#حضرت_زهرا_مدح
هر کس به کسی نازد و ما فاطمه داریم
گفتیم همیشه ، همه جا فاطمه داریم
ننگ است بکوبیم درِ خانه هر کس
دنبال سرابیم چرا فاطمه داریم
ما ترس نداریم ز سیلاب حوادث
مانند علی بعد خدا فاطمه داریم
ما چشم طمع تا ابدالدهر نداریم
بر ثروت هر بی سر و پا ، فاطمه داریم
رو کن به مسیر دگری ای غم دنیا
بیهوده به این سمت نیا ، فاطمه داریم
زهراست که داده است به ما جرات طوفان
در دل نبُوَد واهمه تا فاطمه داریم
#محمد_حسین_رحیمیان
#حضرت_زهرا_مدح
#دوبیتی
هر دل پي ِ دلستان خود ميگردد
هر كس پي ِ هم زبان خود ميگردد
روزي كه كند پدر فرار از پسرش
زهرا پي دوستان خود ميگردد
#سیدرضا_موید
#حضرت_زهرا_مدح
به رسم عشق غزل در رسای فاطمه است
غزل که هیچ دو عالم فدای فاطمه است
به مدحش از دل و جان هم که مایه بگزارم
نهایت سخنم ابتدای فاطمه است
تمام زندگی اش جلوه ای خدای نماست
کمال مدح خدا در ثنای فاطمه است
هزار حاتم تایی طلوع یک جلوه
ز بخشش و کرم دستهای فاطمه است
کسی اگر که دلش تنگ شد برای بهشت
نشانی اش درِ عصمت سرای فاطمه است
به وقت رزم اگر ذولفقار افاقه نکرد
سلاح اخر حیدر دعای فاطمه است
ز بعدِ جنگ و جرات ، قوم میدانند
دوای درد محمد صدای فاطمه است
به لحن یا ابتایش دل از نبی میبرد
نیاز کل مریضان شفای فاطمه است
اگر که یک نظر از روی مرحمت خواهی
نخست حب ولایت بهای فاطمه است
کبوتر دل هرکس که جلد بام علی است
مسیر پر زدنش در هوای فاطمه است
غزل شدست دخیلش چرا که آخر کار
شفاعت همه تحت لوای فاطمه است
#حمیدرضامحسنات
#حضرت_زهرا_مدح
قلم به دفتر حق نقش شوکتت انداخت
تمام جلوه ای از شرح آیتت انداخت
نبود جاده و پایی قدم در آن بزنم
خدا دلم به مسیر محبتت انداخت
زمین نبود ولی صد هزار مرتبه شکر
مرا میان حریم ولایتت انداخت
در آن زمان که گدایی نبود و دست عطا
کرم،عنایت و احسان به عادتت انداخت
سخن نبود و زبانی نبود و فهمیدم
که عشق بین زبان ها حکایتت انداخت
دلیل بود و نبود جهان توان فهمید
نگاه مختصری گر به خلقتت انداخت
تو بیکرانه ترین بحر معرفت هستی
نمی توان نظری بر نهایتت انداخت
به رنج شانه زدی گیسوان زینب را
چقدر دست شکسته به زحمتت انداخت
هزار آیه ی((تَبَّت یدا...))برآن گرگی
که جای پنجه ی خود را به صورتت انداخت
نسیم چشم ترم را غبار تا افشاند
مرا به یاد غریبیّ تربتت انداختت
#توحیدشالچیان
#حضرت_زهرا_مدح
قرآن گشودم آیه ی محشر بیاورم
میخواستم که سوره ی کوثر بیاورم
من کیستم ز فاطمه سر در بیاورم
باید کسی شبیه پیمبر بیاورم
هنگام وصفت عقل مرا ترک می کند
معراج رفته شان تو را درک میکند
با نور تو زمین شرف آسمان گرفت
چل روز مصطفی ثمری بی کران گرفت
پابر زمین گذاشتی و خاک جان گرفت
تا آمدم بگویم زهرا زبان گرفت
گفتم که رخصتی بده بهتر بخوانمت
مهرت اجازه داد که مادر بخوانمت
مادر سلام، گوشه ی چشمی به ما کنید
مادر سلام، درد مرا هم دواکنید
با این امید در زده ام تا که وا کنید
لطفی به این اسیر یتیم گدا کنید
حالا اگر چه چادر تو وصله دار هست
من سائلم همیشه برایم انار هست
یا آیه آیه آیه ی خود(( هل اتی)) کنی
یا از کرم لباس عروسی عطا کنی
چادر امانتی بدهی تا چها کنی
یک قوم را به نور خدا آشنا کنی
دنیا تو را نخواست که اینقدر زشت شد
خاکی که زیر پای تو آمد بهشت شد
دنیا تمام ظلمت و تو ماورای نور
با تو کم است فاصله تا انتهای نور
همسایه ات اگر که شده آشنای نور
این بوده است از برکات دعای نور
در آسمان نور چه بدری ،شبیه توست
در سال یک شب است که قدری شبیه توست
در خانه عطر سیب تو از بس جمیل بود
یادآور بهشت خدای جلیل بود
سرچشمه ی وضوی تو از سلسبیل بود
جاروی خانه ی تو پر جبرئیل بود
دنیا به پای مهر تو از شرم آب شد
آبی که گشت مهرییه ی تو گلاب شد
آنکه تورا به جمله ی ((لولاک)) می شناخت
درک تورا فراتر از ادراک می شناخت
پرواز را چه کس بجز افلاک می شناخت
بانوی آب را پدر خاک می شناخت...
