را
گِل ما موم شد در دستهایت لحظهی خِلقت
همان دَم که عطا کردند خاکِ سامرایت را
چراغِ راه میخواهم، سری از سجدهات بردار
قیامی کن ببینم روی مصباحُالهُدایت را
صراطَالمستقیم از دور نورِ سایهات را دید
میان نقشهاش انداخت نقشِ ردّ پایت را
تویی که میشنیدی از سکوتِ سنگ، آهش را
کسی نشنید کوهِ بغضْ بر دوشِ صدایت را
تو را بُردند از غربت به غربت، این چه تبعیدیست؟
عوض کردند شکلِ ظاهرِ ماتمسرایت را
به زَعم دشمنان، درّندگان هم دشمنت بودند
قفس دیدی، در آغوشت کشیدی دوستهایت را
گواهی میدهد چشمانِ خیسِ آیهی تطهیر
به بزم روضههای شام، وا کردند پایت را
از این غربت سفر کردی به عرش چادری خاکی
همان چادر که برپا کرد در جنّت عزایت را
به اجدادِ غریبت اقتدا کن، "فَابکِ لِلمَظلوم"
بخوان با مادرِ خود روضههای کربلایت را
#رضا_قاسمی
#امام_هادی_شهادت
#امام_زمان #رباعی
از سامره دوریم ولی نالانیم
دلگیر و شکسته بال وسرگردانیم
دستی برسان بر سر ما ،بر ما که
در بزم عزای جدّتان مهمانیم
#مجتبی_صمدی_شهاب
#امام_هادی_علیه_السلام
#امام_هادی_شهادت
ما غلام و شاهمان هادی سلام الله علیه
دلبر دلخواهمان هادی سلام الله علیه
در شب غم ماهمان هادی سلام الله علیه
شد چراغ راهمان هادی سلام الله علیه
تا ابد ممنون الطاف خدا هستیم ما
بنده ی ابن الرضای سامرا هستیم ما
صاحب این روضه من را اهل ایمان کرده است
آتش عشقش جهانم را گلستان کرده است
اعتقادم را غدیریه * دو چندان کرده است
جمع ما را جامعه خوانی مسلمان کرده است
در هجوم خشکسالی ، ابر باران می شویم
هر زمان که دسته جمعی ، جامعه خوان می شویم
باز در ماه رجب مهمان هادی گشته ایم
بی قرار از دوری ایوان هادی گشته ایم
همچو عرشی ها ، سیهپوشان هادی گشته ایم
با امام عسکری ، گریان هادی گشته ایم
آسمانی پر ستاره ، آسمان را خاک کرد
زد گریبان چاک و قلب آسمان را چاک کرد
باز هم روز دوشنبه ، مادری ها شعله ور
باز هم روز دوشنبه ، فاطمه، داغ پسر
باز هم روز دوشنبه ، تازه شد داغ جگر
عسکری گوید گهی مادر ، گهی گوید پدر
این حسن ها را دوشنبه ها ، فلک دلگیر کرد
این حسن ها را دوشنبه ها ، تحیر پیر کرد
سامرا ! کو مهربانی ، کو ادب ای وای وای
میهمان و دست بسته ، نیمه شب ، ای وای وای
باده و سلطان دین ، یا للعجب ای وای وای
زنده غم های صفر ، شد در رجب ، ای وای وای
گمرهان با حضرت هادی چه ها کردند آه
کعبه را با زور در بت خانه آوردند آه
باز هم با نام دین ، از دین تخلف می کنند
باز دنیا را پر از شرم و تاسف می کنند
دور از کنعان ، چه توهین ها به یوسف می کنند
بر ولی الله ِ ما ، باده تعارف می کنند
مِی تعارف کرد اما مِی به روی سر نریخت
هر چه شد دیگر در اینجا حرمت خواهر نریخت
* زیارت غدیریه امام هادی علیه السلام
#محمدحسین_رحیمیان
#امام_هادی_شهادت
همراه با زیارت زیبای جامعه
در هر فراز نام تو را ذکر میکنم
یاإهدنا الصراط نمازمقربین
درهرنماز نام تورا ذکر میکنم
حتی مسیحیان به دمت معتقد شدند
وقتی مسیح نذرتو کردوشفا گرفت
دیشب مریض خانه ی ما باوساطتت
شد روبه راه،، تذکره ی کربلا گرفت
پیچیده سوزناله ی تو بین قرن ها
آهت اثر نمود وجهان پر شراره شد
باپاره پاره ی جگرت این غزل گریست
باخون دل نوشته شدوچارپاره شد
بالاسر تو ضامن آهو کشید آه
برجمع سوگوارتو آهو اضافه ش
ازروی درد ناله زدی وای مادرم
کم شد زسینه،، درد وبه پهلو اضافه شد
روز دوشنبه زهرومغیره یکی شده
باتازیانه برجگرت حمله ورشدند
روزدوشنبه داغ دلت باز تازه شد
یادآور مصیبت دیوارودر شدند
گرچه به روی سینه ی تو زهر پاگذاشت
دور وبر تو خولی وشمروسنان نبود
گرچه به تو تعارف جام شراب شد
دیگر خبر زطشت ولب وخیزران نبود
..
