🌸🍃🕊🌸🍃🕊🌸🍃🕊
💠 زندگی نامه #شهید_ادواردو_آنیلی
#قسمت 1⃣
♨️ شهید #ادواردو_آنیلی (که بعد از مسلمان شدنش خود را #مهدی نامید) فرزند #جيانی_آنيلی سناتور و میلیاردر ایتالیایی، صاحب کارخانه ماشین سازی فیات، فراری، اوبکو، لامبورگینی، لانچیا، آلفارمو، چندین کارخانه صنعتی، بانکهای خصوصی، شرکتهای طراحی مد و لباس، روزنامههای لاستامپا، کوریره، دلاسرا و باشگاه فوتبال یوونتوس، در ۶ ژوئن ۱۹۵۴ در نیویورک به دنیا آمد.
♨️ او تحصیلات مقدماتی را در ایتالیا و سپس در #کالج_آتلانتیک انگلستان گذراند. پس از آن در رشته ادیان و فلسفه شرق از دانشگاه #پرینستون آمریکا با درجه دکترا فارغ التحصیل شد.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
💢 اجداد
#ادواردو با راهاندازی کارخانه فیات در ایتالیا این صنعت عظیم را در آنجا بنا گذاشتند که امروزه #بستگانش سهامدار عمده شرکت فیات، صاحب بانکها و بیمهها، باشگاه یوونتوس و... هستند. پدر #ادواردو
#کاتولیک و مادرش یک پرنسس #یهودی است.
♨️ گفته می شود هدف اصلی #يهوديان در وصلت با خانواده #آنيلی تلاش براي تصاحب اموال ميلياردی اين خانواده بود به همين دليل بعدها #خواهر_ادواردو نيز به عقد يک #خبرنگار_یهودی به نام « #الکان » در ميآيد، که اين ازدواج با وجود چهار فرزند به طلاق می انجامد و ازدواج مجدد خواهر #ادواردو با يک #مسيحی صورت می گيرد و از اینجا به بعد، یک نوع رقابت بین #یهودیت و #مسیحیت در مورد فرزندان #خواهر_ادواردو بهوجود میآید.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
♨️ بی اهميتی ثروت #آنيلی براي #ادواردو و تمايلش به #اسلام، موجب می شود که #پدرش حاضر نشود #میراث_خانواده را به او بسپارد؛ لذا #جيانی_آنيلی پسر برادرش که يک #مسيحی بود را بهعنوان جانشین #ادواردو تعيين می کند. اما چيزی نمی گذرد که خبر مرگ پسرعموی #ادواردو بر اثر سرطان ناشناختهای ميپيچد. اين مرگ نيز از مرگهای مشکوک خانواده #آنيلی بود؛ چرا که اگر وی به عنوان وارث اموال #آنيلی زنده می ماند، مدیریت اين ثروت عظيم به یک مسیحی تعلق می گرفت و این خلاف خواسته #يهوديان بود.
#ادامه_دارد
#شهید_ادواردو_آنیلی
#شاهزاده_ایتالیایی
@jihadmughniyeh_ir
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
🌸🍃🕊🌸🍃🕊🌸🍃🕊 💠 زندگی نامه #شهید_ادواردو_آنیلی #قسمت 1⃣ ♨️ شهید #ادواردو_آنیلی (که بعد از مسلمان شدن
🌸🍃🕊🌸🍃🕊🌸🍃🕊
💠 زندگی نامه #شهید_ادواردو_آنیلی
#قسمت 2⃣
💢 شرح مسلمان شدن #ادواردو و معجزه #قرآن
♨️ #ادواردو شرح #مسلمان شدنش را چنین میگوید: «زمانی که در دانشگاه نيويورک درس می خواندم، یک روز در کتابخانه قدم میزدم و کتابها را نگاه میکردم چشمم افتاد به #قرآن و کنجکاو شدم که ببینم در #قرآن چه چیزی آمده است. آنرا برداشتم و شروع کردم به ورق زدن و #آیاتش ر ا به انگلیسی خواندم، احساس کردم این کلمات، کلمات نورانی است و نمیتواند گفته بشر باشد، اين بود که بسيار تحت تاثیر قرار گرفتم اين شد که آن را امانت گرفتم و بیشتر مطالعه کردم و احساس کردم که آن را میفهمم و قبول دارم.»
