#امام_هادی_زمینه
باحال خسته ، دو دست بسته
پای برهنه ، تو کوچه بازار
نفس بریده ، آخه کی دیده؟
یکی ببینه ، اینهمه آزار؟
نیمه شب دوباره تو خونه ریختن
آقا رو تو کوچه
بی هوا کشیدن
حرمتش رو با ناسزا شکستن
بی عمامه بردن
اشکشو ندیدن
«یا فرج الله ، آجرک الله
ز سامرا این ، خبر آوردن»
برا اهانت ، بین گداها
خانِ صعالیک ، جدّتو بردن
وای من که قبرش رو خصم جانی
بین حجره کنده
جلوی نگاهِش
گریه میکنه در کنار قبرش
بی حیا میخنده
به اشک و به آهش
داره مصیبت ، تو شهر غربت
به کی بگه این ، همه عذابُ؟..
که پیش چشمِ ، مردم نامرد
تعارفش کرد ، جام شرابُ؟..
زیر لب میخونه به یاد عمه
روضه ی اسارت
روضه های شام و
روضه ی لب و چوب خیزران و
روضهی نگاهِ...
مجلس حرام و
#محمدعلی_انصاری
بسمالله الرحمن الرحیم
#شهادت_حضرت_امام_علی_النقی_الهادی_علیه_السلام
از این حرم نفسِ مستجاب را ببرید
هزار فیض، هزاران جواب را ببرید
دعای گوشه نشینان بلا بگرداند
دعای حضرت عالیجناب را ببرید
نگاه سامرهایِ امامِ ما کافی است
اگر به حشر بگویند عذاب را ببرید
قسم به نورِ جبینش که در حضورِ امام
نیاز نیست به غیر، آفتاب را ببرید
برای هر گرهی خود برای هر بنبست
هزار چارهی دور از حساب را ببرید
من آن خسم که به دستان سیل میگردم
به آن حرم منِ خانه خراب را ببرید
** **
میانِ کوچه امامم نفس نفس میزد
حیا کنید زِ دستش طناب را ببرید
امام و بزم حرام و چرا نمیگویند
که از مقابل آقا شراب را ببرید
حکیمه خواهر او دید دست و پا زدنش
کنار او پسری دل کباب را ببرید
صدا زدند برای تنِ مبارک او
گل و گلاب و کفنهای ناب را ببرید
میان کرببلا خواهری صدا میزد
که هلهله نکنید، اضطراب را ببرید
اگر به مرکب خود میدهید حرفی نیست
دو جرعه هم سوی گودال آب را ببرید
از آنطرف سرِ اصغر به نیزه میآید
از این طرف روی ناقه رُباب را ببرید
(حسن لطفی ۴۰۳/۱۰/۱۵)
مولا امام هادی
جانم شود فدایت
کرده دلم هوایت
تمام آرزومه
بیام به سامرایت
مولا امام هادی
فدای غربت تو
شکسته حرمت تو
برای شیعیانت
بهشته تربت تو
مولا امام هادی
فدای غصه هایت
آن سوز ناله هایت
یاد غم تو مولا
گریه کنم برایت
مولا امام هادی
هر دم زظلم و کینه
داده عدو عذابت
پای پیاده برده
به مجلس شرابت
مولا امام هادی
دشمن دین و قرآن
برده توان وتابت
زهر ستم زکینه
چون شمع کرده آبت
مولا امام هادی
سامره در عزایت
گردیده غرق ماتم
یاد غریبی تو
سوزد تمام عالم
مولا امام هادی
خون شد دل تو اما
جدا نشد سرتو
پیکر غرق در خون
ندیده خواهر تو
مولا امام هادی
مردم جنازه ات را
بر روی شانه بردند
راس حسین زهرا
بی ادبانه بردند
مولا امام هادی
جسم مطهر تو
گشته نهان زیر خاک
پیکر پور زهرا
بر روی خاک چاک چاک
مولا امام هادی
فرزند با صفایت
نبوده کنج ویران
به پیش او به لبهات
نخورده چوب خزران
مولا امام هادی
واویلا واویلا
خدا زهر جنایت
به جانم چو اثر کرد
دل پر غم من را
پر از سوز و شرر کرد
شده مرثیه من
به سوز دل و آوا
واویلا واویلا
ازین زهر خدایا
تمام بدنم سوخت
در این وادی غربت
همه جان و تنم سوخت
به دل آرزوی مرگ
به لب ذکر یا زهرا
واویلا واویلا
عطش بود وعطش بود
در آن لحظه اخر
شده زنده برایم
حدیث غم دلبر
لب خشک حسین و
علی اصغر و سقا
واویلا واویلا
سری بر روی نیزه
تنی در دل صحرا
فلک گشته سراسر
پر از نوحه زهرا
عزیز دل مادر
شدی بی کس تنها
واویلا واویلا
میلادیه حضرت علی اصغر علیه السلام
غنچه تماشایی
بیا که سیر چمن دربهار باید کرد
ز طرف باغ ولایت گذار بایدکرد
