eitaa logo
برونند زین جرگه هشیارها
260 دنبال‌کننده
214 عکس
29 ویدیو
11 فایل
به نامِ او به یادِ او که مَحبّتش معنی‌بخشِ زندگی است... جُرعه‌های مَحبّت برای مُقیمان و راهیانِ «کیشِ مهر» @mah_jan7 💌 💌 instagram.com/mehdighanbaryan
مشاهده در ایتا
دانلود
✔️ امشب تو دورهمیِ شبِ یلدایی برا همه‌ی خانواده گرفتم و دقایقی رو با غزلیاتِ جان‌فزای سر کردیم؛ برا بعضی عزیزان هم تلفنی یا مجازی تفألی زدم. 🔹 اینم فالِ خودم: هر چند پیر و خسته‌دل و ناتوان شدم هر گه کِه یادِ روی تُو کردم جوان شدم شُکرِ خدا که هر چه طلب کردم از خدا بر مُنتهای همّتِ خود کامران شدم ای گُلبنِ جوان برِ دولت بخور که من در سایه‌ی تو بلبلِ باغِ جهان شدم اول ز تَحت و فوقِ وجودم خبر نبود در مکتبِ غمِ تُو چُنین نُکته‌دان شُدم قسمت حوالتم به می‌کند هر چند کاین چنین شدم و آن چنان شدم آن روز بر دلم درِ معنی گشوده شد کز ساکنانِ درگهِ پیرِ مُغان شدم در شاه‌راهِ دولتِ سرمد به تختِ بخت با جامِ می به کام دل دوستان شدم از آن زمان که فتنه‌ی چَشمت به من رسید ایمن ز شرِّ فتنه‌ی آخرزمان شدم من پیرِ سال و ماه نیَم یار بی‌وفاست بر مَن چو عُمر می‌گذرد پیر از آن شدم دوشم نوید داد عنایت که بازآ که من به عفوِ گناهت ضَمان شدم ✔️ شب یلدای ۴۰۱، @jargeh
🔸 جانِ من و جانِ تُو 🔹 / 〰〰〰〰〰〰〰〰 جانِ من و جانِ تُو بَستَست به هم‌دیگر هم‌رنگ شوم از تو گر بود گر شَر 〰〰〰〰〰〰〰〰 جانِ من و جانِ تُو گویی که یکی بوده‌ست سوگند بدین یک جان کز غیرِ بیزارم 〰〰〰〰〰〰〰〰 آینه‌ی شده چهره‌ی تُو هر دو یکی بوده‌ایم جانِ من و جانِ تُو 〰〰〰〰〰〰〰〰 هیچ کسی سیر شد ای پسر از جانِ خویش؟! جانِ منی چون یکی است جانِ من و جانِ تُو ➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚 «شرح یکصد غزل اول از دیوان شمس تبریزی» را در طاقچه ببینید: 🌐 https://taaghche.com/book/94924 @jargeh
💌 عشق‌هایی کز پیِ رنگی بود عشق نَبوَد عاقبت ننگی بود 🔊 ۶ جلسه سخن‌رانی مفید و کاربردی با موضوع «خانواده الهی»: 🌐 https://b2n.ir/Kh_elahi 📼 برگزیده‌هایی کوتاه از این جلسات را با دنبال کردنِ هشتگ در کانالِ زیر مشاهده نمایید: @ostad_vakili @jargeh
برونند زین جرگه هشیارها
🔊 مرا به یاد بیارید... ✔️ #شب_یلدا 🔹 #وصیت 🎙 #حسین_صفا #شعر_معاصر @jargeh
اگر کسی شبِ سرما به ابرها زَد و گُم شد، مرا به یاد بیارید و با ستاره‌ی چَشمم برای راه‌بلدها نشانه‌ای بگذارید برفِ اولین روزهای خونه‌ی @jargeh
در سرزمینی که آهنی‌ست، انتظارِ را بعید می‌دانم! پرندگان همه خیس‌اند و گفت‌وگویی از پریدن نیست؛ در سرزمینِ ما، پرندگان همه خیس‌اند در سرزمینی که عشق است، انتظار معجزه را بعید می‌دانم… ✔️ @jargeh