ازقتلگاه کرببلا سر در آورد
هرکس که کرد مرثیه خوانی قتل تو
یک تادوازده .....همه راشمر کشته است
آن ضربه ی دهم شده بانی قتل تو
#محسن_حنیفی
#امام_هادی_زمینه
باحال خسته ، دو دست بسته
پای برهنه ، تو کوچه بازار
نفس بریده ، آخه کی دیده؟
یکی ببینه ، اینهمه آزار؟
نیمه شب دوباره تو خونه ریختن
آقا رو تو کوچه
بی هوا کشیدن
حرمتش رو با ناسزا شکستن
بی عمامه بردن
اشکشو ندیدن
«یا فرج الله ، آجرک الله
ز سامرا این ، خبر آوردن»
برا اهانت ، بین گداها
خانِ صعالیک ، جدّتو بردن
وای من که قبرش رو خصم جانی
بین حجره کنده
جلوی نگاهِش
گریه میکنه در کنار قبرش
بی حیا میخنده
به اشک و به آهش
داره مصیبت ، تو شهر غربت
به کی بگه این ، همه عذابُ؟..
که پیش چشمِ ، مردم نامرد
تعارفش کرد ، جام شرابُ؟..
زیر لب میخونه به یاد عمه
روضه ی اسارت
روضه های شام و
روضه ی لب و چوب خیزران و
روضهی نگاهِ...
مجلس حرام و
#محمدعلی_انصاری
بسمالله الرحمن الرحیم
#شهادت_حضرت_امام_علی_النقی_الهادی_علیه_السلام
از این حرم نفسِ مستجاب را ببرید
هزار فیض، هزاران جواب را ببرید
دعای گوشه نشینان بلا بگرداند
دعای حضرت عالیجناب را ببرید
نگاه سامرهایِ امامِ ما کافی است
اگر به حشر بگویند عذاب را ببرید
قسم به نورِ جبینش که در حضورِ امام
نیاز نیست به غیر، آفتاب را ببرید
برای هر گرهی خود برای هر بنبست
هزار چارهی دور از حساب را ببرید
من آن خسم که به دستان سیل میگردم
به آن حرم منِ خانه خراب را ببرید
** **
میانِ کوچه امامم نفس نفس میزد
حیا کنید زِ دستش طناب را ببرید
امام و بزم حرام و چرا نمیگویند
که از مقابل آقا شراب را ببرید
حکیمه خواهر او دید دست و پا زدنش
کنار او پسری دل کباب را ببرید
صدا زدند برای تنِ مبارک او
گل و گلاب و کفنهای ناب را ببرید
میان کرببلا خواهری صدا میزد
که هلهله نکنید، اضطراب را ببرید
اگر به مرکب خود میدهید حرفی نیست
دو جرعه هم سوی گودال آب را ببرید
از آنطرف سرِ اصغر به نیزه میآید
از این طرف روی ناقه رُباب را ببرید
(حسن لطفی ۴۰۳/۱۰/۱۵)
مولا امام هادی
جانم شود فدایت
کرده دلم هوایت
تمام آرزومه
بیام به سامرایت
مولا امام هادی
فدای غربت تو
شکسته حرمت تو
برای شیعیانت
بهشته تربت تو
مولا امام هادی
فدای غصه هایت
آن سوز ناله هایت
یاد غم تو مولا
گریه کنم برایت
مولا امام هادی
هر دم زظلم و کینه
داده عدو عذابت
پای پیاده برده
به مجلس شرابت
مولا امام هادی
دشمن دین و قرآن
برده توان وتابت
زهر ستم زکینه
چون شمع کرده آبت
مولا امام هادی
سامره در عزایت
گردیده غرق ماتم
یاد غریبی تو
سوزد تمام عالم
مولا امام هادی
خون شد دل تو اما
جدا نشد سرتو
پیکر غرق در خون
ندیده خواهر تو
مولا امام هادی
مردم جنازه ات را
بر روی شانه بردند
راس حسین زهرا
بی ادبانه بردند
مولا امام هادی
جسم مطهر تو
گشته نهان زیر خاک
پیکر پور زهرا
بر روی خاک چاک چاک
مولا امام هادی
فرزند با صفایت
نبوده کنج ویران
به پیش او به لبهات
نخورده چوب خزران
مولا امام هادی
واویلا واویلا
خدا زهر جنایت
به جانم چو اثر کرد
دل پر غم من را
پر از سوز و شرر کرد
شده مرثیه من
به سوز دل و آوا
واویلا واویلا
ازین زهر خدایا
تمام بدنم سوخت
در این وادی غربت
همه جان و تنم سوخت
به دل آرزوی مرگ
به لب ذکر یا زهرا
واویلا واویلا
عطش بود وعطش بود
در آن لحظه اخر
شده زنده برایم
حدیث غم دلبر
لب خشک حسین و
علی اصغر و سقا
واویلا واویلا
سری بر روی نیزه
تنی در دل صحرا
فلک گشته سراسر
پر از نوحه زهرا
عزیز دل مادر
شدی بی کس تنها
واویلا واویلا
میلادیه حضرت علی اصغر علیه السلام
غنچه تماشایی
بیا که سیر چمن دربهار باید کرد
ز طرف باغ ولایت گذار بایدکرد
یگانه لاله ی نشکفته ی حسین شکفت
بیا که رو به سوی لاله زار باید کرد
برای دیدن این غنچه ی تماشایی
گلاب اشک به راهش نثار باید کرد
مدینه ازقدم او بهشت امید است
بیا که رو به سوی آن دیارباید کرد
اگر چه مصحف عمرش تمام شش ورق است
به عمرکوته او افتخار باید کرد
شب ولادت او شد بهار شادی وغم
اگر چه زین دو یکی اختیار باید کرد
به آستانه ی باب الحوائج ای مسکین
به غیر عرض توسل چکار باید کرد
همیشه خوانده ام او را به وقت شادی وغم
که نام نامی اورا شعار باید کرد
زخاک درگه اوبرمدار سرای دل
که کسب عزّت و قدر و وقار باید کرد
شبی به کرب وبلای حسین ، محفل اُنس
به یاد اصغر او برقرار باید کرد
گه شهادت خود با تبسمش می گفت
که عشق را به جهان پایدار باید کرد
به مهر او چو«وفایی» همیشه رو کن، دل
که فکر روشنی شام تارباید کرد
سید هاشم وفایی
رباعیات میلاد حضرت علی اصغر علیه السلام
باغ گل
امشب که مدینه رنگ دیگر دارد
یک باغ گل وشکوفۀ تردارد
گلخندۀ شادی است به لب های حسین
چون دربرخود علی اصغر دارد
گلشن ایثار
امشب به مدینه مرغ دل پرزده است
کزگلشن ایثار گلی سرزده است
عیدی زکف علی اصغر گیرد
هرکس به درخانۀ او درزده است
عطر حضور
ازعطر حضورتوملائک مستند
وز مژدۀ میلاد تو شادان هستند
روزی که قماط برتنت پیچیدند
شیرازۀ عشق وعاشقی را بستند
سید هاشم وفایی
فیض کثیر
باغبان رادیدنت ای غنچه خندان کرده است
شادی گلشن نشینان رادوچندان کرده است
آسمان هارابه یمن مقدمت ای گُل ، خدا
بافروغ نور خودآئینه بندان کرده است
روی زیباو درخشان تو ای مهرمُنیر
چشم خورشید فلک رامات وحیران کرده است
توهمان فیض کثیری کز شکوه مقدمت
ابررحمت روزی مارافراوان کرده است
تاکه شادی باغم عمرت نیامیزد خدا
مصحف عمرتورا درعرش پنهان کرده است
فلسفه مات است ازایمان وازایثارتو
گرچه ازعمر کم توکسب عرفان کرده است
گرچه شش ماه است عمرتو، ولی عمرکمت
افتخاری رانصیب دین وقرآن کرده است
درگلستان وجود ودرچمن زار بهشت
غنچه هاراعمرتوسردرگریبان کرده است
میزبان عالم امکانی و ما را خدا
برسرخوان کرامات تومهمان کرده است
هاتفی براهل عالم گفت درروز عمل
عشق راحق باتولای تومیزان کرده است
ای که درعالم توراباب الحوائج خوانده اند