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
♨️ اولین آشنایی #ادواردو_آنيلی با #تشیع و #انقلاب_اسلامی ایران از طریق یکی از مصاحبههای دکتر #محمد_حسن_قدیری_ابیانه، رایزن مطبوعاتی سفارت ایران در ایتالیا (در سالهای ۵۸ تا۶۱) بوده که از طريق تلويزيون ايتاليا پخش شده که #ادواردو پس از شنيدن اين مصاحبه برای دیدار با وی به سفارت ايران در ايتاليا مراجعه کرده و همين باعث ارتباط #ادواردو_آنيلی با ايران شد.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
💯 #قدیری_ابيانه درباره اولین ملاقاتش با #ادواردو ميگويد: «بعد از یک میزگرد مطبوعاتی که برگزار کردیم به عنوان رایزن مطبوعاتی سفارت ایران، یک روز یکشنبه در حالی که من در اقامتگاه سفارت بودم، دربان سفارت گفت که یک جوان ایتالیایی آمده و میخواهد شما را ببیند. من هم گفتم اگر میشود به او بگویید فردا برای ملاقات بیایند. ولی بعد از لحظاتی دربان سفارت دوباره زنگ زد که این جوان میگوید #خدا هر در بستهای را میگشاید. من هم گفتم در را باز کنند و خودم هم رفتم به استقبالش. جوان قد بلند لاغری بود که با یک موتور گازی کهنه آمده بود و خودش را #ادواردو_آنیلی معرفی کرد. من بدون اینکه انتظار جواب مثبتی از او داشته باشم، از او پرسیدم که شما با خانوادهِ #آنیلی معروف نسبتی دارید و او گفت که من پسرش هستم. گفتم تو اگر واقعا پسر #آنیلی هستی پس چرا با این موتور دست دوم آمدهای؟ گفت این مال نگهبانمان است و من با این آمدهام تا شناخته نشوم. من مصاحبه شما را دیدم و #مسلمان هستم، گفتم چه زمان #مسلمان شدی؟ گفت چهار سال قبل.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
♨️ وی ميافزايد: « #ادواردو شرح #مسلمان شدنش را برايم گفت و درخواست کرد که با هم دوست باشیم، از آن به بعد هر وقت که #ادواردو به شهر رم میآمد - منزلش در شهر تورینو بود - به من هم سر میزد. و چند جلسه از ديدارهايمان نگذشته بود که #شیعه شد.»
💯 #قديری_ابيانه ميگويد: «وقتی برایش راجع به #تشیع توضیح دادم، مشتاق شد و بعد از #شیعه شدن و ذکر #شهادتین، نام او را « #مهدی » گذاشتیم. بار اول که به ایران آمد، خدمت حضرت #امام (ره) رفت. در آن ملاقات، حضرت #آیتالله_خامنهای، آقای #هاشمی، #سیداحمدخمینی و #فخرالدین_حجازی حضور داشتند.»
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
♨️ #ادوادو چند بار به ایران سفر کرده و زیارت حرم #امام_رضا(ع) مشرف شده بود. در یکی از این سفرها در هفتم فروردین 1360 در #نماز_جمعه به امامت #آیتالله_خامنهای شرکت میکند.
💯 در همین سفر #ادواردو با بنيانگذار #جمهوری_اسلامی ايران دیدار کرده و حضرت #امام پیشانی #ادواردو را میبوسد.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
♨️ #ادواردو با اینكه به دلیل موقعیت مالی و سیاسی خانودهاش با بسیاری از #رهبران سیاسی و مذهبی جهان ملاقات كرده بود، در ملاقات با حضرت #امام (ره) به شدت شیفته سادگی، عظمت و معنویت ایشان شده بود. این ارتباط عملاً مسیر زندگی #ادواردو را عوض كرد.
💯 #ایگورمن خبرنگار روزنامه لاستامپا ایتالیا میگوید: «وقتی #ادواردو از ملاقاتش با حضرت امام(ره) و تحت تاثیر قرار گرفتنش صحبت میكرد، من احساس كردم كه #امام_خمينی(ره) او را سحر كرده است.
