eitaa logo
جوان انقلابی
89 دنبال‌کننده
432 عکس
273 ویدیو
5 فایل
چیست دشمن تا نگاه دوست فرمان می دهد وای از آن وقتی که مولا اذن میدان می دهد نظرات: @JAHAD79
مشاهده در ایتا
دانلود
ای انسانی که همیشه آنقدر سیری که اصلا گرسنگی را درک نمی کنی ، تو انسان نیستی. شهید دکتر بهشتی قابل توجه مسئولانی که وقتی خونه زندگی مردم رو آب برد، پی عشق و حالشون بودن... @javane_enghelaby
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام خامنه ای (مد ظله العالی): با تنبلی، با بی‌حالی، کم‌انگیزگی، مسئله‌ی اقتصاد کشور حل نخواهد شد. به کاری احتیاج داریم که هم مجاهدانه، هم عالمانه باشد. در این صورت اقتصاد کشور قطعاً شکوفایی پیدا خواهد کرد. ۹۸/۱/۱ #اللهم_احفظ_قائدنا_الخامنئی @javane_enghelaby
باز دوباره یه اتفاقی افتاد و این سلبریتی ها بی شرفی شون گل کرد 😒 حالا اگه الان محرم و صفر بود میگفتن انقدر نذری دادید تا سیل اومد 😐 آقای فوتبالیست نامحترمی که متأسفانه بازیکن تیم ملی هم هستی! اگه این انقلاب و آرمانهاش که یکیش همین مرگ بر آمریکاس نبود، قراردادهای میلیاردی شما هم روی هوا بود و الان بجای مدافع میانی، کاسه لیس آمریکا بودی... فقط نمیفهمم شما دیگه چی میخواید که چند وقت یه بار واسه اپوزیسیون خوش رقصی میکنید؟؟ تو این مملکت به هیشکی ام چیزی نرسه، شماها خوب پروار میشید مفت مفت... #سلبریتی_بیسواد #خائن #مرگ_بر_آمریکا @javane_enghelaby
امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) فرمودند: بدان که هرچه از دنیا بیش از کفایت فراهم میکنی، آن را برای غیر خود ذخیره می نمایی. الخصال، ج ۱۶ @javane_enghelaby
شب چهارم به اتاق ویلسون که وارد شد، مانند همیشه دیدنقشه های راه هاو دشت ها و نخل ها، روی زمین است وویلسون مانند معشوقه ای که سال ها از او دور بوده، با نقشه ها ور می رود و کیف می کند. وقتی مطرود سلام کرد، ویلسون برای اولین باربه او گفت: "به موقع آمدی می خواستم بفرستم دنبالت." "کافیست موی مرا آتش بزنید." ویلسون گفت: "مستر دارسی، پاییز آینده به تهران می رود تا با شاه درباره خوزستان مذاکره کند، ما باید..." برای مطرود نه مستر دارسی و نه مذاکره اش با شاه، هیچ اهمیتی نداشت. گفت: "مستر فعلا مجال این حرف ها نیست، خبرهای بدی دارم." ویلسون نگران شد، سر از نقشه ها برداشت و گفت: "برای برادرهای لنچ مشکلی درست شده؟" "مهم تر، شیخ مزعل دستور داده قشون فیلیه برای جنگ مهیا بشوند." "جنگ؟...با کی؟" "بدران به خواستگاری دختر زائر علی رفته، همین به جان شیخ مزعل خوف انداخته." و ویلسون می دانست که این خواستگاری به معنای اتحاد دو قبیله است که برای مزعل پیام بدی دارد. مطرود هم خبر عزیمت مزعل به حویزه را شروع اختلافاتی دانست که اگر شیخ عاصف تن به مالیات ندهد، در واقع شروع جنگ میان آن هاست. ویلسون گفت: "خوب است، خوب است، این که خبر بدی نیست، مزعل دارد لیاقت خودش را نشان می دهد، الان وقتش است که تو از کنارش جم نخوری، زود برو از قول من به ترکان خاتون سلام برسان و بگو شنیده ام زایر علی طایفه با اصالتی است،چرا شیخ مزعل با این طایفه متحد نمیشود." مطرود گفت: "با زائر علی!؟ اصلا آب شان توی یک جوی نمی رود. به خصوص بعد فوت شیخ جابر." "آب شان توی یک جوی نمی رود یعنی چی؟" مطرود خندید و گفت: "یعنی اینکه با هم مثل کارد و پنیر هستند." ویلسون خندید و گفت: "ها! کارد و پنیر...خوب است...اما کارد و پنیر همیشه کنار هم هستند." وهردو خندیدند. مزعل و خزعل کنار یکدیگر بالای اتاق خانه شیخ عاصف نشسته بودند و جلوی آن ها میوه و شربت قرار داشت. شیخ عاصف کار مزعل نشسته بود و چند تن از ریش سفیدان حویزه نیز دورتادور اتاق نشسته بودند. شیخ عاصف گفت: "شیخ الشیوخ قدم روی چشم ما گذاشتند، تناول بفرمایید!" مزعل عاصف را برانداز کرد. لبخندی زد و گفت: "پیداست شیخ عاصف چندان هم بی بنیه نیست." "بنیه ای اگر هست در خدمت شیخ الشیوخ است." مزعل گفت: "به همین مناسبت تفنگدار خامی را به نیابت می فرستی تا آشوب کند و باقی شیوخ را هم به تمرد وادارد؟!" ادامه دارد... @javane_enghelaby
گیریم نسیم یا که طوفان باشی گیریم که شعله یا گلستان باشی ما شهره به میهمان نوازی هستیم حتی اگر ای سیل تو مهمان باشی... میلاد عرفانپور @javane_enghelaby
علاج واقعه پیش از وقوع باید کرد دریغ سود ندارد چو رفت کار از دست به روزگار سلامت سلاح جنگ بساز وگرنه سیل چو بگرفت، سد نشاید بست سعدی @javane_enghelaby
با آقا سجاد دو خانواده بی سر پرست ویتیم می‌شناختیم که در قم ساکن و وضعیت مالی مناسبی نداشتند آقا سجاد از دوستانش پول جمع میکرد و مقداری هم خودش میگذاشت و برنج، گوشت، مرغ و.... تهیه میکردتا به این خانواده ها برسانیم. اکثرا شب ها این موادغذایی را میبردیم و خیلی دقت میکرد تا کسی تو کوچه نباشد وآبروی آن خانواده نرود چون طرف مقابل خانم بود آقا سجاد وسایل را بمن میداد تا تحویل بدهم یک شب که برای تحویل هدایا رفتیم فاطمه رقیه توی بغلم خواب بود از طرفی گونی برنج هم سنگین بود بنابر این نتوانستم پیاده شوم به آقا سجاد گفتم شما برو... کمی مکث کرد بعد پیاده شد درب صندق عقب ماشین را باز کرد گونی برنج را زمین گذاشت عینکش را برداشت و داخل جیبش گذاشت بعد زنگ خانه را زد. از برداشتن عینکش تعجب کردم و به فکر رفتم. از این کارش دو منظور به ذهنم رسید: 1.میخواست نامحرم را نبیند 2.میخواست خانم نیازمند وقتی بعدها او را در خیابان دید نشناسد و خجالت نکشد... دلیل دوم بذهنم قویتر بود چون چشمان آقا سجاد آستیکمات بود و دید نزدیکش مشکلی نداشت. هیچ وقت از او نپرسیدم چرا اینکار را کرد چون منظورش را فهمیده بود و او را بهتر از هر کسی میشناختم مطمئن بودم که میخواست آن خانم نیازمند او را نشناسد و خجالت نکشد... خیلی حواسش به همه چیز بود. خاطره ای از شهید مدافع حرم سجاد طاهرنیا #اللهم_ارزقنا_توفیق_الشهادة_فی_سبیلک @javane_enghelaby