🔖 آخرین جُرعه‌ی این جام همه می‌پُرسند چیست در زمزمه‌ی مُبهمِ آب چیست در هَمهمه‌ی دل‌کشِ بَرگ چیست در بازی آن ابرِ سپید روی این آبی آرامِ بلند که تو را می‌بَرد این‌گونه به ژرفای خیال چیست در خلوتِ خاموشِ کبوترها چیست در کوششِ بی‌حاصلِ موج چیست در خنده‌ی جام که تو چندین ساعت مات و مبهوت به آن می‌نگری نه به ابر نه به آب نه به برگ نه به این آبی آرامِ بلند نه به این خلوتِ خاموشِ کبوترها نه به این آتشِ سوزنده که لغزیده به جام من به این جمله نمی‌اندیشم من مُناجاتِ درختان را هنگامِ سحر رقصِ عطرِ گُلِ یخ را با باد نفسِ پاکِ شقایق را در سینه‌ی کوه صحبتِ چلچله‌ها را با صبح بُغضِ پاینده‌ی هستی را در گندُم‌زار گردشِ رنگ و طراوت را در گونه‌ی گُل همه را می‌شنوم می‌بینم من به این جمله نمی‌اندیشم به می‌اندیشم ای سراپا همه خوبی تک و تنها به تُو می‌اندیشم همه وقت همه جا من به هر حال که باشم به تُو می‌اندیشم تُو بدان این را تنها تُو بدان تُو بیا تُو بمان با منِ تنها تُو بمان جای مهتاب به تاریکی شب‌ها تُو بتاب من فدای تُو به جای همه گل‌ها تُو بخند اینک این من که به پای تُو درافتاده‌ام باز ریسمانی کُن از آن موی دراز تُو بگیر تُو ببند تُو بِخواه پاسخِ چلچله‌ها را تُو بگو قصّه‌ی ابرِ هوا را تُو بخوان تُو بمان با من تنها تُو بمان در دلِ ساغر هستی تُو بجوش من همین یک نفس از جُرعه‌ی جانم باقی است آخرین جُرعه‌ی این جامِ تُهی را تُو بنوش 📚 / بهار را باور کُن @jargeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
◼️ مجموعه طرح‌های «کانون هنر شیعی» به نام مبارک حضرت زهرا سلام الله علیها 🌐 https://b2n.ir/Zahraart 🖇 @shiaarts @jargeh
هر شبی را که به پایان برسد روزی هست جُز شبِ عاشقِ مهجور که بی‌پایان است @jargeh
✔️ ۲ بیتِ منتخب از ۶ غزلِ هم‌آهنگ با ردیفِ صلاحِ کار کجا و منِ خراب کجا ببین تفاوتِ ره کز کجاست تا به کجا قرار و خواب ز طمع مدار ای دوست قرار چیست، صبوری کدام و خواب کجا کجاست منزلت ای گنجِ دیریاب، کجا کجا نشانِ تِو یابم درین خراب کجا نهان چو آبِ حیاتی درین سرای فریب کجا وصالِ تُو جویم درین سراب کجا امیدِ عیش کجا و دلِ خراب کجا هوای باغ کجا، طائر کباب کجا به می نشاط جوانی به دست نتوان کرد سُرور باده کجا، نَشئه‌ی شباب کجا کمالِ حُسن کجا، دیده‌ی پُر آب کجا شکوهِ بَحر کجا، خیمه‌ی حُباب کجا فروغِ حُسنِ جهانگیرِ او کجاست که نیست ز خویش می‌رَوی ای دل به این شِتاب کجا به غیرِ می‌کده زاهد بُوَد شراب کجا کجا روَم دگر ای خان و مان خراب کجا در آن دلی که غمِ عشق نیست راحت نیست عَبث فِسانه مخوان، ما کجا و خواب کجا کجا رِسَم منِ مسکین بدان جناب کجا وصالِ بَحر کجا گُم‌رهِ تُراب کجا به هرزه از پی او هر طرف چو پوئی صلاحِ کار کجا و منِ خراب کجا @jargeh