eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
938 دنبال‌کننده
31 عکس
6 ویدیو
79 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ای روح خدا به چشم حیدر ای پاره ی پیکر پیمبر ای مادر وحی و دختر وحی ای لیله قدر حی داور عیسای مسیح کرده تعظیم اول به تو بعد از آن به مادر یک دفتر وصف تو است قرآن یک سطر مدیحه تو کوثر قرآن محمد است رویت وحی است هماره گفتگویت ما تشنه ولایت تو آب است ما خشکی و بذل تو سحاب است بی سایة تو خدا گواه است گلزار بهشت هم سراب است پوشیده ترین رموز خلقت در چشم تو مثل آفتاب است یک لاله ز باغ تو است عصمت یک خوشه ز خرمنت حجاب است جبرییل به محضر تو بانو با عرض ادب زده است زانو خالق به تو افتخار دارد خلقت ز تو اعتبار دارد با دیدن صورتت محمد در سینه دلش قرار دارد تن با نگه تو می شود روح روح از نفست بهار دارد هر کس که به مهر تو است خرسند کی بیم ز خشم نار دارد ای عصمت مطلق الهی در حشر تو راست پادشاهی ای سائل فضه ات کرامت ای مادر شیعه تا قیامت نازد به تو ای تمام ایمان توحید و نبوت و امامت تو در دل مایی و دل ما دارد به مدینه ات اقامت قرآن به تو متکی هماره ایمان ز تو یافته سلامت اسلام رهین زینبینت دین یافت حیات از حسینت در کوی تو رهسپار خورشید با مهر تو نور بار خورشید منظومه ای از چهارده ماه داری به بغل چهار خورشید هر قطرة تو هزار دریا هر ذرة تو هزار خورشید از نور تو خلق شد که تابید بر قلة روزگار خورشید ای مادر آفتاب زهرا در حشر به ما بتاب زهرا تا بوده و هست آفریده زن چون تو خدا نیافریده احمد ز بهشت لحظه لحظه بوی نفس تو را شنیده الحق که نبی ندیده ها را در روی ندیدة تو دیده احمد تو و تو محمد استی این گونه خبر به ما رسیده ذکر تو چراغ محفل ماست دیوار تو کعبة دل ماست ای دخت رسول و مادر آل ای وقت عروج بر علی بال ای مصحف سینة محمد شد حرمت تو چگونه پامال قامت الف صحیفة نور دردا که ز کوه غم شدی دال چون شد که در آستانة وحی با آن همه شور رفتی از حال ای یاس کبود گلشن وحی گردیده خزان به دامن وحی ای طایر عرش آشیانه چون شد که فتادی از ترانه گلزار جنان کجا و آتش حوریه کجا و تازیانه از اجر رسالت نبی ماند بر لالة عارضت نشانه آن شعله که سوخت خانه ات را از سینة ما کشد زبانه ما سوختگان این شراریم تا صبح ظهور بی قراریم بس تیر غمت به دل رسیده مانند کمان قدت خمیده چون ناله که در درون شدی حبس چون اشک که اوفتد ز دیده ای یاس بهشت قرب احمد کی با لگدت ز شاخه چیده با یاد کبودی رخ تو رنگ از رخ مهدیت پریده دل زخمی زخم سینة تو است شهر دل ما مدینة تو است سوگند به آخرین نگاهت سوگند به طفل بی گناهت سوگند به پهلوی شکسته سوگند به بازوی سیاهت سوگند به صبح درد خیزت سوگند به اشک شامگاهت در صورت ماست درد سیلی در سینة ماست سوز و آهت ماییم و سرشک ماتم تو تقدیم تو اشک میثم تو
دارم امید عنایت از خدای فاطمه تا شوم از جان و دل مدحت سرای فاطمه مادر گیتی نمی زاید دگر در روزگار دختری با شوکت و مجد و علای فاطمه خلقت کون و مکان باشد طفیل خلقتش هستی ماهست باقی از بقای فاطمه فضه را در هر دو عالم فخر بر مریم رواست زآنکه شد خدمتگزاری در سرای فاطمه صد هزاران همچو هاجر آستان بوس درش ساره دارد چشم احسان بر عطای فاطمه روز محشر از کسی راضی نگردد کردگار تا نباشد شامل حالش رضای فاطمه در ازل جبریل چون کردی قبول خدمتش شد امین وحی از نزد خدای فاطمه گر نکردی خلقت شیر خدا را حق نبود همسری شایسته در عالم برای فاطمه جز نبی و مرتضی نشناخت زهرا را کسی بود حق ظاهر ز چهر حق نمای فاطمه قاف تا قاف جهان پر شد زصیت رفعتش بر سر عالم شد افسر خاک پای فاطمه آدم و نوح و خلیل و موسی و عیسی به حشر چشمشان باشد به احسان و عطای فاطمه حبّذا آنکس که فردا در بساط کبریا خویش را سازد به نحوی آشنای فاطمه از خدا خواهد فراهی تا شود در روز حشر جایگاهش بر در دولت سرای فاطمه فراهی_کاشانی........
