شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت551 گذر از طوفان✨ _فردا حرف میزنیم بازم حرف خودش رو میزنه _ش
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت552
گذر از طوفان✨
آستین مانتوم رو پایین کشیدم از اورژانس بیرون رفتم پریسا با دیدنم با قدم های بلند سمتم اومد لبخندی زد
_بهتری؟
جواب لبخندش رو دادم
_آره خیلی
نگاهی به برادران فروغی انداخت و با صدای آرومی گفت
_وقتی فروغی اومد داخل اورژانس آقا طیب زنگ زد به طاهر اومد ماشینش رو برد گفت من با طاها میام
_متوجه شد منو آوردن بیمارستان؟
سرش رو روبه بالا تکون داد
_نه منم کنار پنجره بودم صداشون شنیدم
_پس طاهر نپرسید چرا اومدن بیمارستان؟
_چرا پرسید طیب گفت طاها سر درد داشته
به لطف کارای فروغی همه داریم دروغگو میشیم
_پریسا بریم خداحافظی کنیم زودتر برگردیم
_بهشون گفتم شما برید حال خانم نیکجو هم بهتره خودمون میریم
فروغی کم مونده بود خفه م کنه برگشته میگه دوتا خانم این وقت شب توی خیابون متنظر ماشین باشید
طیب هم گفت نه
_ای بابا کاش قبول کنن زنگ بزنیم آژانس
_قبول نمیکنن فکر کنم یه جایی هم دعوت هستن فروغی نمیخواست بره طیب با یه نگاه پر جذبه و جدی گفت میایی
فروغی اگر با خانواده ش قهر نیست چرا با دعوت باید بره سر بزنه مگه میشه مجرد باشی خونه پدرت نباشی و تنها زندگی کنی این پسر مشکوک میزنه
صدای طیب باعث شد از فکر بیرون بیام
_خانم نیکجو خانم خجسته بیاید بریم
پریسا دستم رو گرفت
_هیچی نگی اعصابش از دست فروغی خرده روسر ما خالی نکنه
_باشه بریم داره نگاهمون میکنه منتظره
"نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
Seyede-Zeinab128.mp3
3.7M
🎙سرود🎶
#ولادت_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
مباااارکمون🎉🎊
سلام عیدتون مبارک😍
خبر خبر
دوستانی که منتظر تخفیف وی آی پی بودن
امشب به مناسبت ولادت خانم جانمون حضرت زینب(س)😍😍😍
تافردا ساعت۱۷
هزینه اشتراکی 30هزار تومن 🌸
دوستان رمان هنوز تموم نشده روزانه دوتا پارت داریم
شـــهــیــدانـــه🌱
سلام عیدتون مبارک😍 خبر خبر دوستانی که منتظر تخفیف وی آی پی بودن امشب به مناسبت ولادت خانم جانمون حضر
دوستانی که میخوان از تخفیف وی آی پی جا نمونن عضو کانال اشتراکی بشن شرایط بخونن
https://eitaa.com/joinchat/1087308137C16faeedd95
زینب اسم های کانال به قید قرعه کشی براشون عیدی داریم😍😍
حالا عیدی چیه؟☺️☺️☺️☺️
هدایت شده از حضرت مادر
#سالروزولادت
#ختمصلوات
هدیه به
#خانمجانمونحضرتزینب(س)
به نیت
#سلامتیوتعجیلدرفرجامامزمانعج
#سلامتیحضرتآقا
#پیروزیمردمفلسطین
#نابودیاسرائیلوصهیونیست
#آرامشامنیتکشور
#کربلاییشدنهمهاعضا
#شفامریضا
#عاقبتبخیریوخوشبختیجونا
#حاجترواییهمگی
دوستانی که میخوان دراین ختم شرکت کنن عضو این کانال بشن تعداد برای ادمین بفرستن
https://eitaa.com/joinchat/317063367C46e6a1462c
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای عهد با صدای دلنشین استاد فرهمند🌿"
اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼.