یگانه لاله ی نشکفته ی حسین شکفت
بیا که رو به سوی لاله زار باید کرد
برای دیدن این غنچه ی تماشایی
گلاب اشک به راهش نثار باید کرد
مدینه ازقدم او بهشت امید است
بیا که رو به سوی آن دیارباید کرد
اگر چه مصحف عمرش تمام شش ورق است
به عمرکوته او افتخار باید کرد
شب ولادت او شد بهار شادی وغم
اگر چه زین دو یکی اختیار باید کرد
به آستانه ی باب الحوائج ای مسکین
به غیر عرض توسل چکار باید کرد
همیشه خوانده ام او را به وقت شادی وغم
که نام نامی اورا شعار باید کرد
زخاک درگه اوبرمدار سرای دل
که کسب عزّت و قدر و وقار باید کرد
شبی به کرب وبلای حسین ، محفل اُنس
به یاد اصغر او برقرار باید کرد
گه شهادت خود با تبسمش می گفت
که عشق را به جهان پایدار باید کرد
به مهر او چو«وفایی» همیشه رو کن، دل
که فکر روشنی شام تارباید کرد
سید هاشم وفایی
رباعیات میلاد حضرت علی اصغر علیه السلام
باغ گل
امشب که مدینه رنگ دیگر دارد
یک باغ گل وشکوفۀ تردارد
گلخندۀ شادی است به لب های حسین
چون دربرخود علی اصغر دارد
گلشن ایثار
امشب به مدینه مرغ دل پرزده است
کزگلشن ایثار گلی سرزده است
عیدی زکف علی اصغر گیرد
هرکس به درخانۀ او درزده است
عطر حضور
ازعطر حضورتوملائک مستند
وز مژدۀ میلاد تو شادان هستند
روزی که قماط برتنت پیچیدند
شیرازۀ عشق وعاشقی را بستند
سید هاشم وفایی
فیض کثیر
باغبان رادیدنت ای غنچه خندان کرده است
شادی گلشن نشینان رادوچندان کرده است
آسمان هارابه یمن مقدمت ای گُل ، خدا
بافروغ نور خودآئینه بندان کرده است
روی زیباو درخشان تو ای مهرمُنیر
چشم خورشید فلک رامات وحیران کرده است
توهمان فیض کثیری کز شکوه مقدمت
ابررحمت روزی مارافراوان کرده است
تاکه شادی باغم عمرت نیامیزد خدا
مصحف عمرتورا درعرش پنهان کرده است
فلسفه مات است ازایمان وازایثارتو
گرچه ازعمر کم توکسب عرفان کرده است
گرچه شش ماه است عمرتو، ولی عمرکمت
افتخاری رانصیب دین وقرآن کرده است
درگلستان وجود ودرچمن زار بهشت
غنچه هاراعمرتوسردرگریبان کرده است
میزبان عالم امکانی و ما را خدا
برسرخوان کرامات تومهمان کرده است
هاتفی براهل عالم گفت درروز عمل
عشق راحق باتولای تومیزان کرده است
ای که درعالم توراباب الحوائج خوانده اند
دردها را مرهم لطف تودرمان کرده است
بانسیم مهرولطف تو«وفایی»باز هم
ساحل اندیشه رالبریز مرجان کرده است
سید هاشم وفایی
میلاد حضرت جواد الائمه علیه السلام
کوثری دگر
ستاره ی سحری مژده ی سحر می داد
فروغ صبح زپایان شب خبر می داد
زصحن سینه ی ما دست عاطفت از شوق
کبوترانه دل ما را به عرش پر می داد
فضای شهر مدینه معطر از گل بود
شبی که گلبن باغ ولا ثمر می داد
مگر نسیم زباغ بهشت آمده بود
که بوی ناب گل وسبزه های تر می داد
سحاب رحمت حق برمدینه سایه فکند
خدا به حجت خود کوثری دگر می داد
فلک به یمن قدومش ستاره باران بود
خدا به شمس سپهر ولا قمر می داد
زدیدگان پدر اشک شوق جاری بود
شبی که بوسه به رخساره ی پسر می داد
برای خلق گنه کار در شب میلاد
خدا به نخل شفاعت دوباره بر می داد
نهم سپهر ولایت جواد اهل اللبیت
کریم بود وبه هر بینوا گهر می داد
هنوز کعبه شهادت دهد بدان محفل
هرآن که مسأله پرسید از او نظر می داد
دلم گرفته چه می شداگر خدا یک شب
چنان نسیم به کویش مرا گذر می داد
چه عقده ها که «وفایی» زدل نمی شد باز
به ما اگر که خدا برگه ی سفر می داد
سید هاشم وفایی
طلوع سحر
بیا به باغ که بار دگر تماشایی است
بهار وسبزه وگل برگ وبر تماشایی است
بیا به ساحت سبز چمن که از گل سرخ