#ادامه_دارد
#شهید_ادواردو_آنیلی
#شاهزاده_ایتالیایی
@jihadmughniyeh_ir
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
🌸🍃🕊🌸🍃🕊🌸🍃🕊 💠 زندگی نامه #شهید_ادواردو_آنیلی #قسمت 2⃣ 💢 شرح مسلمان شدن #ادواردو و معجزه #قرآن ♨️ #
🌸🍃🕊🌸🍃🕊🌸🍃🕊
💠 زندگی نامه #شهید_ادواردو_آنیلی
#قسمت 3⃣
💢 اعمال فشار به #ادواردو برای بازگشت به #مسیحیت
♨️ خانواده #آنیلی برای آنکه #ادواردو را از ارث محروم کنند، سعی زیادی در دیوانه جلوه دادن وی داشتند. به همین منظور وی را در یک بیمارستان روانی بستری کردند که به گفته #ادواردو، همه کارکنان آن #یهودی بودند. #ادواردو به خاطر ترس از درمانهای شستشوی مغزی در آن تيمارستان سعی کرد تا از آنجا فرار کند.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
💢 فعالیتهای #ادواردو در ایتالیا
♨️ #ادواردو به عنوان فرزند ارشد #دانيلی با اعمال نفوذش سعی داشت در قراردادی با يکی از کانالهای تلويزيونی ايتاليا فیلم مستندی راجع به کشورهای #اسلامی بسازد و تهيه کنندگی آن را نيز خودش به عهده بگيرد.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#قدیری_ابیانه درباره وی میگوید: « #ادواردو نمی توانست در قبال توهين به مقدساتش سکوت کند، وی همچنین در برابر جنایات #اسراییل در #فلسطین طاقت نمیآورد و به نخستوزیر و رییسجمهوری و حتی سران کشورهای دیگر زنگ میزد و خواستار جلوگیری از این اقدامات میشد که من به او گفتم داری با این کارها #شهادتت رو جلو میاندازی. #صهیونیست_ها دست از سر تو بر نخواهند داشت، از این کارها پرهیز کن.»
#ادامه_دارد
#شهید_ادواردو_آنیلی
#شاهزاده_ایتالیایی
@jihadmughniyeh_ir
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
🌸🍃🕊🌸🍃🕊🌸🍃🕊 💠 زندگی نامه #شهید_ادواردو_آنیلی #قسمت 3⃣ 💢 اعمال فشار به #ادواردو برای بازگشت به #مسیح
شهید جهاد مغنیه:
🌸🍃🕊🌸🍃🕊🌸🍃🕊
💠 زندگی نامه #شهید_ادواردو_آنیلی
#قسمت 4⃣
💢 راز شهادت #ادورادو_آنيلی و توطئه #يهوديان (۱)
♨️ ۱۵ نوامبر سال ۲۰۰۰ (۲۴ آبان ۱۳۷۹) جسد
#ادواردو در زیر پل « #ژنرال_فرانکو_رومانو » پیدا شد، ظاهر قضیه نشان میداد که وی از روی پل به پائین پرت شده است.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
💯 #دكتر_باوا ميگويد: «#ادواردو تصميم داشت با ايجاد تغييراتی اساسی در قسمت مديريت تجاری شركت فيات به زد و بندها پايان دهد. نكته ديگر اين است كه به غير از دادستانی ايتاليا، گزارش اداره پليس جنايی ايتاليا در دست من است كه با ارائه شواهدی سعی كردهاند قتل او را يك #خودكشی جلوه دهند. شواهد صحنه #قتل همگی حكايت از غيرواقعی بودن #خودكشی دارند.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
♨️ به عقيده من كسی از آشنايان #خانواده #آنيلی يا افرادی كه در منزل آنها رفت و آمد می كردهاند،#ادواردو را در خانه به #قتل رسانده و سپس جنازه او را به زير پل انتقال دادهاند.
💯 جالب اینجاست كه #جورجو برادر سناتور #آنیلی نیز در سن ۳۶ سالگی به #مرگ مشكوكی در سالهای دور كشته شده و سهم او بین بقیه تقسیم گشته بود. شورای #رهبری نیز "#جاكوب_الكان"#خواهرزاده وی که از پدری #یهودی بود را به جانشینی انتخاب كرد. این انتخاب #ادواردو را به شدت ناراحت كرد. او این بار سكوت نكرد و حتی با قدرت در مقابل #خانوادهاش كه تصمیم داشتند نام خانوادگی #جان_الكان را به #آنیلی تغییر دهند، ایستاد و اجازه این كار را نداد.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
♨️ وی مصاحبهای با روزنامه « #مونیفست » كه متعلق به #حزب چپ ایتالیا و به لحاظ سیاسی مخالف #پدرش بود انجام داد و به شدت انتقاد كرد.
💯 او در این مصاحبه گفته بود که درست بعد از تشییع جنازه پسر #عمویش، #جاكوب_الكان كه هنوز ۲۲ سالش نشده به سمت هیات مدیره فیات منسوب شده بوده و او فكر میكند که این انتخاب، یك سقوط برای دم و دستگاه در بر داشته باشد.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
♨️ در دهه ۹۰ هیچگونه مسئولیتی نداشت و اغلب اوقات را با مطالعه، سفر، روزنامهنگاری و فعالیتهای بشر دوستانه گذراند. #پدرش او را تهدید به #محرومیت از #ارث در صورت عدم ترك #اعتقاد به #اسلام كرده بود و او برای حفظ #دینش حاضر به گذشت از میلیاردها دلار ثروت شده بود. او به خاطر #اسلام آوردن، به شدت تحت فشار #خانواده بود تا دست از #اسلام بكشد.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
💯 او در خانه خیلی تنها بود. حتی #نامزدش به خاطر #اعتقاداتش او را ترك كرده بود. #ادواردو خیلی تلاش كرد كه وی را #مسلمان كند، ولی علیرغم تلاشهای او، وی #مسلمان نشد. وی مایل بود كه با یك دختر#مسلمان ازدواج كند، ولی با فشارهایی كه #خانوادهاش به او میآوردند و روزها و ساعتها او را در منزل #خودش محبوس میكردند، وی به خودشو اجازه اینكه كس دیگری را وارد این همه عذاب كند، نداد.
#ادامه_دارد
#شهید_ادواردو_آنیلی
#شاهزاده_ایتالیایی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
http://eitaa.com/jihadmughniyeh_ir
#غیرت 👊🏻
#قسمت_اول
از همین اول بگم علاقه ای به نرم افزارهای خارجی که خودتو توش به نمایش بزاری نداشتم...
معتقد بودم که اینجوری چیزا باعث میشه آدم بیش از حد توی مادیات و به نمایش گذاشتن ظواهرفروبره...
مخصوصا نرم افزارهایی که ماشاءالله معمولا اعضاش غیرت و حیا رو خورده بودن یک آبم روش...
امامتاسفانه سجاد داشت...سجاد برادرمه و دوسال بزرگتر...یعنی تقریبا هیفده... هرچی بالحنهای مختلف بهش میگم این دخترایی که یک پر شال میزارن رو سرشون و شلوار ساق نود میپوشنو دنبال نکن گوشش بدهکار نیست...
جوابم رو هم همیشه اینجوری میده که اونا خودشون اینجوری میخوان...وقتی حرامه که نگاهت حرام باشه نه وقتی اونا خودشون اینجور صفحات رو درست میکنن تا نگاشون کنیم...😕
گفتم نرم افزار خارجی دوست ندارم اما فقط یکیشو داشتم.اونم برای اینکه برای تماس تصویری لازم بود...مخصوصا تو این ایام که نمیتونستیم همرو ببینیم...
دیروز با سجاد بحثم شده بود...کنارم نشسته بود و هی این عکسا رو لایک میکرد...شاید پسرا باور نکنن...من دخترم اما باورکنید ماهم #غیرت داریم...چیزی که خیلیا اسمشو میزارن حسادت...اما حسادت تعریفش یک چیزدیگس...
دخترایاد ندارن عین پسراصداشونو کلفت کنن داد بزنن که های و هوی سرتو بنداز پایین ...چشاتو ببند...😡
دخترا مدلشون اینجوری نیست...وقتی این صحنه هارو از داداششون میبینن قهرمیکن، اخم میکنن،محل نمیدن...البته دخترایی که هنوز به مرحله ی بیتوجهی نرسیده باشن...
این مرحله چیزیه که حتی وقتی داداشت رو با دختر غریبه ببینی محل ندی و برات مهم نباشه...چیزی که متاسفانه خیلی جاهادیدم...
منم چون هنوز اینجوری نشدم به این حالت😡پوفی کردمو از کنارش بلند شدم .
وقتی دوباره نگاش کردم دیدم یک نیشخند زده و زیرچشمی نگام میکنه و به کارش ادامه میده...😏
البته این ماجرا به همین موردختم نمیشه و وقتهایی که بازنداییم شوخی میکنه رو هم شامل میشه...
پ.ن:
اللــــهمـ عجــل لولیک الفرج🌿
سلامتــے همه دختراے باغیرتموݩ صلواتـــــ😍
#ادامـــه_دارد
نویسنده:
@jihademadmoghnieh
#غیرت 👊🏻
#قسمت_دوم
نمونش یبار توی مهمونی فامیلی زنداییم سبزیهاشوآورده بود تا درحالیکه گل میگن و گل میشنون😒پاک کنن.
