eitaa logo
شـــهــیــدانـــه🌱
15.5هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
2.3هزار ویدیو
37 فایل
کدشامدکانال 1-1-874270-64-0-1 رمان به قلم هانیه‌محمدے #مــهربانــو کپی حرام است و نویسنده راضی نیستن ❣حــامـےمــن❣مسیراشتباه❣گذر از طوفان https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/4 زیرمجموعه https://eitaa.com/joinchat/886768578Caaa1711609 تبلیغات @Karbala15
مشاهده در ایتا
دانلود
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت442 گذر از طوفان✨ جلوی در آپارتمان منتظربودم توقف کنه کلید رو
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ تا جلوی در آپارتمان با خود خوری کردن رفتم دسته کلیدش رو از جیبش بیرون آورد در رو باز کرد سمتم چرخید _بفرمایید دستم رو کنار در گذاشتم کمی مِن مِن کردم _نمیتونی راه بری؟ آب دهنم رو قورت دادم به خودم جرأت دادم و گفتم _مگه شما نگفتید از شرکت خدماتی برای کارهای خونه میخواد یه خانم بیاد سرش رو تکون داد _آره خب _پس چرا داخل آسانسور گفتید کدوم خانم خنده صدا داری کرد _سوالتو درست نپرسیدی خجالت زده سرم رو پایین انداختم دوباره خندید وگفت _اگر بازجویت تموم شده برو داخل بدون هیچ حرفی داخل رفتم کفش هام رو کنار جا کفشی گذاشتم جلوتر رفتم کنار دیوار هال وایسادم فروغی در روبست داخل اومد _راه میری اذیت نمیشی ؟ _نه خوب شدم _به هر حال خیلی راه نرو که مچ پات دردنگیره _باشه به مبل و میز عسلی کنار پنجره اشاره کرد _بشین همون جا وقتی از دفتر خدمت بیان نگهبانی زنگ میزنه میپرسه بگو بفرستش بالا برای باز کردن در هم هول نشو قدم بلند برندار سرم رو تکون دادم ،حرفش روتایید کردم برگه ای از روی اپن برداشت سمتم گرفت _این شماره شرکت زنگ بزن بگو دیروز هماهنگ کردیم به اسم فروغی ،پول هم داخل کشو میز تلفن هرچقد حقوقش شد از اونجا پول بردار من برم بیرون یه کاری دارم انجام بدم برمیگردم چه خوب داره میره اینطوری راحت ترم یهوی لبخند روی لبم اومدم از چشم فروغی دور نموند "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت443 گذر از طوفان✨ تا جلوی در آپارتمان با خود خوری کردن رفتم د
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ نگاهی به دربسته شده انداختم جلوتر رفتم قفل پشت در رو انداختم برگشتم داخل نگاه گذری به کل هال و آشپزخونه انداختم خونه خیلی نامنظم وکثیف نیست یه گرد گیری و جارو لازمه فروغی هر روز داره بیشتر از قبل در حقمون خوبی میکنه خودم میتونم کارها رو انجام بدم چرا زنگ بزنم دفتر خدماتی شال و مانتوم روی دسته مبل انداختم رفتم داخل آشپزخونه معلوم نیست شیشه پاکن و دستمال هارو کجا میزارن اگر پیدا نکنم مجبورم زنگ بزنم دفتر خدماتی یکی رو بفرستن شروع به باز کردن کابینت ها کردم بعد از چند دقیقه تلاش برای پیدا کردن وسایل چند تا دستمال و یه شیشه پاکـن رو داخل کشو کابینت پیدا کردم برشون داشتم برگشتم داخل هال به طرف میز عسلی ها رفتم و شروع به گرد گیری کردم همه وسایلی که توی هال بود رو تمیز کردم سمت آشپزخونه رفتم وسیله های که گرد گیری لازم داشتن رو دستمال کشیدم شیشه پاکن رو سر جاش گذاشتم دست هام رو توی هم قلاب کردم وکش قوسی به بدنم دستمال ها رو برداشتم از آشپزخونه بیرون رفتم سرویس بهداشتیشون پیدا کنم اول دستمال هارو بشورم بعد خونه رو جارو بزنم نگاهی به دور ور هال انداختم سمت دو تا در قهوه ای رنگی که با فاصله کنار هم بودن رفتم باید یکی از این دوتا در سرویس باشه در اول رو