گرفته بار دگر زیب وفر تماشایی است
زرنگ وبوی گلستان احمدی باشد
شکوفه زار بهاران اگر تماشایی است
گذشت شام سیاه و دمید نور سحر
بیا ببین که طلوع سحر تماشایی است
اگرسپهر ولایت شده است نورانی
جمال وجلوه ی شمس وقمر تماشایی است
زکوچه های مدینه جواد می گذرد
زفیض مقدم او رهگذر تماشایی است
اگر چه دیدن این گل بود تماشایی
به وقت جود وکرم بیشتر تماشایی است
بیا به تهنیت ثامن الائمه رویم
که درکنار پسراین پدر تماشایی است
دلم هوای حریمش نموده همسفران
خدا نصیب کند این سفر تماشایی است
ندیده ای تو «وفایی» حریم پاکش را
به پیش دیده ی اهل نظر تماشایی است
سید هاشم وفایی
سرود میلاد
کوثر نور
سورة نور ووالضحا آمد
گل رضا ابن الرضا آمد
تهنیت تهنیت یا ثامن الائمه (2)
امشب صحیفة گل، بار دگر ورق خورد
یک صفحه زین صحیفه، امضا و مهر حق خورد
یک گل شکفت و ازشمیم او
عطر بهشت اولیا آمد
تهنیت تهنیت یا ثامن الائمه (2)
خدا به تو عطا کرد، یک کوثر پراز نور
که از تجلی او، دل تو گشته مسرور
ازاین تجلی خدا به عالم
یک آسمان نوروضیا آمد
تهنیت تهنیت یا ثامن الائمه (2)
گه می کنی نظر بر، رخسارة جوادت
گه سرنهاده ای بر، گهوارة جوادت
ازگلشن سبزودل آرایت
نسیم رحمت و وفا آمد
تهنیت تهنیت یا ثامن الائمه (2)
نورکرامت او، ازنور معبود است
مثل تو او کریم و،دریائی از جود است
سرچشمة جود وعطا وبخشش
ابر کرامت وسخا آمد
تهنیت تهنیت یا ثامن الائمه (2)
سید هاشم وفایی
رباعیات میلاد حضرت جوادالائمه علیه السلام
جواد اهلبیت
ای دوست مراد اهلبیت آمده است
یک گل زنژاد اهلبیت آمده است
امروز تمام سائلان می گویند
میلاد جواد اهل بیت آمده است
بذر سحر
امشب که جواد قامت افراشته است
با جلوة خود بذر سحر کاشته است
گر غرق به نوراست زمین، شمس شموس
گلبوسه ز روی ماه برداشته است
عیدی
درمانده ام از دوست فرج می طلبم
سرخط سفر به سوی حج می طلبم
من عیدی خود را شب میلاد جواد
از درگه ثامن الحجج می طلبم
دستة گل
گنجینه ای از جود وسخا آوردند
آئینه ای از صدق وصفا آوردند
با خلق جواد اهلبیت از فردوس
یک دستة گل بهر رضا آوردند
سید هاشم وفایی
غنچه لبخند
بار دیگرعشق با الفاظ من همراه شد
باز شعرم از شعورتازه ای آگاه شد
نغمه وگلبانگ جانم یا ولی الله شد
صحبت از خورشید شد ازآسمان ازماه شد
فیض نوری آمد وطبع مرا پُرنور کرد
جلوه ی ماه رجب قلب مرا مسرور کرد
با گل رویت جهان را باز گلشن کرده ای
غنچه ی لبخند را غرق شکفتن کرده ای
ساحت باغ تولا را مزیّن کرده ای
دیده ی خورشید دل را باز روشن کرده ای
ماهی وهفت آسمان عشق همرنگ توبود
خوب شد زود آمدی خورشید دلتنگ توبود
چشم تا وا می کنی دنیا سلامت می کند
شهریثرب ،کعبه وبطحا سلامت می کند
جبرئیل از عالم بالا سلامت می کند
پلک تا برهم زنی بابا سلامت می کند
برخدایی چهره ی تو بس که او دل باخته
گونه های اطهرت از بوسه گل انداخته
جود را گفتم صدا می زد که دریایش تویی
علم را گفتم ندا در داد دانایش تویی
عشق را گفتم صدا زد شور وغوغایش تویی
«یامن ارجوه لکل خیر» معنایش تویی
مهروماه آسمان نوری زمشکات تواند
عالم وآدم گدای جود وخیرات تواند
ازکلام وحی گشته نورباران سینه ات
علم الاسما بود یک گوهر گنجینه ات
می درخشد تا قیامت پرچم سبزینه ات
پور اکثم ها همه ماتند در آئینه ات
صحبت از دریا اگر چه درحد این قطره نیست
آن که فیض ازتو نبرده، ای فروغ دیده کیست؟
مژده ی آزادگی را بر اسیران می دهی
نور برآئینه ی روشن ضمیران می دهی
رشته مروارید را دست فقیران می دهی
بهتراز آن را اگرکه برامیران می دهی