حسین ترکان: اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَاَبیها و َبَعْلِها وَبَنیها . نور،زهرا شد و مُنوّر شد شب قدر نبی مُقدّر شد نه خدیجه به دامنش آورد بلکه زهرا خدیجه آور شد در زمان حیاتِ این خانم؛ هیجده بار صبح محشر شد آب در صورت تو خود را شُست بعد در فقه ما مُطهر شد فاطمه در نسیم چون دَم زد نفس هر گُلی معطر شد تا که ناموس حق نزول کند چشم هر پنجره مّشجّر شد روز تکمیل خلقتِ زهرا خستگی از تن مَلَک در شد هرکه نزدیک تر به فاطمه بود رتبه اش پله پله بهتر شد پسر فاطمه حسین شد و پدر فاطمه پیمبر شد فاطمه به خودش بلی گفت و علی از آن به بعد حیدر شد مصطفی بعد بعثتش امّا؛ فاطمه قبل خویش کوثر شد کفّه ی مردها که سنگین گشت فاطمه جلوه کرد،دختر شد با نبی و علی و اولادش فاطمه با همه برابر شد زیر پایش بهشتِ جاوید است بعد از این جمله، زود مادر شد مانده ام آفتاب بعد از او به کجا سر گذاشت و سَر شد چادر فاطمه گذشت و گذشت؛ تا برای رقیه معجر شد هیجده سال بعد از امشب قصه ی میخ غُصه ی در شد رفت در چشم دختری دودش هیزم خُشک هیزم تَر شد گرچه نُه ماه هم بزرگتر است محسن او علیِ اصغر شد
سر در گم سرّ سحرم مادر گلها دل مرده ی اسرار درم مادر گلها ای محور اصل همه ی عالم وآدم ای هاله ی احساس وکرم مادر گلها هم اسوه ی مهر و مدد و گوهر علمی هم سوره ی طاهای حرم مادر گلها علامه دهری و سراسر همه عدلی ای حامی و امدادگرم مادر گلها در معرکه گل کرده همی آه کلامی گاهی سر و گاهی کمرم مادر گلها ای ماه دل آرای علی در دم مرگم دل گرم طلوعی دگرم مادر گلها
من نوشتم دوستت دارم کران تا بیکران پس سراغم را بگیر از نامه ی نامه بران هر کسی در دار دنیا دل به یاری بسته است من دلم با تو خوش است و دیگران با دیگران من اگر فردا نباشم ، امشبم خرج تو شد این همه من آمدم یک شب تو هم بد بگذران قصه ی بی کربلایی ، غصه ی شیرین ماست ما اگر که زهر هم خوردیم بوده شوکران شیعتی مَهْما شَرِبْتُم ماءِ عَذْبٍ فاذکرونی ای فدای آن لب خشکت تمام نوکران اَوْ سَمِعْتُم بِغَـــــریبٍ اَوْ شَهیدٍ فَانْدُبُونی بعد قتلت رفته بالا ناله های چاکران فـَاَنا السِّبْطُ الَّذی مِنْ غَیْرِ جُــرْمٍ قَتِلُونی کاش تو تنها نبودی در میان کافران وَ بِجَرد الخَیْـلِ بَعْد القَتْلِ عَمْداً سَحِقُونی رد شدند از روی تو با اسب ها ، غوغاگران لَیْتَکُم فی یَوْمِ عاشــورا جمیـعاَ تَنْظُرونی میشنید این خطبه را در خیمه گوش خواهران کَیْفَ اِسْتَسْقی لِطِفْـلی فَاَبوا اَن یّرْحَمُونی می‌رود حالا رباب از حال بین مادران تا پدر از پا بیفتد طفل شیری را زدند داغ روی داغ میدیدند آن غم پروران اصغر و زهرا کتک خوردند چون جای امام این اصول عشق باشد بین این همسنگران «میخ» کار نیزه کرد و«در»بجای خیمه سوخت فاطمه هم داشت گودالی که افتاده در آن خونی و خاکی شده در کوچه قرآنِ علی کوثر افتاده ست زیر دست و پای ابتران آه یا فضه خذینی ! بند بندم خرد شد اینقدر که رد شدند از روی در خیره سران ثلث سادات جهان را پشت در انداختند گوهر من را به خون کشتند این بی گوهران هر چه هم ماتم ببینم گریه مال کربلاست مضطری بودم چنین شد ، وای بر آن مضطران این علی را سالم از مسجد به خانه میبرم شیرخواره اش آنچنان شد ، شد علیِ اکبر آن من به ضربی گوشوارم در میان کوچه ریخت وای از دستان خولی ها و وای از زیوران @hadithashk
