eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
739 دنبال‌کننده
26 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتی بساط عشق بازی چیده می شد سجاده سبزی کنارش دیده می شد یک پیرِ عاشق بادعای مستجابش در امتحان عاشقی سنجیده می شد صبرش اگر چه شهره ی هفت آسمان بود گه گاهی از زخم زبان رنجیده میشد گویا دوباره کوثری در بین راه است کم کم سحر شام دل غمدیده می شد از نور زهراییِ این فرزندخورشید طومار غربت در جهان برچیده میشد دانید این اسطوره دلدادگی کیست؟ در آسمانها این چنین نامیده میشد او کیست؟آقازاده شمس الشموس است آرامش جان و دل سلطان طوس است او مثل نوری جلوه کرد و بهترین شد همچون رسول الله پیغمبر ترین شد از آسمانها آمد و جاری تر از اشک مانند زهرا مادرش کوثرترین شد سر تا به پایش بود توحید مجسم بر باده رب الکرم ساغر ترین شد او چندسالی گرچه مهمان بود ما را اما تجلی کرد و نام آور ترین شد بر تار گیسویش گره خورده دل ما این شاه زاده ،تک پسر، دلبرترین شد شد زنده یاد یوسف لیلا دوباره ابن الرضا بود و علی اکبر ترین شد در چند جایی که عیان شد غیرت او با نام زهرا مادرش حیدر ترین شد فرمودبابایش از او بهتر نباشد مولود ازاو بابرکت تر نباشد او آمد و ابن الرضایی کرد مارا از برکت نامش خدایی کرد مارا مشتی زخاکیم و قدم بر ما نهاد و تا عرش برد و کبریایی کرد مارا دست کریم این امام ذره پرور یک عمر مشغول گدایی کرد مارا صوت دل آرای مناجاتش سحرها سر مست جانان و هوایی کرد مارا بوسیدن خال رطب دارش در این ماه مهمان بزم باصفایی کرد مارا یک قطره ی اشک از کنار سفره ی او هر نیمه شب مردی بکایی کرد مارا از گوشه صحن و سرای کاظمینش مست حسین و کربلایی کرد مارا نیمه نگاه اوست تسکین الفؤادم کلب امیر کاظمین ،عبدالجوادم لبخند او آرامش جان رضاشد یوسف شدو مهمان کنعان رضا شد سجاده بابا شده گهواره ی او لالایی اش آهنگ قرآن رضا شد ابرو تکان می داد و بابا عشق میکرد با غمزه ای جانانه جانان رضا شد آمد که باقی مانده توحید باشد با نام او شیعه مسلمان رضا شد قدش عصای پیری ِ این پیرمرد است قد راست کرد اصل ارکان رضا شد هر کس که از باب الجواد آمد زیارت با دست پر مشمول احسان رضا شد اما خدالعنت کند فامیل بد را که باعث قلب پریشان رضا شد امشب دلم جایی دگر هم پرگشوده ارباب ما آغوش بر اصغر گشوده امشب نمی دانم چرا در پیچ و تابم اشک دو چشمانم کند نقش بر آبم می جوشم و می جوشم و لبریزم از اشک چله نشینی پای خم کرده شرابم امشب دخیل گوشه گهواره هستم دلگرمم و ایمن قیامت از عذابم عشاق را گویم ازین پس تا قیامت با نام اصلیم کنید اینسان خطابم عالم همه دانند در کوی محبت من ریزه خوار سفره ی طفل ربابم با اذن سقا در حرم سرباز عشق ِ ششماه سردار خیام بوترابم ای کاش همچون حق شناس پاک طینت عبد علی اصغر کند زهرا حسابم حالا که غم آلود گشته ناله هایم انگار باب القبله ی کرب و بلایم او را خدا می خواست مه پاره ببیند مسند نشین کنج گهواره ببیند بر روی دستان پدر با کام عطشان با روی خونین ، حنجری پاره ببیند وقتیکه جسمش روی دستان پدر بود آقای عالم را چه بیچاره ببیند یک عمر با زخمی که مانده روی سینه دور حرم بانویی آواره ببیند اما در آخر چون عموجانش ابالفضل اورا صف ِمحشر همه کاره ببیند لب تشنگان اشک را این طفل ساقیست شش ماه تا قربانی ششماهه باقیست