نام پدر همیشه به دنبال مادر است
خیر العمل محبت زهرا و حیدر است
#مجیدتال
#امیرالمومنین_مدح
#غزل
همیشه جوشش عشق علی ست در کارم
به لطف اوست که رونق گرفته بازارم
اگر که سلطنت این جهان دهند به من
جز آستان علی سر فرو نمی آرم
به هر کسی که محب علی ست، مدیونم
ز هر کسی که علی دوست نیست، بیزارم
نجف نرفته، خبردار نیست جنت چیست
به موج وادی حیرت مکن تو انکارم
نماز مست علی، سوی قبلةالنجف است
جز این عبادت دیگر به شرع مشمارم
علی ست آنکه خدا گفته بود با احمد؛
به روح بندگی مرتضی بدهکارم!
علی ست آنکه محبت به اهل بیتش را
برای روز کفن پوشی ام نگهدارم
#رضا_رسول_زاده
#حضرت_زهرا_ولادت
ما شیعه ایم و شیعه ی مولا شدن خوش است
در بین نوکران علی جا شدن خوش است
دریا علی و قطره تمامی کائنات
قطره به قطره راهی دریا شدن خوش است
ما بی علی محلّی از اِعراب نیستیم
با مرتضی هر آینه معنا شدن خوش است
یک «یا علی» بگو که مسیحا دمت کنند
یک «یا علی» بگو که مسیحا شدن خوش است
قبله علی و قبله نما فاطمه بُوَد
در روبروی کعبه فقط تا شدن خوش است
سوگند می خورم به علی که در این جهان
تنها گدای حضرت زهرا شدن خوش است
سلمان شدن همان و سلیمان شدن همان
با نوکری فاطمه آقا شدن خوش است
تنها گلی که سر سبد خلق عالم است
روح دو پهلوی نبی الله خاتم است
آمد کسی که خیر کثیر پیمبر است
خیر کثیر … نه … نه … به والله کوثر است
بی فاطمه که شیر خدا همسری نداشت
بی شک و شبهه فاطمه همتای حیدر است
وقتی علی و فاطمه آیینه ی هم اند
با این حساب فاطمه هم مرد خیبر است
حتی ابونعیم و سیوطی نوشته اند :
از مریم و خدیجه و حوا هم او سر است
من مانده ام که روز جزا او چه می کند
با چادری که سایه ی صحرای محشر است
محشر مقام فاطمه محشر به پا کند
روز جزا شفاعت او چیز دیگر است
تنها نه مادر حسنین … مادر همه است
روز تولدش به خدا روز مادر است
اخلاص و قدر و فاطر و نور و تبارک ست
میلاد با سعادت کوثر مبارک است
زهرا همان که آینه ی کردگار بود
خورشید، در مقابل نورش غبار بود
سلمان چه دید؟ دید که می چرخد آسیاب
وقتی که او مقابل پروردگار بود
نُه سال نَه … که از ازل … آغاز بی زمان
حیدر،«خدای عشق»، به عشقش دچار بود
هر چار فصل عمر علی از وجود او
اصلاً خزان نداشت تماماً بهار بود
«تکبیر» و «حمد» و گفتن «تسبیح» جای خود
تسبیح او به ذکر «علی» در شمار بود
زهرا نگو بگو اسد شیر حق، علی
با تیغ خطبه اش دو جهان تار و مار بود
حامی محکم و پر و پا قرص مرتضاست
حیدر بدون فاطمه بی ذوالفقار بود
وقتی که ذوالفقار علی رام فاطمه است
حتماً «وَ إن یکاد» علی نام فاطمه است
خورشید مصطفی که ضُحایش زبانزد است
مصداق هل اتاست، عطایش زبانزد است
جبریل هم ز سفره ی او رزق می گرفت
زیرا شنیده طعم غذایش زبانزد است
بیتش شده محل عبور و مرور وحی
پیغمبر است و غار حرایش زبانزد است
حورا الانسیه شدنش جای بحث داشت
از بس که این فرشته … نمایش زبانزد است
آیینه ای که پرتو او را کسی ندید
رفته به مادرش که حیایش زبانزد است
همسایه از دعای شبش نور می گرفت
در بین خاص و عام، دعایش زبانزد است