+ عھدۍتازھکنیم^^؟
#دعای_عهد
#شـــهــــیــدانـــه
@karbala_ya_hosein
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وسلامبرمحبوبما #حسین
ڪہخودغریببوداما
ماراصاحبوطنےبہنام #ڪربلا ڪرد♥️
#صباحڪم_حسینے
#شـهیـدانه
@karbala_ya_hosein
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت552 گذر از طوفان✨ آستین مانتوم رو پایین کشیدم از اورژانس بیرون
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت553
گذر از طوفان✨
برادر فروغی با کمک آدرس گفتن فروغی سر کوچه مون توقف کرد از داخل آینه نگاهی بهمون انداخت وگفت
_برم داخل کوچه؟
فوری دستم رو روی دستگیر در گذاشتم وگفتم
_نه ممنون آقای فروغی دستتون درد نکنه همین جا پیاده میشیم
_خواهش میکنم
دستگیره رو کشیدم و تشکر کردم پریسا هم پشت سرم تشکر کرد همزمان با باز کردن در با اخم طاها فروغی که به آینه کنار ماشین خیره بود روبرو شدم زیر لب خداحافظی گفتم
که با لحن طلبکار و ناراحتی جواب داد
_خدا نگهدار
پیاده شدیم پریسا خداحافظی کرد و در ماشین رو بست بعد کمی دور شدن از ماشین گفت
_برو زود لباس هات روعوض کن بیا خونه ما
لبخندی زدم
_دستت درد نکنه خیلی خوابم میاد نمیدونم بخاطر داروهای که داخل سرم ریختن یا از خستگیه
_هر دوتاش، پس برو استراحت کن خستگیت در رفت یه زنگ بهم بزن
_باشه حتما
پریسا تا جلوی در همراهم اومد کلید رو از جیبم بیرون آوردم در رو باز کردم
_نمیایی داخل ؟
_نه برم خونه ببینم میشه استراحت کنم یانه
_چرا نشه؟
_داماد محترم یا خانواده ش خونه مون باشن باید برای پذیرایی به مامان و پونه کمک کنم
بی حال خندیدم
_آها فکر نکنم با این حال خسته ات اجازه بدن کمکشون کنی میگن برو استراحت کن
_خداکنه
خدا حافظی کردیم در رو هل دادم و داخل رفتم کفش هام رو کنار جاکفشی گذاشتم
در هال رو باز کردم عمه با دیدنم نگران جلو اومد
_سلام عمه جان خوبی؟
_سلام ممنون شما خوبی؟
_اگر خوبی چرا رنگت انقد پریده
لبخندی زدم که نگران نشه
_بعد از ظهر یه کم معده م درد گرفت الان خوبم
ناز بانو وسط حرف زدنمون پرید با پرروی گفت
_شکم بیچاره رو قلکش کردی هرچیزی رو میریزی داخلش معلومه که قاطی میکنه
عمه با اخم نگاهش سمت نازبانو رفت
_ترانه کی پرخوری کرده که الان بار دومش باشه
دست عمه رو تکون دادم و آروم گفتم
_عمه ولش کن توجه نکن
دستم رو از توی دستش بیرون کشیدم ببخشیدی گفتم و سمت اتاق رفتم
"نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت553 گذر از طوفان✨ برادر فروغی با کمک آدرس گفتن فروغی سر کوچه مو
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت554
گذر از طوفان✨
از؛شدت گرسنگی بیدار شدم چشم هام رو باز کردم نگاهی به دور ورم انداختم توی تاریکی دستم به مهر روی سجاده برخورد
وای چرا کنار سجاده خواب رفتم گوشیم رو از روی زمین برداشتم صفحه ش رو باز کرد
ساعت سه نصف شبه برای همین گرسنه م شده
انگشتم رو روی تماس های بی پاسخ گذاشتم
با چهل تماس که از طرف فروغی و پریسا بود روبرو شدم
پریسا رو نگران کردم کاش زنگ زده باشه خونه بهش گفته باشن خوابم صفحه پیام ها رو باز کردم روی شماره فروغی زدم
چه خبرشه این همه پیام فرستاده اصلا پیش خودش فکر نمیکنه شاید کسی گوشیم رو ببینه دردسر بشه
پیام ها رو رد کردم به پیام آخرش رسیدم