می کنی بردشمن دین با کرم روشنگری
«قدرزر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری»
آسمان خاک قدم های تو را برداشته
قبضه ی خاک تو را بهر شفا برداشته
عطرجانبخش تو را با خود صبا برداشته
هرکه با نام شما دست دعا برداشته
برروی بال دعای خویشتن گُل می زند
با تولای شما برآسمان پُل می زند
من که با ذکر مدام تو عبادت می کنم
کی تولای تو را با نفس قسمت می کنم
گرچه از هجران کوی تو شکایت می کنم
ازهمین جا با شما قصد زیارت می کنم
یا ولی الله ! ای نور دوعالم السّلام
یا امین الله ،ای فیض معظم السّلام
آفتابا ذره ات را آسمان پرواز کن
برمحبانت دری از لطف و احسان باز کن
درکلام من به وصف خویشتن اعجاز کن
توشه ی فردای رستاخیز مارا ساز کن
گرچه شعرم ای «وفایی» نیست مانند کمیت
هدیه ای آورده ام بهر رئوف اهل بیت
سید هاشم وفایی
بسم الله الرحمین الرحیم
ترکیببند ولادت امامجواد علیهالسلام
جواد
ابری به بارش آمد و باران عشق ریخت
جانی دوباره بر تن بیجان عشق ریخت
جبریل با بشارتی از نور سر رسید
آیات محکمات به قرآن عشق ریخت
"لایمکن الفرار من العشق" خواند و بعد
در پایههای سست و پریشان عشق ریخت
دستی کشید بر سر عشق و به لطف خویش
نظمی به حال بیسر و سامان عشق ریخت
با تیشه، ریشهی غم هجران زد و سپس
"شوق وصال یار" به دامان عشق ریخت
مژگان خویش را به تماشا کشید و بعد
صدها هزار رخنه به ایمان عشق ریخت
قفل شکستهی دل ما را کلید شد
آزادی دوباره به زندان عشق ریخت
بوی بهشت از نفس اوست شمّهای
هرکس گرفته ذکر جوادالائمهای
وقتی که میرسید گدا در حوالیاش
پر میشد از کرامت او دست خالیاش
شهری که میزبان جوادالائمه است
هرگز نرفته فقر به سمت اهالیاش
حاتم گدای او شده تا بلکه رو شود
یکگوشه از مقام کرامات عالیاش
باشند اگر تمام جهان میهمان او
پایان ندارد این کرم لایزالیاش
عالِم شدهست هرکه به این خانه آمده
دنبال پاسخ جملات سوالیاش
دنیا برای دشمن او چون جهنّم است
اما بهشت بوده برای موالیاش
هرکس که ناامید به لبخند او رسید
مرهم گذاشت بر غم آشفتهحالیاش
لبخند توست داروی هر درد یاجواد
جانم فدای ابنرضا و اباجواد
تو از ازل جوادی و ما از ازل فقیر
یا ایُّهَاالجَواد تَصَدَّق عَلَی الفَقیر
حس کرده است ثروت عالم به دست اوست
وقتی گرفته است تو را در بغل فقیر
از حدّاکثر همه سر بوده هر زمان
از تو رسیده است به حدّاقل، فقیر
این گوشهچشم توست که اکسیر اعظم است
با یک نگاه تو به غنی شد بدل فقیر
از دیگران زیاد شنیده، ولی فقط
دیده همیشه جود تو را در عمل فقیر
با دست پر به خانهی خود رفته هر زمان
با دست خالی آمده در این محل فقیر
از آن زمان که لطف تو را دید تا ابد
شد روزگار تلخ به کامش عسل فقیر
این بیتها گدای جوادالائمهاند
با این نیّت ردیف شده در غزل فقیر
در آستان مرحمت عشق محرم است
هرکس که شد گدای تو، آقای عالم است
مجتبی خرسندی
#امام_جواد_علیه_السلام
#ولادت
#غزل
در هر قنوت؛ تا پدرت یاجواد(ع) گفت
سائل رسید و پشتِ درت؛ یاجواد(ع) گفت
«آدم» به پنج تن متوسّل شد و سپس
«آمد» نشست دور و برت یاجواد(ع) گفت
با دست هایِ پُر به درِ خانه بازگشت
تا کعبه بسکه همسفرت یاجواد(ع) گفت
خورشید؛ کاسۂ تهی از نورِ خویش را
چرخاند خسته! دورِ سرت یاجواد(ع) گفت
مُهری که بوسه زد خطِ پیشانیِ تو را
در سجده هایِ هر سحَرت یاجواد(ع) گفت
هر روز پیش از آنکه حدیثی بیاورد
راویِ خوب و خوش خبرت یاجواد(ع) گفت
کشتیِ نوح را به هدایت روانه کرد
تا هادی الأمم! پسرت؛ یاجواد(ع) گفت!
