AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای عهد با صدای دلنشین استاد فرهمند🌿"
اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼.
+ عھدۍتازھکنیم^^؟
#دعای_عهد
#شـــهــــیــدانـــه
@karbala_ya_hosein
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت441 گذر از طوفان✨ شالم رو روی سرم مرتب کردم کیف و پرونده رو بردا
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت442
گذر از طوفان✨
جلوی در آپارتمان منتظربودم توقف کنه کلید رو بهم بده ولی ریموت در پارکینگ رو زد و داخل رفت
این یعنی میخواد بیاد خونه کاش زودتر زنگ بزنه خانمه بیاد کارها تموم بشه من هم برگردم
ماشین رو پارک کرد پیاده شدیم سمت آسانسور رفتیم
چقد خوب میشد اگر میتونستم بهش بگم کلید رو بدید خودم میرم ولی شاید اینطوری فکر کنه خیلی پررو هستم بدش بیاد
باتکون خوردن دستش جلوی صورتم از فکربیرون اومدم
_حواست کجاست؟
_هیچ جا
لبخندی زد
_اینجا که نیستی ولی هرجا هست معلومه خیلی برات مهمه
در آسانسور رو هول داد اشاره کرد داخل برم
با اعصاب خوردی جلوتر رفتم پام به لبه در آسانسور خورد تعادلم رو از دست دادم قبل از اینکه بی افتم فروغی دستپاچه شد از پشت سر گرفتم نگاه نگرانی بهم انداخت
_میگم حواست نیست میگی هست نزدیک بود باکله بری توی آینه آسانسور
نگاهم روی دستش که روی کمرم بود ثابت موند منتظر بودم دستش رو برداره ولی برنداشت
از درد مچ پام صورتم جمع شد فروغی نگران تر از قبل گفت
_خیلی درد داری؟
_نه الان خوبم یه لحظه مچ پام درد گرفت
_کفشتو در بیار پاتو ببینم شاید لازم باشه بریم بیمارستان
چشم هام از حرفش گرد شد، چه رویی داره انتظار داره مچ پام رو ببینه
—چرا اینطور نگاه میکنی؟
_خوبم بیمارستان لازم نیست، خانمه ساعت چند میاد؟
_کدوم خانم؟
یعنی قرار نیست کسی بیاد الکی به من گفت بیام خونه ش
"نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
سال ۷۳ تو خانواده ی پولدار و سرشناسی به دنیا اومدم از همون دوران نوجوانی بخاطر چهره ی زیبا و خانواده ی پولدارم همیشه مورد توجه دخترها بودم تا اینکه شب جشن فارغ التحصیلیم عاشق نرگس دختر همکارِ پدرم شدم و با هم نامزد شدیم...
چند ماه بعد تو سفری که به خارج از کشور داشتم تصادف کردم و دچار سانحه شدم، چند روز بعد دکتر منو کشید کنار و گفت تواناییِ پدر شدن رو از دست دادم باورش برام خیلی سخت بود به دکترهای زیادی مراجعه کردم اما نظر همه این بود که من هرگز نمیتونم پدر بشم...
به قدری عاشق نامزدم بودم که از ترس از دست دادنش جریان عقیم شدنم رو ازش پنهان کردم و چند ماه بعد با هم ازدواج کردیم...
زندگی خوبی داشتیم و در کنار هم احساس خوشبختی میکردیم تا اینکه یه روز همسرم با خوشحالی بغلم کرد و گفت مشتلق بده عشقم بابا شدی، شوکه شدم اما به سختی خودمو کنترل کردم . بهش شککردم. توی خونه دوربین گذاشتم و ماموریت رو بهانه کردم....