_نورا هر وقت بیدارشدی پیام بده هر ساعتی بود مهم نیست
نوچی کردم
بازم اسمم رو نوشته ،از کجا فهمیده خواب بودم نکنه به بابا زنگ زده ازش بعید نیست
خوبه ده روز دیگه محرمیت تموم میشه دیگه مثل قبل باید حرف بزنه
برم داخل آشپزخونه ببینم چی داخل یخچال هست یه چیزی بخورم صبح جواب پیامش رو میدم
چراغ قوه گوشی رو روشن کردم سمت در رفتم
آروم دستگیره در رو پایین کشیدم و بیرون رفتم وارد آشپزخونه شدم یخچال رو باز کردم
همیشه یه قابلمه غذا اضافه داشتیم الان چرا هیچی نیست شام هم کباب داشتیم امکان نداره همه غذا تموم شده باشه
حتما باز ناز بانو بسته بندیشون کرده داده ببرن
میوه بخورم بیشتر ضعف میکنم نان و پنیر یا کره و عسل باید بخورم جلوی ضعف رو بگیرم تا بعد نماز صبح بتونم چیزی درست کنم بخورم
"نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
سلام عیدتون مبارک😍
خبر خبر
دوستانی که منتظر تخفیف وی آی پی بودن
امشب به مناسبت ولادت خانم جانمون حضرت زینب(س)😍😍😍
#تاامروزساعت۱۷
هزینه اشتراکی 30هزار تومن 🌸
دوستان رمان هنوز تموم نشده روزانه دوتا پارت داریم
بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه
6280231321098179محمدی دیگه تمدید نمیشه جانمونید😎 فیش رو برای ادمین ارسال کنید و لینک رو بگیرید @Karbala15
شـــهــیــدانـــه🌱
سلام عیدتون مبارک😍 خبر خبر دوستانی که منتظر تخفیف وی آی پی بودن امشب به مناسبت ولادت خانم جانمون حضر
عزیزان شرایط رو کامل بخونید بعد واریز بزنید🌸
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت554 گذر از طوفان✨ از؛شدت گرسنگی بیدار شدم چشم هام رو باز کردم ن
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت555
گذر از طوفان✨
سینی رو کنار پنجره گذاشتم دراز کشیدم و به سقف خیره شدم
کاش امروز جمعه بود شرکت نمیرفتیم اگر فروغی بخواد حرفی بزنه مطمئن نیستم عصبانی نشم وجوابش رو ندم اصلا هم دوست ندارم کسی متوجه بشه از دست فروغی ناراحتم
با صدای اذانی که از گلدسته های مسجد سر خیابون پخش شد از فکر بیرون اومدم بلند شدم برای وضو گرفتن از اتاق بیرون رفتم
در سرویس رو باز کردم با بابا که روی مبل نشستم بود رو برو شدم
لبخندی زدم
_سلام بیدارتون کردم؟
_سلام عزیزم صبح بخیرنه ناز بانو برای نماز بیدارم کرد ،خوبی؟خستگیت در رفت؟
_اره بابا جون بهترم
_خداروشکر
برگشتم داخل اتاق سمت سجاده م رفتم نگاهم به صفحه روشن گوشیم افتاد برش داشتم صفحه رو باز کردم با دیدن شماره فروغی نگاهم سمت در رفت انگشتم رو روی پیامش گذاشتم و بازش کردم
_نورا هنوز بیدار نشدی؟
کلافه انگشتم رو روی گزینه پاسخ گذاشتم و براش تایپ کردم
_سلام چرا بیدارم ولی فعلا توی خواب و بیداری هستم
جواب پیام رو فرستادم
_شاید اینطوری دیگه تا صبح پیام نده
پیام بعدیش روی صفحه ظاهر شد
_باشه بیدار شدی پیام بده یادت نره کارت دارم
_باشه
خوبه پیله نکرد که الان پیام بده یا زنگ بزنه
گوشی رو کنار سجاده م گذاشتم صدای ترانه گفتن بابا از پشت در بلند شد
_جانم بابایی ؟
در اتاق رو باز کرد و داخل اومد
"نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای عهد با صدای دلنشین استاد فرهمند🌿"
اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼.