من نوشتم دوستت دارم کران تا بیکران پس سراغم را بگیر از نامه ی نامه بران هر کسی در دار دنیا دل به یاری بسته است من دلم با تو خوش است و دیگران با دیگران من اگر فردا نباشم ، امشبم خرج تو شد این همه من آمدم یک شب تو هم بد بگذران قصه ی بی کربلایی ، غصه ی شیرین ماست ما اگر که زهر هم خوردیم بوده شوکران شیعتی مَهْما شَرِبْتُم ماءِ عَذْبٍ فاذکرونی ای فدای آن لب خشکت تمام نوکران اَوْ سَمِعْتُم بِغَـــــریبٍ اَوْ شَهیدٍ فَانْدُبُونی بعد قتلت رفته بالا ناله های چاکران فـَاَنا السِّبْطُ الَّذی مِنْ غَیْرِ جُــرْمٍ قَتِلُونی کاش تو تنها نبودی در میان کافران وَ بِجَرد الخَیْـلِ بَعْد القَتْلِ عَمْداً سَحِقُونی رد شدند از روی تو با اسب ها ، غوغاگران لَیْتَکُم فی یَوْمِ عاشــورا جمیـعاَ تَنْظُرونی میشنید این خطبه را در خیمه گوش خواهران کَیْفَ اِسْتَسْقی لِطِفْـلی فَاَبوا اَن یّرْحَمُونی می‌رود حالا رباب از حال بین مادران تا پدر از پا بیفتد طفل شیری را زدند داغ روی داغ میدیدند آن غم پروران اصغر و زهرا کتک خوردند چون جای امام این اصول عشق باشد بین این همسنگران «میخ» کار نیزه کرد و«در»بجای خیمه سوخت فاطمه هم داشت گودالی که افتاده در آن خونی و خاکی شده در کوچه قرآنِ علی کوثر افتاده ست زیر دست و پای ابتران آه یا فضه خذینی ! بند بندم خرد شد اینقدر که رد شدند از روی در خیره سران ثلث سادات جهان را پشت در انداختند گوهر من را به خون کشتند این بی گوهران هر چه هم ماتم ببینم گریه مال کربلاست مضطری بودم چنین شد ، وای بر آن مضطران این علی را سالم از مسجد به خانه میبرم شیرخواره اش آنچنان شد ، شد علیِ اکبر آن من به ضربی گوشوارم در میان کوچه ریخت وای از دستان خولی ها و وای از زیوران
. شبای بی مادریه ، شبای گریه و عزاست شبای بی مادریه ، شبای دلتنگی ماست شبای بی مادریه ، چه سخته آدم ندونه ، مزار مادرش کجاس همه دردام و میگه ، التماس توو چشام کار این شبای من ، بی قراریه مدام مادر بی حرمم ، تو کجای عالمی مادر بی حرمم ، به تو از دور سلام یا زهرا مددی یا زهرا یا زهرا مددی یا زهرا گناه مادرم چی بود ، حروم شد بهش فدک گناه مادرم چی بود ، که خورد بی هوا کتک گناه مادرم چی بود ، دیدن توو آتیشه ولی ، نیومدن برا کمک خون دل شد شب و روز ، قسمتت جوان ننه چرا این جوری شده قامتت ،جوان ننه چرا از دخترتم ، تو همش روو می گیری جای دست کیه روو ،صورتت جوان ننه یا زهرا مددی یا زهرا یا زهرا مددی یا زهرا شاعر: https://eitaa.com/madhanshora