https://eitaa.com/joinchat/1909326006C2fcb3adffd
پنیر پیتزا کیلویی #60تومن شده😱🍕🧀🍕
دخترمم هی گیر داده بود بخر بخر😍
اومدم خونه، رفتم تو کانال آشپزی مورد علاقم، آموزش #پنیرپیتزایخونگی رو پیدا کردم و خودم درست کردم😋💪
10تومن هم هزینهاش نشد😁👇
واقعا #عاليه 😍همه فيلماش يك دقيقه اي😳
ازدستش ندین👇
https://eitaa.com/joinchat/1416102027C206c14c564
بیا اینجا خودت با کمترین هزینه #پنیرپیتزا و #سوسیس #کالباس درست کن👆👆👆👆
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت442 گذر از طوفان✨ جلوی در آپارتمان منتظربودم توقف کنه کلید رو
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت443
گذر از طوفان✨
تا جلوی در آپارتمان با خود خوری کردن رفتم دسته کلیدش رو از جیبش بیرون آورد در رو باز کرد سمتم چرخید
_بفرمایید
دستم رو کنار در گذاشتم کمی مِن مِن کردم
_نمیتونی راه بری؟
آب دهنم رو قورت دادم به خودم جرأت دادم و گفتم
_مگه شما نگفتید از شرکت خدماتی برای کارهای خونه میخواد یه خانم بیاد
سرش رو تکون داد
_آره خب
_پس چرا داخل آسانسور گفتید کدوم خانم
خنده صدا داری کرد
_سوالتو درست نپرسیدی
خجالت زده سرم رو پایین انداختم دوباره خندید وگفت
_اگر بازجویت تموم شده برو داخل
بدون هیچ حرفی داخل رفتم کفش هام رو کنار جا کفشی گذاشتم جلوتر رفتم کنار دیوار هال وایسادم فروغی در روبست داخل اومد
_راه میری اذیت نمیشی ؟
_نه خوب شدم
_به هر حال خیلی راه نرو که مچ پات دردنگیره
_باشه
به مبل و میز عسلی کنار پنجره اشاره کرد
_بشین همون جا وقتی از دفتر خدمت بیان نگهبانی زنگ میزنه میپرسه بگو بفرستش بالا برای باز کردن در هم هول نشو قدم بلند برندار
سرم رو تکون دادم ،حرفش روتایید کردم
برگه ای از روی اپن برداشت سمتم گرفت
_این شماره شرکت زنگ بزن بگو دیروز هماهنگ کردیم به اسم فروغی ،پول هم داخل کشو میز تلفن هرچقد حقوقش شد از اونجا پول بردار من برم بیرون یه کاری دارم انجام بدم برمیگردم
چه خوب داره میره اینطوری راحت ترم
یهوی لبخند روی لبم اومدم از چشم فروغی دور نموند
"نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت443 گذر از طوفان✨ تا جلوی در آپارتمان با خود خوری کردن رفتم د
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت444
گذر از طوفان✨
نگاهی به دربسته شده انداختم جلوتر رفتم قفل پشت در رو انداختم
برگشتم داخل نگاه گذری به کل هال و آشپزخونه انداختم
خونه خیلی نامنظم وکثیف نیست یه گرد گیری و جارو لازمه فروغی هر روز داره بیشتر از قبل در حقمون خوبی میکنه خودم میتونم کارها رو انجام بدم چرا زنگ بزنم دفتر خدماتی
شال و مانتوم روی دسته مبل انداختم رفتم داخل آشپزخونه
معلوم نیست شیشه پاکن و دستمال هارو کجا میزارن اگر پیدا نکنم مجبورم زنگ بزنم دفتر خدماتی یکی رو بفرستن
شروع به باز کردن کابینت ها کردم بعد از چند دقیقه تلاش برای پیدا کردن وسایل چند تا دستمال و یه شیشه پاکـن رو داخل کشو کابینت پیدا کردم برشون داشتم برگشتم داخل هال به طرف میز عسلی ها رفتم و شروع به گرد گیری کردم
همه وسایلی که توی هال بود رو تمیز کردم سمت آشپزخونه رفتم وسیله های که گرد گیری لازم داشتن رو دستمال کشیدم
شیشه پاکن رو سر جاش گذاشتم دست هام رو توی هم قلاب کردم وکش قوسی به بدنم
دستمال ها رو برداشتم از آشپزخونه بیرون رفتم
سرویس بهداشتیشون پیدا کنم اول دستمال هارو بشورم بعد خونه رو جارو بزنم
نگاهی به دور ور هال انداختم سمت دو تا در قهوه ای رنگی که با فاصله کنار هم بودن رفتم
باید یکی از این دوتا در سرویس باشه
در اول رو باز کردم نگاهم روی وان سفید رنگ گوشه حمام ثابت موند
چه حموم بزرگ و شیکی دارن پس اون یکی در میشه سرویس بهداشتی
در حموم رو بستم چند قدم جلو تر رفتم دستگیره رو پایین کشیدم دمپایی های جلو در رو پوشیدم و داخل رفتم
معلومه مامانش خیلی تمیز و با سلیقه س چند روزه خونه نیست ولی خونه ش بهم ریخته نیست
دستمال هارو شستم وبیرون اومدم
اینارو کجا بندازم خشک بشه سر گیجه گرفتم انقد این ور اونور خونه رو نگاه کردم حالا باید تراس رو پیدا کنم
به طرف پرده پشت مبل بالای هال رفتم پرده رو کنار زدم چشمم به قاب عکس روی دیوار کنار پرده افتاد بهش زل زدم
چه عکس خانوادگی قشنگی انداختن ناخواستم دستم سمت قاب عکس رفت و پایینش آوردم
حتما این دوتایی که کنار طیب و طاهر هستن خانمشونن احتمالا این سه تا دخترهم خواهراشون چقد صورت مامانش مهربونه
"نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
#ادامه_بده
حتی اگه هیچ کس حواسش به زانوهای خسته و ابرهای گرفته ی آسمون تو نبود...