خدا نکنه کسی بهت بگه : زیاد برام دعا کن... دلت به لرزه می افته که مگه چی شده که انقدر مضطرب و بی تاب شده... اگه شرایطش باشه مشکلش رو جویا میشی و سعی میکنی هر جوری هست حلش کنی! همه فکر و ذکرت این میشه که آیا مشکلش حل شد؟ آیا دغدغه ش برطرف شد؟ خلاصه هرجا میری و هرجا میشینی میگی: دوستان یه نفر خیلی ملتمس دعاست براش دعا کنید... صاحب و مولای ما، بارها پیغام داده که برای فرج من بسیار دعا کنید... ای کاش آب می شدیم، ای کاش از شنیدن این جمله دق میکردیم... کاش حداقل دعا میکردیم، از اون دعاهایی که امیدت قطع شده... شرمنده ایم، کز غمتان دق نکرده ایم 😔😭 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج @javane_enghelaby
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببینید/ گله ای از مجلس خودمان به من گزارش دادند که در همین قضایای اخیر، کنگره‌ی آمریکا در سالهای ۹۶ و ۹۷، ۲۲۶ طرح و لایحه علیه جمهوری اسلامی، یا تصویب کرده، یا ارائه کرده! ۲۲۶ طرحِ ضدّیّت و خباثت علیه جمهوری اسلامی. حالا البتّه اینجا من یک گِله‌ای هم از مجلس خودمان بکنم: مجلس شورای اسلامی خودمان چند طرح و لایحه در مقابل خباثتهای آمریکا ارائه کرده‌اند یا تصویب کرده‌اند؟ ۹۸/۱/۱ #اللهم_احفظ_قائدنا_الخامنئی @javane_enghelaby
شب چهارم عاصف که منتظر چنین گلایه ای بود، گفت: "اگر منظور شیخ، بدران است که او پسر شیخ شهید، شیخ بركات است، پدرش با شیخ جابر عهد اخوت داشت، به همین خاطر پسرش را فرستادم تا با پسر شیخ جابر عهد اخوت ببندد، اگر خامی کرده به حساب جهلش بگذارید، حویزه قصد ندارد مقابل فیلیه باشد." " اما با زائرعلی متحد می شود." عاصف گفت: "چنانچه منظور شیخ الشیوخ خواستگاری دختر زائر على است، که آن شود؟ فقط یک وصلت خانوادگی است، و چه باک اگر باعث اخوت طوایف شود؟" عاصف که دید قاسم نگران وارد اتاق شد، فهمید بدران از راه رسیده است. قاسم در گوش شیخ عاصف خبر را گفت و شیخ هم به بدران پیغام دارد مجلس نشود. قاسم که بیرون رفت. شیخ مزعل حکم شاه را از جیب بیرون آورد وجلو شیخ عاصف گذاشت. "این حکم، حکم سلطان صاحبقران است که دستور موکد داده اند تا مالیات حقه دولت را بِاَی نّحوِِكان از طوایف وصول کنیم. حتی اجازه داریم برای این کار دست به شمشیر ببریم. حال با شیخ عاصف است که با حفظ اخوت مالیات بدهد یا با شمشير!" شیخ عاصف حکم را برداشت و شروع به خواندن کرد، اما صدای بدران بود، بر حکم شاه که در دست شیخ بود، غلبه داشت. حکم را خوانده و نخوانده به مزعل باز گرداند و گفت: "به شما اطمینان می دهم که هیچ خصومتی میان ما نیست و ..." و بدران در را باز کرد وداخل شد. همگی از دیدن او جا خوردند. شیخ عاصف عصبانی شد. "مگر قاسم پیغام نداد!" بدران کنار در نشست و گفت: "می فرمایید شیخ مزعل قدم رنجه کنند و بدران برای عرض ادب نیاید!؟" "عرض ادب کردی، حالا برو!" "مختصر سوالی داشتم، دیروز میان راه یک جهاز انگلیسی در کارون دیدیم. اما ندیدیم توپ سلام در کنند." شیخ عاصف از شنیدن این خبر جا خورد. خزعل پاسخ داد: "جهاز جنگی نبود که توپ سلام بزند؛ وانگهی، شما که با آبادانی ناصری و تجارت کالا مخالفتی ندارید، دارید؟" مزعل ناچار شد به شیخ عاصف توضیح بیشتری بدهد. "دستور دادیم از تجار غیر مسلمان یک به ده خراج بگیرند و مالیات تجار مسلمان را که با جهاز برادران لنچ جنس می آورند، بخشیدیم." و بلند شد. بقیه به تبع او بلند شدند. بدران آخرین نفری بود که برخاست. مزعل از کنار او گذشت. لحظه ای ایستاد. چشم در چشم بدران دوخت و بعد به تندی بیرون رفت. پشت سر او خزعل مقابل بدران دوخت و بعد به تندی بیرون رفت. پشت س بدران لحظه ای ایستاد. لبخند زد و گفت: "عروسی ات مبارک! تحفه درخوری پیش من داری!" خزعل بیرون رفت. بدران اندیشید حرف خزعل پیش از آن که تبریک وصلت او باشد، پیغام احتلاف او با برادر است. ادامه دارد... @javane_enghelaby
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند: كسى كه [شب را] صبح كند و نسبت به سرنوشت مسلمانان [بى‌تفاوت بوده و] اهتمام به خرج ندهد، مسلمان نيست. @javane_enghelaby
يك روز زمانی كه شهيد لاجوردي دادستان انقلاب بود، به زندان اوين رفتم، ديدم ايشان با آن كمر شكسته تعدادي پتو را روي كمرش گذاشته و دارد مي‌برد به ايشان گفتم شما با اين كمر شكسته چرا اين كار را انجام مي‌دهيد، شهيد لاجوردي گفت اين بچه‌ها سردشان شده است و مي‌خواهم ثواب اين كار براي خودم باشد. خاطره ای از شهید اسدالله لاجوردی #اللهم_ارزقنا_توفیق_الشهادة_فی_سبیلک @javane_enghelaby
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ارتباط اشکال ندارد، دنباله‌رَوی اشکال دارد، اعتماد اشکال دارد؛ من میگویم اعتماد نکنید. شاید بسیاری یا لااقل بعضی از مشکلات ما ناشی از این است که به غربی‌ها اعتماد شد؛ در مذاکرات گوناگون، در قراردادهای گوناگون، در تصمیم‌گیری‌های سیاسی گوناگون، به غربی‌ها اعتماد شد. ارتباط مانعی ندارد، ارتباط پیدا کنید، منتها طرفتان را بشناسید! ۹۸/۱/۱ #اللهم_احفظ_قائدنا_الخامنئی @javane_enghelaby
امام موسی کاظم علیه السلام فرمودند: همانا شيعه علی(ع)، کسی است که کردارش گفتارش را تصديق نماید. کافی،ج8، ص 228 شهادت امام کاظم علیه‌السلام تسلیت باد. @javane_enghelaby
7837632_632.mp3
8.97M
الهی فدای غم غربتت 😔 کیه که به دنبال آزارته؟ سید مجید بنی فاطمه شهادت امام موسی کاظم (علیه السلام) تسلیت 😭 @javane_enghelaby
⃣1⃣ شب چهارم ترکان خاتون روی تخت نشسته بود و پلنگ نیز دم خود را به درازای پاهایش جمع کرده بود و کنار ترکان خاتون لم داده بود. ترکان خاتون در حالی که وریده را نوازش می کرد، خیره مطرود بود که روبروی او ایستاده بود. نمی توانست از نگاه رذیلانه مطرود بفهمد که واقعا راست می گفت یا باز هم مانند ماجرای اجازه کشتی رانی کارون، دسیسه خودش بود. گفت: "امکان ندارد! منظور مستر ویلسون این است که شیخ مزعل، شیخ الشيوخ خوزستان، برای اتحاد با زائر على دست پیش ببرد؟ او هرگز چنین تحقیری را نمی پذیرد، زائر على رعیت شیخ مزعل است." مطرود گفت: "نخیر بانو، منظور این است که شیخ مزعل کاری کند تا زائر علي مجبور شود به التماس با فیلیه متحد شود، این جوری شیخ عاصف ضعیف می شود و نمی تواند گردنکشی کند." "از این حرف ها بوی خون می آید، مستر ویلسون به امور داخلی طوایف خوزستان آشنا نیست، سیاست احزاب بریتانیا با سیاست طوایف خوزستان دوتاست." مطرود گفت: "برعکس، مسترویلسون طوایف و شیوخ را بهتر از خودشان می شناسد. بانوی من! شیخ عاصف اگر تن به اطاعت داده به واسطه ضعف است نه ترس! باید به هرشکل مانع اتحاد شیخ عاصف با زائرعلی بشوید." ترکان در چشم های مطرود خیره شد. "آن چشم های هرزه ات نمی تواند هیچ چیز را از من مخفی کند، بگو بینم چه دسیسهای داری؟" مطرود شوق زده نزدیک تر شد، پلنگ ناگهان سربلند کرد. مطرود ترسید و باز عقب رفت. گفت "بانوی من! شیخ مزعل مانع خیرات برای حقیر می شود، وصول مالیات محمره را که بانو قول داده بودند، شیخ مزعل دریغ کردند؛ حتی سهم معین التجاره را هم گرفتند، اگر شما اجازه بدهید کاری می کنم زائر علی به زانو تا فيليه بیاید و به پای شیخ مزعل بیافتد." "وقتی شیخ عاصف مطیع شده، زائرعلی که دیگر جای خود دارد." "بله، ولی تا قبل از وصلت بدران و وریده." پلنگ با شنیدن نام وریده تکانی خورد که مطرود دوباره عقب کشید. ترکان انگار تازه منظور مطرود را دریافته بود. لبخندی موذیانه زد و گفت: "حقا که مرد حیله های کثیفی، همین امروز با مزعل صحبت میکنم." و همان روز با مزعل صحبت کرد و همان روز تأثیر حرفهایش بر مزعل دید. دید که همه ریش سفیدان فیلیه را در کاخ جمع کرده بود زبیر را هم فراخوانده بود. خزعل و مطرود که فرمانده تفنگداران فيليه را در مجلس دیدند، فهمیدند مزعل سر جنگ دارد و حالا باید منتظر می ماندند تا بفهمند شیخ الشيوخ چه طایفه ای را می خواهد تأدیب کند. "امروز روز تأدیب طوایف متمرد است، شیخ عاصف با همه یال و کوپال در مقابل ما سرخم کرده. صبح على الطلوع خزعل با گروهی به حویزه می رود تا حق مالکی را یکجا از شیخ عاصف بگیرد." بعد زیر را صدا زد. زبیر چابک برخاست. دستی به زیر چفیه اش انداخت. آن را پس زد و نیم چرخ رو به مزعل ایستاد. "بله شیخ، در خدمتم!" " هر چند نفر میخواهی همراهت ببر، همین امشب حرکت میکنی تا فردا صبح شيخ مبارد را ملاقات کنی، بی هیچ حرف و حدیثی هر یک از طایفه اش، اگر مال داشت می گیرید و اگر نداشت جانش را می گیرید. شیخ مبارد را هم کت بسته تا فيليه مې اورید، نهایت تحقیر را در حقش روا دارید." زیر سر خم کرد و گفت: "برای مبارد سی سوار کفایت می کند، شیخ!" " و اما با زائر على معامله دیگری دارم." پایان شب چهارم @javane_enghelaby