+ عھدۍتازھکنیم^^؟
#دعای_عهد
#شـــهــــیــدانـــه
@karbala_ya_hosein
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وسلامبرمحبوبما #حسین
ڪہخودغریببوداما
ماراصاحبوطنےبہنام #ڪربلا ڪرد♥️
#صباحڪم_حسینے
#شـهیـدانه
@karbala_ya_hosein
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت555 گذر از طوفان✨ سینی رو کنار پنجره گذاشتم دراز کشیدم و به
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت556
گذر از طوفان✨
سجاده م رو جمع کردم به صورت بابا که ناراحت بود خیره شدم و صداش زدم
_بابا ؟
_جان بابا؟
_به چی فکرمیکنید ؟
نفس عمیقی کشید به سینی کنار پنجره اشاره کرد
_دیشب انقد غرق خواب بودی چند بار عمه ت صدات زد برای شام بیدار نشدی به ناز بانو گفتم سهمت رو برداره هر وقت بیدار شدی بخوری وقتی نان و پنیر رو دیدم متوجه شدم شام برات بر نداشته من معذرت میخوام عزیزم
خاک تو سرم چرا سینی بر نداشتم که الان بابا اینطوری ناراحت بشه ،برای نازبانو متاسفم که بخاطر اینکه من رو اذیت کنه حرف شوهرشم گوش نمیده
لبخندی زدم
_شما چرا معذرت بخواید ،بهش فکر نکنید
کنارش نشستم دستش رو گرفتم روی سرم رو بوسید
_نمیشه بهش فکر نکرد بخاطر خود خواهی خانواده م آرامش توام گرفته شده ولی فعلا راهی بجز صبرکردن نداریم تا خوب بشم اون وقت درست رفتار و زندگی کردن رو به ناز بانو یاد میدم
دوست دارم از بابا بپرسم مامان هم مثل نازبانو توی زندگی اذیتش کرده و اینکه چطوری انتخابش کرده ولی میترسم ناراحتش کنم
صدای بابا بلند شد
_ترانه جان؟
_جانم بابا؟
_حواست کجاست
لبم رو به دندون گرفتم شرمنده گفتم
_ببخشید یا لحظه حواسم پرت شد
_پرت چی؟چیزی شده؟
_نه بابا چی بشه همه چی خوبه
_باشه نمیخواد منو گول بزنی هر وقت خواستی هرچیزی بگی چه خوب چه بد بدون هیچ نگرانی حرفت رو بزن یا سوالت رو بپرس
آروم خندیدم،عمرأ نمیشه بابا رو گول بزنم
_چشم
روی سرم رو بوسید
_چشمات سلامت و بی بلا عزیرم بخواب صبح ساعت هشت بیدارت میکنم بریم بیمارستان
_بیمارستان چرا؟
_باید عکس و آزمایش ها رو نشون دکتر بدم که جلسه بزارن برای عمل بعد چه تاریخی رو ثبت کنن،توام ببرم پیش یه دکتر داخلی آزمایش هاتو نشون بدم ببینم وضع معده ت چطوره
_بابا من که دیروز دکتر بودم
_میدونم عزیزم ولی میخوام خودمم باشم با دکتر حرف بزنم
دلم نمیخواد بابا بخاطر معده دردم فکرش مشغول بشه ولی مخالفت کنم اینطوری بیشتر فکرش مشغول میشه
_باشه چشم
"نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت556 گذر از طوفان✨ سجاده م رو جمع کردم به صورت بابا که ناراحت ب
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت557
گذر از طوفان✨
حالا دیگه فروغی نمیتونه گیر بده چرا سر کار نرفتم صبح به پریسا بگم میرم بیمارستان اگر نخواد بره سرکار به خانم خزایی بگم بعد از ظهر دنبالش نیاد خودشم زنگ بزنه به شرکت خبر بده
پلک های سنگین شده م رو روی هم گذاشتم
خواب رفتم
با صدای زنگ گوشیم چشم هام رو نیمه باز کردم گوشیم رو از روی زمین برداشتم صدای زنگش رو قطع کردم روی زمین نشستم خمیازه ای کشیدم
دوباره گوشیم رو برداشتم شماره پریسا رو گرفتم
بعد از خوردن چند بوق صدای خواب آلودش پخش شد
_دیشب خوب خوابیدی کله سحر زنگ زدی منو بدخواب کنی که چی بشه ؟
خنده صدا داری کردم
_سلام ببخشید نگران شدی؟
_من که نه ولی فروغی دیشب پیام داده بود حال خانم نیکجو چطوره ازشون خبر دارید
دیگه مجبور شدم زنگ زدم خونه تون
مار عفیتون جواب داد خوابیدی ولی معلوم بود حسابی سوخته و حالش گرفته
_نازبانو؟چرا مگه چی گفت؟
_اره مگر بجز اون مار دیگه ای دارید
_پریسا خدابگم چکارت کنه
_چرا؟
_بخاطر اسم های که براش انتخاب میکنی ،حالا چی بهت گفت؟
_شاکی بود معده درد چه ربطی به خوابیدن داره دوستت الکی خودشو بخواب زده دوتا بشقاب جابجا نکنه منم بهش گفتم همه کارای خونه رو که ترانه انجام میده یکی دوبارم شما انجام بده جای بشقاب و وسایلت رو بدونی کجاست
از جوابش خنده م گرفت
_عصبانی نشد ؟
_نه فکر کنم سکته ناقص زد گفت خداحافظ گوشی رو قطع کرد اگر حرفی زد بی جواب نزاریش پررو تر میشه
_دیگه حرفی نمیزنه دیشب زهرش رو ریخت
_مگه چکار کرده؟
"نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
هدایت شده از شـــهــیــدانـــه🌱
‹ یا مَن یعلم ضمیر الصامتین ›
ای کسی که
از حالِ دلِ منِ ساکت خبر داری.🌱