#حضرت_زینب
#اربعین_حسینی
پیری زمین گیرم، صبوری ناخوش احوال
حس می کنم افتاده ام از شیب گودال
یادم نرفته ذوالجناح بی سوارت
یادم نرفته دختران بی قرارت
یادم نرفته سنگ بر آیینه ات خورد
یادم نرفته چکمه ای بر سینه ات خورد
یادم نرفته گریه ام سیلاب می شد
طفلی رقیه پابه پایم آب می شد
زهرا شدم، در تنگنا آتش گرفتم
من زودتر از خیمه ها آتش گرفتم
از کربلایت زخمی و بی بال رفتم
با چشم هایی تار از گودال رفتم
از حال و روزم بی خبر بودم برادر
با شمر و خولی همسفر بودم برادر
با دست خالی جنگ آن اغیار رفتم
با چادر خاکی سر بازار رفتم
زخم زبان از شهر پر نیرنگ خوردم
در کوفه از شاگردهایم سنگ خوردم
از ازدحام کوچه ها رنجید زینب
از هم محلی، کم محلی دید زینب
همسایه ای داغ دلم را تازه میکرد
چادر نمازم را سرش اندازه میکرد
خاکستر غم، بر سر من ریخت کوفه
خورشید را از شاخه ای آویخت کوفه
رفتم، برای ماندن اسلام رفتم
با آستینی پاره شهر شام رفتم
از خنده های ساربان رنجید زینب
آخر سرِ دروازه را هم دید زینب
از راه های سخت و بی برگشت رفتم
با دست هایی بسته پای طشت رفتم
پیراهنت را سوختم تا پس گرفتم
با خونِ دل عمامه ات را پس گرفتم
در قتلگاه غم، زمین گیرم برادر
دارم به قتل صبر می میرم برادر
#وحید قاسمی
#امام_رضا
خاکم به سر آقا عبا بر سر گرفته
انگار در دل روضه ی مادر گرفته
روی زمین می افتد و با یاد مادر
ماتم برای ضربه ی آن در گرفته
آتش گرفته قلب او از زهر کینه
در سینه داغ مجتبی از سر گرفته
چشم انتظار نور چشمانش تقی بود
در حجره بزم دیدن دلبر گرفته
آمد تقی تا که پدر تنها نباشد
در لحظه ی آخر سرش در بر گرفته
اما بمیرم کربلا مولای مظلوم
در دامنش راس علی اکبر گرفته
#وحید زحمت کش شهری
#امام_رضا
چون مرغ پرشکسته که زخمیست بال او
آشفته بود از اثرِ زهر حال او
آمد برون ز مجلس مأمون عبا به سر
گویی دگر رسیده زمان وصال او
بر خاکِ حُجره ذکر لبانش حسین بود
یادی ز دشت کربُبَلا در خیال او
ابن الرضا رسید و سرش را به برگرفت
آمد جواد.. دلبر نیکو خصال او
وای از حسین که ته گودال قتلگاه
یک لشگر است در پی جنگ و قتال او
کس را نبود زَهْره،که گیرد سر از تنش
از بس که بود هیبتِ حقّ در جلال او
آمد ز ره جوان نصارا به قتل و دید
دل می بَرَد ز خلق جهانی جمال او
با رأفت او نظر به سوی قاتلش نمود
خاموش کی شود نظرِ بی زوال او
با یک نگاه شامل لطف اله شد
نام شهید هم روی او شد کمال او
#وحيد دكامين
#وداع_محرم_و_صفر
من با لباس مشکی تان خو گرفته ام
از طینت پلید خودم رو گرفته ام
با قایق شکسته ی اشک دو دیده ام
بر ساحل عزای تو پهلو گرفته ام
بهر غبار روبی فرش عزایتان
در این دو ماه از مژه جارو گرفته ام