ایستادم میان گوهر شاد چشم بر گنبد امام مراد مرغ قلبم ز سینه ام پر زد رفت تا دانه گیرد و امداد چشم هایم شبیه ابری شد که پر از داد بود و پر بیداد اشک هایم دوید بر صورت مثل آهوی خسته از فریاد گفتم آقا گدایی آمده است بده در راه حق به حقِّ جواد یا امام رضا گدایم من شاه ملک قضا گدایم من جود سلطان طوس سر وا کرد برگه ام را گرفت و امضا کرد چشم هایم که قطره ای نم داشت حالتش را شبیه دریا کرد قلمم خسته بود و درمانده ناگهان جان گرفت و غوغا کرد خواستم تا غزل درست کنم ولی او نیَّتی دگر را کرد شعرهایم پر از طراوت شد تا که آقا مرا مصفّا کرد صله ام را گرفتم و بردم تا که نام جواد آوردم دست های گدایی ام در پیش مضطر و خسته و کمی دلریش با بساطی که خالی، خالی است بی نوا و شکسته و درویش آمدم با دلی که بیمار است که بوَد گوشه چشم تو کافیش چه شود تا عنایتی بکنی و دلم را حریم خود سازیش آمدم تا دل مرا بخری و مقیمم کنی به خانه ی خویش نازنین رضا جوابم ده صله از لطف بی حسابم ده دل و دینم اسیر نام شما مرغ قلبم مقیم بام شما نوکری خانه زادم آقا جان پدرانم همه غلام شما نانمان از کنار سفره ی تان آبمان جرعه ای ز جام شما یاد داریم از طفولیت چو نماز است احترام شما هر چه داریم از شما داریم ثروت ما بوَد به نام شما پدر و مادرم فدای شما جان چه قابل به زیر پای شما جود تو بی نهایت است آقا کار دستت عنایت است آقا تشنگان را بیا ببین امشب وقت لطف و سقایت است آقا تو طبیبی و قلب من بیمار آرزویم شفایت است آقا گوشه چشمی اگر کنی بر دل در دو عالم کفایت است آقا چون هوایت هوایی ام کرده دل من در هوایت است آقا سائلم سخت آرزومندم آمدم تا دخیل دل بندم
میلادِ غنچه اصغره، او ناشکفته پرپره  وجودِ نازنینِ او، به کربلا مُعطّره امشب چقد گل میریزن، لاله و سنبل میریزن سبد سبد از آسمون، رو سرِ بلبل میریزن نورِ دلِ امام حسین، شمسِ منیرِ مشرقین چشم و چراغِ عالمین،‌ صفایِ قلبِ زینبین میلادِ غنچه اصغره، او ناشکفته پرپره گو غنچه ی بهار اومد، اصغرِ شیر خوار اومد او کربلا یه محشره، بابا رو افتخار اومد این شورِ آسمونیه، یا گهواره جنبونیه بابا لالایی میخونه، آخرِ شادِمونیه لالا لالا گلِ لالا، بخواب تو آغوشِ بابا داره میریم کرببلا، کوچکترین یارِ ولا تو یاوری کنی مرا، یه وقت نگی زوده حالا میلادِ غنچه اصغره، حیف به زودی پرپره تو یاسِ قنداقِ منی، سلاله یِ باغِ منی تو کربلای پُر بلا، سنگینترین داغِ منی لالا لالا گلِ بهار، داغِتو رو دلم نزار ای عنچه ی بی برگ و بار،سرت رو آغوشم بزار اینقد نباشی بی قرار، برام تو اشکِ خون نبار لالا لالا اصغرِ من، صلابتت باورِ من بریم به دشتِ کربلا، تو آخرین یاورِ من میلادِ غنچه اصغره، او ناشکفته پرپره این هم گلِ گلابِ من، مبارکِ ربابِ من رُخش چو آفتابِ من، نِگاش توان و تابِ من هر چی میخوای شیرش بده،‌ یه شکمِ سیرش بده اگه بازم دوباره خواس، تو رو خدا گیرش نده به زودی کربلا میره، تو عرصه ی بلا میره اونجا اگه تشنه باشه، آبِ گلوش دشنه باشه میلادِ نازِ اصغره، حیف به زودی پرپره ای نو بهارِ سینه ام، برادرِ سکینه ام اینجا کجا و کربلا، باغِ گلِ مدینه ام نازِ تو رو می خرَمت، به کربلا می برَمت گر اونجا آب و شیر نبود، تیرِ بلا میدهنَت لالا لالا گلِ امید، بهار اومد تو رو ندید خزون اومد نگاه تو چید، شدی تو آغوشم شهید میلادِ غنچه اصغرَه، او ناشکفته پَرپره وجودِ نازنینِ او، به کربلا معطّره