یک پنجم زمین به صداقش در آمده
با این حساب، لطف خدایش زبانزد است
آری خدا خدایی خود را به پاش ریخت
اصلاً عجیب نیست بهایش زبانزد است
مریم اگر دو وعده غذاش آسمانی است
زهرا همیشه مائده هاش آسمانی است
ای مادری که خلقت عالم به نام توست
دنیا هنوز محو شکوه مقام توست
آدم به اسم اعظم تو ارتقا گرفت
این هم یکی ز معجزه ی ختم نام توست
«یا فاطرُ بفاطمه» ذکر گشایش است
این تازه گوشه ای ز فیوضات عام توست
ای کوثری که ساقی تو مرتضی بُوَد
تنها نه او … که کلّ جهان مست جام توست
حتّی نبی که اوج مقامش مُبرهن است
با پا شدن به پای تو در احترام توست
آیات هل اتی که نشانی ز بندگی است
یک چشمه از سحاب ثواب صیام توست
روزی سه بار کار تو شمس الضّحایی است
با این حساب رونق ما از قوام توست
یک آسیاب دستی و یک قطعه ی حصیر
این ها همان جهیزیه های امام توست ….
… این ها نشان دهنده ی زهد و کرامت است
یعنی که سادگی و قناعت پیام توست
مادر! اگر چه رنج فراوان کشیده ای
می آید آن زمان که دو عالم به کام توست
با پهلوی شکسته و کودک به روی دست
می آیی و تقاص مدینه کلام توست
این بیت آخر است نوشتم برای تو
هستی من فدای تو و بچه های تو
#محمد_فردوسی
#حضرت_زهرا_ولادت
آن شب زمين مكه بر خود ناز مى كرد
با ناز خود درهاى رحمت باز مى كرد
آن شب حرم سر تا قدم حق را هدف بود
گوياى تكبير بلال از هر طرف بود
آن شب شفق در باغ دلها لاله مى كاشت
آن را به عشق يار هجده ساله مى كاشت
آن شب سحر سجاده ى دل باز مى كرد
قامت به قد قامت، مودّت ساز مى كرد
آن شب فلق شعر گل مهتاب مى خواند
از بهر غم، شادى، حديث خواب مى خواند
آن شب سپيده جامه بر تن چاك مى كرد
گرد ملال از روى احمد پاك مى كرد
آن شب زمان چرخ و فلك را تاب مى كرد
كلك قضا لوح قدر را آب مى داد
آن شب زمين آبستن شور و شعف بود
غواص دل آماده ى صيد صدف بود
آن شب منا شعر مباركباد مى خواند
زيبا سرود آن شب ميلاد مى خواند
آن شب خديجه بود و درد بار دارى
از باردارى بود كارش بيقرارى
آن شب ز تنهايى روانش رنج مى برد
رنج شكوفايى به پاى گنج مى برد
آن شب زنان مكه بر او پشت كردند
از او بريدند و نكوهش مشت كردند
آن شب درّ ناسفته اى، بحر كرم سفت
طفلى كه بودش در رحم با او سخن گفت
آن شب ميان آن دو اسرارى مگو بود
وقت شكوفايى نخل آرزو بود
آن شب به مادر از بهشت و حور مى گفت
از مرگ ظلمت در ديار نور مى گفت
آن شب سحر آهنگ شادى ساز مى كرد
در را براى صبح صادق باز مى كرد
آن شب خديجه بود و آه جانگدازش
لطف خداى مهربان و سوز و سازش
آن شب بهشتى بانوان امداد كردند
با يارى خود قلب او را شاد كردند
آن يك به دستش ساغرى آكنده از مُل
آن يك برايش سندس و استبرق و گل
آن يك به پايش با ترنم لاله مى ريخت
لبخند از لب در، ديار ناله مى ريخت
آن يك برايش باده در پيمانه مى كرد
آن يك پريشان گيسوانش شانه مى كرد
مريم به گوشش آيه انجيل مى خواند
آسيه بهرش داستان نيل مى خواند
سارا برايش عود و عنبر دود مى كرد
او را مهيا بهر يك مولود مى كرد
ناگه خدا از راز هستى پرده برداشت
آهنگ فتح نور در شهر سحر داشت
تا مصطفى را ابتران ابتر نخوانند
