eitaa logo
شـــهــیــدانـــه🌱
15.9هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
2.3هزار ویدیو
37 فایل
کدشامدکانال 1-1-874270-64-0-1 رمان به قلم هانیه‌محمدے #مــهربانــو کپی حرام است و نویسنده راضی نیستن ❣حــامـےمــن❣مسیراشتباه❣گذر از طوفان https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/4 زیرمجموعه https://eitaa.com/joinchat/886768578Caaa1711609 تبلیغات @Karbala15
مشاهده در ایتا
دانلود
یا فالِقَ الاَصباحِ الانعام/۹۶ ای شکافنده ی روشنی صبح هیچ کس بی غم و غصه و گرفتاری نیست اما قشنگیش به اینه که تو اوج غم لبخند بزنی و بگی خدا خیلی بزرگه یه امروز رو بیخیال درد و غصه... 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بگید خدای من یکیه... هیچ معبودی جز او نیست... منم توکلم به اونه، خودش هدایتم میکنه ان شاء الله شهید نوید صفری🌷
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت558 گذر از طوفان✨ دیشب از شدت گرسنگی بیدار شدم رفتم یه چیزی بخو
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ همراه بابا سمت جواب دهی آزمایش ها رفتیم دست بابا رو گرفتم به طرف صندلی های گوشه سالن رفتیم _بابا جان بشینید اسمتون رو خوند خودم میرم تحویل میگیرم نگاه مهربونی بهم انداخت _فعلا چند نفر جلو تر هستن سر پا واینسا اذیت میشی _چشم منم میشینم کنارتون _چشمت نورانی باباجان نگاهی به کل سالن انداختم و گفتم _بابا عمو کجا رفت؟ _رفت قسمت درمانگاه بیمارستان _اونجا چرا؟ _گفتم بره یه نوبت برات بگیره بعد از کار اینجا بریم _آها دستتون درد نکنه _کاری نکردم عزیزم باید خودم ببرمت دکتر و مواظبت باشم ولی برعکس شده زحمت های من افتاده گردنت _این چه حرفیه اینطوری نگید چند لحظه ای سکوت کردم زبونم رو روی لبم کشیدم با صدای پایینی گفتم _بابای؟ _جانم؟ با استرسی که توی دلم افتاده بود سوالم رو بپرسم یا نپرسم گفتم _میشه یه سوالی بپرسم؟ لبخندی روی لبش نشست _چرا نشه بپرس _ناراحت نمیشید؟ _نه مگه سوال پرسیدن ناراحتی داره _آخه برای خودمم سخته اما نمیخوام شمارو هم ناراحت کنم _داری نگرانم میکنی چیزی شده؟ _نه نه سوال در مورد مامان و نازبانو آه سوزناکی کشید _چه سوالی ؟ _بنظرتون مامان و نازبانو چه شباهتی باهم دارن منظورم رفتاری و اخلاقیه تلخ خندید _نظر خودت چیه بابا، اصلا باهم قابل مقایسه هستن؟ _میشه اول شما جواب بدید؟ _باشه دخترم ،از زمین تا آسمون باهم فرق دارن مامانت یکی بود دیگه مثلش وجود نداره صدای زنگ گوشیم باعث شد بابا چند لحظه سکوت کنه کیفم رو باز کردم با دیدن شماره فروغی نفسم رو با حرص بیرون فرستادم کاش گوشیم رو روی سکوت میذاشتم جوابش رو ندم بازم زنگ میزنه گوشی رو از داخل کیفم برداشتم از روی صندلی بلند شدم _ببخشید بابا جواب بدم الان میام _باشه عزیزم "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بگید خدای من یکیه... هیچ معبودی جز او نیست... منم توکلم به اونه، خودش هدایتم میکنه ان شاء الله شهید نوید صفری🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای‌ عهد با صدای‌ دلنشین‌ استاد فرهمند🌿" اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼. + عھدۍتازھ‌کنیم^^؟ @karbala_ya_hosein
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وسلام‌برمحبوب‌ما‌ ڪہ‌خود‌غریب‌بود‌اما ماراصاحب‌وطنے‌بہ‌نام‌ ڪرد♥️ @karbala_ya_hosein
سرمیزِ معامله با خدا اگه دلت رو باختی همه چی رو بُردی... +دلباختگی برای خدا یعنی بیمه شدن همه ی لحظات زندگی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بگید خدای من یکیه... هیچ معبودی جز او نیست... منم توکلم به اونه، خودش هدایتم میکنه ان شاء الله شهید نوید صفری🌷
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت559 گذر از طوفان✨ همراه بابا سمت جواب دهی آزمایش ها رفتیم دست ب