دردها را مرهم لطف تودرمان کرده است
بانسیم مهرولطف تو«وفایی»باز هم
ساحل اندیشه رالبریز مرجان کرده است
سید هاشم وفایی
میلاد حضرت جواد الائمه علیه السلام
کوثری دگر
ستاره ی سحری مژده ی سحر می داد
فروغ صبح زپایان شب خبر می داد
زصحن سینه ی ما دست عاطفت از شوق
کبوترانه دل ما را به عرش پر می داد
فضای شهر مدینه معطر از گل بود
شبی که گلبن باغ ولا ثمر می داد
مگر نسیم زباغ بهشت آمده بود
که بوی ناب گل وسبزه های تر می داد
سحاب رحمت حق برمدینه سایه فکند
خدا به حجت خود کوثری دگر می داد
فلک به یمن قدومش ستاره باران بود
خدا به شمس سپهر ولا قمر می داد
زدیدگان پدر اشک شوق جاری بود
شبی که بوسه به رخساره ی پسر می داد
برای خلق گنه کار در شب میلاد
خدا به نخل شفاعت دوباره بر می داد
نهم سپهر ولایت جواد اهل اللبیت
کریم بود وبه هر بینوا گهر می داد
هنوز کعبه شهادت دهد بدان محفل
هرآن که مسأله پرسید از او نظر می داد
دلم گرفته چه می شداگر خدا یک شب
چنان نسیم به کویش مرا گذر می داد
چه عقده ها که «وفایی» زدل نمی شد باز
به ما اگر که خدا برگه ی سفر می داد
سید هاشم وفایی
طلوع سحر
بیا به باغ که بار دگر تماشایی است
بهار وسبزه وگل برگ وبر تماشایی است
بیا به ساحت سبز چمن که از گل سرخ
گرفته بار دگر زیب وفر تماشایی است
زرنگ وبوی گلستان احمدی باشد
شکوفه زار بهاران اگر تماشایی است
گذشت شام سیاه و دمید نور سحر
بیا ببین که طلوع سحر تماشایی است
اگرسپهر ولایت شده است نورانی
جمال وجلوه ی شمس وقمر تماشایی است
زکوچه های مدینه جواد می گذرد
زفیض مقدم او رهگذر تماشایی است
اگر چه دیدن این گل بود تماشایی
به وقت جود وکرم بیشتر تماشایی است
بیا به تهنیت ثامن الائمه رویم
که درکنار پسراین پدر تماشایی است
دلم هوای حریمش نموده همسفران
خدا نصیب کند این سفر تماشایی است
ندیده ای تو «وفایی» حریم پاکش را
به پیش دیده ی اهل نظر تماشایی است
سید هاشم وفایی
سرود میلاد
کوثر نور
سورة نور ووالضحا آمد
گل رضا ابن الرضا آمد
تهنیت تهنیت یا ثامن الائمه (2)
امشب صحیفة گل، بار دگر ورق خورد
یک صفحه زین صحیفه، امضا و مهر حق خورد
یک گل شکفت و ازشمیم او
عطر بهشت اولیا آمد
تهنیت تهنیت یا ثامن الائمه (2)
خدا به تو عطا کرد، یک کوثر پراز نور
که از تجلی او، دل تو گشته مسرور
ازاین تجلی خدا به عالم
یک آسمان نوروضیا آمد
تهنیت تهنیت یا ثامن الائمه (2)
گه می کنی نظر بر، رخسارة جوادت
گه سرنهاده ای بر، گهوارة جوادت
ازگلشن سبزودل آرایت
نسیم رحمت و وفا آمد
تهنیت تهنیت یا ثامن الائمه (2)
نورکرامت او، ازنور معبود است
مثل تو او کریم و،دریائی از جود است
سرچشمة جود وعطا وبخشش
ابر کرامت وسخا آمد
تهنیت تهنیت یا ثامن الائمه (2)
سید هاشم وفایی
رباعیات میلاد حضرت جوادالائمه علیه السلام
جواد اهلبیت
ای دوست مراد اهلبیت آمده است
یک گل زنژاد اهلبیت آمده است
امروز تمام سائلان می گویند
میلاد جواد اهل بیت آمده است
بذر سحر
