#امام_جواد_شور
بین حجره ، ابن الرضا ای وای
با زهر کین ، افتاد از پا ای وای
غریب آقام ، جوادالائمه
غریب آقام ، جوادالائمه
آنکس که بر ، عالم امان میداد
مظلومانه ، در حجره جان میداد
شراره بر دل غمین ریختن
پیش چشماش ، آب و زمین ریختن
آروم آروم ، چشماش و میبنده
قاتل داره ، به اشکش میخنده
بالا سرش ، زهرای مرضیه
داره براش ، میخونه مرثیه
ای وای من ، پسرم و کشتن
نور چشمای ترم و کشتن
خون از چشم ، زهرا شده جاری
شادی کردن ، جای عزاداری
مثل جدش ، از جور زمانه
جسمش سه روز ، روی بام خانه
گر چه تنش ، از روی بام افتاد
بر زمین آن ، ماه تمام افتاد
افتاد اما ، نیزه نخورد از پشت
غارت نشد ، انگشتر و انگشت
روی جسمش ، که جای پایی نیست
دیگه صحبت از بوریایی نیست
اما جد ، او دور از وطن بود
تن پاکش ، بی غسل و کفن بود
#علی_سلطانی
#امام_جواد_واحد
زندگیم روبراهه ، با جوادالأئمه
توی سختیا میگم ، یا جوادالأئمه
چه غم از موج غمها و ، ز طوفان بلا دارم
خدا رو شکر خدا رو شکر ، جواد بن الرضا دارم
غریب آقا غریب آقا غریب آقا غریب آقا
دوست دارم کاظمین و ، شوکت بی حدش رو
به بهشتم نمیدم ، دیدن گنبدش رو
یه رحمی کن به چشمی که ، داره از دوری میباره
خدایا این دل تنگم ، هوای کاظمین داره
غریب آقا غریب آقا غریب آقا غریب آقا
کی دیده روی مردی ، همسری در ببنده
دست و پا زدنش رو ، که ببینه بخنده
لبی خشک و تنی بی جان ، عجب تصویر غمباری
کند یاری برای یار خود با دف عزاداری
غریب آقا غریب آقا غریب آقا غریب آقا
روی بام جسمش اما ، لااقل سایه بون داشت
با تموم غریبیش ، پیکرش یه نشون داشت
فدای جد مظلومش ، که غارت شد تنش ای وای
نکردن رحمی حتی بر ، یه کهنه پیرهنش ای وای
سلام الله علی العریان ، سلام الله علی العطشان
#علی_سلطانی
بسم الله الرحمن الرحیم
#آفتاب
با گریه گفت مادر او زیر آفتاب
خشکیده است حنجر او زیر آفتاب
خاک عراق داغ شد از بس که جبرییل
آتش گرفت شهپر او زیر آفتاب
شاهی که در عزای غمش گریه میکند
تا روز حشر نوکر او زیر آفتاب
کردند هلهله دم مرگش کنیزها
بر ابتهال مضطر او زیر آفتاب
بر پشت بام مانده جوادالائمه تا
باشد وداع آخر او زیر آفتاب
بال کبوتران سپرش شد اگر نسوخت
آن پیکر مطهر او زیر آفتاب
قربان آنکه تشنه و عریان به روی خاک
مانده سه روز پیکر او زیر آفتاب
مانده به خاک زینت دوش نبی ولی
بر نیزه میرود سر او زیر آفتاب
اینجا امام سایه نشین بود همسرش
آنجا نشست همسر او زیر آفتاب
وقتی که چشم حرمله ها سمت خواب رفت
روضه به سمت روضهی بس کن رباب رفت
#علی_کاوند
#امام_جواد_علیهالسلام
#بحر_مرکب
"جواد"
آئینهی کرامت بی انتها جواد
جای کرم نوشته ام از ابتدا جواد
آن شاه و شاهزاده که در بارگاه او
دارد همیشه رنگ، حنای گدا، جواد!
ایمان محض، خُلق نبی، هیبت علی
تقوای تام، مظهر حجب و حیا، جواد
عمامه گشته دور سر او به افتخار
آنکس که دوش او شده فخر عبا، جواد
از کاظمین حاجت خود را گرفته است
هر کس که گفته بین گوهر شاد یا جواد!