دوباره سر زده از بامِ عشق آثاری خدا ز نور خودش کرده پرده برداری طلوع کرده دوباره مسیح رخساری یقین که خون خدا هست در رگش جاری ضریحِ قبله خلق است گاهوارهٔ او رسد به خیر ، دوعالم به یک اشاره او رسیده است پسر هدیهٔ نکوی خدا همه به حالت شکر و به گفتگوی خدا علی به معنی این است، روبه سوی خدا که نور روی گلش آمده ز کوی خدا حسین اگر چه شده بر جهانیان رهبر حسین ، کودکی اش می شود علی اصغر هرآنچه پیر شده پای بستِ این کودک هوای خانه دلهاست مستِ این کودک تمامِ هستی شاه است هستِ این کودک کلید خانه زهراست دست این کودک همینکه گفت به چشمان او قمر لبیک به گریه گفت از اول که ای پدر لبیک برای دیدن او آفتاب خوشحال است به شوق دیدن این گل ، گلاب خوشحال است برای بوسه به لبهاش آب خوشحال است فراتر از همه دنیا رباب خوشحال است به مهر مادری اش گشته قافیه نایاب رباب آه رباب و رباب آه رباب علی که بردن نامش حلاوت باباست به حق که حاجت این طفل حاجت باباست ادای حاجت فرزند بهجت باباست ادا نگشت دلیلِ خجالت باباست چو آب کودک او را بخوان تو هست فقط گلوی نازک او بهر بوسه است فقط نه بوسه ایی ز سه شعبه نه بوسه ایی ز خدنگ که نیست جای عزیزی چو این میانهٔ جنگ خدا کند نرسد روبروی یک دل سنگ که جای سینهٔ مادر ، زند به خنجر چنگ جواب تشنگیِ طفل ، آب نیست مگر؟ مگر تر است سه شعبه که رفته در حنجر تر است آری ولی شد به زهر آغشته.....
در الفبا از الف تا حرف یا یعنی علی نقطه آغاز قرآن زیر با یعنی علی آفرینش را علی آغاز و پایان است و بس ابتدا یعنی علی و انتها یعنی علی نوح کشتیبان نمی شد ، نوح کشتی ساز بود کشتی از طوفان گذشت و ناخدا یعنی علی بی علی آتش جهنم با علی آتش یهشت با خلیل الله کرد آتش وفا یعنی علی دستگیر هر اولوالعزم است موسی هم اگر اژدهای معجز آورد از عصا یعنی علی اینکه می گوییم : پیغمبر ، شباهنگام بود در حرا گرم تکلم با خدا یعنی علی گفت : اقرا باسم ربک ، در جواب جبرئیل اینکه گفت احمد علی جان پیش آ ، یعنی علی نفس پیغمبر علی و نفس حیدر مصطفی مرتضی یعنی محمد مصطفی یعنی علی پنج تن زیر کسا جمعند یعنی فاطمه فاطمه در راه حیدر شد فدا یعنی علی هرچه را حیدر بخواهد می پسندد فاطمه هل أتی زهراست آری هل أتی یعنی علی حق علی احمد علی حیدر علی زهرا علی کُلُهُم نورند از این رو‌ مجتبی یعنی علی با شکستن می شود تکثیر هر آئینه ، پس ای برادر ترجمان کربلا یعنی علی
باید که تو را عالیِ اعلا بنویسم در شعر و غزل یکسره زیبا بنویسم باید بزنم نام تو را بوسه ای از عشق در هر دو جهان سیّد و مولا بنویسم از عطرِ نگاهِ تو خدا معجزه ای ساخت اینکه به ولای تو تولّا بنویسم باید که تو را از همه ی مردمِ دنیا غمخوارِ دلِ حضرتِ طاها(ص)بنویسم شد عطرِ نسیمِ تو پراکنده به عالم از نازِ نفس های تو زهرا(س)بنویسم حیدر شده ای تا که تو را با قلمِ نور_ بر پیکره ی عرشِ معلی بنویسم هر جا که بوَد نامِ تو ما قبله نداریم من روی تو را قبله ی دنیا بنویسم تو برکه ی عشقی و جهان تشنه ی جامت از جامِ غدیرِ تو گوارا بنویسم ایوانِ طلای تو مرا باغِ بهشت است در عشق گمم کردی و پیدا بنویسم در محضرِ والای شما نذرِ من این است تا هست مرا عمر ز مولا بنویسم من عشقِ علی(ع)را به دو عالم نفروشم بر لوحِ دلم عاشق و شیدا بنویسم!