باز کردم نگاهم روی وان سفید رنگ گوشه حمام ثابت موند چه حموم بزرگ و شیکی دارن پس اون یکی در میشه سرویس بهداشتی در حموم رو بستم چند قدم جلو تر رفتم دستگیره رو پایین کشیدم دمپایی های جلو در رو پوشیدم و داخل رفتم معلومه مامانش خیلی تمیز و با سلیقه س چند روزه خونه نیست ولی خونه ش بهم ریخته نیست دستمال هارو شستم وبیرون اومدم اینارو کجا بندازم خشک بشه سر گیجه گرفتم انقد این ور اونور خونه رو نگاه کردم حالا باید تراس رو پیدا کنم به طرف پرده پشت مبل بالای هال رفتم پرده رو کنار زدم چشمم به قاب عکس روی دیوار کنار پرده افتاد بهش زل زدم چه عکس خانوادگی قشنگی انداختن ناخواستم دستم سمت قاب عکس رفت و پایینش آوردم حتما این دوتایی که کنار طیب و طاهر هستن خانمشونن احتمالا این سه تا دخترهم خواهراشون چقد صورت مامانش مهربونه "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
حتی اگه هیچ کس حواسش به زانوهای خسته و ابرهای گرفته ی آسمون تو نبود... حتی اگه هیچ کس نفهمید که چقدر کم‌ آوردی و داری لابلای لبخندهات، چه اندوه عظیمی رو حمل میکنی... حتی اگه خودت رو تنها و آسیب پذیر حس می کردی و دیگران فقط نگاه می کردن... ادامه بده، چون این مسیر توست و در انتها این تویی که طعم رضایت و خوشبختی رو میچشی و دیگران فقط نگاه می کنن...
۱۷ ساله بودم که پدرم فوت کرد. دو سال بعد هم مادرم رو از دست دادم. از شدت ناراحتی افسردگی گرفته بودم. دلم به برادر هام خوش بود. اما در اوج ناباوری برادر بزرگم گفت که ما رسم نداریم به دختر ارث بدیم. هر کدومم میخوایم زن بگیریم.‌ تو رو نمیتونیم‌ نگهداریم. تا آخر هفته یه فکری برای جای خوابت بکن. باورم نمیشد انقدر منگ شدم که هیچ‌کاری نکردم. آخر هفته دو نفر اومدن گفتن خونه رو خریدیم شما باید یریم. لباس هام رو بردلشتم و با چشم گریون جلوی در مسجد نشستم. که صدای مردی گفت... https://eitaa.com/joinchat/2967208113Cc7564cb966
چند حبه قند رویِ زمین پیدا کرد باناراحتی رفت رویِ یک کاغذ نوشت: مواظب باشید خونِ دوستِ شهیدتان را با اسراف لگد نکنید.. 🕊🌹
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت444 گذر از طوفان✨ نگاهی به دربسته شده انداختم جلوتر رفتم قفل پش
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ در تراس رو چرا قفل کردن اینا رو کجا بندازم خشک بشن پرده رو کنار زدم کنار مبل وایسادم اندازه ای بخاطر پیدا کردن وسایل انرژی ازم گرفته شد برای کارها اذیت نشدم دیگه حوصله ندارم بگرد جارو برقی پیدا کنم بهش پیام بدم بپرسم زودتر پیداش کنم مانتوم رو از روی دسته مبل برداشتم گوشیم رو از داخل جیبم بیرون آوردم قفل صفحه ش رو باز کردم توی پوشه پیام ها رفتم و براش نوشتم _جارو برقی رو کجا میزارید؟کلید در تراس توی خونه نیست؟ پیام رو فرستادم روی مبل نشستم چشم هام رو بستم با صدای لرزش گوشیم چشم باز کردم انگشتم رو روی پیام گذاشتم _کلید یدک در تراس داخل کشو میز تلفن جارو برقی هم داخل اتاق سمت راست گوشی رو روی دسته مبل گذاشتم سمت میز تلفن رفتم کشو رو کشیدم از دیدن تعداد زیاد ایران چکی که داخل کشو بود تعجب کردم پول هارو کنار زدم کلید رو پیدا کردم و برداشتم این همه پول رو چرا داخل کشو گذاشتن حقوق خانمی که میخواست بیاد کار کنه نهایتأسیصدیاچهارصد هزار میشد این پول بیشتر از چند میلیون تومنه شاید فروغی با این کار خواسته من رو امتحان کنه نه اگر بهم اعتماد نداشت نمیگفت بیام خونه شون که یکی بیاد کارهارو انجام بده سمت در تراس رفتم پرده