بعد از سلام، وقت تشرف به صحن، شد
ذکر لب تمام گرفتارها جواد
وا شد گره همین که گره خورد در حرم
دست گدا به دامن لطف ابا جواد
دنبال التیام به جای دگر مرو
تا هست مرهم دل درد آشنا جواد
با چشم اشک بار شب جمعه میشود
از کاظمین راهی کرب و بلا جواد
این دفعه برد روح مرا او به کربلا
باب الجواد باز شده رو به کربلا
با کام تلخ و تشنه اگرچه سپرده جان
رأسش هزار شکر نمیداده بوی نان
سمت تنش رها نشده تیری از کمان
نه تیغ شمر خورده نه سرنیزهی سنان
بر خاک، خون حنجر پاکش نشد روان
قاتل نداشتهست سر قتل او زمان
چنگی به گیسویش نزده دست این و آن
خیره نشد به خاتم او چشم ساربان
سرو قدش ز داغ برادر نشد کمان
انداختند سایه به جسمش کبوتران
از روی بام تا ته گودال رفتهایم
در روضههای جدّ تو از حال رفتهایم
«فرّو الی الحسینِ» تو راه نجات ماست
پلکی بزن که لَنگِ نگاهت برات ماست
#میثم_کاوسی
در خانه درد هست و برایت طبیب نیست
فرصت برای خواندن "امَّن یُجیب"نیست
مانند مادرت که خزان شد جوانیش
در خاندان پاک تو غربت عجیب نیست
ای وارث غروب غریبانه ی حسن
از زهر همسرت جگرت بی نصیب نیست
افتاده است پیکر تو روی خاک ها
وصف تو غیر واژه ی"خَدُّالتَریب"نیست
در خانه ات چقدر غریبی امام من
در خانه هم کسی که برایت حبیب نیست
تنها تو مانده ای و فقط تیغ آفتاب
دردا که در کنار تو "ابنُ الشبیب" نیست
معنا گرفته جُود و سخا از وجود تو
دلبسته ایم پس به عنایات و جود تو
#عباس_گودرزی
#امام_جواد_ع_شهادت
#گریز_کربلا
لبتشنه ز عمق جگرش میگفت آه
یک لحظه نشد شرار آهش کوتاه
شد ورد لبش لحظهی آخر ناگاه
لا یَوم کیومکَ ابا عبدالله
#محمد_مبشری
#امام_جواد_ع_شهادت
سلام بر تنِ بی احترام افتاده!
به ماهِ تشنهی بر پُشت بام افتاده
#عباس_شاه_زیدی
#امام_جواد_ع_مدح_و_مناجات
#امام_جواد_ع_مدح_و_شهادت
شکستهاند قلمها و بستهاند دهانها
نشستهاند قدمها و خستهاند توانها
نبرده راه به جایی خیالِ از تو سرودن
چه ساکناند زمانها، چه الکناند زبانها
چه حاجتی به بیان است آنچه را که عیان است
که شرح عمر کمت نیست در توان بیانها
کم از شکوه تو گفتند راویان احادیث
نشسته داغ عظیمی میان سینۀ آنها
کسی که حرز تو را بسته است بر سر بازو
کشیده خط سیاهی به دورِ خط و نشانها
یکیست لطف و عتابت، هر آن که دور شد از تو
چشیده است بلاها و دیده است زیانها
تویی که مرجع حلُالمسائل است نگاهت
به ما نگاه بینداز در هجوم گمانها
همیشه قصۀ تو میخورد گریز به گودال
درست لحظۀ آخر بریده است امانها
رضا شدهست علیاکبر و شدی تو حسینش
عوض شدهست فقط جای پیرها و جوانها
دوباره راهی مشهد شدیم و توشۀ ما شد
پر از عریضۀ حاجت شبیه نامهرسانها
غریبزاده! قریبِ به اتفاق سپردند
که حاجت از تو بخواهیم، ای امام جوانها!
#سیدمحمدجواد_میرصفی
روزه بودَم
زَهرى اُفتاده بجانم كه نمانَداثرم
دست وپاميزنم ونيست كنارم پدرم
جِگرم پاره شُد، اَمّا به دِلِ تَشت نريخت
خواهرى نيست مَرا لَختِه ببيند جِگرم
زَهر در آب نمود و آب را زَهرَم كرد
روزه بودَم من و اِفطار به دِل زَد شَررَم
مى كِشَم سينه و دِل را به زَمين ميخَندد
فَرقى انگار ندارد كه چه آيد بِسَرَم
آب آوَرد زَنى ، يادِ هِلال اُفتادم
كَربَلا آن به آن ميگُذَرَد از نَظَرَم
خاكِ اين حُجره كُجا و تَهِ گودال كُجا
به تَنَم نِيزِه نَخُورده است وجُدانيست سَرَم
پِدَرَم بود ، مَرا بِينِ عَبا مى پيچيد*
گرچِه پاشيده زِهم نيست تَنَم دورو بَرَم*
#سعیدخرازى