هوهوی تو تا دشت را لبریز می کرد ! شمشیر تو اِعلان رستاخیز می کرد ! تو ! آن سلحشوری که هر دَم تیغ خود را با گردنِ گردن فرازان تیز می کرد ! وقتی به میدان می زدی هر مَرد جنگی از پنجه ی شیراَفکنت پرهیز می کرد ! «مَرحَب» اگر از زور و بازویت خبر داشت خود را هزاران بار حَلق آویز می کرد ! ابرو که در هم می کشیدی ذوالفقارت بر پهنه ی آفاق جَست و خیز می کرد ! جولان بازوهای تو در صحنه ی جَنگ مرگ سپاه فتنه را تجویز می کرد ! هر مادری شب های طفلان خودش را با قصّه ی رَزم تو سِحرآمیز می کرد ! اُسطوره ای هستی ! که در تلخی ایام تاریخ را شیرین و شورانگیز می کرد !
کمانِ ابرویِ دلبر، شکار می خواهد ذبیح می طلبد؛ جان نثار می خواهد مجال عرضه ی بی دست و پایی ما نیست شراب عشق علی کُهنه کار می خواهد رسیده سائل و از او نگین طَلب کرده رسیده میثم تمار و دار می خواهد علی معلم تدریس «قاب قوسین» است فقیرِ کاهلی از او "انار" می خواهد!؟... شکوهِ پرچمِ ایوان طلای او از باد نوای هوهوی بی اختیار می خواهد چه ظلم ها که بر او روزگار آورده چه صبرها که از او روزگار می خواهد علی کسی ست که "مرحب" مقابلش از ترس به تنگ آمده، راه فرار می خواهد نخواست دشمن او والی ولایت را نخواست آن چه که پروردگار می خواهد علیست نام خدا در شناسنامه ی عشق مرا ببخش! دلم گَه گُدار می خواهد - - که جای کعبه به صحن نجف کنم سجده جنون بندگی ام، سنگسار می خواهد قسم به لوح و قلم هر بلند بالایی ز خاک پای علی اعتبار می خواهد شبیهِ کاه رسیده اُحد مقابل او برای کوه شدن، اقتدار می خواهد چهار فصل دلم را خدا به لطف علی بهار خواسته است و بهار می خواهد خیال خال علی خواب مَخمَلی را بُرد که این معادله، شب زنده دار می خواهد به کوه کندن فرهاد غبطه خواهم خورد که شهد عشق علی پشتکار می خواهد فقیر و خسته و درمانده و پریشانم چه عاشقانه مرا زلف یار می خواهد تمام هستی خود را که باختم، گفتم: چه چیز دیگری از من قمار می خواهد؟! ... اگر که پاسخ من را به تیغ هم بدهد ببوسم آن چه لب "ذوالفقار" می خواهد چه عیب اگر که به انگور دست ما نرسید امیر، عاشق خود را خمار می خواهد ادامه دادن این شعر کار شاعر نیست حِسان و حِمیَری و شهریار می خواهد شبیه حضرت آدم همیشه عاشق او کنار صحن و سرایش مزار می خواهد دعای آخر عشاق او فقط فرج است ظهور صاحب مان، انتظار می خواهد ...
ببین روی خدارا رخ نورالهدی را ببین ماه جمال جوادابن الرضارا....... غم به سرشده، حق جلوه گرشده امام رضای ماپدرشده2 یا....جوادالائمه3 ...... آمده...بحرجودوسخا مولود بابرکت رضا آمده...عشق امام رضا آرامش دل اهل ولا قبله مراد آمد. حضرت جواد آمد ببین روی.... ....... پدرشاه خراسان رئوف خانواده است پسرباب المرادو گل زهرا جواداست من گدایشان غلام کویشان نومیدنمیرم ازسرایشان2 یا...جوادالائمه3 ....... دل من...تنگه براحرم باپای دل خودم ومیبرم توحرم...مثل کبوترم آقاسجیتکم الکرم تومه ارض وسمایی توجوادبن رضایی2 ببین روی خدارا....