رو کنار زدم کلید رو توی قفل چرخوندم در رو باز کردم سطل کوچولوی که کنار پنجره گذاشته بودم رو برداشتم و داخل تراس رفتم دستمال هارو روی بند انداختم و یکی از گیره های روی بند رو برداشتم روشون زدم برگشتم داخل خونه به طرف اتاقی که فروغی گفته بود رفتم دراتاق رو باز کردم نگاهی به کل اتاق انداختم به وسایل داخل اتاق خیره شدم چه اتاق قشنگی معلوم نیست برای کدومشونه سمت کمد رفتم جارو برقی رو برداشتم یهویی چشمم افتاد به سجاده وقرآنی که کنار میز پهن شده بود "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام‌ارباب خوبم اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ.. وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ .. اَلسَّلامُ عَلَی‌الْحُسَیْن وَ عَلی عَلَیِ بْن‌الْحُسَین وَ عَلی اَوْلادِالْحْسَیْن وَ عَلی اَصحابِ‌الْحُسَین🏴
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای‌ عهد با صدای‌ دلنشین‌ استاد فرهمند🌿" اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼. + عھدۍتازھ‌کنیم^^؟ @karbala_ya_hosein
کَربِی لا یُفَرِّجُهُ سِوَى رَحمَتِکَ غم زدگی ام را جز رحمتت برطرف ننماید خدایا از عمر غممون کم کن و به عمر خنده هامون اضافه کن مناجات نیازمندان (امام سجاد علیه السلام)
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت445 گذر از طوفان✨ در تراس رو چرا قفل کردن اینا رو کجا بندازم
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ با صدای زنگ در جارو برقی رو خاموش کردم فروغی اگر بیاد کلید داره حتما یکی از اعضای خانواده شه با استرس سمت در رفتم چشمم رو روی چشمی گذاشتم صورت نگران فروغی دیدم خودم رو عقب کشیدم چشمم به زنجیر روی قفل در افتاد ای وای در رو از پشت قفل کردم با قدم های بلند تند برگشتم داخل هال مانتو رو پوشیدم و شالم رو روی سرم انداختم برگشتم پشت در قفل رو باز کردم دستگیره در رو پایین کشیدم فروغی نگاه کلافه ونگرانی بهم انداخت _چرا گوشیتو جواب نمیدی در رو چرا قفل کردی چندقدم عقب رفتم آب دهنم رو قورت دادم _نشنیدم زنگ زدید در روبست و داخل اومد نفس عمیقی کشید _خانمه رفت؟ _زنگ نزدم کسی بیاد ازحرفم تعجب کرد نگاهی به کل خونه انداخت _پس کی کارای خونه رو انجام داده؟ سمت جارو برقی رفتم _خودم دلخور تر از قبل بهم خیره شده _مگه من گفتم بیایی کارای خونه رو انجام بدی؟ سرم رو رو به بالا تکون دادم _نه خودم خواستم سرش رو متاسفم تکون داد _وقتی گفتم زنگ بزن یعنی چی؟خیلی خوشت میاد برعکس هرچیزی که میگم عمل کنی ؟ زبونم رو روی لبم کشیدم سرم رو پایین انداختم _خواست کمی از لطف هاتون جبران کنم اخم هاش رو باز کرد _من کاری نکردم که منتظر جبرانش باشم باید زنگ میزدی دفترخدمات الان منو شرمنده کردی _وقتی خودم انجام دادم شما چرا شرمنده بشید خم شدم دکمه جارو برقی رو زدم شروع به ادامه کارم کردم باخاموش شدن جارو برقی برگشت عقب _چرا خاموشش کردید! _همه جا رو تمیز کردی کافیه _پایین هال رو جارو بزنم تموم میشه دوباره خم شدم جارو برقی رو روشن کردم "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
سلام دوستان عزیز به خاطر درخواست های زیاد شما بزرگواران نویسنده تصمیم گرفتن vip رمان ها رو بار گزاری کنند😍 🌹توجه داشته باشید عزیزانی که میخواند تو کانال خصوصی نویسنده عضو بشن لطفا قبل از رفتن به پی وی ادمین شرایط رو کامل بخونن درصورت قبول شرایط پی وی ادمین مراجعه کنند . https://eitaa.com/joinchat/1087308137C16faeedd95