شعر هجا در وصف پيغمبر نخوانند
ام القرا آيينه دار نور گرديد
چشم كج انديشان عالم كور گرديد
كون و مكان را ذات حق زيب و فرى داد
بر خاتم پيغمبرانش دخترى داد
آن هم چه دختر نازنين و ناز پرور
دختر نه بلكه بر يتيم مكه، مادر
بالاتر از او بين زنها دخترى نيست
در امتحان همسرى شد نمره اش بيست
هر تار مويش آيه حبل المتين است
بر حلقه ى انگشتر خاتم، نگين است
آمد به دنيا عصمت كبراى سرمد
ام الائمه فاطمه ام محمد
آمد به دنيا شاهكار كلك خلقت
گنجينه شرم و حيا و كان عصمت
آمد به دنيا آنكه نورش منجلى بود
معراج احمد بود و منهاج على بود
آمد به دنيا آنكه هستى هست مستش
از مستى هستى بشر شد پاى بستش
گر او نبودى هستى عالم نبودى
مشهودى از آب و گل و آدم نبودى
گر او نبودى زندگى بى محتوا بود
در پرده ابهام آيات خدا بود
او رحمتى بر رحمةللعالمين است
او زينت آيات قرآن مبين است
بر جسم ختم الانبيا روح است زهرا
بر كشتى عدل على نوح است زهرا
آئينه دار نهضت پيغمبر است او
بهر پدر دلسوزتر از مادر است او
مظهر خدا هست و خدا را اوست مظهر
ساقى على هست و على را اوست كوثر
شرمنده از نور جمالش آفتاب است
درس نخستين بر زنان حفظ حجاب است
لبهاى ختم الانبيا بوسيد دستش
پيمانه صبر على گرديد مستش
از بس كه داده ذات حق قدر و مقامش
قد قامت احمد بود از احترامش
بى فاطمه نام نبى معنا ندارد
فرقى على با حضرت زهرا ندارد
#ژولیده_نیشابوری
#حضرت_زهرا_ولادت
عالم صدف وجود تو مانند گوهر است
شان تو از تمام خلایق فراتر است
بابا اگر علی بشود پس تو مادری
از این جهت ولادت تو روز مادر است
سوگند میخورم که تو همتا نداشتی
غیر از علی که هست که با تو برابر است؟!
وقتی خدا به عرش خوش مدح خوان توست
وقتی که دست بوس تو شخص پیمبر است
دیگر چگونه از تو بگویم که وصف تو
با این زبان الکن من نامیسر است...
دنیا که جز عذاب برایت نداشته
اوج ظهور شان تو فردای محشر است
مانند یک پرنده که دنبال دانه است
چشم تو مادرانه بدنبال نوکر است
قرآن تمام وصف مقامات فاطمه است
یک گوشه از تجلی آن قدر و کوثر است
این گوشه ای ز شان و مقام کنیز اوست
با یک نگاه فضه ی او خاک ها زر است
پس کیمیا خاک کف پای فضه است
پس توتیا غبار قدم های قنبر است
هرکس گدای فاطمه شد بی نیاز شد
عالم گدای سفره ی زهرای اطهر است
حافظ که خوب گفته ولی فکر می کنم
این گونه ما اگر که بگوییم بهتر است
"ما آبروی فقر و قناعت نمی بریم"
وقتی بدست فاطمه روزی مقدر است
#محمد_صادق_ابراهیمی
#حضرت_زهرا_ولادت
#دوبیتی_پیوسته
آنشب از كنگره عرش خدا گل میريخت
سوسن و نسترن و لاله و سنبل میريخت
قمرى از شاخ طرب نغمه سرايى مى كرد
شبنم شوق ز مژگان قرنفل مى ريخت
×××
آسمان ساكت و مرموز و تماشايى بود
ماه در خلوت انديشه تبسم مى كرد
چه مبارك سحرى بود و چه فرخنده شبى
كوثر از فيض خداوند تلاطم مى كرد
×××
قدسيان خيره در آئينه خلقت بودند
خلوت انس ملك محفل شاديها بود
شب شب عشق شب عاطفه بود و رحمت
شب ميلاد گل باغ خدا زهرا بود
×××
تا فروزان شود از مشرق جان جلوه ی حسن
كعبه پروانه صفت آينه دارى مى كرد
حجرالاسود مى شست رخ از زمزم شوق