از صحن روضه های پر از عطر سیب تان
شکر خدا حسین کمی بو گرفته ام
هر سال مزد نوکریم آخر صفر
از دست های ضامن آهو گرفته ام
#وحید قاسمی
#امام_حسن_عسکری
تب دار ترین تب زده ی بستر دردم
پر سوز ترین حنجره ی حنجر دردم
رنگ رخ من بر همگان فاش نموده
در باغ نبی جلوه ی نیلوفر دردم
فریاد عطش زد دهن سوخته ام تا
تر شد لب خشکیده اش از ساغر دردم
بر زیر گلوی جگرم دشنه کشیدند
من کشته ی تیغ شرر لشگر دردم
آتش فکند بر قد و بالای سپیدار
یک ذرّه ی ناچیز ز خاکستر دردم
خون گریه کند اختر و مهتاب برایم
افلاک شده مستمع منبر دردم
#وحید قاسمی
حضرت زهرا(س)-مدح-شب شهادت
شأنش ز حدِّ فکر و گمان ها فراتر است
وز هرچه گفته اند و شنیدیم، برتر است
عالَم اگر همه ز سبوی علیست، مست
امّا ز یک تجلّی او، ماتْ حیدر است
وقتی بیان معنی او کار لفظ نیست
باید خلاصه مثل خدا گفت، کوثر است
گر او نبود، خلقت هستی یقین نبود
از نور اوست مِهر فروزان منوّر است
مرضیّه و محدٌثه و طاهره..؛ بتول؛
صدّیقه و زکیّه و زهرای اطهر است
تا بر علی عیان نشود آن رُخ کبود
صدّیقه گفت:دفنِ شب از روز،بهتر است
دیوار و در که جای خودش قاتل علیست
تیرِ خلاص جان علی، میخِ آن در است
دارد وصیّت این دم آخر به زینبش
روضه ز دشت کربُبَلا، حرف مادر است
روزی ز تَل تو راهی گودال میشوی
وقتی که میرسی، بدنِ شاهْ بی سر است
از بس که سینه اش شده پامال اسب ها
برهر طرف که رو کنی آن پاره پیکر است
#وحید-دکامین
#مناجات
#لیلة_الرغائب
با غلام رو سیاه، ای یار خوبی می کنی
با نمک نشناس ها هر بار خوبی می کنی
با بدی و بی وفایی ها تو می سازی فقط
این بدی را می کنی انکار، خوبی می کنی
من گرفتار دل بیمارم و حالم بد است
تو پرستاری و با بیمار خوبی می کنی
روز و شب با اینکه من، ای مهربانِ من، تو را
می دهم با هر گناه آزار، خوبی می کنی
بنده ات را آب کردی اینقَدَر خوبی نکن
می شوم گستاخ تر، هر بار خوبی می کنی
کوچه گردم، می کنم بازارتان را گرم تر
بین مردم می زنم هی جار ...، خوبی می کنی
آمدم امشب به من حال مناجاتی دهی
من شنیدم با دل بیدار خوبی می کنی
من شنیدم صبح محشر از میان خلق، با
گریه کن های در و دیوار، خوبی می کنی
صبح محشر با همه گریه کنان روضه ی
رفتن زینب سرِ بازار ... ، خوبی می کنی
#وحید _محمدی
کربلایی وحید محمدیهم خوانی اللهم انا نرغب.mp3
زمان:
حجم:
5.22M
واحد تند محرم ۱۴۰۴
اللهم انا نرغب
الیک فی دوله کریمه
تعز بها الاسلام و اهله
تذل بها النفاق و اهله
باید مردم، بیان پا کار
تا باز تاریخ، نشه تکرار
نمونه تنها حیدر کرار
اینه معنای درست انتظار
چیزی که برا ظهور لازمه
مردایی شبیه حاج قاسمه
آماده بشید کربلائیا
نزدیکه بیاد گل فاطمه
انا علی العهد
اللهم انا نرغب ...