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ تماس رو وصل کردم وگوشی رو کنار گوشم گذاشتم _الو سلام صدای لحن طلبکارش بلند شد _سلام چرا جواب نمیدی _مگه زنگ زدیدید؟ _بله چند بار _عجیبه الان گوشی زنگ خورد _ساعت چند میرسید شرکت؟ چه اشتباهی کردم جوابشو دادم باید صبر میکردم پریسا برسه شرکت ازش میپرسید چرا نرفتم بهش میگفت _ نشنیدی؟ _شنیدم ،امروز خانم خجسته تنها میاد شرکت _چرا تنها؟ _با بابا اومدم بیمارستان معلوم نیست چه ساعتی بر میگردیم لحن طلبکارش کنار رفت نگران گفت _بیمارستان چرا؟ _جواب آزمایش هارو بگیریم نشون دکتر بدیم _رفتید همون بیمارستانی که جراحی کرد ؟ _بله _میام نزدیک بیمارستان کارهای حاجی تموم شد زنگ بزن بیام دنبالت از حرفش جا خوردم باتعجب گفتم _کجا بیاید! در بیمارستان نیاید ها _باید باهات حرف بزنم چرا هرچی میگم نمیخوام حرف بزنیم متوجه نمیشه _نورا کارتون تموم شد زنگ بزن بهم منتظرم وگرنه به حاجی زنگ میزنم چشم هام رو باحرص بستم _آقای فروغی عموم همراهمونه لطف کنید نیاید _خب وقتی عموت رفت زنگ بزن _شاید نره _امروز باید ببینمت از حرفمم کوتاه نمیام خدا نگهدار اه گیر چه آدم زورگوی افتادم حرف توی کله ش نمیره میرفتم شرکت بهتر بود اونجا دیگه نمیتونست حرفی بزنه باصدای خانمی که اسم بابا رو اعلام کرد سمت پنجره کوچیکی که برای جواب دهی بود چرخیدم و جلوتر رفتم "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت560 گذر از طوفان✨ تماس رو وصل کردم وگوشی رو کنار گوشم گذاشتم _
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ جواب آزمایش ها رو گرفتم به طرف صندلی های گوشه سالن رفتم روبروی بابا وایسادم _بابا جواب آزمایش رو گرفتم الان بریم کجا؟ _بشین یه زنگ به عموت بزنم کنار بابا نشستم شماره عمو رو گرفت ‌_سلام چند ثانیه ای سکوت کرد _سلمان اومدی بیمارستان؟جلیل کجاست سرش رو به نشونه تایید تکون داد _باشه بیایید خداحافظی کرد گوشی رو قطع کرد سریع پرسیدم _عمو جلیل رفته عمو سلمان اومده؟ _نه بابا جان جلیل رفته جواب ام آر آی رو بگیره گوشیش دست سلمان بود دکتر داخلی هم امروز نمیاد ای وای عمو سلمان هم اومده اینطوری اصلا نمیشه برم شرکت، فروغی هم بیاد دردسر نشه خوبه _ترانه بابا خوبی؟ به صورت بابا زل زدم _آره بابا خوبم _پس چرا حس کردم نگرانی لبخندی زدم _نه خواستم اگر کارها تموم شد از همین جا برم شرکت ولی با وجود عمو اینا نمیشه _چرا نمیشه؟ _نمیخوام با عمو سلمان برم نفس عمیقی کشید _هنوز از بدقولی هاش ناراحتی؟ _نه یعنی نمیدونم _درست حرف بزن ببینم چی شده آب دهنم رو پایین فرستادم با خجالت و صدای ضعیفی گفتم _آقای فروغی گفتن میاد دنبالم بابا که متوجه خجالتم شد نگاه از چشم هام برداشت _هر وقت رسید بهم بگو خدا بگم چکارت کنه فروغی که امروز باعث شرمندگی من شدی انگار توی سرش چیزی به اسم منطق نیست تولد نورا😍 https://eitaa.com/joinchat/1275986393C57f6f531da "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
سلام عزیزان پارت صبح اشتباه شده بود الان درست شد
تو شبیه چیزی میشی که بهش علاقه داری، حواست به علاقه هات باشه رفیق...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بگید خدای من یکیه... هیچ معبودی جز او نیست... منم توکلم به اونه، خودش هدایتم میکنه ان شاء الله شهید نوید صفری🌷
.گذر از طوفان پارت اول تقدیم به نگاه مهربونتون✨ نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای‌ عهد با صدای‌ دلنشین‌ استاد فرهمند🌿" اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼. + عھدۍتازھ‌کنیم^^؟ @karbala_ya_hosein
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وسلام‌برمحبوب‌ما‌ ڪہ‌خود‌غریب‌بود‌اما ماراصاحب‌وطنے‌بہ‌نام‌ ڪرد♥️ @karbala_ya_hosein
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت561 گذر از طوفان✨ جواب آزمایش ها رو گرفتم به طرف صندلی های گوش