مكه تا آمدنش لحظه شمارى مى كرد
×××
فاطمه انسية الحوراء زهراى بتول
چشمه سار شرف و عفت و پاكى زهرا
زن به يمن قدمش معنى والايى يافت
چشم بگشود چو بر عالم خاكى زهرا
×××
چشم مولا على از خنده ی او روشن شد
چون كه قنداقه ی او در بر احمد آمد
سوره كوثر شد ورد لب خيل ملك
كوثر عشق به قرآن محمّد آمد
#کمیل_کاشانی
#حضرت_زهرا_مدح
درایتی به جهان بر درایتش نرسد
عقول خلق به فهم روایتش نرسد
تمام خلق به خاک سیاه بنشینند
خدا نکرده اگرکه عنایتش نرسد
ز بسکه طاهره است و زکیه این بانو
که قصد دشمن او بر سعایتش نرسد
رهی به غیر ضلالت بدان نخواهد رفت
اگر کسی به مسیر هدایتش نرسد
نشد که از در او نا امید برگردیم
نشد که مرحمت بی نهایتش نرسد
محبتش دل طیب الولاده میخواهد
حرامزاده به درک ولایتش نرسد
مقام «ام ابیهاست» در خور شانش
در این مقوله کسی بر کفایتش نرسد
بدون شک که خداوند راضی از او نیست
هر آنکسی به مقام رضایتش نرسد
.
.
.
بگو فلان و فلان را مگر که در محشر
به پیشگاه الهی شکایتش نرسد
#عبدالزهرا
#حضرت_زهرا_مدح
السلام ای خزینه الاسرار
السلام ای مدینه الابرار
السلام ای عوالم الآیات
السلام ای جوامع الاخبار
همه خلقند زیر چادر تو
در حقیقت تویی تویی ستار
اختیار نبی است در دستت
مادری تو به احمد مختار
نیست اغراق گر بخوانندت
خواهر تیغ حیدر کرار
چاکر درگهت چنان حمزه
نوکرت همچو جعفر طیار
شجر طیبه تویی زهرا
تا ابد هستی ای شجر پربار
مصطفایی ولی به قالب زن
هم به رفتار و نیز در گفتار
طفل بیت تو سید الشهدا
کودک توست سید الابرار
هرکه جان می دهد به یک نگهت
بایدش خواند افضل التّجار
چمن کوچه باغ تو طوبی
خار کوی تو اعظم الاشجار
گر جمال خداست همسر تو
تو جلالی به ایزد غفار
قطره ای از متانتت شب قدر
ذره ای از شرافتت اسحار
نه فقط روز، بلکه نیمه ی شب
بوده ای در قنوت، مردم دار
مفتخر از گدایی تو بلال
بهره مند از غلامی ات عمار
باغ فردوس، بی رخت پائیز
با رخ تو خزان، همیشه بهار
جلوات تو لیله الاسری
خلواتت، مشارق الانوار
در طلوع سه گانه ات هر روز
مرتضی داشت با خدا دیدار
مهر تو در عروسی ات، بخشش
رَخت شام زفاف تو ایثار
منکران فضیلتت ملحد
مشرکان کرامتت کفار
چادرت در سرای اهل یهود
همچو پیغمبری است در انظار
نوکرانت همه اولی الالباب
چاکرانت همه اولی الابصار
پدرت همچو تاج بر سر تو
همچو آویز گردنت، کرار
پسرانت چو گوشواره ی تو
در تلألو به از دُر شهوار
پدر و مادرم به قربانت
جان و مالم به مقدم تو نثار
خون من فرش مقدمت ای دوست
روی من خاک درگهت ای یار
ای که آرد به جای شوهر تو
جبرئیل از بهشت بر تو انار
غوره ی باغ تو به از حلواست
دل روح الامین کند اظهار
علم ما لا یکون به سینه ی توست
شده از علم، جان تو سرشار
ای که فرمود مصطفای عزیز
در مقام تو مادر احرار
می رساند به جان من آسیب
هر چه آرَد به فاطمه آزار
مصطفی دیده از جهان پوشید
تا بدان جا رسید آخر کار
که دم اجر دادن احمد
دخترش سوخت در پس دیوار
معنی، آخر چه سان مودت بود
اقربای رسول و شعله ی نار؟!
بوسه گاه نبیّ اکرم را
هبه کردند بر نوک مسمار
#محمد_سهرابی