عطر گل ها میبرد هوش از سر پروانه ها بوی عشق و عاشقی پیچیده در میخانه ها ساقی کوثر خودش امشب پذیرای همه ست لب به لب پر میشود با دست او پیمانه ها عقل هم اقرار دارد میکند از فرط شوق عالمی دارند امشب تک تک دیوانه ها در شب میلاد مادر هیچکس دل مرده نیست از طرب کف میزند دستان زیر چانه ها هرگلی بویی اگر دارد ز بوی فاطمه ست ای به قربان چنین ریحانه ای ریحانه ها ماه از رو میرود،خورشید غبطه میخورد تا پیمبر میگذارد زهره را بر شانه ها فاطمه یا فاطمه دارد تراوش میکند از لب حوریه ها ، حانیه ها ، حنانه ها بی نگاه رحمتش قطعا نمی آید به کار "چارقل" یا "وان یکاد" سر در کاشانه ها با محب حضرت زهرا برادرخوانده ایم فاطمیون را که کاری نیست با بیگانه ها در بهار فاطمی ما ذوق بی حد می کنیم ما فقط با فاطمیون رفت و آمد میکنیم لشگری حور و پری پاک و مطهر آمدند به هوای دیدن زهرای اطهر آمدند از فرشته پر شده سرتاسر بیت النبی ساکنان آسمان بسکه مکرر آمدند احتیاجی که به زنهای قریش اصلا نبود مریم و آسیه و حوا و هاجر آمدند قابله هایی همه قابل همه از جنس نور به هواداری بانوی پیمبر آمدند بوی گل از دامن سبز خدیجه میرسید به تماشای گل یاسی معطر آمدند تا بشارت از شریک زندگانی اش دهند هی ملائک دسته دسته نزد حیدر آمدند عرشیان و فرشیان با یکدگر راهی شدند عالم و آدم به پابوسی مادر آمدند تا که بگذارند صورت زیر پای فاطمه انبیا و اولیا با پا نه با سر آمدند از گدایی به نوایی میرسند آخر ، مگر آن کسانی که در این خانه کمتر آمدند مطمئنم دستِ پُر برگشته اند آن عده که دست خالی محضر بانوی کوثر آمدند هرچه دارد با تمام شهر قسمت میکند بیش از آن چیزی که میخواهم محبت میکند مهر و ماه و آسمان و کوه و صحرا خلق کرد کهکشان و کشتی و خورشید و دریا خلق کرد هم زمین و هم زمان و هم ثواب و هم عقاب هم بهشت و دوزخ و دنیا و عقبا خلق کرد پیش از اینها در عدم از نور خود مشتق گرفت اولین سنگ صبورش _مصطفی _را خلق کرد به همین راضی نشد از جنس خود آیینه ای چون علی مرتضی عالی اعلی خلق کرد نه علی بود و نه احمد بی وجود فاطمه هر دو را در سایه ی الطاف زهرا خلق کرد در زمان خلق زهرا هیچ کس دستی نداشت لاشریک له... خودش تنهای تنها خلق کرد تا نماند بعد از این گرد یتیمی بر رخش بهر پیغمبر خدا ام ابیها خلق کرد حجت الله علی الحجة به این معناست که یازده تا حجت الله علینا خلق کرد مریم از عمرش یکی دارد اگر عیسی مسیح فاطمه در دامنش چندین مسیحا خلق کرد فاطمه یعنی همان إنا هدیناه السبیل حبرییل از سجده ی بر فاطمه شد جبرییل در وجود فاطمه صورت و سیرت دیدنی ست مادری با این وقار و شأن و شوکت دیدنی ست مصطفی خم میشود بوسه به دستش میزند دختری با این همه قدر و ابهت دیدنی ست در تمام عمر خود از شوهرش چیزی نخواست همسری اینگونه با صبر و متانت دیدنی ست محضر آقای خود هر وقت لب تر میکند چشم گفتن های حیدر بی نهایت دیدنی ست میرود محراب با معبود خلوت میکند رفتن معراج او روزی سه نوبت دیدنی ست نزد نابینا هم از سر چادرش را برنداشت اینقدر حجب و حیا، شرم و نجابت دیدنی ست هر کجا زهرای مرضیه نباشد دوزخ است با وجود حضرت صدیقه جنت دیدنی ست بی گمان در محشر فردا به حرفم میرسید زیر پای مادرم تخت شفاعت دیدنی ست از مقام حضرتش امروز قطعا غافلیم جایگاه فاطمه روز قیامت دیدنی ست زیر و رویم میکند وقتی صدایم میکند نقش زهرا بی گمان شبهای هییت دیدنی ست شک اگر داری از امثال أبوحامد بپرس مهر بی بی زیر طومار شهادت دیدنی ست در گرفتاری گره از کارمان وا می کند رحمت بسیار این خاتون به رعیت دیدنیست از دهان طفل میگیرد به سائل میدهد جود و بذل و بخشش وقت کرامت دیدنی ست در مرام و مسلک زهرا "برو" در کار نیست "گر گدا کاهل بود تقصیر صاحبخانه چیست"
در سماوات صحبت زهراست حرف ها از نجابت زهراست عرشْ تسبیح عشق در دستش سخت مشغول مدحت زهراست 'هل اتی' با تمام آیاتش سفره ای از کرامت زهراست کلمات معطّرش از نور عرشْ محو فصاحت زهراست ما ز نهج البلاغه می فهمیم که علی با بلاغت زهراست آبْ مِهر محبتِ او شد عرش یک تکّه خلعت زهراست طعم لبخندهای پیغمبر همه اش با ملاحت زهراست ماه با آن جمال و زیبایی محو رخسار و طلعت زهراست ماه دور مدینه می چرخد متوسل به حضرت زهراست جبرئیلی نهان شده در او شرق تا غرب هیبت زهراست خلق عالم به خلقت احمد خلقت او به خلقت زهراست وَ پیمبر که اشرف الناس است عاشق یک زیارت زهراست او به دنبال ماه کامل بود کار هر روزه رؤیت زهراست زور بازوی حیدر از او بود ذوالفقارش عنایت زهراست ضربه های علی چو گل می کرد همه اش از محبت زهراست کوچه های مدینه می دیدند که علی در حمایت زهراست وَ علی با تمام اعجازش متحیّر ز غیرت زهراست فاطمه شد سپر برای علی وَ شهادت اطاعت زهراست در حقیقت امامت مولا متبرّک به بیعت زهراست شیعه در اعتکاف او بوده ست شیعه در ظلّ ساحت زهراست علی_کفشگر..........
ای روح خدا به چشم حیدر ای پاره ی پیکر پیمبر ای مادر وحی و دختر وحی ای لیله قدر حی داور عیسای مسیح کرده تعظیم اول به تو بعد از آن به مادر یک دفتر وصف تو است قرآن یک سطر مدیحه تو کوثر قرآن محمد است رویت وحی است هماره گفتگویت ما تشنه ولایت تو آب است ما خشکی و بذل تو سحاب است بی سایة تو خدا گواه است گلزار بهشت هم سراب است پوشیده ترین رموز خلقت در چشم تو مثل آفتاب است یک لاله ز باغ تو است عصمت یک خوشه ز خرمنت حجاب است جبرییل به محضر تو بانو با عرض ادب زده است زانو خالق به تو افتخار دارد خلقت ز تو اعتبار دارد با دیدن صورتت محمد در سینه دلش قرار دارد تن با نگه تو می شود روح روح از نفست بهار دارد هر کس که به مهر تو است خرسند کی بیم ز خشم نار دارد ای عصمت مطلق الهی در حشر تو راست پادشاهی ای سائل فضه ات کرامت ای مادر شیعه تا قیامت نازد به تو ای تمام ایمان توحید و نبوت و امامت تو در دل مایی و دل ما دارد به مدینه ات اقامت قرآن به تو متکی هماره ایمان ز تو یافته سلامت اسلام رهین زینبینت دین یافت حیات از حسینت در کوی تو رهسپار خورشید با مهر تو نور بار خورشید منظومه ای از چهارده ماه داری به بغل چهار خورشید هر قطرة تو هزار دریا هر ذرة تو هزار خورشید از نور تو خلق شد که تابید بر قلة روزگار خورشید ای مادر آفتاب زهرا در حشر به ما بتاب زهرا تا بوده و هست آفریده زن چون تو خدا نیافریده احمد ز بهشت لحظه لحظه بوی نفس تو را شنیده الحق که نبی ندیده ها را در روی ندیدة تو دیده احمد تو و تو محمد استی این گونه خبر به ما رسیده ذکر تو چراغ محفل ماست دیوار تو کعبة دل ماست ای دخت رسول و مادر آل ای وقت عروج بر علی بال ای مصحف سینة محمد شد حرمت تو چگونه پامال قامت الف صحیفة نور دردا که ز کوه غم شدی دال چون شد که در آستانة وحی با آن همه شور رفتی از حال ای یاس کبود گلشن وحی گردیده خزان به دامن وحی ای طایر عرش آشیانه چون شد که فتادی از ترانه گلزار جنان کجا و آتش حوریه کجا و تازیانه از اجر رسالت نبی ماند بر لالة عارضت نشانه آن شعله که سوخت خانه ات را از سینة ما کشد زبانه ما سوختگان این شراریم تا صبح ظهور بی قراریم بس تیر غمت به دل رسیده مانند کمان قدت خمیده چون ناله که در درون شدی حبس چون اشک که اوفتد ز دیده ای یاس بهشت قرب احمد کی با لگدت ز شاخه چیده با یاد کبودی رخ تو رنگ از رخ مهدیت پریده دل زخمی زخم سینة تو است شهر دل ما مدینة تو است سوگند به آخرین نگاهت سوگند به طفل بی گناهت سوگند به پهلوی شکسته سوگند به بازوی سیاهت سوگند به صبح درد خیزت سوگند به اشک شامگاهت در صورت ماست درد سیلی در سینة ماست سوز و آهت ماییم و سرشک ماتم تو تقدیم تو اشک میثم تو
دارم امید عنایت از خدای فاطمه تا شوم از جان و دل مدحت سرای فاطمه مادر گیتی نمی زاید دگر در روزگار دختری با شوکت و مجد و علای فاطمه خلقت کون و مکان باشد طفیل خلقتش هستی ماهست باقی از بقای فاطمه فضه را در هر دو عالم فخر بر مریم رواست زآنکه شد خدمتگزاری در سرای فاطمه صد هزاران همچو هاجر آستان بوس درش ساره دارد چشم احسان بر عطای فاطمه روز محشر از کسی راضی نگردد کردگار تا نباشد شامل حالش رضای فاطمه در ازل جبریل چون کردی قبول خدمتش شد امین وحی از نزد خدای فاطمه گر نکردی خلقت شیر خدا را حق نبود همسری شایسته در عالم برای فاطمه جز نبی و مرتضی نشناخت زهرا را کسی بود حق ظاهر ز چهر حق نمای فاطمه قاف تا قاف جهان پر شد زصیت رفعتش بر سر عالم شد افسر خاک پای فاطمه آدم و نوح و خلیل و موسی و عیسی به حشر چشمشان باشد به احسان و عطای فاطمه حبّذا آنکس که فردا در بساط کبریا خویش را سازد به نحوی آشنای فاطمه از خدا خواهد فراهی تا شود در روز حشر جایگاهش بر در دولت سرای فاطمه فراهی_کاشانی........
حسین ترکان: اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَاَبیها و َبَعْلِها وَبَنیها . نور،زهرا شد و مُنوّر شد شب قدر نبی مُقدّر شد نه خدیجه به دامنش آورد بلکه زهرا خدیجه آور شد در زمان حیاتِ این خانم؛ هیجده بار صبح محشر شد آب در صورت تو خود را شُست بعد در فقه ما مُطهر شد فاطمه در نسیم چون دَم زد نفس هر گُلی معطر شد تا که ناموس حق نزول کند چشم هر پنجره مّشجّر شد روز تکمیل خلقتِ زهرا خستگی از تن مَلَک در شد هرکه نزدیک تر به فاطمه بود رتبه اش پله پله بهتر شد پسر فاطمه حسین شد و پدر فاطمه پیمبر شد فاطمه به خودش بلی گفت و علی از آن به بعد حیدر شد مصطفی بعد بعثتش امّا؛ فاطمه قبل خویش کوثر شد کفّه ی مردها که سنگین گشت فاطمه جلوه کرد،دختر شد با نبی و علی و اولادش فاطمه با همه برابر شد زیر پایش بهشتِ جاوید است بعد از این جمله، زود مادر شد مانده ام آفتاب بعد از او به کجا سر گذاشت و سَر شد چادر فاطمه گذشت و گذشت؛ تا برای رقیه معجر شد هیجده سال بعد از امشب قصه ی میخ غُصه ی در شد رفت در چشم دختری دودش هیزم خُشک هیزم تَر شد گرچه نُه ماه هم بزرگتر است محسن او علیِ اصغر شد