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ عمو جلیل و سلمان وارد سالن شدن بلند شدیم و سمتشون رفتیم با عمو سلمان احوال پرسی کردیم هرچهارتا پشت سرهم بیرون رفتیم عمو با بابا هم قدم شد _داداش دکتر داخلی تا سه یا چهار روز دیگه نمیاد _اشکالی نداره هروقت اومد نوبت میگیریم عموسلمان وسط حرفشون گفت _دکتر داخلی چرا؟ _برای ترانه میخوام ببینم وضعیت معده ش چطوره _این همه مطب دکتر متخصص داخلی هست بیمارستان چرا _بابا نیم نگاهی به عمو انداخت _میتونی یه دکتر خوب پیدا کنی عمو سرش رو تکون داد _آره خودم میبرمش دکتر _دستت درد نکنه آدرس رو بهم بگی کافیه _نه داداش خودم میبرمش نگران نباش _ممنون عمو جلیل جواب آزمایش رو ازم گرفت رو به بابا گفت _داداش با ترانه همین جا بشینید با سلمان بریم ببینیم تیم پزشکی اومدن _باشه پس زنگ بزنید خودمون میایم بالا _میان داخل اتاق کمیسیون میایم پایین آها باشه رو بروی اتاقی که چند باری برای تحویل مدارک پزشکی بابا با عمو اومده بودم نشستیم رفتن عمو اینا رو با چشم دنبال کردم روصندلی جا بجا شدم و گفتم _بابا میشه یه سوال دیگه بپرسم لبخندی زد _بپرس بابا جان _من اینطوری که از حرف هاتون متوجه شدم نازبانو رو مثل مامان دوست ندارید درسته یامن اشتباه متوجه شدم؟ نفس عمیقی کشید به روبروش خیره شد _نه بابا جون درست متوجه شدی "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
وی‌آی‌پی می‌تونند، رمان رو با نگارش در لحظه نویسنده مطالعه کنند دوستان رمان تموم نشده روزانه دو پارت داریم بزنید رو شماره ذخیره میشه 👇👇👇👇
6280231321098179
محمدی چهل هزارتومن قابل هم نداره شات فیش واریزی فراموش نشه🌹 بعد از واریز فقط نام رمان رو هم بگید گذر از طوفان✨ فیش رو برای ادمین ارسال کنید و لینک رو بگیرید @Karbala15 فیش رو همون روز ارسال کنید. دو روز بعد سه روز بعد بفرستید شرمندتون میشم❌
خدایا دستتو از رو شونه‌ی من برندار، پشت منو خالی نکن... روزای سختمو، سخت نگیر... من که جز تو خدای دیگه ایی ندارم، کل امیدم فقط به خودته...
أعيش هنا، بعيد عن كربلاء بين اشياء محطمة قلبي واحد من بينها... اینجا زندگی میکنم، به دور از کربلا لابلای این خرتُ پرتهای شکسته يكيشان هم ...💔
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت562 گذر از طوفان✨ عمو جلیل و سلمان وارد سالن شدن بلند شدیم و سم
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ چند لحظه ای سکوت کرد و دوباره ادامه داد _ناز بانو انتخاب من نبود و توی بدترین شرایط وارد زندگیمون شد اصلا نمیدونستم چه کاری درسته چه کاری غلط به انتخاب خانواده اعتماد کردم فکر کردم اینطوری برای توام بهتره دیگه استرس اینکه هر روز یه بحثی بخاطر ما تو خونه آقا جونت راه بی افته رو نداریم ولی انگار قرار بود کلا چند وقتی رنگ و بوی آرامش نداشته باشیم نگاه گذری بهم انداخت و نفس عمیقی کشید _خیلی شرمنده تم توی روزهای که لازم بود مراقبت باشم ولی نبودم روزهای خیلی سختی رو گذروندی خدا کنه فرصت جبران کردن رو داشته باشم وسط حرفش پریدم _عه بابا این چه حرفیه که میزنید _واقعیته بابا جان نه فراموش میشه نه میشه که پنهانش کنیم نوچی کردم ای کاش سوال نمیپرسیدم که بابا رو اینطور ناراحت نمیکردم باصدای عمو سرم رو سرچرخندم _ترانه؟ _جانم عمو جلو تر اومد _جانت سلامت عزیزم برو دست هاتو بشور چند سیخ جگر گرفتم با بابات بخوری فکر کنم چند ساعتی دیگه اینجا هستیم فعلا جراح مغز نیومده از روی صندلی بلند شدم با نگاهی به دست عمو انداخت _چرا زحمت کشیدی صبر میکردی سر راه برگشت میخریدیم میرفتیم خونه میخوردیم _زحمت کجابود داداش کاری نکردم شماهم که اجازه نمیدید هزارتومن خرج کنیم سریع هزینه ش رو یاد داشت میکنی و پسش میدی بابا لبخندی زد _بگو به سلمان هم بیاد باهم میخوریم _الان میاد برم قسمت ایستگاه پرستاری بگم دکتر اومد خبر بده بهمون سمت سرویس آخر راهرو رفتم دست هام رو شستم و برگشتم "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حسین جانم❤️ اللهم ارزقنا... شب زیارتی امام حسین علیه السلام آرامش قلبم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا