فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استعمار فرانوین چطوریه ؟!
مثل اسکندر حمله نمیکنه که مقابلش وایسی، بلکه با قدرت رسانه طوری تو رو به استعمار میگیره که لایکش کنی.😧
#سواد_رسانه
#استاد_رائفی_پور
🔰به جمع ✨جوانهنوریها✨ بپیوندید:
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
@javaneh_noor
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#اهمیت_خانواده
#احسان_به_والدین
❇️ چرا احسان به والدین بعد از توحید خداوند از واجبترین واجبات است؟
◀️ از اونجا که آدم یک موجود اجتماعیه و اولین اجتماعی که بر سر راه هر انسانی قرار میگیره، اجتماع خانواده هست؛ احترام، اکرام و احسان به والدین هم از لوازم روشن، جدایی ناپذیر و فطری این زندگی اجتماعی محسوب میشه.
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
🍃 جوانهی نور؛ من اینجا هستم تا، خودت رو بهتر بشناسی💚
#روزهای_ناب
#فصل_پرواز
#خودشناسی_به_سبک_رفاقت
•┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
🔰 اینجا جوانه نور، کانالی ویژه نوجوانان:
✔️ ایتا👇🏻:
https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac
✔️ گروه سوم واتساپ👇🏻:
https://chat.whatsapp.com/HLHpIsmvHG00KS3n9vSUVy
•┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه دسته گل قشنگ، یه عید قشنگ☺️💐
#سرگرمی
#کاردستی
🔰به جمع ✨جوانهنوریها✨ بپیوندید:
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
@javaneh_noor
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
♥️🔸♥️🔸♥️🔸♥️🔸
🔸♥️🔸♥️🔸
♥️🔸♥️🔸﷽
🔸♥️🔸
♥️
🔸
•┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
💬 یک فنجان قصه ☕️
روزی جوانی نزد حضرت ✨موسی✨ علیه السلام آمد و گفت:
ای موسی علیه السلام خدا را از عبادت من چه سودی می رسد؟ که چنین امر و اصرار بر عبادت اش دارد؟
حضرت موسی علیه السلام گفت:
یاد دارم در نوجوانی از گوسفندان🐑 شعیب نبی چوپانی می کردم.
روزی بز🐐 ضعیفی بالای صخره ای رفت که خطرناک بود و ممکن بود در پایین آمدن از آن صخره اتفاقی بر او بیفتد.😮
با هزار مصیبت و سختی به صخره خود را رساندم و بز را در آغوش گرفتم و در گوشش گفتم: ای بز، خدا داند این همه دویدن من دنبال تو وصدا کردنت برای برگشتن به سوی من، به خاطر سکه ای نقره نیست که از فروش تو در جیب من می رود.
می دانی موسی از سکه ای نقره که بهای نگهداری و فروش تو است، بی نیاز است.
دویدن من به دنبال تو و صدا کردنت به خاطر ، خطر گرگی🐺 است که تو نمی بینی و نمی شناسی و او هر لحظه اگر دور از من باشی به دنبال شکار توست.🧐
ای جوان بدان که خدا را هم از عبادت من و تو سود و زیانی نمی رسد، بلکه با عبادت می خواهد از او دور نشویم تا در دام شیطان گرفتار آییم.🤔
وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمٰنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ و هر کس از یاد خدا رویگردان شود شیطان را به سراغ او میفرستیم پس همواره قرین اوست (زخرف 36)
#یک_فنجان_قصه
•┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
🔰 به جمع نوجوانان #جوانه_نور بپیوندید:
✔️ ایتا👇🏻:
https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac
✔️ گروه دوم واتساپ👇🏻:
https://chat.whatsapp.com/D8J3G18HEjULGhyDOq33yX
•┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
کسی که خوبی میکنه،
لطف میکنه... ✅
وظیفه اش نیست...❌
پس منم در مقابل خوبیهایی که در حقم کرده،
یه کاری که میتونم براش، اینه که دعا کنم
اگر هم جایی نیاز بود جبران میکنم...
•┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
🔰 به جمع نوجوانان #جوانه_نور بپیوندید:
✔️ ایتا👇🏻:
https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac
✔️ گروه دوم واتساپ👇🏻:
https://chat.whatsapp.com/D8J3G18HEjULGhyDOq33yX
•┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
Abozar Roohi - Salam Farmande (320).mp3
7.34M
گل دخترا🧕🏻
گل پسرا👱🏻♂
💥این روزها سرود " سلام فرمانده" غوغا کرده💥
ما هم برای شما #پویش داریم.😇
با سرود "سلام فرمانده" #دابسمش اجرا کنید
و برای #جوانه_نور بفرستین.📲
❗️مهم نیست متولد دهه0⃣9⃣ باشی یا دهه0⃣8⃣
‼️مهم اینه که به عشق امام زمان تمام قد بایستی و دست بر سینه بذاری و ...💌
✔️ نکته: زمان کلیپتون 1⃣ دقیقه باشه کافیه.
👇👇راههای ارتباطی👇👇
🌐 آیدی ما در ایتا و شاد:
@Rah_Velayat
🌐 آیدی ما در واتساپ:
http://wa.me/+989160448348
#پویش
#ویژه_نوجوان
#سلام_فرمانده
•┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
🔰 اینجا جوانه نور، کانالی ویژه نوجوانان:
✔️ ایتا👇🏻:
https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac
✔️ گروه دوم واتساپ👇🏻:
https://chat.whatsapp.com/D8J3G18HEjULGhyDOq33yX
•┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
🟨 نُه
💎جوانه نور میخواد بهتون یه سفارشی بکنه...
جایی دیدین 👀یا شنیدین یا خوندین📰 که
🗯 نشون میدن
🗯 یا میگن
🗯 یا نوشتن
که دین از سیاست جداست...❌
دین کاری به جامعه نداره... ❌
ببین فلان کشور اروپایی یا غربی رو... ❌
دین مال ۱۴۰۰ سال پیشه... ❌
و از این دست سخنان نابجا🤯
✅ بدون که پای اسلام آمریکایی🇺🇸 در میان است...
حواستو جمع کن...
دقت کن...
تیز باش...
گول نخور...
🔴میخوان ملکتت رو غارت ببرن🔴
#چرا_حکومت
•┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
🔰 اینجا جوانه نور، کانالی ویژه نوجوانان:
✔️ ایتا👇🏻:
https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac
✔️ گروه سوم واتساپ👇🏻:
https://chat.whatsapp.com/HLHpIsmvHG00KS3n9vSUVy
•┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
•┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
خدا خودش بهتر میدونه
پس صبر میکنم
ببینم برامچی داره...🤗
•┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
🔰 به جمع نوجوانان #جوانه_نور بپیوندید:
✔️ ایتا👇🏻:
https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac
✔️ گروه دوم واتساپ👇🏻:
https://chat.whatsapp.com/D8J3G18HEjULGhyDOq33yX
•┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
✨جوانه نوریها✨
🏞نظرتون راجع به این عکس چیه؟
گاهی اوقات سفر میریم،
یا کمی از شهر که خارج میشیم،
با همچین صحنههایی مواجه میشیم.😣
❌جالبه بدونید که
۱۰ قدم اونورتر یه سطل زباله بزرگ بود!
❗️من میتونم زبالهام رو مثل دیگران بندازم زمین؟!
خو کثیفه دیگه یه زباله کمتر یا بیشتر چه فرقی میکنه!
من یه نفرم!
آخه انداختن یک نفر چه تاثیری میتونه داشته باشه؟!🤷🏻♀🤷🏻♂
❣آیندهسازان ایران عزیز❣
تمامی موضوعاتی که به اجتماع مربوطه داستانش مثل همین زباله انداختن روی زمین است.
❌این دلیل که: چون دیگران انجام دادن پس منم انجام میدهم!❌
رو باید بیشتر بهش فکر کرد!
☘پس اینجا قوهی عقل چه کاره است؟☘
🔰به جمع ✨جوانهنوریها✨ بپیوندید:
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
@javaneh_noor
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💟 خلاق باش 💟
✂️ خلاقیت با گلدوزی به روش ساده 🌼
#خلاق_باش
#چهارشنبهها
#گلدوزی
🔰به جمع ✨جوانهنوریها✨ بپیوندید:
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
@javaneh_noor
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾
💭 مجموعه داستانهای کوتاه نورا و مادربزرگ👵🏻👱🏻♀
🎬 قسمت اول:
مادربزرگ زیر ماهیتابه را خاموش کرد و از آشپزخانه آمد بیرون و نشست رو به روی باد کولر: "وای خدا، نفسم سرحال اومد."😊
نورا سریع یه لیوان شربت آلبالو براش ریخت و برد.
مادربزرگ گفت: "قربون دستت. یه دسته از آدما هم مثل این کولر میمونن. با خنکای وجودشون، سرحالت میارن و با کلام خوب، بهت انرژی میدن."😇
یه قلپ دیگر از شربت را سرکشید و سرش را به نشانه رضایت تکان داد.
نورا گفت: "برعکس یه دسته دیگه که انقدر غر میزنن و غر میزنن که حال آدمو میگیرن. هیش، اصلا ضدحالن."😣
نورا گفت: "وای مادربزرگ خسته نشدی، چه حوصلهای داریها. یه کم بشین استراحت کن، مامان بقیه کتلتها رو سرخ میکنه. من به جات خسته شدم."🤕
مادربزرگ خندید و گفت: "کار را که کرد؟ آنکه تمام کرد."🔚
بعد یه قاشق از مایهی کتلت رو توی دستش مرتب کرد و گذاشت کف ماهیتابه: "نگفتی نورا جان. تو جز کدوم دستهای؟"🤔
#نورا_و_مادربزرگ
🔰به جمع ✨جوانهنوریها✨ بپیوندید:
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
@javaneh_noor
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 کلیپ از دختری چادری ☘
🔰به جمع ✨جوانهنوریها✨ بپیوندید:
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
@javaneh_noor
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾
Abozar Roohi - Salam Farmande (320).mp3
7.34M
گل دخترا🧕🏻
گل پسرا👱🏻♂
💥این روزها سرود " سلام فرمانده" غوغا کرده💥
ما هم برای شما #پویش داریم.😇
با سرود "سلام فرمانده" #دابسمش اجرا کنید،
و برای #جوانه_نور بفرستین.📲
❗️مهم نیست متولد دهه0⃣9⃣ باشی یا دهه0⃣8⃣
‼️مهم اینه که به عشق ✨امام زمان✨ تمامقد بایستی و دست بر سینه بذاری و ...💌
✔️ نکته: زمان کلیپتون 1⃣ دقیقه باشه کافیه.
👇👇راههای ارتباطی👇👇
🌐 آیدی ما در ایتا و شاد:
@Rah_Velayat
🌐 آیدی ما در واتساپ:
http://wa.me/+989160448348
#پویش
#ویژه_نوجوان
#سلام_فرمانده
•┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
🔰 اینجا جوانه نور، کانالی ویژه نوجوانان:
✔️ ایتا👇🏻:
https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac
✔️ گروه دوم واتساپ👇🏻:
https://chat.whatsapp.com/D8J3G18HEjULGhyDOq33yX
•┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
1⃣اگر میخواید با نمونه اجرا آشنا بشید ، این دختر خانوم بهتون آموزش میدن👌
👇👇 راههای ارتباطی 👇👇
🌐 آیدی ما در ایتا و شاد:
@Rah_Velayat
🌐 آیدی ما در واتساپ:
http://wa.me/+989160448348
#پویش
#دابسمش
#سلام_فرمانده
•┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
🔰 اینجا جوانه نور، کانالی ویژه نوجوانان:
✔️ ایتا👇🏻:
https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac
✔️ گروه دوم واتساپ👇🏻:
https://chat.whatsapp.com/D8J3G18HEjULGhyDOq33yX
•┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
جوانه نور/🇵🇸Javaneh-noor
•┈••✾🌼🍃 ﷽ 🍃🌼✾••┈• #رمان_ریحانه #قسمت_46 چهار و نیم روز دیگه عید هست و این دستمالهای بیمصرف از چه
•┈••✾🌼🍃 ﷽ 🍃🌼✾••┈•
#رمان_ریحانه
#قسمت_47
امروز چند شنبه بود؟!
خوابآلود، نگاهی به دور و بر میاندازم.
با دیدن دستههای آتاری که از کمد زیر تلویزیونی آویزون هست، یادم به دیشب میافته که تا ساعت دو نصفه شب داشتیم قارچخور بازی میکردیم.
چشمم به ساعت میافته که ده و نیم صبح رو نشون میده. باید زودتر بچهها رو بیدار کنم.
امروز قراره عمواینا از شهرستان بیان خونمون عید دیدنی.
البته عید امسال ما، به خاطر فوت مامانی، کمی با سالهای قبل متفاوته؛ نه خبری از شیرینیهای عید هست و نه شکلات و آجیل.
فقط روز اول عید رفتیم دیدن بابابزرگ اینا و باقی این سه، چهار روز عید رو به پذیرایی از مهمونهایی گذروندیم که برای سر سلامتی دادن، به خونمون اومدن.
بعد از خوردن صبحانه، با هانیه دستی به سر و روی خونه کشیدیم.
کارهای من تموم شده و حالا مشغول آماده کردن بشقابهای پذیرایی هستم.
هانیه با اعتراض دستمال کثیف از گردگیری رو به آشپزخونه میاره و همزمان غُرغُرکنان میگه:
دفعه دیگه من گردگیری نمیکنم، گفته باشم!
توجهی به اعتراضش نمیکنم.
در واقع نیازی نیست چیزی بگم؛ هر کی آخر از همه صبحانه بخوره، سفره رو باید جمع کنه. هر کسی جارو بکشه، گردگیری پای اون یکی هست و این ترتیب ادامه داره.
دستمال گردگیری رو از روی میز برمیدارم تا بشورم.
آبکشی دستمال که تموم میشه، زنگ آیفون هم به صدا درمیاد. عمو اینا اومدن! خیلی دلم برای ترانه تنگ شده.
هول هولی دستمال رو کنار پنجره پهن میکنم و به سمت اتاق میدوم.
لحظه آخر نگاهم به دستمال میافته که از همون گوشه کج و کوله و آویزونش، در شرف افتادن روی زمین هست. الان فرصتی ندارم، بعدا درستش میکنم.
خودم رو توی اتاق میاندازم و سریع آماده میشم.
#رمان
رمان اختصاصی کانال جوانه نور
✍️به قلم م. بابایی
⛔️ کپی شرعا اشکال دارد ⛔️
•┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
🔰 اینجا جوانه نور، کانالی ویژه نوجوانان:
✔️ ایتا👇🏻:
https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac
✔️ گروه سوم واتساپ👇🏻:
https://chat.whatsapp.com/HLHpIsmvHG00KS3n9vSUVy
•┈••✾🌼🍃 ﷽ 🍃🌼✾••┈•
#رمان_ریحانه
#قسمت_48
استکانهای چای رو جمع میکنم تا به آشپزخونه ببرم.
ترانه هم با قندونها پشت سرم میاد.
بعد از آبکشی استکانها، با هم به اتاق میریم تا بقیه ماجرای تعطیل کردن کلاسهامون رو براش تعریف کنم.
من روی زمین مینشینم و ترانه روی صندلی.
مشغول مرتب کردن روپشتی پشت سرم هستم که ترانه میگه:
خب، بقیهش رو زودتر بگو دیگه.
+ کجا بودیم؟
_ شنبه معلم هنرتون نیومد.
+ اوهوم! معلم هنر که نیومد، تمام مدت مجبور بودیم خاطرههای بیمزه آرزو رو گوش کنیم.
زنگ فارسی هم که به جای درس، مسابقه شعرخوانی راه انداختیم. هر چند مهتاب و آرزو به جای شعر، ترانه میخوندن و قاعده بازی هیچ جوره تو کَتشون نمیرفت.
زنگ دینی هم که معلم چند تا داستان دینی تعریف کرد.
_ پس عملا شنبه رو الکی رفتین دیگه!
+ آره دیگه. اونجا دوزاریمون افتاد که اگه روزهای دیگه مدرسه نریم هم کسی کاری به کارمون نداره. دیگه از یکشنبه کلاسهارو تعطیل کردیم.
_ حالا بذار من یه خبر دست اول بهت بدم. البته باید تو هم همکاری کنی که عملی بشه.
+ چی؟
_ مامانم اینا خواستن برگردن، من به یاد قدیما میخوام چند روز بیشتر بمونم. با سمانه هم هماهنگ کردم. اگه مامانم اینا قبول کنن، چند روز خونه عمه اینا و چند روز هم خونه شما میمونم.
+ خب حالا من این وسط باید چیکار کنم؟
_ اصرار!
+ حالا من و سمانه اصرار کنیم، مامانت اینا اجازه میدن خونه عمه اینا بمونی؟ چون پسرای عمه امسال روستا نرفتن!
_ والا سمانه که اصرار کرد، مامانم اینا یه خرده نرم شدن. اگه تو هم یه خرده مایه بذاری، روی تورو اصلا زمین نمیاندازن.
حدود یک ساعت بعد از نهار که عمو اینا عزم رفتن کردن، بالبال زدنهای ترانه برای اینکه به عمو اینا برای موندنش اصرار کنم، دیدنیترین صحنه این چند روز بود.
البته ذوق ترانه از موافقت عمو اینا برای موندنش هم جالب بود...
#رمان
رمان اختصاصی کانال جوانه نور
✍️به قلم م. بابایی
⛔️ کپی شرعا اشکال دارد ⛔️
•┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
🔰 اینجا جوانه نور، کانالی ویژه نوجوانان:
✔️ ایتا👇🏻:
https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac
✔️ گروه سوم واتساپ👇🏻:
https://chat.whatsapp.com/HLHpIsmvHG00KS3n9vSUVy
💕 اگر به جای شکایت
برای چیزهایی که دارید قدردانی کنید...❤️
احساس بهتری پیدا میکنید و این باعث
جذب چیزهای بهترِ بیشتری به سمتتان میشود.🌸
#مثبت_باش
🔰به جمع ✨جوانهنوریها✨ بپیوندید:
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
@javaneh_noor
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
امپراتوری طَمّاع هلند🤑، برای به چنگ آوردن ثروت مُستعمرات دیگر قُلدرها، دست خروس جنگی🐓 را از پشت بسته بود و دائم به سر و کله دیگر کشورها، از جمله پرتغال و اسپانیا میپرید.
در پررویی هلندیها همین بس که هر کجا کنگر خوردند، لنگرشان را نیز همانجا انداختند⚓️ و از شرق آسیا گرفته تا جنوب آفریقا و نیز آمریکای شمالی🗺 را مورد عنایت خود قرار دادند.
ساختن دژهای مستحکم نظامی به منظور حفاظت از منافع استعماری آنها در؛
هرمز🇮🇷
بصره🇮🇶
بنگال🇮🇳
و غنا🇬🇭
نیز، گواهی بر اشتهای سیریناپذیر آنها در خوردن مال مفت میباشد.😒
آنها در قلدری برای مستعمرات خود چنان جوگیر شده بودند که حتی به تبادل مستعمره خود با بریتانیا نیز دست زدند.🙄
بدین ترتیب که منطقه چینسوا در بنگال را با منطقه سوماترا در اندونزی، بده بستان نمودند.🤝
جا دارد بگوییم رو که نبوده، بیشک سنگ پای قزوین جلویشان لُنگ میانداخته!😑
اولدورَم بولدورَمهای هلند🤨 در نهایت کار دستش داد و در پی جنگهای متعدد⚔ با دیگر قلدرها به ویژه بریتانیا، به تدریج ضعیف و در نهایت از چرخه قلدری خارج شد.🤛🤕
#امپراتوریهای_قلدر
#قسمت9⃣
#هلند
•┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
🔰 اینجا جوانه نور، کانالی ویژه نوجوانان:
✔️ ایتا👇🏻:
https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac
✔️ گروه سوم واتساپ👇🏻:
https://chat.whatsapp.com/HLHpIsmvHG00KS3n9vSUVy
•┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه جاهایی تو ایران عزیزمون داریم😇 که اگه بخوایم نمونه خارجیشو ببینیم با این قیمت دلار باید حداقل ۴۰ _۵۰ میلیون هزینه کنیم.🤪
در حالیکه همین نزدیکیها و بیخ گوشمون نمونه وطنیشو داریم و چه بسا خیلی زیباتر...🤩😍ً
🌍 اینجا تنگه قاسمی، دهدز شهرستان ایذه در استان خوزستان
#ایران_زیبا
🔰به جمع ✨جوانهنوریها✨ بپیوندید:
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
@javaneh_noor
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ایده_نقاشی
اگر تونستید این طبیعت زیبا رو نقاشی کنید، عکس بگیرید و برای ما بفرستید.☺️
🔰به جمع ✨جوانهنوریها✨ بپیوندید:
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
@javaneh_noor
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
💭 مجموعه داستانهای کوتاه نورا و مادربزرگ👵🏻👱🏻♀
🎬 قسمت دوم: "آبی یا نارنجی؟"
یه ناخنش رو صورتی کرده بود، یکی آبی، یکی نارنجی...
مادربزرگ گفت: "نورا جان. چرا همه ناخنا رو یه لاک نزدی؟"💅
نورا همینجور که به ناخنهاش فوت میکرد، گفت: "میخوام اونی رو انتخاب کنم که به دستم بیشتر میاد."
مادربزرگ گفت: "جل الخالق! بعضیا واسه انتخاب رنگ ناخنشون وقت میذارن، بعضیا واسه انتخاب سرنوشت خودشون و بچههاشونم وقت نمیذارن."‼️
بعد یه نگاه چپ به ناخنهای رنگارنگ نورا کرد.🧐
نورا که خندهش گرفته بود گفت: "از جشن تولد دوستم برگردم، بعد اذان همه رو پاک میکنم مادربزرگ. خیالت راحت."😁
مادربزرگ جلوی خندهشو گرفت و گفت: "قربون نوهی گلم برم. این دیگه تشخیصش با خودته!"😇
نورا دستاشو بالا گرفت و زیر نور نگاه کرد: "به نظر من که ناخن آبیه از بقیه قشنگتر شده." 😌
بعد دستاشو دراز کرد سمت مادربزرگ و نشون داد.
مادربزرگ لب ورچید و چشاشو ریز کرد: "نارنجی، نارنجی بهتره. با رنگ لباستم سته."😊
نورا گفت: " آفرین مادربزرگ. خوشم اومد. خوب حرفهای شدیها."✔️
مادربزرگ و نورا به هم نگاهی کردند و پقی زدند زیر خنده.😂
#حق_انتخاب
#نورا_و_مادربزرگ
🔰به جمع ✨جوانهنوریها✨ بپیوندید:
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
@javaneh_noor
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•