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ | اروپا از پشت خنجر میزند امام خامنه ای (مد ظله العالی): غربی‌ها نشان دادند که نمیتوان از آنها انتظار کمک داشت؛ ... انتظار خنجر‌ازپشت‌زدن میتوان داشت، [امّا] انتظار کمک و صداقت و همراهی نمیشود داشت. #اللهم_احفظ_قائدنا_الخامنئی @javane_enghelaby
اوّلِ انقلاب، کلمات دمکراسی و دمکراتیک و امثال آن، در زبان همه خیلی تکرار می‌شد. حاج احمدآقا پیغام آورد که امام می‌گویند این کلمات را نگویید‌.‌ قبل از آمدن امام گاهی گفته شده بود «جمهوری دمکراتیک اسلامی»؛ اما امام روی همان «جمهوری اسلامی» تأکید داشتند. شاید بعضیها تعجّب می‌کردند که کلمه دمکراتیک این‌قدر حسّاسیت ندارد.‌ ولی این حسّاسیت، درست و بجا بود؛ به خاطر این‌که نفس کلمه بیگانه با خودش یک ‌بار فرهنگی می‌آورد؛ نشان‌دهنده یک احساس است و آن احساس در انسان بتدریج تقویت می‌شود. امام خامنه ای (روحی فداه) 😎 @javane_enghelaby
Hamed Zamani - Mohammad.mp3
10.55M
ماه فرو ماند از جمال محمد (ص) سرو نباشد به اعتدال محمد (ص) قدر فلك را كمال و منزلتى نیست در نظر قدر با كمال محمد (ص) وعده دیدار هر كسى به قیامت لیله اسرى شب وصال محمد (ص) آدم و نوح و خلیل و موسى و عیسى آمده مجموع در ظلال محمد (ص) عرصه گیتى مجال همت او نیست روز قیامت نگر مجال محمد (ص) و آن همه پیرایه بسته جنت فردوس بو كه قبولش كند بلال محمد (ص) همچو زمین خواهد آسمان كه بیفتد تا بدهد بوسه بر نعال محمد (ص) شمس و قمر در زمین حشر نتابد نور نتابد مگر جمال محمد (ص) شاید اگر آفتاب و ماه نتابد پیش دو ابروى چون هلال محمد (ص) چشم مرا تا به خواب دید جمالش خواب نمىگیرد از خیال محمد (ص) سعدى اگر عاشقى كنى و جوانى عشق محمد(ص) بس است و آل محمد(ص) سعدى عیدتون مبارک 🌺🌺🌺🌹🌹🌹💐💐💐 @javane_enghelaby
امام کاظم علیه السلام فرمودند : مومن کم حرف و پُر کار است ؛ منافق پُر حرف و کم کار ... @javane_enghelaby
دستور بود هیچ کس بالای ٨٠ کیلومتر سرعت، حق ندارد رانندگی کند! یک شب داشتم می‌آمدم كه یکی کنار جاده، دست تکان داد نگه داشتم سوار كه شد، گاز دادم و راه افتادم. من با سرعت می‌راندم و با هم حرف می‌زديم! گفت: می‌گن فرمانده لشکرتون دستور داده تند نرید! راست می‌گن؟! گفتم: فرمانده گفته! زدم دنده چهار و ادامه دادم: اینم به سلامتی فرمانده باحالمان! مسیرمان تا نزدیکی واحد ما، یکی بود؛ پیاده که شد، دیدم خیلی تحویلش می‌گيرند! پرسيدم: کی هستی تو مگه؟! گفت: همون که به افتخارش زدی دنده چهار! خاطره ای از شهید مهدی باکری @javane_enghelaby