امشب که جواد قامت افراشته است
با جلوة خود بذر سحر کاشته است
گر غرق به نوراست زمین، شمس شموس
گلبوسه ز روی ماه برداشته است
عیدی
درمانده ام از دوست فرج می طلبم
سرخط سفر به سوی حج می طلبم
من عیدی خود را شب میلاد جواد
از درگه ثامن الحجج می طلبم
دستة گل
گنجینه ای از جود وسخا آوردند
آئینه ای از صدق وصفا آوردند
با خلق جواد اهلبیت از فردوس
یک دستة گل بهر رضا آوردند
سید هاشم وفایی
غنچه لبخند
بار دیگرعشق با الفاظ من همراه شد
باز شعرم از شعورتازه ای آگاه شد
نغمه وگلبانگ جانم یا ولی الله شد
صحبت از خورشید شد ازآسمان ازماه شد
فیض نوری آمد وطبع مرا پُرنور کرد
جلوه ی ماه رجب قلب مرا مسرور کرد
با گل رویت جهان را باز گلشن کرده ای
غنچه ی لبخند را غرق شکفتن کرده ای
ساحت باغ تولا را مزیّن کرده ای
دیده ی خورشید دل را باز روشن کرده ای
ماهی وهفت آسمان عشق همرنگ توبود
خوب شد زود آمدی خورشید دلتنگ توبود
چشم تا وا می کنی دنیا سلامت می کند
شهریثرب ،کعبه وبطحا سلامت می کند
جبرئیل از عالم بالا سلامت می کند
پلک تا برهم زنی بابا سلامت می کند
برخدایی چهره ی تو بس که او دل باخته
گونه های اطهرت از بوسه گل انداخته
جود را گفتم صدا می زد که دریایش تویی
علم را گفتم ندا در داد دانایش تویی
عشق را گفتم صدا زد شور وغوغایش تویی
«یامن ارجوه لکل خیر» معنایش تویی
مهروماه آسمان نوری زمشکات تواند
عالم وآدم گدای جود وخیرات تواند
ازکلام وحی گشته نورباران سینه ات
علم الاسما بود یک گوهر گنجینه ات
می درخشد تا قیامت پرچم سبزینه ات
پور اکثم ها همه ماتند در آئینه ات
صحبت از دریا اگر چه درحد این قطره نیست
آن که فیض ازتو نبرده، ای فروغ دیده کیست؟
مژده ی آزادگی را بر اسیران می دهی
نور برآئینه ی روشن ضمیران می دهی
رشته مروارید را دست فقیران می دهی
بهتراز آن را اگرکه برامیران می دهی
می کنی بردشمن دین با کرم روشنگری
«قدرزر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری»
آسمان خاک قدم های تو را برداشته
قبضه ی خاک تو را بهر شفا برداشته
عطرجانبخش تو را با خود صبا برداشته
هرکه با نام شما دست دعا برداشته
برروی بال دعای خویشتن گُل می زند
با تولای شما برآسمان پُل می زند
من که با ذکر مدام تو عبادت می کنم
کی تولای تو را با نفس قسمت می کنم
گرچه از هجران کوی تو شکایت می کنم
ازهمین جا با شما قصد زیارت می کنم
یا ولی الله ! ای نور دوعالم السّلام
یا امین الله ،ای فیض معظم السّلام
آفتابا ذره ات را آسمان پرواز کن
برمحبانت دری از لطف و احسان باز کن
درکلام من به وصف خویشتن اعجاز کن
توشه ی فردای رستاخیز مارا ساز کن
گرچه شعرم ای «وفایی» نیست مانند کمیت
هدیه ای آورده ام بهر رئوف اهل بیت
سید هاشم وفایی
بسم الله الرحمین الرحیم
ترکیببند ولادت امامجواد علیهالسلام
جواد
ابری به بارش آمد و باران عشق ریخت
جانی دوباره بر تن بیجان عشق ریخت
جبریل با بشارتی از نور سر رسید