#مرضیه_عاطفی
#امام_جواد_علیه_السلام
#قطعه
دلم غریب تر از آخرین ستاره ی صبح
تو را صدا زده هر بامداد ای ساقی
سبوکشان همگی بندگان میکده اند
بیار باده، فبشّر عباد ای ساقی
کجا روم؟ چه کنم؟ دامن که را گیرم؟
که پیر میکده راهم نداد ای ساقی
مرا بهشت تو هستی و سرنوشت تویی
مرا چه کار به کار معاد ای ساقی
خدا شبی که تو را آفرید و معنا کرد
دو عالم از حرکت ایستاد ای ساقی
جواد یعنی باران، جواد یعنی دشت
أنا البخیل و أنت الجواد ای ساقی
#مهدی_جهاندار
#امام_جواد_علیه_السلام
#ولادت
#مناجات
#غزل
امام مستجاب الدعوه،دلها را هوایی کن
نوای از نفس افتادگان را نینوایی کن
مرا بر سفره ی احسان خود بنشان تمام عمر
ولی ذکر لبم را یا علی موسی الرضایی کن
بیا از کودکی مثل مسیح وحضرت یحیی
فقط بر سرزمین قلبها فرمانروایی کن
کسی از آستانت دست خالی بر نمیگردد
مرا مشمول اقیانوسی از حاجت روایی کن
شبیه کشتی طوفان زده درگیر گردابم
تو سکان دار این کشتی بمان وناخدایی کن
جواد اهل بیتی وجوانی وقت رفتن نیست
بمان وبیشتر از اهل عالم دلربایی کن
تو راز نُه فلک را فاش کردی با کراماتت
پس از این هم جهان را غرق نور وروشنایی کن
تو راز «کُلُ ارضٍ کربلا» را خوب میدانی
زمان را کاظمینی کن ،زمین را کربلایی کن
#احمدعلوی
#امام_جواد_علیه_السلام
عشق گاهی در جدایی گاه درپیوندهاست
عشق گاهی لذت اشکی پس از لبخندهاست
عشق گاهی یک اجابت نزد حاجتمندهاست
عشق گاهی بین باباها و تک فرزندهاست
#محمد_بیابانی
#امام_جواد_مدح
تو از ازل جوادی و ما از ازل فقیر
یا ایهاالجواد تصدق علی الفقیر
حس کرده است ثروت عالم به دست اوست
وقتی گرفته است تو را در بغل فقیر
این گوشه چشم توست که اکسیر اعظم است
با یک نگاه تو به غنی شد بدل فقیر
از حداکثر همه سر بوده هر زمان
از تو رسیده است به حداقل ، فقیر
از دیگران اگر چه شنیده کرم ، ولی
دیده همیشه لطف تو را در عمل فقیر
با دست پر به خانه ی خود رفته هر زمان
با دست خالی آمده در این محل فقیر
(( دارایی کریم به منزل نمی رسد ))*
درباره ی تو ساخته ضرب المثل فقیر
از آن زمان که لطف تو را دید تا ابد
شد زندگی تلخ به کامش عسل فقیر
#مجتبی_خرسندی
* : محمد سهرابی
#امام_جواد_مدح
ما را هرآنچه حضرت استاد ياد داد
يك گوشه چشم كودك سلطان به باد داد
جايي براي عرضه حاجت نداشتيم
ما را پناه گوشه باب الجواد داد
دستش به كم نميرود و كم نمي دهد
كم خواستيم حاجت خود را،زياد داد
بيهوده تا غروب پي كسب روزي ام
رزق مرا جواد همان بامداد داد
سلطان طوس با قسم يا ابالجواد
هر حاجتي كه پيش از اينها نداد داد
از كربلا فضليت مشهد فزون تر است
اين را جواد ياد من بي سواد داد
در چشم او چه بود كه با ياد مادرش
ابروي او به عاشق حكم جهاد داد
#محسن_عربخالقی
#امام_جواد_مدح
تو بي ابتدايي و بي انتهايي
تو واضح ترين جلوه ي كـبريايي
همان علّت غائيِ خَلقِ مايي
ندانم كه هستي ! چه گويم چه هايي ؟
تو درياي جودي تو جـودِ خُــدايي
تــو بابُ المراديّ و بابُ الرّجايي
تو را مي شناسم تو خوبي تو خوبي
تو خورشيد هستي ولي بي غروبي
تو مثل رضــايي ، طبيبُ القـُلوبي
مُنادايِ من ، قبــلِ "إكشـفْ كـُروبي"
تو دست خداونــدِ مُشكل گُٰشايي
تــو بابُ المراديّ و بابُ الرّجايي
خـُدا مُنْــزِل و نعمت نازلش تو
نبي واصل و جلوه ي كاملش تو
علي مُقبِــل و وارث قابلش تو
چهل سالِ عُمرِ رضا ، حاصلش تو
جگر گوشه ي بضعةُ المصطفايي
تو باب المرادي و بابُ الرّجايي
به مولا ، رجب را مُرَجّب تو كردي
به مولا ، ادب را مؤدّب تو كردي
به مولا ، جهان را مُرَتّب تو كردي
به مولا ، دعا را مُجرّب تو كردي
تو در استجابت جواب دعايي
تو بابُ المرداي و بابُ الرّجايي
به ذكـر علي بين محراب ، سوگند
به شبهاي روشن ز مهتاب ، سوكند
به چشمان بيدار در خواب ، سوگند
به ربّ تو اي ربّ الاَرباب ، سوگند
خُدا كرده با خلقتت خودْنمــايي
تو بابُ المُرادي و بابُ الرّجـايي
به تهمت دهان باز كردند آسان
همان آشنايان همان ناسپاسان
كه هستند تا صبح محشر هراسان
به ازعــانِ حتّــيٰ ، قيــافه شناسان