حتی اگه هیچ کس نفهمید که چقدر کم آوردی و داری لابلای لبخندهات، چه اندوه عظیمی رو حمل میکنی...
حتی اگه خودت رو تنها و آسیب پذیر حس می کردی و دیگران فقط نگاه می کردن...
ادامه بده، چون این مسیر توست و در انتها این تویی که طعم رضایت و خوشبختی رو میچشی و دیگران فقط نگاه می کنن...
۱۷ ساله بودم که پدرم فوت کرد. دو سال بعد هم مادرم رو از دست دادم. از شدت ناراحتی افسردگی گرفته بودم. دلم به برادر هام خوش بود. اما در اوج ناباوری برادر بزرگم گفت که ما رسم نداریم به دختر ارث بدیم. هر کدومم میخوایم زن بگیریم. تو رو نمیتونیم نگهداریم. تا آخر هفته یه فکری برای جای خوابت بکن. باورم نمیشد انقدر منگ شدم که هیچکاری نکردم. آخر هفته دو نفر اومدن گفتن خونه رو خریدیم شما باید یریم. لباس هام رو بردلشتم و با چشم گریون جلوی در مسجد نشستم. که صدای مردی گفت...
https://eitaa.com/joinchat/2967208113Cc7564cb966
چند حبه قند رویِ زمین پیدا کرد
باناراحتی رفت رویِ یک کاغذ نوشت:
مواظب باشید خونِ دوستِ شهیدتان را با اسراف لگد نکنید..
#شهید_مهدیباکری🕊🌹
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت444 گذر از طوفان✨ نگاهی به دربسته شده انداختم جلوتر رفتم قفل پش
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت445
گذر از طوفان✨
در تراس رو چرا قفل کردن اینا رو کجا بندازم خشک بشن
پرده رو کنار زدم کنار مبل وایسادم
اندازه ای بخاطر پیدا کردن وسایل انرژی ازم گرفته شد برای کارها اذیت نشدم
دیگه حوصله ندارم بگرد جارو برقی پیدا کنم بهش پیام بدم بپرسم زودتر پیداش کنم
مانتوم رو از روی دسته مبل برداشتم گوشیم رو از داخل جیبم بیرون آوردم قفل صفحه ش رو باز کردم توی پوشه پیام ها رفتم و براش نوشتم
_جارو برقی رو کجا میزارید؟کلید در تراس توی خونه نیست؟
پیام رو فرستادم روی مبل نشستم چشم هام رو بستم با صدای لرزش گوشیم چشم باز کردم انگشتم رو روی پیام گذاشتم
_کلید یدک در تراس داخل کشو میز تلفن
جارو برقی هم داخل اتاق سمت راست
گوشی رو روی دسته مبل گذاشتم سمت میز تلفن رفتم کشو رو کشیدم از دیدن تعداد زیاد ایران چکی که داخل کشو بود تعجب کردم
پول هارو کنار زدم کلید رو پیدا کردم و برداشتم
این همه پول رو چرا داخل کشو گذاشتن حقوق خانمی که میخواست بیاد کار کنه نهایتأسیصدیاچهارصد هزار میشد این پول بیشتر از چند میلیون تومنه
شاید فروغی با این کار خواسته من رو امتحان کنه
نه اگر بهم اعتماد نداشت نمیگفت بیام خونه شون که یکی بیاد کارهارو انجام بده
سمت در تراس رفتم پرده رو کنار زدم کلید رو توی قفل چرخوندم در رو باز کردم سطل کوچولوی که کنار پنجره گذاشته بودم رو برداشتم و داخل تراس رفتم دستمال هارو روی بند انداختم و یکی از گیره های روی بند رو برداشتم روشون زدم
برگشتم داخل خونه به طرف اتاقی که فروغی گفته بود رفتم
دراتاق رو باز کردم نگاهی به کل اتاق انداختم به وسایل داخل اتاق خیره شدم
چه اتاق قشنگی معلوم نیست برای کدومشونه سمت کمد رفتم جارو برقی رو برداشتم یهویی چشمم افتاد به سجاده وقرآنی که کنار میز پهن شده بود
"نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
سلامارباب خوبم
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ..
وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ
عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً
ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ ..
اَلسَّلامُ عَلَیالْحُسَیْن وَ عَلی عَلَیِ بْنالْحُسَین
وَ عَلی اَوْلادِالْحْسَیْن وَ عَلی اَصحابِالْحُسَین🏴