آیات محکمات به قرآن عشق ریخت
"لایمکن الفرار من العشق" خواند و بعد
در پایههای سست و پریشان عشق ریخت
دستی کشید بر سر عشق و به لطف خویش
نظمی به حال بیسر و سامان عشق ریخت
با تیشه، ریشهی غم هجران زد و سپس
"شوق وصال یار" به دامان عشق ریخت
مژگان خویش را به تماشا کشید و بعد
صدها هزار رخنه به ایمان عشق ریخت
قفل شکستهی دل ما را کلید شد
آزادی دوباره به زندان عشق ریخت
بوی بهشت از نفس اوست شمّهای
هرکس گرفته ذکر جوادالائمهای
وقتی که میرسید گدا در حوالیاش
پر میشد از کرامت او دست خالیاش
شهری که میزبان جوادالائمه است
هرگز نرفته فقر به سمت اهالیاش
حاتم گدای او شده تا بلکه رو شود
یکگوشه از مقام کرامات عالیاش
باشند اگر تمام جهان میهمان او
پایان ندارد این کرم لایزالیاش
عالِم شدهست هرکه به این خانه آمده
دنبال پاسخ جملات سوالیاش
دنیا برای دشمن او چون جهنّم است
اما بهشت بوده برای موالیاش
هرکس که ناامید به لبخند او رسید
مرهم گذاشت بر غم آشفتهحالیاش
لبخند توست داروی هر درد یاجواد
جانم فدای ابنرضا و اباجواد
تو از ازل جوادی و ما از ازل فقیر
یا ایُّهَاالجَواد تَصَدَّق عَلَی الفَقیر
حس کرده است ثروت عالم به دست اوست
وقتی گرفته است تو را در بغل فقیر
از حدّاکثر همه سر بوده هر زمان
از تو رسیده است به حدّاقل، فقیر
این گوشهچشم توست که اکسیر اعظم است
با یک نگاه تو به غنی شد بدل فقیر
از دیگران زیاد شنیده، ولی فقط
دیده همیشه جود تو را در عمل فقیر
با دست پر به خانهی خود رفته هر زمان
با دست خالی آمده در این محل فقیر
از آن زمان که لطف تو را دید تا ابد
شد روزگار تلخ به کامش عسل فقیر
این بیتها گدای جوادالائمهاند
با این نیّت ردیف شده در غزل فقیر
در آستان مرحمت عشق محرم است
هرکس که شد گدای تو، آقای عالم است
مجتبی خرسندی
#امام_جواد_علیه_السلام
#ولادت
#غزل
در هر قنوت؛ تا پدرت یاجواد(ع) گفت
سائل رسید و پشتِ درت؛ یاجواد(ع) گفت
«آدم» به پنج تن متوسّل شد و سپس
«آمد» نشست دور و برت یاجواد(ع) گفت
با دست هایِ پُر به درِ خانه بازگشت
تا کعبه بسکه همسفرت یاجواد(ع) گفت
خورشید؛ کاسۂ تهی از نورِ خویش را
چرخاند خسته! دورِ سرت یاجواد(ع) گفت
مُهری که بوسه زد خطِ پیشانیِ تو را
در سجده هایِ هر سحَرت یاجواد(ع) گفت
هر روز پیش از آنکه حدیثی بیاورد
راویِ خوب و خوش خبرت یاجواد(ع) گفت
کشتیِ نوح را به هدایت روانه کرد
تا هادی الأمم! پسرت؛ یاجواد(ع) گفت!
#مرضیه_عاطفی
#امام_جواد_علیه_السلام
#قطعه
دلم غریب تر از آخرین ستاره ی صبح
تو را صدا زده هر بامداد ای ساقی
سبوکشان همگی بندگان میکده اند
بیار باده، فبشّر عباد ای ساقی
کجا روم؟ چه کنم؟ دامن که را گیرم؟
که پیر میکده راهم نداد ای ساقی
مرا بهشت تو هستی و سرنوشت تویی
مرا چه کار به کار معاد ای ساقی
خدا شبی که تو را آفرید و معنا کرد
دو عالم از حرکت ایستاد ای ساقی
جواد یعنی باران، جواد یعنی دشت
أنا البخیل و أنت الجواد ای ساقی
#مهدی_جهاندار