تو شكــل عليّ بن موسي الرّضايي
تو بابُ المرادي و بابُ الرّجـايي
تويي صاحب گيسوان مُجعّد
كه شرح جمال تو صدها مُجلّد
به قـرآنِ نازل شده بر محمّد
توسّل به تو هست امري مؤكّد
تو اولاترين حاجت دستِ مايي
تو بابُ المرداي و بابُ الرّجايي
من از جود تو صاحب شور و شينم
من از لطف تو خاكسار حسينم
به اسمت قسم تا ابد زير ديــْنم
كه مشتاق پابوسي كاظميــنم
تو مولای اين عبد بي دست و پايي
تو بابُ المرادي و بابُ الرّجايي
#محمد_قاسمی
#امام_جواد_ولادت
#دوبیتی
نام تو حلاوت است مثل صلوات
جود است و اجابت است مثل صلوات
ریزد گل نور ، از آسمان هشتم
میلاد تو برکت است مثل صلوات
#میثم_مومنی_نژاد
*حضرت علی (ع)*
*سکان زمین و آسمان است علی*
*سلطان همه جهانيان است علي*
*گلواژه ي منشق از علي اعلاست*
*سر چشمه ي فيض بي كران است علي*
*آوازه ي او ز هفت اقليم رسد*
*مشهور به هفت آسمان است علي*
*سر سلسله خليل عبادالرحمن*
*آن بنده ي سر به آستان است علي*
*برتر ز علي رب جلي خلق نكرد*
*آقاي همه بهشتيان است علي*
*از بعد نبي بر همه ي مخلوقات*
*از جانب دوست ارمغان است علي*
*اول وصي پيمبر اعظم اوست*
*بر دين رسول روح و جان است علي*
*شاگرد محمد امين است ولي*
*استاد همه پيمبران است علي*
*دستور تمام انبيا در دستش*
*حق را شب معراج لسان است علي*
*هستند امامان مبين رهرو او*
*يعني كه امير كاروان است علي*
*همتاي امير عشق تنها زهرا ست*
*با دخت رسول همزبان است علي*
*بر هر نبي و ولي ولي الله است*
*مولاي جميع انس و جان است علي*
*در نور محبتش پر از جاذبه است*
*محبوب قلوب شيعيان است علي*
*بر غيب و شهود حاكم و سلطان است*
*آگاه ز راز كهكشان است علي*
*جنت يكي از صنايع دستانش*
*صنعتگر آفريدگان است علي*
*مرحوم زندهیاد حسن فرح بخشیان*
به رنگ بهار
ولادت امام محمد بن علی الجواد(ع)
-----------
بهار آمد بهار آمد بهار دلربا آمد
ز طرف باغ و بستانها نسیم جانفزا آمد
گلی بر شاخه ایمان به رنگ مرتضی آمد
به صبح روشن دلها فروغ هَل اَتی آمد
به گوش عاشقان اکنون صدای آشنا آمد
جواد ابن الرضا آمد .....
بروی شاخه بنشسته گلی از گلشن زهرا
تجلی کرده در عالم نُهم آئينه ی طاها
جواد آن جلوه هستی جواد آن والی والا
گهر می ریزد از دستش بروی دامن دریا
بشارت باد کز یُمنش بهار با صفا آمد
جواد ابن الرضا آمد
امام رحمت و رأفت امام جود و احسانها
سخاوت را تجلیگر کرامت بخش انسانها
همانند نیاکانش طلوع صبح ایمانها
نسیم گلشن هستی چراغ خانه ی جانها
شمیم عصمت و عترت دوباره سوی ما
آمد
جواد ابن الرضا آمد ....
برون آمد چو قرص مه امام ما ابو جعفر
بود خورشید بی همتا جواد آل پیغمبر
که از نور وجود او درخشان می شود کوثر
ندارد آسمان حتی چنان ماه و چنین اختر
گذر کن از سحر زیرا سپیده در سما آمد
جواد ابن الرضا آمد....
ز بطحا می دمد نورش ز یثرب می رسد بویش
به جانها می وزد هر دم نسیم صبح گیسویش
شبیه مرتصی حُسنش محمد نام دلجویش
معطر کرده جانها را گلاب گلشن کویش
ببین ای دل که طوبایی به گلزار وفا آمد
جواد ابن الرضا آمد....
خدا در عالم هستی امام دیگر آورده
برای گلشن خلقت گلی زیباتر اورده
ز نسل روشن دریا زلال کوثر آورده
رئوف آل عصمت را یگانه گوهر آورده
جواد آن دُر بی همتا به دامان ولا آمد
جواد ابن الرضا آمد ....
کرامت گر که می خواهی به درگاهش بیا رو کن
سخاوت گر که می جویی به آن اصل سخا رو کن
سعادت گر طلب داری به آن آب بقا رو کن
هدایت گر که می خواهی به آن نور هُدا رو کن
بیا رو کن به آن مولا که وجه کبریا آمد
جواد ابن الرضا آمد ....
دمیده صبح رخشانی که روشن شد ازو دل ها
بنامش عشق می ریزد چُنان باران به محفل ها
شود لبریز گل از او نه دریا بلکه ساحل ها
به دست جود او باشد نگاه خیل سائل ها
دل آئينه ها با او به سمت روشنا آمد
جواد ابن الرضا آمد ....
برای خیل دینداران تقی الگوی تقوا شد
شبیه غنچه ی زیبا درخشید و شکوفا شد
دل من آسمان ها را به یُمنش در تماشا شد
تهیدست آمدم اینجا دلم غرق تمنا شد
قلم «یاسر» درین دفتر به امداد شما آمد
جواد ابن الرضا آمد....