بشه دشمن، همه دنیا
ما می مونیم، پای مولا
نمیشه تنها یوسف زهرا
مائیم سرباز راه عاشورا
این حرفِ دلای بی قرار ماست
هیهات من الذله شعار ماست
مثل حاجی زاده توی این مسیر
واللهِ شهادت افتخار ماست
#وحید محمدی
#واحد_تند
زمان:
حجم:
266.2K
شور امام حسین علیه السلام
محرم ۱۴۰۴
ای واسطه ی فیض الهی
ما بنده ی درگاه و تو شاهی
لطفی کن و روبراه کن آقا
حال دل ما رو به نگاهی
نداره ساحل، دریای محبت تو
میخوره غبطه، دنیا هم به وسعت تو
همیشه هستیم، ما تحت عنایت تو
کرم معنای سخاوت دستاته
نگاه عالم به پرچم زیباته
اباعبدالله همه اینو می دونن
تموم دنیا جیره خور باباته
اباعبدالله حسین اباعبدالله
سنگ تو رو می زنم به سینه
تفسیر من از عشق همینه
هر نوکریو بگی از الآن
توو فکر شبای اربعینه
وقتی میام و، می بوسم ضریح تو رو
میبینم آقا، لبخند ملیح تو رو
نداره هیشکی، آقایی شبیه تو رو
تو بالایی و جهان به زیر پاته
همه عالم بند گردش چشماته
علی اسم هر سه تا پسرهاته پس
علی ذکر دائم روی لب هاته
اباعبدالله حسین اباعبدالله
#وحید محمدی
#شور
#امام_حسین ع
#امام_حسین_شور
یا حسن ابن علی(ع)
وقتی که خورد در وسط خانه پیچ و تاب
خانه گرفت از جگر او بوی گلاب
ذریهی رسول ، زمین گیر زهر شد
ابن ابی تراب جگر ریخت بر تراب
یک جا نشست و قدر چهل سال گریه کرد
از زهر لامروت ، تا آتش و طناب
این ماجرای زهر جگر میکشد برون
آن ماجرای کوچه جگر میکند کباب
آتش زدند بر دل اولاد فاطمه
آن آتشی که گشت از آن میخ در مذاب
میخ دری که خورد به جان برادرش
از آن به بعد کشتن شش ماهه گشت باب
گودال قتلگاه حسن بود خانهاش
وقتی که شد به خون جگر صورتش خضاب
درهم شده به خاطر درهم گلوی او
جعده که بود شمر زمان خانه اش خراب
زینب رسید و خون جگر دید بین تشت
اما سری ندید در آن تشت بی شراب
آه ای غریب همسر خوبی نداشتی
تا در عزات گریه کند زیر آفتاب
جعده اگر فروخت حسن را به درهمی
نجمه به جاش کربوبلا رفت با رباب
#وحید عظیم پور
#حضرت_زینب
#اربعین_حسینی
ای برادر جان رسیده خواهر تو از سفر
آمدم اما ببین در هم شکسته بال و پر
بعد تو جان برادر روز خوش چشمم ندید
از غم داغت شده موی سر زینب سفید
مانده بر روی تنم از تازیانه بس نشان
زیر این بار گران زینب شده قامت کمان
با سر پاکت شدم منزل به منزل همسفر
ماه را دیدم به روی نیزه با چشمان تر
هر چه از شام بلا گویم برادر جان کم است
از مصیبتهای آن داغی به قلب عالم است
کوچه و بازار شام آتش زده بر پیکرم
سوخت از زخم زبان شامیان پا تا سرم
از خجالت مانده ام با تو چه گویم یار من
مانده یک داغ از سفر بر روی قلب زار من
در خرابه لاله ات پر پر شده ای هست من
جسم پاک دخترت ماند روی هر دو دست من
#وحید زحمت کش شهری
#حضرت_زینب
#اربعین_حسینی
پیری زمین گیرم، صبوری ناخوش احوال
حس می کنم افتاده ام از شیب گودال
یادم نرفته ذوالجناح بی سوارت
یادم نرفته دختران بی قرارت
یادم نرفته سنگ بر آیینه ات خورد
یادم نرفته چکمه ای بر سینه ات خورد
یادم نرفته گریه ام سیلاب می شد
طفلی رقیه پابه پایم آب می شد
زهرا شدم، در تنگنا آتش گرفتم
من زودتر از خیمه ها آتش گرفتم
از کربلایت زخمی و بی بال رفتم
با چشم هایی تار از گودال رفتم
از حال و روزم بی خبر بودم برادر
با شمر و خولی همسفر بودم برادر
با دست خالی جنگ آن اغیار رفتم
با چادر خاکی سر بازار رفتم
زخم زبان از شهر پر نیرنگ خوردم
در کوفه از شاگردهایم سنگ خوردم
از ازدحام کوچه ها رنجید زینب
از هم محلی، کم محلی دید زینب
همسایه ای داغ دلم را تازه میکرد
چادر نمازم را سرش اندازه میکرد
خاکستر غم، بر سر من ریخت کوفه
خورشید را از شاخه ای آویخت کوفه
رفتم، برای ماندن اسلام رفتم
با آستینی پاره شهر شام رفتم
از خنده های ساربان رنجید زینب
آخر سرِ دروازه را هم دید زینب
از راه های سخت و بی برگشت رفتم
با دست هایی بسته پای طشت رفتم
پیراهنت را سوختم تا پس گرفتم
با خونِ دل عمامه ات را پس گرفتم
در قتلگاه غم، زمین گیرم برادر
دارم به قتل صبر می میرم برادر
#وحید قاسمی