من هم توی همون جمع بودم اما سجادرفت چفت زنداییم نشست...زندایی جوان ماهم از خداخواسته به بهانه ی پاک کردن سبزی شروع کرد به شوخی و خنده...😂😅
خنده اونا هماناو خشم وافسوس من...
یه ربع زیرچشمی نگاشون کردم بعد ازجام بلند شدم رفتم بینشون واستادم...
درحالیکه لبخندمیزدم☺️سجادو با پام هل دادم و گفتم برو اونور تر میخوام بشینم.
_وا اینهمه جا خب برو اونور بشین!!!
_نه اینجا بهتره...
_چه بهتری ای داره؟
_چقدسوال میپرسی برو اونور دیگه😒
زنداییم یکم متفکرانه نگام کرد و خودشو یکم کنار کشید...حقاکه یه سانت با داداش ما فاصله داشت ولی من از فرصت استفاده کردم خودمو تو همون یک سانت جا کردم...
راستشو بخواین آدم میترسه...اینجورچیزاپسر سر به راهوخجالتیو از راه به در میکنه...😔چی برسه به داداش من که یکسره برا کارش یا مدرسه بادوستهاش یا...تو خیابون و کوچه هاست...🙃
یبار مدرسه برامون اردو گذاشته بود.
فردا از اردو برگشتیم و باید اولیاء صبح زودمیومدن دنبالمون...فکرکردم بابا یا مامانم میاد اما تا از پنجره دیدم سجاد داره از در وارد میشه سریع لباسمو پوشیدم و وسایلمو برداشتمو رفتم دم درسالن...بایدمیرفت دفتر و به معاون اطلاع میداد...من دم کلاس بودم که زهرا از کلاس اومد بیرون تا اومد بیرون هلش دادم توکلاس گفتم
-نهههههههه
وحشت زده نگام کرد
- چیشده؟😦
-هیچی...خیلی بی دقتی...اگه الان یک مرد تو مدرسه باشه میخوای چیکار کنی؟
یکم نگام کرد
-باشه😥
رفت توچادرشوسرش کرد و بعدرفت بیرون
سجاد اومد بیرون...سریع در کلاسو بستم رفتم گفتم
-بریم داداش من اومدم...
-اوه چه آماده هنوز میخواستم صدات کنم
-ما اینیم دیگه😉
#ادامـــه_دارد
اللهم عجل لولیک الفرج🌿✨
نویسنده:
@jihademadmoghnieh
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
خوشبہحاݪدݪمن! مثݪتوداردآقـا! •{🕊💚🌱}• ࢪنگخدایے✨
#رمان_قبله_من
#قسمت_96
آهسته و با لحنی خاص می گویم: اقا؟ دست خانومتو نمیگیری؟
متوجه دستم میشود. چرایی محکم میگوید و بااحتیاط دستش را سمت دستم می
اورد. دلم برایش پرمیگیرد. چقدر دوست داشتنی است. چقدر خجالتی. چهارانگشتم را میگیرد و
چشمانش را یک دفعه میبندد. تبسمی گرم لبانش را می پوشاند. ل*م*س انگشتانش
خونم
را به جوش می اورد. چشمانش را باز می کند. پله ی اخر را پایین می ایم و درست
مقابلش می ایستم. س*ی*ن*ه به س*ی*ن*ه و صورت به صورت! دستش را کمی
بالا می اورد و
تمام دستم را محکم میگیرد و نرم فشار میدهد. سرش را خم می کند و کنار گوشم
بالحنی بم و لرزان میگوید: تموم شد. محیای یحیات!
چه قشنگ. یک طور خاصی میشوم از ان همه نزدیکی. سرم را عقب میکشم و با
شیطنت می پرانم: پس مبارکت باشم اقا!
یلدا یکدفعه میگوید: خان داداش نمیخوای صورت عروستو خوب ببینی؟!
چشمانت برق عجیبی میزنند. دستهایت را بالا می اوری و تور را ارام ازروی صورتم
کنار میبری. دیگر هیچ چیز بین ما نیست، هیچ چیز. حتی به قدر یک نفس بینمان
فاصله نمی افتد. مگر نه؟! خیره و مجذوب بااسترس دلنشینی میخندی.
#ادامه_دارد
#کپی_با_ذکر_منبع_مجاز_است_در_غیر_اینصورت_حرام_است✋❗️
https://eitaa.com/joinchat/347406390C457ee70d0c
https://eitaa.com/rang_khodayi/5060
لینک پاࢪت اول رمان قبله من⇧
ما را به دوستان خود معرفی کنید🍂