**
محمود تاری «یاسر»
بسم الله الرحمین الرحیم
ترکیببند ولادت امامجواد علیهالسلام
جواد
ابری به بارش آمد و باران عشق ریخت
جانی دوباره بر تن بیجان عشق ریخت
جبریل با بشارتی از نور سر رسید
آیات محکمات به قرآن عشق ریخت
"لایمکن الفرار من العشق" خواند و بعد
در پایههای سست و پریشان عشق ریخت
دستی کشید بر سر عشق و به لطف خویش
نظمی به حال بیسر و سامان عشق ریخت
با تیشه، ریشهی غم هجران زد و سپس
"شوق وصال یار" به دامان عشق ریخت
مژگان خویش را به تماشا کشید و بعد
صدها هزار رخنه به ایمان عشق ریخت
قفل شکستهی دل ما را کلید شد
آزادی دوباره به زندان عشق ریخت
بوی بهشت از نفس اوست شمّهای
هرکس گرفته ذکر جوادالائمهای
وقتی که میرسید گدا در حوالیاش
پر میشد از کرامت او دست خالیاش
شهری که میزبان جوادالائمه است
هرگز نرفته فقر به سمت اهالیاش
حاتم گدای او شده تا بلکه رو شود
یکگوشه از مقام کرامات عالیاش
باشند اگر تمام جهان میهمان او
پایان ندارد این کرم لایزالیاش
عالِم شدهست هرکه به این خانه آمده
دنبال پاسخ جملات سوالیاش
دنیا برای دشمن او چون جهنّم است
اما بهشت بوده برای موالیاش
هرکس که ناامید به لبخند او رسید
مرهم گذاشت بر غم آشفتهحالیاش
لبخند توست داروی هر درد یاجواد
جانم فدای ابنرضا و اباجواد
تو از ازل جوادی و ما از ازل فقیر
یا ایُّهَاالجَواد تَصَدَّق عَلَی الفَقیر
حس کرده است ثروت عالم به دست اوست
وقتی گرفته است تو را در بغل فقیر
از حدّاکثر همه سر بوده هر زمان
از تو رسیده است به حدّاقل، فقیر
این گوشهچشم توست که اکسیر اعظم است
با یک نگاه تو به غنی شد بدل فقیر
از دیگران زیاد شنیده، ولی فقط
دیده همیشه جود تو را در عمل فقیر
با دست پر به خانهی خود رفته هر زمان
با دست خالی آمده در این محل فقیر
از آن زمان که لطف تو را دید تا ابد
شد روزگار تلخ به کامش عسل فقیر
این بیتها گدای جوادالائمهاند
با این نیّت ردیف شده در غزل فقیر
در آستان مرحمت عشق محرم است
هرکس که شد گدای تو، آقای عالم است
مجتبی خرسندی
#امام_جواد #مدح_امام_جواد
ز فهمم فراتر جوادالائمه
هزاران برابر جوادالائمه
ز هر خوب ، بهتر جوادالائمه
ز هر بهترى ، سر جوادالائمه
شَهِ ذره پرور جوادالائمه
همه دُرّ و گوهر جوادالائمه
هم اول هم آخر جوادالائمه
سلام خدا بر جوادالائمه
خبر دار سازید هر چه گدا را
که باید ببینند آقای ما را
ببینند در چهره اش مصطفی را
جمالِ علی ابن موسی الرضا را
ببینند اعجاز دست خدا را
ببینند سیمای مشکل گشا را
به دامانِ مادر ، جوادالائمه
سلام خدا بر جوادالائمه
ارادت چه خوب است ابراز گردد
ببر نام او تا که اعجاز گردد
خوشا نوکری هایمان ساز گردد
هُویّت به این شکل احراز گردد
به نامش اگر صبح آغاز گردد
زِ کارم هزاران گره باز گردد
دعایی کند گر جوادالائمه
سلام خدا بر جوادالائمه
تو آن رنگ و بوی بهاری که مانده
زِ شمس الشموس آن نگاری که مانده
من و سینۀ بی قراری که مانده
تو و بخششِ بی شماری که مانده
به جز نوکری چیست کاری که مانده؟
به قربان این یادگاری که مانده
ز زهرا و حیدر ، جوادالائمه
سلام خدا بر جوادالائمه
جز این خانواده به کس دل ندادم
که این خانه بوده است باب المرادم
مرا مادرم نوکری داد یادم
برای غلامیِّ این خانه زادم
به فکر زیارت اگر اوفتادم
مقیّد به رفتن زِ باب الجوادم
شفیع است محشر جوادالائمه
سلام خدا بر جوادالائمه
ز ماهِ رخش نور تابیده می شد
طراوت به آفاق پاشیده می شد
اگر شاخصِ جود سنجیده می شد
شه کشور جود نامیده می شد
گر از بخشش و جود پرسیده می شد
همه در امامانِ ما دیده می شد
ولی بیشتر در جوادالائمه
سلام خدا بر جوادالائمه
ازل تا ابد از خدایش سلامش
یَمِ علم ، می بارد از هر کلامش
ز دست رضا ریخته مِی به جامش
صفاتش هویداست از رویِ نامش
کند ماه سجده به هر صبح و شامش
نگنجد فقط ذره ای از مقامش
به هفتاد منبر جوادالائمه
سلام خدا بر جوادالائمه
دگر روز آمد شبِ تار رفته
دگر خواب از چشم بیدار رفته
دلم هر کجا در پیِ یار رفته
نه یک بار و ده بار ، صد بار رفته
جمالش گمانم به کرار رفته
و در زهد و تقواش انگار رفته
به موسی ابن جعفر جوادالائمه
سلام خدا بر جوادالائمه
🔸شاعر:
#مهدی_مقیمی
پدرت شاه خراسان و خودت گنج مقامی
پدرت حضرت خورشیدوخودت گنج تمامی
غنچه ای نیست که عطرنفست رانشناسد
توکه ذکر صلواتی و درودی و سلامی
#امام_جواد_ولادت
#دوبیتی
این قرص مه است یا که فرزند رضاست
این کعبه دل، یا که دلبند رضاست
گویند همه بهشت زیباست ولی
زیباتر از آن دیدن لبخند رضاست
#علی_سلطانی
#امام_جواد_مدح
هر که راهی در حریم خلوت اسرار داشت
دل برید از ماسوا، سر در کمندِ یار داشت
چند روزه نوبت هر کس به پایان میرسد
ای خوش آن رهرو که ره در خلوت اسرار داشت
در پناه همّت و در پرتو آزادگی
راه حرّیت سپرد و شیوۀ احرار داشت
من غلام همت آنم که از روزِ نخست
افتخارِ دوستی با عترتِ اطهار داشت
جان گرفت از عشق سلطان سریر ارتضا
ور گرامی داشت جان را از پی ایثار داشت
پیرو هشت و چهار آمد، نشد از واقفین
چون به قول خاتم پیغمبران اقرار داشت
مدفنِ پاکِ رضا را کعبۀ امید یافت
بر رضا و نسل پاکش التجا بسیار داشت
جز رضا عهد مودّت با کسِ دیگر نبست
جز جواد از هر چه گویی بگذر و بگذار داشت
تا جمال شاهد ما در حجاب غیب بود
ادعای صدق ما را مدعی انکار داشت
کیست این مهر جهانآرا که چون آباء خویش
جلوهها نور جمالش از در و دیوار داشت
کیست این سرو سَهی بالا کز استغنای طبع
لطف و احسان و کرم بود آنچه برگ و بار داشت
یک طرف خیر کثیر فاطمه میراث برد
یک طرف خُلق عظیم احمد مختار داشت
مظهر تقوا و قُدس و مطلع اَللهُ نور
نور علم و معرفت از حیدر کرّار داشت...
مطلع الفجر حقیقت آشکارا شد از این
لیلة القدری که مخفی ماند و بس مقدار داشت
نازپروردی که شبها تا سحر شمس الشموس
در کنار مهد نازش دیدۀ بیدار داشت...
جلوۀ حسن خدادادش تجلّی تا نمود
بُرد از آیینۀ دلها اگر زنگار داشت
خود خداوند فضیلت بود و بهر کسب فضل
در حریم قدس او «فضل بن شاذان» بار داشت
خوشهچین خرمن فیضش «ابو تمّام» هم
این حقیقت را به اِمداد سخن اِشعار داشت...
آن دلآگاهی که با ظلم و ستم پیکار کرد
دشمن از بیدانشی با او سر پیکار داشت
آزمون حضرتش را کرد دستاویز خویش
آزمونگر «پور اکثم»، تا چه در پندار داشت
شوربختی بین که کرد از تیرهرایان محفلی
قصد شوم خویش را هم مخفی از انظار داشت
بود آن دانای راز آگاه که قاضِی القُضاة
با نهاد و نیّتی ناپاک استفسار داشت
«چیست حکم آنکه مُحرم بود و قتل صید کرد»
لعل لب بگشود و در پاسخ چنین اظهار داشت:
«کشت از راه خطا، یا عمد؟ در حِلّ یا حرم؟
بنده یا مولی؟ پشیمان بود یا اصرار داشت؟
بسته بود احرام حج یا عمره؟ شب یا روز بود؟
جهل بر او چیره شد یا علم بر این کار داشت؟
خردسالی بود وین صید نخستش بود؟ یا،
سالخوردی بود و زین پروندهها بسیار داشت؟
از همه بگذشته، کوچک یا بزرگ از وحش و طیر
با کدامین صید آن صیّادِ مُحرم کار داشت؟»
چون رسید اینجا سخن «یحیی بن اکثم» شرمگین
با چنان فضل و کمال از دانشِ خود، عار داشت
«خیز تا بر کلک آن نقاش جان افشان کنیم
کاین همه نقش عَجَب در گردش پرگار داشت»...
بر در این روضه «رضوان» مژدۀ «طوبی لکم»،
از پی عرض ارادت عرضه با زوار داشت...
باید اینجا با کمال معرفت شد عذرخواه
هم سرشک توبه هم تسبیح و استغفار داشت
باید اینجا حلقۀ بابِ شفاعت را گرفت
سر به زیر از شرمساری، رویِ دل با یار داشت
باید اینجا چون «اباصلت» از سویدای ضمیر
گاه ذکر «یا جواد» و گاه «یا غفّار» داشت
باید اینجا چنگ زد بر دامن «أمَّن یُجیب»
منتظر بود به مضطرّ حقیقی کار داشت
گر چه ما امروز محروم آمدیم اما «شفق»
ای خوشا آنکس که فردا وعدۀ دیدار داشت
#محمدجواد_غفورزاده #شفق