. توفیق دارم، از گُلِ زهرا بگویم از کوثرِ دوم، مَهِ طاها بگویم از اولین ابنُ الرضا، زیبا بگویم با لفظ و معنای بسی شیوا بگویم اما چگویم، زانکه در مدحش خدا گفت: نتوان کسی وصفِ جوادِ بنُ الرضا گفت من وصفِ "لا اُحصی ثَنائِک" را چگویم او که نمی آید به وصفِ ما، چگویم از "اَشبهُ الناسِ" شَهی والا چگویم خود، از یکی یکدانه ی بابا چگویم آمد به عالم، برکت آل محمد یعنی تمامِ عشقِ عترت، جودِ سرمد زیبا مگو! زیبایی از او خوش جمال است آقا مگو! آقایی از او در کمال است یکتا مگو! یکتاییِ حق را مثال است لیلا مگو! لیلاییِ زهرا و آل است به به از این هیبت، که سر تا پاست حیدر الحق که باشد اسمِ اعظم را مصور او روشنی بخشِ چهل سال انتظار است میلادِ او، محصولِ صبری بی شمار است عمریست بابایش برایش بی‌قرار است حالا ز شوقِ دیدنِ او اشکبار است تنها رضا نه، که در این چشم انتظاری آلِ پیمبر، کرده بس لحظه شماری چشمِ رضا معطوفِ دیدار جواد است یعنی که محوِ ماهِ رخسار جواد است حالا تبسم بر پدر کار جواد است بابای او هم نیز دلدار جواد است هم مستِ بابا شد جوادِ آل احمد هم محوِ او شد عالم آل محمد هر کس جوادِ بن الرضایش، هست رهبر راهش یقین باشد، همان راه پیمبر او که صِراطُ المستقیمَش هست حیدر باشد سفیرِ مکتبِ زهراي اطهر آقای ما از روز اول کوثری بود از کودکی مَشی و مرامش مادری بود از ابتدای کودکی در حق فنا بود با اَشهدَش معلوم بود عبدِ خدا بود شهزاده ای از خاندان "هَل اَتا" بود معنای "تطهیر" و دلیلِ "اِنَّما" بود قرآن سراسر مدحِ آن محبوبِ دلهاست او شیعه را الهام بخشِ آب و گِلهاست او سفره از جود و کرم گسترده دارد او سائلانِ محترم گسترده دارد بی خانه را، باغِ اِرم گسترده دارد در قلبِ عشاقش حرم گسترده دارد مُلک و مَلَک، در سایه ی جودِ جوادند جن و بشر، در اصل از بودِ جوادند نوبر کنید ای مردم از حسنِ صفاتش جودِ زیادش، چشمه ی آب حیاتش بوسه خوش است، از کامِ نوشیده فراتش مومن زنَد تکیه، به کشتیِ نجاتش از آیه ی "یَومَ وُلِد" تا "یَومَ اُبعَث" گویای اینکه: اوست اَسراری ز مبعث گرچه فلک، در سایه ی او هست ایمن با کفر و شرک و ظلم، ذاتاَ هست دشمن تیغِ زبانِ او، علیهِ شُبهِه مُتقن روشنگری هایش، همه قولی مُبَرهن هر مدعی را بر سرِ جایش نشانده هر منحرف را او به رسوایی کشانده او که بدیها از خودیها دیده بسیار زخمِ زبان از این و آن بشنیده بسیار حتی ز دستِ دوستان رنجیده بسیار در غربتِ خود، بهرِ خود گرییده بسیار او را ز تهمت دوستان، تهدید کردند چهره شناسان در نسَب، تایید کردند با اینکه عمرِ حضرتش بسیار کم بود دریای علمش در همه عالم علَم بود در خانه ی خود هم مواجه با اَلَم بود مقتولِ همسر، کشته ی زهرِ ستم بود در حجره در بسته وقتی دست و پا زد با کامِ عطشان، شاه عطشان را صدا زد از بسکه در جانش، عطش بالا گرفته با یادِ جدش، شورِ واویلا گرفته هنگامِ رفتن، ذکرِ یا زهرا گرفته بر بامِ خانه چند روزی جا گرفته بالِ کبوترها به جسمِ او امان بود اما شهِ بی سر، بدونِ سایبان بود
صدا آری صدا جان جهان را زیرو رو می کرد پیمبر در همه عمر آن صدا را جستجو می کرد نفس های خودش بود آن صدای با طمأنینه صدایی که شب معراج با او گفتگو می کرد نمی دانم چرا اما پیمبر بعد معراجش عبای مرتضی را بیشتر از پیش بو می کرد خدا آن شب سخن می گفت با صوت یداللهی خدا پیش محمد(ص) دست خود را داشت رو می کرد خدا مشغول خلقت بود دنیا را همان موقع علی در مسجد حنانه کفشش را رفو می کرد نفهمیدیم مولا را... نفهمیدیم بعد از جنگ علی شمشیر را با اشک هایش شست و شو می کرد اگر او یازده تن را به جای خود نمی آورد چگونه با نبود او زمین یک عمر خو می کرد